کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو



آخرین مطالب
 



این عملکرد اجتنابی، پریشانی و استرس تجارب درونی را در کوتاه مدت کاهش می‌دهد اما با دخالت در پردازش هیجانی در درازمدت، این هیجانات را طولانی تر می‌کند (رومر و اورسیلو،۲۰۰۲؛ به نقل از بائر، ۲۰۰۶). واکنش به تجارب درونی همراه با تلاش در سرکوب یا اجتناب از این افکار و احساسات، احتمالا منجر به افزایش این واکنش ها می شود. تقویت این احساسات، خود منجر به کاهش وضوح هیجانات می شود: همان طور که افکار و احساسات از طریق واکنش منفی به آن ها، قضاوت کردن در خصوص آن ها و تلاش برای اجتناب از آن ها، شدیدتر می شود، پاسخ های حقیقی نیز تیره تر شده و از وضوح آن ها کاسته می شود.

‌بنابرین‏ اغلب مواقع افراد نگران، احساس “آشفتگی” و یا “ناراحتی” را گزارش می‌کنند اما در بیان دقیق و مشخص حالت هیجانی خویش مشکل دارند. فقدان وضوح هیجانات، توانایی افراد را در استفاده مناسب از پاسخ های هیجانی محدود می‌کند. هم چنین، براین اساس افراد حالت های درونی، به عنوان مثال حالت ناخوشایند و منفی، را به تجربه ی خود اضافه می‌کنند که این امر چرخه ی نگرانی را دائمی می‌کند (بائر، ۲۰۰۶).

آن چه که منجر به تمایز میان نگرانی با افکار و تصاویر ناخوانده کوتاه مدت می شود، تکرار مستمر نگرانی است. نگرانی در پژوهش بورکووک و اینز[۱۳]، (۱۹۹۰؛ به نقل از کلارک[۱۴] و فربورن[۱۵]، ۱۳۸۵) در مقایسه با تفکر بهنجار یا در پژوهش ولز و موریسون[۱۶]، (۱۹۹۴؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵) در مقایسه با وسواس ها، بیش از آنکه حاوی تصاویر باشد دربرگیرنده ی افکار است.

اما ترنر [۱۷]و همکاران (۱۹۹۲؛ به نقل از ریجسورت[۱۸] و همکاران، ۲۰۰۱) معتقدند که میان نگرانی و افکار وسواسی چندین شباهت وجود دارد:

۱) هر دو پدیده هم در جمعیت عادی و هم در جمعیت بالینی اتفاق می افتد.

۲) به نظر می‌رسد که محتوا و شکل نگرانی و افکار وسواسی در جمعیت های بالینی و عادی مشابه باشد.

۳) اما در جمعیت بالینی نسبت به جمعیت عادی فراوانی و احساس کنترل ناپذیری آن ها بیش تر است.

۴) هم نگرانی و هم افکار وسواسی با خلق منفی در ارتباط هستند. و این که

۵) عوامل بیمارگونه ی متعددی وجود دارد که نشان می‌دهد به چه علت بعضی از افراد نگرانی ها و افکار وسواسی بیمارگونه دارند و عده ای، ندارند.

با وجود این شباهت ها، به نظر می‌رسد که ‌بر اساس چندین مؤلفه‌، نگرانی و افکار وسواسی با یکدیگر تفاوت های گسترده ای نیز داشته باشند. از نظر محتوا، نگرانی ها به صورت خود- هم خوان[۱۹] تعریف می‌شوند یعنی به صورت واقعی و در خصوص مشکلاتی که در زندگی واقعی رخ می‌دهد، در حالی که افکار وسواسی به صورت خود-ناهم خوان[۲۰] تعریف می‌شوند ‌به این معنی که نامناسب هستند و یا از دسته ای هستند که فرد انتظار انجام آن ها را از خود ندارد (انجمن رون پزشکان امریکا، ۱۹۹۴). نگرانی معمولا به صورت افکار ظاهر می شود در حالی که افکار وسواسی بیش تر شامل تکانه ها و تصاویر می‌باشند (بورکووک و اینز، ۱۹۹۰). پاسخ های رفتاری در قبال نگرانی شامل اطمینان جویی و اجتناب است (ولز، ۱۹۹۷؛ به نقل از ریجسورت و همکاران، ۲۰۰۱) و با پاسخ های رفتاری در افکار وسواسی که شامل رفتارهای بی اثرسازی در انواع تشریفات است، یکسان نیست. تمرکز بر احتمال رخداد اتفاقات منفی، ویژگی خاص نگرانی است، در حالی که نگرانی در خصوص معنای شخصی افکار، مؤلفه‌ ی پردازش خاص در افکار وسواسی است (ریجسورت و همکاران، ۲۰۰۱).

گفته شده که افکار نگرانی زا نسبت به تصاویر ذهنی با برانگیختگی هیجانی کم تر ارتباط دارند (بورکووک و هو[۲۱]، ۱۹۹۰) و شاید پایداری آن (بورکووک و اینز، ۱۹۹۰) به دلیل اجتناب از تصویرسازی ذهنی (و ‌بنابرین‏ اجتناب از اضطراب) است (کلارک و فربورن، ۱۳۸۵). به عبارت دیگر، یکی از مهم ترین ویژگی های نگرانی این است که فعالیتی زبانی، کلامی و درونی است. نگرانی بیش از آن که به شکل تصویری باشد، به صورت کلامی تجربه می شود (ولز، ۱۳۸۴).

نگرانی ممکن است به منظور کارکردهای انطباقی گوناگون به کاربرده شود (دلگادو و همکاران، ۲۰۱۰). بورکووک و اینز (۱۹۹۰) تأکید کرده‌اند که نگرانی می‌تواند به صورت یک عملکرد اجتنابی شناختی عمل کند که افراد مبتلا به GAD از آن برای انحراف توجه خود از تصاویر پریشان کننده استفاده می‌کنند (ولز، ۱۳۸۴). تالیس[۲۲] و آیزنک[۲۳] (۱۹۹۴؛ به نقل از دلگادو و همکاران،۲۰۱۰) معتقدند که نگرانی به عنوان زنگ خطری عمل می‌کند که ما را برای مقابله با تهدیدهای پیش‌بینی شده آماده کرده و نسبت به مسایل حل نشده هوشیار نگه می‌دارد. به اعتقاد ولز نگرانی می‌تواند یک شکل مقابله باشد (ولز، ۱۳۸۴) . وی در مدل فراشناختی خود کوشیده است به تبیین شباهت ها و تفاوت های میان نگرانی بیمارگونه و نگرانی بهنجار بپردازد و بر نقش محوری عوامل فراشناختی در شکل گیری و پایداری اختلال اضطرابی تأکید کند (وزیری و موسوی نیک، ۱۳۸۷). ‌بر اساس مدل ولز، هنگامی که باورهای منفی درباره نگرانی پدید می‌آید فرد این آمادگی را دارد تا نگرانی را به شیوه ای منفی ارزشیابی کند (فرانگرانی) و احتمالا تلاش هایی را برای کنترل نگرانی به کار می‌گیرد. ‌بنابرین‏ هنگامی نگرانی بهنجار به نابهنجار تبدیل می شود که فرانگرانی پدیدار شود؛ در واقع وجه تمایز نگرانی GAD و نگرانی های بهنجار، رویداد فزون تر فرانگرانی است (کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).

نگرانی شامل فاجعه سازی است و کنترل ذهنی آن دشوار است (ولز، ۱۳۸۸). در واقع شماری از تحقیقات ‌به این نتیجه رسیده اند که سیمایه ی اصلی نگرانی بیمارگونه، کنترل ناپذیری آن است

(کراسک[۲۴]، همکاران،۱۹۸۹؛ بورکووک و دیگران، ۱۹۹۱؛ رپی[۲۵]، ۱۹۹۱؛ ولز، ۱۹۹۴؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵). افرادی که مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر هستند معمولا گزارش می‌کنند که نگرانی آن ها، بیش تر از حدی است که می خواستند و یا بیش تر از حدی است که دیگران می‌گویند باید باشند. آن ها هم چنین گزارش می‌کنند هنگامی که نگرانی هایشان آغاز می شود، متوقف ساختن آن خیلی دشوار است. در جمعیت های غیربالینی نیز افرادی که سطح بالایی از نگرانی دارند نسبت به سایر افراد، در متوقف ساختن نگرانی هایشان، پس از آغاز آن، مشکل دارند (تالیس، دیوی و کاپوزو[۲۶]، ۱۹۹۴؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).

افرادی که مستعد نگرانی هستند به ویژه کسانی که از نگرانی به مثابه یک راهبرد سازگاری سود می جویند (و شاید برای دوری کردن از تصاویر ذهنی) احتمالا درگیر فعالیتی هستند که جریان آگاهی را با شمار فزاینده ای از افکار مزاحم آلوده می‌سازد. این موضوع ممکن است به وسیله فرد چنین تعبیر شود که کنترلی بر فکر نگران کننده ندارد، هر چند این امر در واقع علامتی از کاربرد نگرانی به مثابه یک پردازشگر (و نه کمبود کنترل واقعی) است. کنترل ناپذیری درک شده می‌تواند ناشی از کنترل بیش از حد باشد. کنترل بیش از حد دست کم به دو شکل وجود دارد: ۱٫ اجرای کنترل شده امور شاق مربوط به نگرانی که تصور می شود به سازگاری کمک کند. ۲٫ تلاش برای به کار گرفتن فعالیت های واپس ران فکر (کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-09-29] [ 03:21:00 ق.ظ ]




دوم عدم تحقق آمیزش جنسی است، در برخی از متون فقهی، برای الحاق کودک به شوهر سه شرط بیان شده است: نخست، تحقق نزدیکی جنسی میان مرد و زن، دوم، گذشت دست کم شش ماه از زمان نزدیکی تا زمان تولد کودک (حداقل زمان حمل)، سوم عدم فاصله بیش از ده ماه میان نزدیکی و تولد کودک(حداکثر زمان حمل). ‌بنابرین‏ اگر مرد با زن نزدیکی جنسی نداشته باشد،کودک تولد یافته به او ملحق نشده، فرزند وی به حساب نمی آید.( نجفی، پیشین،۲۹۵)

بر این اساس، می توان چنین نتیجه گرفت که، چون اهدا کننده ی اسپرم با زنی که به علت بیماری شوهرش، دچار ناباروری شده، آمیزش جنسی ندارد،کودک حاصل، نمی تواند فرزند وی به حساب آید.

در همین زمینه، بعضی از صاحب نظران چنین اظهار نظر نموده ‏اند: در این صورت (فرض مورد بحث)، نص خاصی در قانون موجود نیست ولی با توجه به اهتمام خاصی که قانون مدنی ایران به پیروی از حقوق امامیه در جهت تنظیم انساب و جلوگیری از اختلاط انساب، در مباحث مربوط به نسب و نکاح و عده مبذول داشته است و با بهره گرفتن از روح قانون، می‏توان استنباط نمود که طفلی که در اثر ترکیب نطفه مرد با نطفه زن اجنبی پیدایش یافته و در رحم غیر زوجه مشروع پرورش گردیده است، نمی‏توان به صاحب نطفه ملحق نمود مگر در صورتی که صاحب نطفه نسبت به طرف دیگر در اشتباه باشد.( شهیدی ،۱۳۴۵،ص۱۷۷٫۱۸۸)

ولی آنچه که به نظر می‏رسد و از اصول و قواعد حقوقی نیز بخوبی قابل استنباط است، این است که طفل متولد از لقاح مصنوعی به وسیله اسپرم بیگانه به رحم زن اجنبی، ملحق به صاحب نطفه است. زیرا: همان طور که در مباحث قبل بیان شد عرف تکون طفل از انسان دیگری را منشأ اعتبار و انتزاع رابطه نسبی می‏داند و قانون‌گذار نیز نظریه عرف را در این خصوص پذیرفته است و تنها ‌در مورد زنا نسب را منتفی دانسته است (ماده ۱۱۶۷ق. م). و نظر به اینکه تلقیح در ما نحن فیه عرفاً و شرعاً زنا محسوب نمی‏ شود و همچنین اطلاق (ولد) عرفاً بر این طفل صحیح است و منع صریح قانونی نیز در این مورد وجود ندارد، باید بر این عقیده بود که طفل ملحق به صاحب نطفه است.( همان،ص۱۸۸)

لذا بعضی نیز معتقدند:

«طفل متولد از بارور کردن تخمک و ترکیب نطفه مرد و زن در خارج از رحم، در درون لوله های آزمایشگاهی ملحق به صاحبان نطفه خواهد بود، زیرا از یک طرف نسب طبیعی محقق است و از طرف دیگر برای پیدایش نسب مشروع، قانون گذار خصوصیت دیگری را نظیر انجام رابطه ی جنسی بین مرد و زن لازم ندانسته است. حکم حقوقی مذبور نه تنها در موردی است که بین صاحبان نطفه رابطه ی زوجیت وجود داشته باشد، بلکه حتی بعید نیست گفته شود، در صورتی هم که طرفین از این حیث ، با یکدیگر بیگانه باشند، جریان پیدا می‌کند و طفل با ایشان نسب قانونی خواهد داشت. در این صورت تحقق نسب طبیعی مسلم است؛ عنوان زنا که جز با انجام رابطه جنسی نامشروع بین طرفین، حاصل نمی شود صادق نخواهد بود تا مانعی برای الحاق طفل به صاحبان نطفه باشد. در این حکم فرقی نیست بین موردی که زن صاحب تخمک ،شوهر داشته باشد یا خیر.»( شهیدی، ۱۳۸۷،ص۱۸۳٫۱۸۴ )

هرچند موضوع اعتبار آمیزش جنسی، در مباحث مختلفی از کتاب فقه (الحاق ولد در ازدواج دائم و موقت، لزوم رعایت عده، لعان نفی ولد) مطرح شده است، اما به نظر می‌رسد، اعتبار آمیزش جنسی در تحقق نسب و برقراری ارتباط خویشاوندی میان پدر (حقیقی _ بیولوژیکی) و کودک، تنها از این جهت است که در شرایط عادی و البته در بیشتر موارد، راه انتقال اسپرم به رحم زن،آمیزش جنسی است. (بهبهانی،۱۴۰۵ ه-ق،ص ۴۱۳٫۴۱۳ )

‌بنابرین‏، اگر مرد بدون نزدیکی اسپرم خود را به رحم همسرش منتقل نماید (انزال در فرج)، بدون شک،کودک حاصل ، فرزند وی به حساب می‌آید.( عاملی شهید ثانی، ۱۴۱۳ه-ق،ص۲۱۵) همچنان که در نزدیکی های غیر متعارف (وطی در دبر) نیز اگر احتمال رسیدن اسپرم به رحم وجود داشته باشد، فرزند به صاحب اسپرم ملحق می شود( نجفی ،پیشین،ص۲۲۳) هرچند که این گونه نزدیکی به خودی خود نمی تواند عامل بارداری شود.( بحرانی،۱۴۰۵ه-ق،ص۴)

پس اگر نزدیکی جنسی شرط باشد به آن دلیل خواهد بود که علم به تحقق پیدا نکردن آن، علم به وجود مانع بر سر راه تحقق نسب و حصول خویشاوندی است.( عاملی ، پیشین ، ص۲۱۲) از این رو، اگر پدر بیشتر از زمان بارداری (ده ماه) از همسر خود دور باشد(غیبت)، فرزند به او ملحق نمی شود، چرا که آمیزش در خلال آن ممکن نبوده است. همچنان که اگر زن و شوهر، بر عدم نزدیکی اتفاق داشته باشند، کودک از نظر نسبی به شوهر ملحق نمی شود و انکار انتساب هم به علت عدم تحقق شرایط الحاق، متوقف بر لعان نخواهد بود.( نجفی،پیشین،ص۳۵)

۳-۱-۱-۲٫ تفصیل بین معلومیت و مجهولیت اهداکننده و علم و جهل او

پیروان این نظریه بر این باورند که، هرچند میان کودک و دهنده ی اسپرم نوعی رابطه ی نسبی برقرار است، ولی این ارتباط از نظر حقوقی همیشه آثار یکسانی ندارد و باید میان موارد آن تفاوت گذاشت.

یک تفصیل میان مشخص یا نامشخص بودن اهدا کننده است، که اگر ملاک انتساب یا عدم انتساب کودک به اهدا کننده ی اسپرم، مشخص یا نامشخص بودن اهدا کننده باشد، در این صورت باید گفت: در موردی که برای تلقیح مصنوعی از دهنده ی معلوم استفاده می شود،کودک منسوب به او بوده، تمام حقوق و تکالیف پدری _ فرزندی میان آن ها وجود دارد؛ اما اگر اهداکننده ی اسپرم نامشخص و ناشناس باشد، هرچند خطر برقراری زناشویی با محارم در این صورت بالا است، ولی چون اساس اهدای اسپرم بر نداشتن پیوند با فرزند حاصل است، حکم به تحقق آثار حقوقی روابط پدر _ فرزندی، نوعی تحمیل نسب خواهد بود.(گرجی،۱۳۸۴ ،۴۳۳)این که در اهدا کننده ی اسپرم، انگیزه ی تولید مثل و به دنبال آن، بقای نسل وجود ندارد، امری است که در دهنده ی مشخص و نامشخص به طور مشترک وجود دارد؛ پس مشکل تحمیل نسب تنها اختصاص به صورت دهنده ی نامشخص ندارد، افزون بر آن که نسب رابطه ای است تکوینی و خواستن یا نخواستن مرد و زن تاثیری در ایجاد آن ندارد و به همین دلیل فرزندانی که بدون اراده و خواست یکی از زن و شوهر یا هر دوی آن ها به وجود می‌آیند(فرزند ناخواسته)، به همان اندازه ی انتساب نسبی با آن ها دارند که فرزندانی که با خواست آن ها ایجاد شده اند، از آن برخوردارند.

البته روشن است که مشخص نبودن اهدا کننده نیز باعث سلب نسب از او نمی شود، بلکه مشخص نبودن، موجب عدم افشای نسب خواهد شد و به همین دلیل اگر به هر دلیلی بتوان اهدا کننده ی اسپرم را مورد شناسایی قرار داد، بدون تردید، کودک به وی انتساب داده خواهد شد.

به همین دلیل، اگر نا مشخص بودن صاحب اسپرم به معنای مردد بودن آن بین یک یا چند نفر مشخص با شوهر زن باشد، در متون روایی- فقهی راه های گوناگونی همچون قرعه، فاصله برداری از زمان ازدواج یا آمیزش (دخول)، نشانه(اماره) مالکیت و تحقق فراش،برای تعیین ظاهری یا واقعی آن ارائه شده است، چرا که ادعای وجود کودک بی پدر، در نظام حقوقی جایگاهی ندارد.( جباری،۱۳۸۹،۲۲)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:21:00 ق.ظ ]




‌بنابرین‏، در برخی دعاوی خواهان می‏تواند شخصاً در جلسه دادرسی حاضر و یا لایحه‏ارسال نماید و در برخی دیگر، وکیل خواهان در این جلسه حاضر و به دفاع از دعوا می‏ پردازد. ماده ۹۵ قانون آیین دادرسی در امور مدنی مقرر داشته است:«عدم حضور هریک از اصحاب‏دعوا یا وکیل آنان در جلسه دادرسی مانع رسیدگی و اتخاذ تصمیم نیست.در موردی که ‌دادگاه به اخذ توضیح از خواهان نیاز داشته باشد و نامبرده در جلسه تعیین‏شده، حاضر نشود و با اخذ توضیح از خوانده هم دادگاه نتواند رأی بدهد، همچنین درصورتی که با دعوت قبلی‏هیچ‏یک از اصحاب دعوا حاضر نشوند و دادگاه نتواند در ماهیت دعوا بدون اخذ توضیح، ‌رأی صادر کند، دادخواست ابطال خواهد شد»

اگرچه در ماده مذکور، جلسه دادرسی،اطلاق دارد و ممکن است گفته شود شامل همه‏جلسات رسیدگی می‏ گردد ولی به نظر می‏رسد که ضمانت اجرای مذکور در این ماده(صدور قرار ابطال دادخواست)، مربوط به اولین جلسه دادرسی می‏ باشد زیرا:اولاّ:مواد ۹۵-۹۳ مذکور،اولین مواد فصل چهارم قانون آیین دادرسی تحت‏ عنوان جلسه دادرسی می‏ باشند ‌که این فصل نیز ادامه فصل سوّم قانون مذبور تحت‏عنوان‏”جریان دادخواست تا جلسه دادرسی‏”می‏ باشد. به عبارت دیگر، قانون‏گذار در ادامه مواد مربوط به تقدیم و جریان دادخواست و ابلاغ آن به خوانده، مقرراتی را درباره جلسه دادرسی وضع ‌کرده‌است و از جمله اینکه، اصحاب‏دعوا می ‏توانند در جلسه دادرسی حضور یافته یا لایحه ارسال نمایند و در مواد بعدی مقرر شده است که خواهان و خوانده باید در اولین جلسه دادرسی، اصول اسناد خود را حاضر نمایند(ماده ۹۶)و خواهان می‏تواند در اولین جلسه، خواسته خود را افزایش داده یا خواسته یا درخواست یا نحوه دعوا را تغییر دهد(ماده ۹۸).ازاین‏رو منطقی‏تر آن است که ماده ۹۵ را نیز که قبل از مواد ۹۶ و ۹۸ وضع شده، مربوط به جلسه اول دادرسی بدانیم. ثانیاًً:چنانچه خواهان‏در جلسه اول دادرسی حاضر شده و پیرامون خواسته و دعوای خود توضیح داده باشد، دیگر اخذ توضیح از نامبرده در جلسات بعدی، لزومی ندارد، به‏ویژه اگر در نظر بگیریم که تجدید جلسه رسیدگی، امری استثنایی است و نیاز به وجود جهت یا جهات قانون دارد

(ماده ۱۰۴)

وانگهی، در ماده ۱۶۵ قانون آیین دادرسی مدنی سابق نیز حکمی مشابه حکم مذکور در ماده ۹۵ کنونی مقرر شده بود: «عدم حضور هریک از طرفین در جلسه دادرسی مانع رسیدگی و اتخاذ تصمیم نیست. در موردی که دادگاه محتاج به توضیح از مدعی باشد و مدعی در جلسه که برای توضیح معین شده، حاضر نشود و با اخذ توضیح از مدعی علیه هم دادگاه‏نتواند رأی بدهد، دادخواست مدعی ابطال می‏ شود..». ملاحظه می‏ شود که در ماده مذکور تصریح شده بود که برای اخذ توضیح، باید جلسه‏ای تعیین گردد و اگر خواهان در جلسه تعیین‏شده برای اخذ توضیح، حاضر نگردید،دادخواست وی ابطال می‏ شود.لیکن در ماده ۹۵کنونی،به ‏”جلسه که برای توضیح تعیین شده‏”،اشاره‏ای نشده است و این ماده مقرر می‏دارد که در موردی که دادگاه به اخذ توضیح از خواهان نیاز داشته باشد و نامبرده در جلسه تعیین‏شده حاضر نشود..دادخواست ابطال خواهد شد. ممکن است در جلسه اول دادرسی،نیاز به‏اخذ توضیح از خواهان باشد و وی در این جلسه حاضر نگردد و با اخذ توضیح از خوانده نیز دادگاه نتواند رأی بدهد،در این صورت، به استناد قسمت اخیر ماده ۹۵، دادگاه مبادرت به‏صدور قرار ابطال دادخواست خواهد کرد. به‏عنوان مثال، زوجه دادخواستی به خواسته صدور گواهی عدم امکان سازش به طرفیت زوج تقدیم کند و در دادخواست تقدیمی به استناد شروط ضمن عقد نکاح،تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش نماید.[۵۸]

حال، فرض کنیم زوجه دادخواستی به خواسته فوق به جهت تخلف زوج از شروط ضمن عقد، تقدیم کرده و در جلسه اول دادرسی نیز حاضر نشده است و معلوم نمی‏باشد که زوج از کدامیک از شروط ضمن عقد تخلف کرده و با اخذ توضیح از خوانده نیز دادگاه نتواند رأی‏بدهد، در این صورت دادگاه مبادرت به صدور قرار ابطال دادخواست خواهد کرد. اگر در این‏دعوا، خواهان در جلسه اول حاضر شده و خواسته خود را صدور گواهی عدم امکان سازش به‏جهت ازدواج مجدد زوج اعلام کند، در جلسات بعدی اخذ توضیح پیرامون خواسته از خواهان ضرورتی ندارد و درصورت ارائه دلایل کافی از سوی خواهان(زوجه)،دادگاه گواهی‏عدم امکان سازش صادر خواهد کرد و در غیر این صورت،حکم بطلان دعوا صادر خواهد شد.

‌بنابرین‏، به نظر می‏رسد که باید ماده ۹۵ قانون آیین دادرسی در امور مدنی مبنی‏بر لزوم‏حضور خواهان جهت ادای توضیح و صدور قرار ابطال دادخواست درصورت عدم حضور او را مربوط به جلسه اول دادرسی دانست.

برخی حقوق‏دانان معتقدند درصورتی که خواهان در جلسه دادرسی حاضر نباشد و نیاز به‏اخذ توضیح از وی باشد، دادگاه باید جلسه را تجدید کند و خواهان را برای ادای توضیح‏دعوت نماید[۵۹].

این موضوع در نشست قضایی اسفند ۱۳۷۹ دادگستری استان مازندران، مطرح گردیده و در پاسخ ‌به این سؤال که با توجه به ماده ۹۵، درصورت نیاز به توضیح از خواهان، دادگاه به چه صورت عمل می ‏کند؟قضات حاضر در جلسه اظهار داشته‏اند:«دادگاه باید جلسه رسیدگی تعیین و طرفین را دعوت و در اخطاریه خواهان قید کند که در جلسه جهت اخذ توضیح حاضر شود و یا اینکه نیازی به تعیین جلسه رسیدگی نیست و دادگاه می‏تواند خواهان را ظرف ۵ روز یا یک‏هفته جهت اخذ توضیح دعوت نماید.» صرف‏نظر از اینکه تعیین جلسه رسیدگی و دعوت از طرفین با دعوت از خواهان ظرف ۵ روز یا یک‏هفته برای اخذ توضیح در تعارض می‏ باشد،دعوت از خواهان ظرف ۵ روز یا یک‏هفته‏فاقد جایگاه قانونی است.

ازاین‏رو، کمیسیون تخصصی معاونت آموزشی قوه قضاییه که این سؤالات و پاسخ‏ها را مورد بررسی قرار می‏ دهد، در پاسخ به سؤال مذکور اظهار داشته است:«کاربرد جملات‏”دعوت قبلی‏”و”جلسه تعیین‏شده‏”در ماده ۹۵ بازگشت ‌به این دارد که هرگاه ضرورت اخذ توضیح از خواهان پیش آید مورد، نیاز به تعیین جلسه رسیدگی دارد تا طرفین دعوا در جریان‏چگونگی ضرورت توضیح قرار گیرند و از آثار عدم حضور نیز مطلع باشند.» [۶۰]

به همه این ها، همان‏طور که گفته شد ‌بر اساس قانون آیین دادرسی مدنی سابق، تعیین جلسه‏رسیدگی برای اخذ توضیح، الزامی بود زیرا در ماده ۱۶۵ آن قانون مقرر شده بود، در موردی‏که دادگاه محتاج به توضیح از مدعی باشد و مدعی در جلسه که برای توضیح معین شده، حاضر نشود. دادخواست مدعی ابطال می‏ گردد. در این ماده، صراحتاً یک جلسه برای توضیح‏پیش ‏بینی شده بود ولی در ماده ۹۵ کنونی، با حذف‏”برای توضیح‏”، مقرر شده است که در موردی که دادگاه به اخذ توضیح از خواهان نیاز داشته باشد و نامبرده در جلسه تعیین شده‏حاضر نشود، دادخواست ابطال خواهد شد. با توضیحات فوق، می‏توان گفت که اگر خواهان‏در جلسه اول دادرسی که از سوی دادگاه برای رسیدگی به دادخواست تعیین شده است، حضور نیابد و دادگاه نیاز به اخذ توضیح از وی داشته باشد، دادخواست وی ابطال می‏ گردد.[۶۱]

گفتار اول: صدور قرار ‌ابطال دادخواست بدون نیاز به اخطار مجدد و تجدید جلسه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:21:00 ق.ظ ]




الف. آسیب کیفی در تعامل اجتماعی (مانند مشکل در دوست یابی، مشکلاتی در رفتارهای غیرکلامی از قبیل تماس چشمی، فقدان روابط متقابل اجتماعی عاطفی).

ب. ظهور و بروز الگوهای کلیشه ای و تکراری محدود در زمینه رفتار، علایق و فعالیت ها (مانند پیچ و تاپ دادن دست و انگشت، اشتغال خاطر به یک یا چند مورد محدود از علائق، اشتغال خاطر به قسمت هایی از اشیا.).

ج. آشفتگی، که با آسیب معنی دار بالینی در زمینه‌های اجتماعی، شغلی یا دیگر زمینه‌های مهم عملکردی می شود.

د. هیچ گونه تأخیر کلی و معنی داری در زبان وجود ندارد به نحوی که یک کودک مبتلا به درخودماندگی با عملکرد بالا تا قبل از دو سالگی می‌تواند استفاده از لغات یک سیلابی و تا قبل از سه سالگی نیز به کار گرفتن جملات ارتباطی را شروع کند.

ه. از نظر بالینی در رشد شناختی یا رشد مهارت های خودیاری متناسب با سن کودک، رفتار انطباقی (غیر از تعامل اجتماعی) و کنجکاوی های کودکانه درباره محیط تأخیر قابل ملاحظه ای وجود ندارد.

و. ملاک ها با دیگر اختلال خاص نافذ مربوط به رشد یا اسکیزوفرنی مطابقت ندارند.

ولکمار و کلین[۳۳] در سال ۲۰۰۰ مطالعه ای را گزارش کردند که درآن معیار تشخیص اختلال یادگیری غیرکلامی و درخودماندگی سطح بالا را مقایسه کرده بودند. در تحقیقات دیگر، در میان نقایص مختلف آن ها گزارش کردند که شش زمینه نقص در هردو اختلال وجود دارد و پنج مورد در هیچ یک از کودکان با اختلال یادگیری غیرکلامی و درخودماندگی سطح بالا دیده نشد. این زمینه ها شامل موارد زیر هستند:

عملکرد ضعیف

۱-مهارت های حرکتی ظریف )نوشتن، گره زدن بند کفش، نخ کردن مهره ها( . ۲- مهارت های حرکتی درشت )دوچرخه سواری، ورزش، دویدن، رقصیدن(. ۳- یکپارچگی بینایی- حرکتی )فعالیت های چشم و دست مانند پرکردن یک دایره کوچک در پاسخ نامه(. ۴- یکپارچگی بینایی- فضایی )قضاوت ‌در مورد نزدیکی، دیدن جزئیات، توانایی برای تشخیص پیش زمینه ازپس زمینه )برای مثال روی یک نقشه یا صفحه تمرین(. ۵- شکل دهی مفاهیم غیرکلامی )تصورکردن برخی چیزها درذهن، استفاده از افکار مثبت، رسیدن به ایده های جدید(. ۶- حافظه بینایی )بخاطر آوردن چیزهایی که می بینند(.

عملکرد خوب

۱- تولید )تولید صداهای گفتار .(۲- برون ده کلامی )صحبت کردن، تولید کلمات در گفتار معنی دار(. ۳- درک شنیداری )فهمیدن چیزهایی که می شنوند .(۴- خزانه واژگانی )آگاهی از لغات و کاربردآنها(. ۵- حافظه کلامی )به خاطر آوردن چیزهایی که می شنوند(.(شاهبداغی و همکاران، ۱۳۹۰).

اختلال های همبود با اختلال یادگیری غیرکلامی و درخودماندگی سطح بالا

اختلال نارسایی توجه

اکثر مدارس و متاسفانه تعدادی از متخصصین نیازهای دانش آموزان اختلال یادگیری غیرکلامی و درخودماندگی سطح بالا را اشتباه تشخیص داده و می فهمند. رایج ترین خطا این است که این کودکان را با نارسایی توجه توصیف می‌کنند ) یک اختلال عصب شناختی متفاوت .(اختلال نارسایی توجه بیش از یک طبقه ی تشخیصی را در راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی به خود اختصاص می‌دهد. کودکان با اختلال یادگیری غیرکلامی و درخودماندگی با عملکرد بالا به اشتباه در طبقات عمده اختلال نقص توجه تمرکز – نوع بیش فعال[۳۴] یا اختلال نقص توجه تمرکز – نوع بی دقت[۳۵] تشخیص داده می‌شوند. ممکن است تشخیص دوگانه وجود داشته باشد )کودک ممکن است هم اختلال یادگیری غیرکلامی یا درخودماندگی با عملکرد بالا باشد و هم نارسایی توجه (اما ضروری نیست، این مورد به والدین گفته شود. در کودکان کم سن و سال، علائم اختلال یادگیری غیرکلامی و درخودماندگی سطح بالا اغلب با نشانه های مشابه تکانشی، مشکلات تمرکز و آشفتگی و حواس پرتی ظهورمی یابد، گر چه بسیاری از علائم به عنوان بخشی از علائم اختلال یادگیری غیرکلامی و درخودماندگی سطح بالا نیز می‌باشد )ازونوف، داوسن و مک پارتلند[۳۶] ۲۰۰۲؛ ترجمه شریفی درآمدی، ۱۳۸۵).

اختلال وسواس اجباری

بسیاری از کودکان با اختلال یادگیری غیرکلامی و درخودماندگی با عملکرد بالا در برخی از مراحل زندگی از اختلال اضطرابی رنج می‌برند. بسیاری ازآنها نشانه های اختلال وسواس اجباری[۳۷] را تجربه می‌کنند. اختلال وسواس اجباری یکی از اختلالات اضطرابی می‌باشد، که در راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی آمده است. اختلال وسواس اجباری اختلالی است که می‌تواند در هر زمان از زندگی شخص رخ دهد، اما به عقیده درمانگران قدیمی در کودکان رایج است. این اختلال از طریق وجود وسواس و نیز اجباری که به درجاتی باعث ایجاد ناراحتی در برخی از افراد می شود، شناسایی می شود و در نتیجه در بعضی از جنبه‌های زندگی آن ها مزاحمت ایجاد می‌کند) زندگی شخصی ، حرفه ای یا تحصیلی .( نگرانی و ترس های منطقی و طبیعی در این اختلال مورد نظر نیستند )ازونوف، داوسن و مک پارتلند ۲۰۰۲؛ ترجمه شریفی درآمدی، ۱۳۸۵).

توانایی دیداری – فضایی در کودکان با اختلال یادگیری غیرکلامی و درخودماندگی سطح بالا

توانایی دیداری – فضایی شامل شناسایی جهات، یکپارچگی (هماهنگی) دوطرفه و سوبرتری (برتری جانبی) بوده و به کودک امکان می‌دهد قضاوت صحیحی از جایگاه اشیا در فضای دیداری در مقایسه با دیگر اشیا و نسبت به بدن خود داشته باشد، توانایی هایی وجود دارند که به کمک آن ها می‌توانیم جهت ها را درک کرده و از آن برای سازمان دادن فضای دیداری خود استفاده کنیم. به عنوان مثال، زمانی که می گویید شیئی در قسمت بالا سمت چپ قرار دارد، منظور این است که آن شئ در سمت چپ شما قرار دارد. اگر شما از وضعیت بدنی خود اطلاعی نداشته باشید و ندانید که بدن شما در کجا قرار دارد. تعیین جایگاه چیزها بسیار دشوار خواهد بود، توانایی‌های دیداری – فضایی نیاز به مشاهده یک شئ و سپس بیان ارتباط آن با فضای مرتبط با خودتان را دارد (منشادی، ۱۳۸۹).

انواع توانایی دیداری – فضایی

۱- برتری جانبی[۳۸]: برتری جانبی، یک خودآگاهی درونی است از دو طرف بدن و داشتن اینکه این دو طرف با یکدیگر متفاوت هستند. برتری جانبی مستلزم تعاون خوب و آگاهی از خط میانی بدن است (یک خط نامرئی که بدن را به دو قسمت قرینه و مساوی تقسیم می‌کند). کودکانی که در آن ها برتری جانبی رشد نکرده است رفتارهایی همچون: به کار نبردن دست غیرغالب به حمایت، حرکات اضافی و چرخاندن سر به کار می‌برند. این گرایش در تمام به طور طبیعی رشد می‌کند، اما اگر کودک بعد از سن ۸ سالگی هنور به برتری جانبی نرسیده باشد، دچار مشکلاتی خواهد شد. و سرانجام برتری جانبی موجب یادگیری جهت ها (چپ و راست) می شود (حکیمی، ۱۳۸۸).

۲- جهت[۳۹]: جهت شامل بالا، پایین، جلو، عفب و ترکیب هایی از این قبیل است. این همچنین به معنای نشان دادن این جهت ها از جمله چپ و راست در فضا است. یادگیری جهت ها در رمزگشایی کلمات بسیار با اهمیت است، به عنوان مثال، بدون ندانستن جهت ها، کلماتی نظیر b, d و p, q همه علائمی مشابه به نظر خواهند رسید. مهارت های حرکتی چشم در رشد مهارت های جهت یابی بسیار با اهمیت هستند (اشکان، ۱۳۸۳).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:21:00 ق.ظ ]




امروزه ایده تولید علم دینی در جهان اسلام ایده ای کاملاً شناخته شده است. این ایده پس ازپیروزی انقلاب اسلامی ایران و به خصوص در سال‌های اخیر در ایران مورد بحث و گفتگوهای بسیار قرار گرفته است. در این مدت تلقی های مختلفی درباره چیستی علم دینی توسط موافقین این ایده مطرح شده است .علم دینی علمی است که مبتنی بر فلسفه علم الهی شکل گیرد، فلسفه علمی که خود مبتنی بر فلسفه مطلق الهی است. (موحد ابطحی ،۱۳۹۱، ص. ۴۲ ).

علم دینی در مفهوم اراده شده از آن، متفاوت است از « علم دین» به شکل ترکیب اضافی و «علم و دین» به شکل ترکیب عطفی؛ بلکه به صورت ترکیب وصفی مورد نظر است. مراد از «علم دین»، دانش های است که عهده دار شناسایی و شناساندن دین هستند که در حوزه اسلامی، دانش هایی چون فقه، حدیث، تفسیر، کلام و مانند آن، هر یک عهده دار معرفی بخشی از محتوای دین اسلام می‌باشند و علم دین به حساب می‌آیند. با توجه به اینکه علم دینی در مفهوم تحلیلی و ترکیبی خود دارای تشابه های فراوان با کاربردهای دیگر است، ناگزیر از تبیین مفهوم علم دینی هستیم. (فکری، ۱۳۹۲، ص. ۲۷ ).

اصطلاح علم دینی ناظر بر روابط محتملی است که پژوهشگران میان دین و شاخه هایی از علوم تجربی برقرار می‌کنند. در این اصطلاح، علم می‌تواند همان علوم تجربی طبیعی باشد یا علوم تجربی انسانی؛ دین نیز می‌تواند اسلام باشد یا یهودیت و مسیحیت و جز این ها. (باقری، ۱۳۹۰، پشت جلد ).

از نظر حسین سوزنچی وقتی سخن از معنا علم دینی به میان می‌آید، اولین مطلب این است که مقصود از علم در تعبیر علم دینی چیست. این سوال ما را وارد عرصه مباحث علم شناسی می‌کند. شاید بتوان عمده بحث های درباره علم را ذیل دو تلقی از این واژه قرار داد:

۱ . علم به عنوان تک معرفتی که غالباً در قالب یک گزاره قابل بیان شدن است، که اختصاراً به آن علم به عنوان یک گزاره معرفتی می گوییم.

۲ . علم به عنوان یک نظام منسجم معرفتی حاصل از چندین گزاره که از آن به رشته علمی نیز تعبیر می شود. (سوزنچی، ۱۳۸۹، ص. ۱۵ ).

مایکل لیهی و رونالد لورا در مقاله خود با عنوان تلقین های دینی و دریچه اذهان، استدلال می‌کنند که گزاره های دینی تنها به ارجاعات عمومی غیر مادی یا مسائل و وقایعی که در یک بعد ماورایی از واقعیت وجود دارند اشاره می‌کند. لیهی و لورا در قسمت اول مقاله خود استدلال می‌کنند که گفتمان دینی به انواع دیگر گفتمان شباهت دارند به میزان وابستگی آن ها به چیزی که آن ها را ازلیات پیشین، یا گزاره های واقعی می‌نامند که غیر قابل آزمایش یا غیر قابل ابطال هستند. لیهی و لورا در مقاله خود برای ارائه یک قرائت از منطق گفتمان دینی آن را با احتمال و وابستگی که هم اکنون در ارتباط است تداوم می بخشند. (هاند، ۲۰۰۶، ص. ۸۸ ).

علم دینی در مفهوم ارده شده ازآن، متفاوت است از علم دین به شکل ترکیب اضافی وعلم ودین به شکل ترکیب عطفی؛ بلکه به صورت ترکیب وصفی مورد نظر است. مراد از علم دین دانش هایی است که عهده دار شناسایی و شناساندن دین هستند که در حوزه اسلامی، دانش هایی چون فقه، حدیث، تفسیر، کلام و مانند آن، هریک عهده دار معرفی بخشی از محتوای دین اسلام می‌باشند و علم دین به حساب می‌آیند. ترکیب اصطلاحی علم و دین نیز ‌بر مبنای‌ متفاوت دانستن حوزه معرفتی علم و دین و آغاز پرسش از امکان و یا عدم امکان تعامل این دو عرصه شناختی استوار است. در این عرصه، از نسبت های ممکن میان علم ودین سخن به میان آمده و نتایج و لوازم هر یک از نسبت های چهارگانه تطابق، تباین، تعاضد و تعارض مورد بررسی قرار می‌گیرد. اما علم دینی ‌بر اساس امکان تعاضد و تعامل علم دینی و نفی تعارض و تباین این دو پایه ریزی شده است. (فکری، ۱۳۹۱، ص. ۲۶ ).

جدایی و نزاع علم و دین یا به عبارتی عقل و دین، محصول تصوری ناصواب از نسبت علم و دین و بر این مبنا قرار دارد که عقل – درمعنای وسیع آن، که علم نیز یکی از نمودهای آن است- در مقابل دین است و معرفت بشری، بیگانه و جدای از معرفت دینی است و آنچه را که دین می‌گوید برون مرزی است، یعنی آن چیزهایی است که علم می‌گوید، لذا می‌توانند یکدیگر را ترد و نفی نماید. از نظر ایشان، کلید حل این نزاع و تقابل موهوم و آشکار کردن نسبت واقعی «عقل و دین» و «علم و دین» در گرو تعیین جایگاه و منزلت عقل در درون هندسه معرفت دینی است. تأکید ایشان بر این که عقل همگام با نقل – کتاب و سنت- تأمین کننده معرفت دینی است و چتر دین بر سر این دو منبع گسترده است، ‌به این نکته می‌ انجامد که معرفت عقلانی و دانش علمی بیرون از قلمرو معرفت دینی نیست و هرگز عقل به عنوان یکی منابع معرفت دینی در مقابل دین قرار نمی گیرد، بلکه عقل در برابر نقل است؛ نه در برابر دین. (واعظی، ۱۳۸۷، ص. ۱۰ ).

از نظر خسرو باقری گاهی تصور می شود که علم دینی علمی است که می‌خواهد پشتوانه ادعاهای علمی خود را از متون دینی استخراج کند؛ یعنی از نظر محتوایی، زمانی مدعایی پذیرفته شود که در متون دینی آمده باشد و از نظر روشی نیز متد علمی را از دین به دست آورده باشد. علم دینی ‌به این مفهوم بی معنا یا دوری است و هر چه باشد علم دینی نبوده و حداکثر یک امر دینی است زیرا گزاره های علمی داعیه های موردی و ناظر به عالم واقع هستند و با رجوع به عالم خارج و تجربه ورزی می توان صحت محتوای آن ها را دریافت. همچنین اینکه یک روش می‌تواند ما را در شناختن واقعیت یاری بکند یا خیر؛ باید در جریان به کار گیری روش معلوم شود و صرفاً به صورت نقلی نمی توان درستی یا متدلوژی را اثبات کرد. (باقری، ۱۳۷۹، ص. ۴۲ ).

اما تعبیر دیگری از علم دینی وجود دارد که برخلاف دیدگاه اول، بیانگر یک نوع استقلال بین علم و دین است و در عین حال سعی بر توازن میان این دو دارد. یعنی قول به اینکه اگر علم به روش خاص خود، در حوزه خاص خود، به نتایجی رسیده است، دین هم پیشاپیش آن نتیجه را گفته و بیان ‌کرده‌است و این ما هستیم که باید آن نتیجه را در متون دینی پیدا کنیم و آن جمع بندی علمی و دینی را متناظر باهم مطرح کنیم. ‌به این ترتیب، علم دینی گفتاری است «علمی» تا آنجا که از علم برخاسته و «دینی» است تا آنجا که در متون دینی مطرح شده است. (همان، ص. ۴۲ ).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:21:00 ق.ظ ]