«بدان که چون نیّت بشناختی که باعث بر عمل وی است و متقاضی وی است آن متقاضی اگر یکی بوَد آن را اخلاص گویند، و چون متقاضی دو باشد آمیخته باشد و خالص نبود و آمیخته چنان بود مثلاً که روزه دارد از بهر خدای تعالی ولیکن پرهیز از خوردن نیز مقصود بود برا ی تندرستی، یا کم مئونتی مقصود بود نیز، یا آن که در طبخ طعام و ساختن آن رنج نرسد».[۱۰۶] دکتر سجادی می گوید: « اخلاص: پاک کردن، دوستی و عبادتی بی ریا. در نزد سالکان به معنای خلوص و تصفیه ی عمل از تمام شوائب است مانند ریا و عجب و کبر و حظوظ نفسانی که حاجب حقیقت و مایه ی فساد عمل گردد، اعم از آن که مبطل ذات عمل باشد و یا موجب تباهی روح و حقیقت اعمال گردد. این اصطلاح از آیه ی شریفه ی « الّا اللّه الدین الخالص »[۱۰۷] و آیات دیگری که مفاد آن دوری کردن از ریا و خلوص نیّت در اعمال و تصفیه ی باطن از عجب و ریا و خود نمایی در اعمال و عبادات است گرفته شده است، و گویند: « الاخلاص هو الذی لایقبل عمل عامل الابه».[۱۰۸] ارادت «ظهـور قـدرت و عـلـم و ارادت به توست ای بنده ی صـاحب سعادت» شرح گلشن راز، بیت۲۸۲، ص۱۸۲ «پس آنگه جنبشی کرد او ز قدرت پس از وی شد ز حقّ صاحب ارادت» همان، بیت۳۱۸، ص۲۰۹ ارادت یکی از هفت صفت ذاتیه است، آن هفت صفت عبارتند از: حیات، علم، قدرت، ارادات، سمع، بصر و کلام و از آنها به عنوان امهّات صفات و نسب ذاتیّه نیز یاد شده است.[۱۰۹] «ارادت با رضـای حـقّ شـود ضـمّ رود چـون مـوسی انـدر بـاب اعظـم» همان، بیت۳۳۴، ص۲۲۳ در ترجمه ی رساله ی قشیریه، در باب بیست و هفتم به طور مفصّل راجع به «ارادات» صحبت شده است که قشیری آن را ابتدای راه سالکان و مقدمه ی تمام امور دانسته است. «استاد امام گوید: ارادت ابتداء در راه سالکان باشد و آن نامی است [مه] نخستین منزل قاصدان را به خدای [سبحانه] و تعالی و این صفت را اردت نام کرده اند زیرا که ارادات مقدّمه ی همه کارها باشد [و] هر چه ارادت بنده برآن مقدّم نباشد نتواند کرد چون این اوّل کار بود آن را که طریق خدای عزّ و جلّ ورزد ارادت نام کردند، مانند قصد در کارها که مقدّمه ی آن بود و مرید بر موجب اشتقاق آن است که او را ارادات بود چنان که عالِم آن است که او را علم بود زیرا که این از اسماء مشتقّ است ولیکن مرید اندرین طریقت آن بود که او را [هیچ] ارادت نبود مادام که از ارادات خویش برهنه نشود مرید نبود چنان که بر حکم اشتقاق هر که را ارادات نبود مرید نبود». [۱۱۰] او در ادامه، به اقوال بزرگان و حکایاتی از عارفان بسنده می کند که در زیر به چند مورد از آن ها اشاره می شود. «ابوبکر دقّاق گوید: آفت مرید سه چیز است: زن خواستن و حدیث نوشتن و سفرکردن. از وی پرسیدند که چرا دست بداشتی از حدیث نوشتن؟ گفت: مرا ارادت از آن بازداشت. … از استاد ابوعلی شنیدم که گفت اردات سوزی بود اندر دل و تپشی بود در نقطه ی دل و شیفتگی در ضمیر، انزعاجی در باطن، آتشی بود زبانه زنان در دل ها».[۱۱۱] غزالی صاحب کیمیای سعادت، ارادت را در معنای لغوی آن، یعنی خواستن و قصدکردن به کار برده است و معتقد است هر آن چه که در این عالم رخ می دهد از کوچک و بزرگ و از خوب و بد به خواست و اردات حضرت حقّ است و بدون ارادات او نمی توان کاری را انجام داد. «هرچه درعالم است، همه به خواست و ارادت وی است. هیچ چیز از اندک و بسیار، خرد و بزرگ، خیر و شر، طاعت و معصیت، کفر و ایمان، سود و زیان، زیادت و نقصان، رنج و راحت، بیماری و تندرستی، نرود الّا به تقدیر و مشیّت وی و به قضا و حکم وی. اگر همه عالم فراهم آیند از جنّ و انس و شیاطین و ملائکه تا یک ذرّه از عالم بجنباند یا بر جای بدارند یا بیش کنند یا کم کنند بی خواست وی، همه عاجز باشند و نتوانند؛ بلکه جز آن که وی خواهد در وجود نیاید، و هر چه وی خواست که بباشد هیچ چیز و هیچ کس دفع آن نتوانند کرد هر چه هست و هر چه بود و هر چه باشد، همه به تدبیر و تقدیر وی است». [۱۱۲] نجم الدین رازی در تعریف «ارادات» می گوید: ارادت، پرتو انوار صفت مریدی حقّ است و از صفات انسانیّت نمی باشد. «بدان که اردات دولتی بزرگ است و تخم جمله سعادت ها است، و ارادت نه ازصفات انسانیّت است بلکه پرتو انوار صفت مریدی حق است. چنان که شیخ ابوالحسن خرقانی می گوید که: «او را خواست که ما را خواست» مریدی صفت ذات حق است، و تا حق تعالی بدین صفت بر روح بنده تجلّی نکند، عکس نور ارادت در دل بنده پدید نیاید، مرید نشود».[۱۱۳] دکترسجّادی می گوید: ارادت، اصطلاحی فلسفی و عرفانی است که در لغت به معنای خواستن و قصد کردن آمده است. «از نظر اصطلاحی عبارت از صفتی است که مخصوص به بعضی از موجودات زنده و مخصص وقوع بعضی اضداد دون دیگر و در وقتی دون وقتی دیگر است با یکسان بودن توانائی او به تمام اضداد و اطراف و اوقات». [۱۱۴] خواجه عبداللّه انصاری، در صد میدان، میدان پنجم را به ارادت اختصاص داده است و بیان می کند که از میدان فتوّت به وجود می آید. او ارادت را سه گونه می داند: «اوّل ارادت دنیای محض است، دوم ارادت آخرت محض و سوم ارادات حقّ محض».[۱۱۵] ارباب «عدم کی راه یابد انـدرین بـاب؟ چه نسبت خـاک را با ربّ ارباب؟» شرح گلشن راز، بیت۴۷۲، ص۳۳۰ «وجود ما همه مستی است یا خواب چه نسبت خـاک را بـا ربّ ارباب» همان، بیت۷۶۰، ص ۴۸۴ حق به اعتبار اسم اعظم، رب الارباب است.[۱۱۶] ارباب جمع ربّ است، یعنی پرورش دهنده، پروردگار، صاحب.[۱۱۷] دکتر سجّادی رب الارباب را این گونه تعریف می می کند: «تعیّن اوّل را که منشأ تمام اسماء و صفات است، ربّ الارباب می نامند». [۱۱۸] در شرح اصطلاحات تصوّف آمده است: «ارباب، در تصوّف به خداوندان و صاحبان مراحل سلوک و احوال و مقامات و یا مکاسب ظاهری و باطنی اطلاق می شود »[۱۱۹] شاعر، لفظ «ارباب» را با واژگان دیگـری ترکیب کرده و به کاربرده است و از آن ها معانی متفاوتی را استنباط نموده است که در ادامه ذکر می شود. ارباب اشارت «در آنجا مشکلی چند از عبارت ز مشکل هـای اربـاب اشـارت» «به نظم آورده و پرسیده یک یک جهانی معنـی انـدر لفظ انـدک» شرح گلشن راز، ابیا ت ۳۹ و ۳۸، ص۳۳ در این بیت مراد از ارباب اشارت، اولیاء اللّه می باشند، که دارای مراتب و منازل مختلفی هستند. ارباب معنی «نوشته نامه ای در بـاب معنـی فـرستــاده بـر اربـاب معنـی» همان، بیت۳۷، ص۳۳ منظور شاعر در اینجا از ارباب معنی، اهل کمال و وجدان است. ازل «ازل عیـن ابـد افتــاده بـا هـم نـزول عیسـی و ایجـاد آدم» همان، بیت۱۵۵، ص۱۰۸ «چو بود اندر ازل ای مرد نا اهل که این شد با محمّد وان ابوجهل» همان، بیت۵۴۸، ص۳۷۱ ازل آن چیزی است که آن را ابتدا و آغازی نباشد، چنان چه خداوند ازلی است و آغازی برای او نمی توان متصوّر شد. شمس الدّین محمّد لاهیجی در بیان تفاوت میان «ازل» و «ازل آزال» می گوید: «بدان که ازل دیگر است و ازل آزال دیگر «ازل آزال» عبارت از بقای وجود است مطلقاً؛ و آن مسبوق به عدم نیست و افتتاح آن از عدم نی و «ازل» عبارت است از اوّلیّتی که افتتاح آن از عدم اضافی باشد». [۱۲۰] این دو واژه که از نظر معنایی با هم متضادند و همواره با هم مورد استفاده قرارمی گیرند. ازل و ابد از صفات الهی هستند و تفاوت میان آن دو این است که ازلیّت را آغازی نیست و ابدیّت را پایانی . هجویری گوید: «ازل، آن چیزی است که آن را اوّل نیست، یعنی آغازی ندارد».[۱۲۱]
فرهنگ اصطلاحات عرفانی گلشن راز و شرح آن ها بر اساس کشف المحجوب، رساله ی قشیریّه، مرصادالعباد و کیمیای سعادت- قسمت ۱۴