کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو



آخرین مطالب
 



 

 

از درامدم راضی نیستم.

 

۵-۱

 

 

 

هیچ ‌انگیزه مثبتی برای زندگی کردن ندارم.
پایان نامه - مقاله - پروژه

 

۵-۱

 

 

 

احساس می کنم در جامعه نسبت به من بی عدالتی شده است.

 

۵-۱

 

 

 

پایگاه اجتماعی- اقتصادی
تعریف اسمی: موقعیت اجتماعی یک فرد در یک گروه و یا رتبه یک گروه در مقایسه با گروه های دیگر(کوئن،۱۳۸۵)، در واقع پایگاه اجتماعی، مقام و موقعیتی است که یک شخص در ساختار اجتماعی به اعتبار ارزیابی جامعه احراز میکند(نیک گهر، ۱۳۸۳).
تعریف عملی:پایگاه اجتماعی – اقتصادی از طریق سه متغیرتحصیلات، شغل و درآمد سرانه اندازه گیری میشود. تحصیلات سالهای تحصیل رسمی را در بر میگیرد که از طیف یازده قسمتی از بیسواد تا دکتری و حوزوی تشکیل میشود. شغل ، شامل سوالات باز میباشدکه بعد از جمعآوری پرسشنامه ها، مشاغل براساس تحقیق شهلا کاظمیپور که مشاغل را براساس پرستیژ و منزلت طبقه بندی کرده است به خیلی ضعیف( با نمره ۰)، ضعیف( با نمره ۱)، متوسط ( با نمره ۲)، خوب ( با نمره ۳) و عالی ( با نمره ۴) نمره گذاری میشود( کاظمی پور، ۱۳۷۸).
در آمد، این متغیر شامل دو سوال باز است که در یکی از آنها میزان درآمد ماهانه و در سوال دیگر بعد خانوار پرسیده میشود که بعد از جمع آوری پرسشنامه ها، و تقسیم درآمد بر بعد خانوار درآمد سرانه خانوار محاسبه می گردد.
پایگاه اجتماعی – اقتصادی از ترکیب این سه متغیر و لحاظ کردن نمره z به دست می آید. که پایینترین نمره وضعیت پایین پایگاه اجتماعی- اقتصادی و بالاترین نمره وضعیت بالای پایگاه اجتماعی– اقتصادی را نشان میدهد.
۴-۹- روایی[۴۲]
برای سنجش روایی پرسشنامه، از روایی صوری و اعتبار سازه[۴۳] استفاده شده است. روایی صوری پرسشنامه با نظر اساتید مجرب و صاحب نظر علوم اجتماعی( استادراهنما و مشاور) مورد تأیید قرار گرفت. و اعتبار سازه از طریق تحلیل عوامل[۴۴] صورت گرفت.
جدول (۴-۱۳) مقدار آماره آزمون KMO[45] و سطح معناداری آزمون بارتلت[۴۶] و همچنین درصد تجمعی واریانس تبیین شده به وسیله عامل(ها) را برای هر متغیر نشان میدهد.
جدول ۴-۱۳- تحلیل عامل متغیرهای تحقیق

 

 

نام متغیر

 

نوع متغیر

 

تعداد گویه

 

مقدار KMO

 

سطح معناداری آزمون بارتلت

 

تعداد عامل های استخراج شده

 

درصدتجمعیواریانس تبیین شده به وسیله عامل(ها)

 

 

 

ناهنجاری ترافیکی عابرین پیاده

 

وابسته

 

۹

 

۰.۷۴

 

۰.۰۰

 

۲

 

۶۲.۲۳

 

 

 

جمع گرایی

 

مستقل

 

۴

 

۰.۵۷

 

۰۰/۰

 

۱

 

۶۰.۰۰

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1400-07-28] [ 07:40:00 ب.ظ ]




۱ـ « إِلَى اللَّهِ أَشْکُو مِنْ مَعْشَرٍ یَعِیشُونَ جُهَّالًا وَ یَمُوتُونَ ضُلَّالًا “لَیْسَ فِیهِمْ سِلْعَهٌ أَبْوَرُ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا سِلْعَهٌ أَنْفَقُ بَیْعاً وَ لَا أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الْکِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لَا عِنْدَهُمْ أَنْکَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفُ مِنَ الْمُنْکَرِ»[۵۳۹]؛
شکایت به خدا مى‏برم، از گروهى که در جهل و نادانى زندگى مى‏کنند، و در گمراهى جان مى‏دهند (و حیات و مرگشان همه در نادانى و جهل است) در میان آن‌ ها متاعى کسادتر از قرآن نیست، اگر آن را آن چنان که باید تلاوت کنند و متاعى نزد آنان رائج‏تر از آن نتوان یافت اگر آن را تحریف سازند و طبق دل- خواهشان تفسیر کنند. و در نظر آنان چیزى زشت‏تر از « معروف» و نیکوتر از « منکر» وجود ندارد.[۵۴۰]
جهل در اینجا با “شکو".هم‌نشین شده است و از آنجا که شکوه در بردارنده رنج و درد امام است، جهل را به عنوان واژه هم‌نشین با ألم در نظر گرفته‌ایم. در اینجا، زندگی در جهل و مرگ در ضلالت مردمان، دو عامل رنجی است که امام از آن، به خداوند شکایت می‌کند. این شکوه امام، گوشه‌ای از دردناله‌های او در اوج تنهایی است.
شکوه امیرالمؤمنین از تحریف معارف قرآن و جفا به آن در این خطبه آشکار است. روشن است که حضرت از کفار شکایت نمی‌کند؛زیرا آنان به اسلام و قرآن اعتقادی نداشتند و انتظار نمی‌رفت حقایق قرآنی در میان ایشان رواج داشته باشد. همچنین آن حضرت از یک جامعه خیالی و فرضی شکایت نمی‌کند، بلکه شکوه آن حضرت از کسانی است که در زمان ایشان می زیستند و ادعای مسلمانی و پیروی از قرآن و سنت رسول خدا می‌کردند، اما با این حال به قرآن واقعی توجهی نداشتند و به مخالفت با اهل بیت رسول خدا می پرداختند.آنان با برداشت‌های نادرست از قرآن می‌کوشیدند رفتارهای زشت خود را تطهیر کرده و موجه جلوه دهند.[۵۴۱]
۲ـ« فَاللَّهَ اللَّهَ فِی کِبْرِ الْحَمِیَّهِ وَ فَخْرِ الْجَاهِلِیَّهِ فَإِنَّهُ مَلَاقِحُ الشَّنَئَانِ وَ مَنَافِخُ الشَّیْطَانِ الَّتِی خَدَعَ بِهَا الْأُمَمَ الْمَاضِیَهَ وَ الْقُرُونَ الْخَالِیَهَ حَتَّى أَعْنَقُوا فِی حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ وَ مَهَاوِی ضَلَالَتِهِ»[۵۴۲]؛
زنهار زنهار شما را به خدا سوگند از کبر و نخوت تعصب‏آمیز، و تفاخر جاهلى بر حذر باشید که آن مرکز پرورش کینه و بغض و جایگاه وسوسه‏هاى شیطان است که ملتهاى پیشین و امتهاى قرون گذشته را فریفته است تا آنجا که آنها در تاریکی‌هاى جهالت فرو رفتند و در گودال‌هاى هلاکت سقوط کردند.
در این کلام امام نیز جهالت و ضلالت با هم آمده است و اشاره دارد به دوران جاهلیت که حمیت‌ها و تعصبات و تکبر و فخر فروشی مردمان آن روزگار سبب ضلالت و گمراهی آنان شد.

 

    1. ۱. ۴. حسد

 

راغب در تعریف حسد آورده است که آن آرزوی زوال و نابودی نعمت از مستحق آن نعمت است و چه بسا شخص حسود در راه از بین بردن آن نعمت، سعی و تلاش نیز انجام دهد.[۵۴۳] در قرآن کریم واژه حسد پنج بار آمده است[۵۴۴] که در تمام موارد به طور صریح و یا تلویحی به مذمُت آن پرداخته است. برای مثال حسادت کافران به مسلمانان را به خاطر برخورداری آنان از نعمت پیامبر(|) مورد سرزنش قرار می‌دهد.[۵۴۵]
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
امام در تأثیر حسد بر جسم و سلامتی انسان می‌فرماید:
« الْعَجَبُ لِغَفْلَهِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلَامَهِ الْأَجْسَادِ»[۵۴۶]
- از غفلت حسودان نسبت به سلامتى تن خویش در شگفتم. (چرا که حسد انسان را بیمار مى‏سازد).[۵۴۷]
در این عبارت حسد که امری روانی است و به حوزه روح مربوط می‌شود در تقابل با سلامتی آمده است و از رابطه‌ای که غفلت با حسادت و سلامتی ایجاد کرده است می‌توان نتیجه گرفت حسادت که یک امر روحی است، سبب بیماری جسم می‌شود. بنابراین می توان نتیجه گرفت که احوال روح، برجسم اثرگذار است.
در تأیید کلام، امام در جایی دیگر می‌فرماید:
« صِحَّهُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّهِ الْحَسَد»[۵۴۸]؛
تندرستى مولود کمى حسادت است .[۵۴۹]
در اینجا حسادت به عنوان بیماری نفس، مفهومی متضاد با سلامتی انسان دارد.
« حَسَدُ الصَّدِیقِ مِنْ سُقْمِ الْمَوَدَّهِ »[۵۵۰] ؛
حسادت نسبت به دوست، دلیل بیمارى دوستى است.[۵۵۱]
حسادت در دوستی نشانه بیماری آن دوستی است."وّد” محبت داشتن به چیزی و آرزو داشتن آن است.[۵۵۲] در فروق اللغه موده میل طبیعی و همراه با حکمت را گویند. یعنی محبتی واقعی و الهی که ریشه و پایه و اصل داشته باشد.[۵۵۳] حکمت و سقم به معنای بیماری با موده در یک حوزه معنایی قرار گرفته‌اند و از طرفی سقم جانشین مفهوم ألم می‌باشد.
امام در جایی دیگر از تقابل ایمان و حسد سخن گفته‌اند:
« وَ لَا تَحَاسَدُوا فَإِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَب»[۵۵۴]؛ حسد نورزید که حسد ایمان را به باد مى‏دهد آن چنانکه آتش هیزم را خاکستر مى‏کند.[۵۵۵]
با توجه به این کلام امام، بنابراین ایمان و حسد هرگز در کنار هم جمع نمی‌شوند و حسد سوزاننده ایمان است.

 

    1. ۱. ۴. شکوه

 

شکو به معنای شکایت کردن و اظهار اندوه به زبان (توصیف گفتاری) است. در نهج البلاغه این واژه با مشتقاتش۱۶ مورد آمده است.[۵۵۶]
« وَ مَنْ أَصْبَحَ یَشْکُو مُصِیبَهً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ یَشْکُو رَبَّهُ»[۵۵۷]؛
و آن کس که از مصیبتى که به او رسیده شکایت کند. شکایت پروردگارش را کرده.[۵۵۸]
شکایت از مصیبت‌های زندگی ،برابر است با شِکوه از خداوند. در اینجا واژه “یشکو” در همنشینی با مصیبت است و از آنجا که مصیبت مفهومی جانشین با ألم است بنابراین شکوه همنشین با ألم است.
حضرت به یکى از یارانش هنگامى که بیمار شده بود فرمود:[۵۵۹]
۲ـ «جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِکَ فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِیهِ وَ لَکِنَّهُ یَحُطُّ السَّیِّئَاتِ وَ یَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِی الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْأَیْدِی وَ الْأَقْدَامِ » [۵۶۰]؛
خداوند این درد و ناراحتى تو را باعث از بین رفتن گناهانت قرار داده زیرا بیمارى پاداشى ندارد و لکن گناهان را از میان مى‏برد، و آنها را همچون برک درختان مى‏ریزد، اجر و پاداش تنها در گفتار به زبان و عمل با اعضاء است. [۵۶۱]
اجر به معنای مزد و در مفهوم معنوی به معنای پاداش است.با توجه قرینه جمله بعد « فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِیهِ » شکایت بیمار از مریضی خویش مورد نظر است از آنجا که مرض یکی از مفاهیم جانشین ألم محسوب می شود در اینجا شکایت نیز همنشین با آن است.
سیدرضی در ذیل کلام امام می فرماید:
« در بیماری اجرو ثوابی نیست؛ زیرا بیماری از چیزهایی است که آن را عوض است نه مزد.عوض در برابر دردها و بیماری هایی است که از سوی خداوند بر بنده می رسد، ولی اجر و ثواب در برابر عملی است که از بنده سرزده است. پس میان عوض و ثواب فرقی است که امام با علم نافذ خویش بیان فرموده است».[۵۶۲]

 

    1. ۱. ۴. جسم

 

جسم به معنای تن است ، چون جسم در مقابل روح است می‌توان نتیجه گرفت که صفت جسیم فقط راجع به تن است، این واژه به صورت لفظ مفرد ، جمع و وصف، ۱۴ بار در نهج البلاغه آمده است. امام در مورد معاویه به عثمان إبن حنیف مى‏نویسد:
۱ـ «… وَ سَأَجْهَدُ فِی أَنْ أُطَهِّرَ اَلْأَرْضَ مِنْ هَذَا اَلشَّخْصِ اَلْمَعْکُوسِ وَ اَلْجِسْمِ اَلْمَرْکُوسِ » و حتماً تلاش خواهم کرد تا زمین را از این شخص وارونه و از این جسم مقلوب الفکر پاک گردانم.
امام (×)در بخش پایانی خطبه غراء با اشاره به بنی امیه می‌فرمایند:
۲ـ « عِبَادَ اللَّهِ أَینَ الَّذِینَ …َ حُذِّرُوا أَلِیماً وَ وُعِدُوا جَسِیماً احْذَرُوا الذُّنُوبَ الْمُوَرِّطَهَ وَ الْعُیُوبَ الْمُسْخِطَهَ»؛[۵۶۳]
اى بندگان خدا! کجا هستند آنان که آن‌ ها را از کیفر دردناک بر حذر داشتند، و به نعمت‌هاى بزرگ وعده دادند، و از گناهانى که انسان را در ورطه هلاکت مى‏افکند و از عیب‌هایى که باعث خشم خدا مى‏شود بر حذر داشتند، (ولى آن‌ ها از تمام این امور پند نگرفتند).[۵۶۴]
در اینجا جسیم صفت است برای موصوف محذوف و به معنای بزرگ. ألم نیز با حذر همنشین شده است
۳ـ « أَنْ تُذِیقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَهِ کَمَا أَذَقْتَهُ حَلَاوَهَ الْمَعْصِیَهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ»[۵۶۵] ؛
ششم آن‌که به همان اندازه که شیرینى معصیت و گناه را چشیدى زحمت طاعت را نیز بچشى. پس از انجام این مراحل می‌گوئى: «استغفر اللّه».[۵۶۶]
“ذَوق” به معنی چشیدن است. در اینجا ألم با جسم و طاعت همنشین شده است . پس اشاره‌ای است به دردجسمی[۵۶۷]. چنانکه روزه دار، رنج گرسنگی و تشنگی را به جسم می چشاند. نکته قابل توجه این است همانطور که انجام معصیت برای جسم شیرینی خاصی دارد، اطاعت و بندگی خداوند هم، رنج وتلخی به همراه دارد.
معصیت در مقابل طاعت و ألم در مقابل حلاوه آمده است که حکایت از تلخی ألم دارد. در این نوع رنج، ارتباط انسان با خالق مورد نظر است.

 

    1. ۱. ۴. ظلم

 

ظلم در لغت به معنای قرار دادن چیزی در غیر موضعی که شایسته آن است.[۵۶۸] ظلم از واژگان کلیدی در نهج البلاغه است که دارای حوزه معنایی گسترده‌ای می‌باشد.
« یَوْمُ الْعَدْلِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ یَوْمِ الْجَوْرِ عَلَى الْمَظْلُومِ»[۵۶۹]؛
روز اجراى عدل بر ستمگر سخت­تر است از روز ظلم ستمگر بر مظلوم[۵۷۰].

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:40:00 ب.ظ ]




۳- اصل رفتار و عمل
رفتار و عمل مادر بیش از منطق گفتار در تربیت کودک مؤثر است چرا که از طریق عمل است که دل‌ها متوجه حقیقت‌ها می‌شوند و عادات مذهبی پدید می‌آیند. و میل به طاعت و عبادت از فرد شکل می‌گیرد. [۵۱]
پدر و نوع رابطه با فرزند در امر تربیت
در سال‌های اول رشد کودک مخصوصاً شش سال اول تولّد، مادر محور همه‌ی توجهات کودک است. در حقیقت مادر، همه چیز اوست، ولی به تدریج اهمیّت پدر برای کودک شناخته می‌شود و کودک می‌فهمد که پدر نیز جایگاهی دارد و پدر است که از مادر حمایت می‌کند و در ضمن به اهمیت افراد دیگر مانند مادر بزرگ‌ها و پدر بزرگ‌ها پی می‌برد. بعد از سن شش سالگی، پسر احساس می‌کند که پدر الگوی کاملی برای اوست، رفتار، اعمال و شغل پدر از نظر کودک بسیار اهمیّت دارد و رفتار کودک با پدر، برخلاف رفتار او با مادر، بسیار خوب و صمیمی می‌باشد. چون امروزه پدر باید در پرستاری از کودک با مادر همکاری کند. بنابراین پدر با کودک و کودک با پدر از همان سال‌های اول تولد باید با یکدیگر رابطه برقرار کنند.[۵۲]
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
«قال علی بن الحسینu:فَاعمل فی اَمرِه عَمَلَ المُتَزیّینِ بِحُسنِ اَثَره عَلَیه فی عاجل الدنیا.[۵۳]
حضرت علی بن الحسینu: در ضمن توضیح حقوق فرزند، به پدر دستور می‌دهد: با فرزندت آن چنان رفتار کن که اثر نیکوی تربیت تو مایه‌ی زیبایی و جمال اجتماعی او شود، او را چنان بار بیاور که بتواند در شئون مختلف دنیای خود با عزت و آبرومندی زندگی کند و مایه‌ی زیبایی و جمال تو باشد.»
رشد کودک و بزرگ شدن او در روابط کودک و مادر تغییرات زیادی به وجود می‌آورد، زیرا رابطه‌ی مادر و کودک بسیار حساس و ظریف است، ولی در مورد پدر چنین تغییراتی وجود ندارد. رابطه‌ی کودک و پدر و رفتاری که کودک در طول زمان رشد خود نسبت به پدر دارد، کمتر دستخوش تغییر و دگرگونی می‌گردد. ثبات، استواری و قاطعیت پدر باعث می‌شود که پس از بازگشت او به خانه، مادر در مورد کودک با او صحبت کند و کارهای خوب یا بدی را که کودک انجام داده است برای او بیان نماید. پدر به عنوان یک قاضی باید قضاوت کند که به کودک جایزه بدهد یا با او تنها بنشیند و صحبت کند. از طرف دیگر وظیفه‌ی پدر است که از روش و رفتاری که مادر با کودک دارد، حمایت کند. اگر در موردی پدر با چگونگی رفتار مادر و کودک موافق نیست، آن را نباید جلو کودک به مادر بگوید. پدر باید موقعی که کودک نزد آن‌ ها نیست نظرش را برای مادر بیان کند و این دو به توافق برسند. اگر بین پدر و مادر اختلاف سلیقه‌ای وجود دارد، نباید جلوی کودک بحث کنند اگر کودک درک کرد که اختلاف‌نظر بین پدر و مادر وجود دارد سعی خواهد کرد که پدر و مادر را در مقابل یکدیگر قرار دهد و آن‌ ها را به جان هم اندازد و نتیجه‌ای را که خود می‌خواهد، به دست آورد. اگر چنین واقعه‌ای اتفاق افتد، کودک تربیت و انضباط نخواهد یافت و زندگی زناشویی پدر و مادر توأم با لذت و خوشی نخواهد بود.[۵۴]
«و قال u: 1- إنَّ لِلوَلَدِ علی الوالِدِ حقّاً، و اِنَّ للوالِدِ علی الوَلَدِ حقاً ۲-فَحَقُّ الوالد علی الولد اَن یُطیعَهُ فی کلِّ اَدَبَهُ، و یُعَلِّمَهُ القرآنَ.[۵۵]
امام u در باره‌ی حق پدر و فرزند بر یکدیگر فرموده است: ۱- فرزند را بر پدر حقی و پدر را بر فرزند حقی است. ۲- حق پدر بر فرزند آن است که پدر را در هر چیز مگر در نافرمانی از خداوند سبحان اطاعت و پیروی نماید. ۳-و حق فرزند بر پدر آن است که نام فرزند را نیکو قرار دهد و او را با ادب و آراسته بار آورد، و قرآن را به او بیاموزد.»
والدین باید توجه داشته باشند که با رشد جسمانی کودک، لازم است آموزش عملی دینی را در برنامه تربیتی آنان قرار دهد زیرا گسترش تربیت دینی نسبت به فهم و درک آنان، روحیه اعتماد به نفس و نیروی استقامت و پایداری در مقابل مشکلات کمرشکن زندگی را ایجاد خواهد کرد.[۵۶]
نقش سرگرمی در تربیت فرزند
بهترین پدر و مادرها، شادترین آنان هستند. این والدین همیشه به خاطر دارند داشتن تفریح در کنار فرزندان چقدر اهمیت دارد. البته این بدان معنا نیست که پدر و مادر تفریحات و سرگرمی‌های افراطی داشته باشند و یا هر لحظه از روز فرزندان خود را سرگرم کنند. بلکه این بدان معنا است که با دنیای شاد کودکان خود همراه شوند و خود را بخشی از بازی‌های آن‌ ها بدانند. توجه به بازی کودکان در عین ساده بودن بسیار عمیق و پرمعنا است. بازی‌هایی مانند قایم باشک، وابستگی را به کودکان می‌آموزد. بازی‌های تخیلی به بچه‌ها کمک می‌کند تا به هویت خود توجه کنند یعنی بفهمند چه کسی هستند و می‌خواهند چه کسی باشند. [۵۷]
بازی‌‌‌های جمعی به کودکان توانایی ورزشی را می‌شناساند و به آن‌ ها جوان‌مردی و کمک کردن را می‌آموزد. بازی هم‌چنین روشی است برای آن‌که کودکان ناکامی‌های زندگی خود را بهبود بخشیده و ترمیم کنند و احساسات مهم خود را با عروسک یا شکل‌بازی نشان دهند. شاید والدین پرمشغله فکر می‌کنند بازی با عروسک یا خانه‌سازی با کودکان کار جالبی نیست و نباید وقت بگذراند. اما بازی در واقع می‌تواند فشارهای روزمره زندگی پرمشغله را کاهش دهد. وقتی پدر و مادر با فرزندان خود بازی می‌کنند و در می‌یابند که به طور ناگهانی انرژی بیشتری را پس‌‌انداز کرده و احساس بهتری نسبت به خود و کودکانشان پیدا کرده‌اند و از همه مهم‌تر بازی والدین را به دنیای کودکی وارد می‌کند. [۵۸]
آئین مقدس اسلام، توصیه می‌کند که باید به کودک، در مورد بازی آزادی داده شود، تا بتواند از راه جست و خیزهای کودکانه و انواع بازی‌های مفید، جسم و جان خود را بپروراند. می‌توان گفت ادیان آسمانی و پیامبرانی که جز آیین یکتا پرستی تبلیغ نکرده‌اند، طرفدار همین رویه بوده‌اند. بازی وسیله‌ای مؤثر در خدمت رشد واقعی کودکان می‌باشد، امّا یک فعالیت زائد و لغو و بیهوده نیست. اگر امری لغو و بیهوده بود، به طور واقع طرح آفرینش، شور و شوق نسبت به آن را در نهاد طفل به ودیعت نمی‌گذارد و این همه رهبران بزرگ اسلام در اهمیت آن، داد سخن نمی‌دانند.
بازی کودک، وسیله‌ای برای فراگیری‌ها و سازگاری‌های اجتماعی او و ابزاری است برای رشد قوه بیان و همکاری با دیگران و آگاهی از قدرت و توانایی‌ها و کسب آشنایی با خواص فیزیکی اشیاء. به هر حال بازی امری غیر جدی است که باید حتماً آن را جدی گرفت. باید با کمال جدیت و بدون هیچ گونه تردیدی، کودکان را در امر بازی که چیزی جز امر غیر جدی نیست، آزاد گذاشت، تا خود را در ضمن بازی‌هایش بسازد و برای زندگی فرد را آماده سازد.[۵۹]
چیزهای زیادی برای یاددادن به فرزندان وجود دارد که مستلزم وقت و حوصله است (مانند ارزش‌ها، اعتقادات و مهارت‌ها). به علاوه کودک همیشه برای آموختن درس آماده نیست. بنابراین ابتدا والدین کسب آرامش را باید بیاموزند. در آن صورت با خونسردی بیشتر و مؤثرتر با حوادث غیرمترقبه و تلاش‌های ناموفق برخورد کنند. پس از آموختن روش‌های کسب آرامش، باید اهدافی را که در سر دارند و نیازهای کودکشان را ارزیابی کنند. بعد باید والدین عزمشان را جزم کنند و ثابت قدم باشند، با هدف سخن بگویند و گفته‌های خود را جدی بگیرند و آن‌ ها را رها نکنند. در نهایت باید با دیدی مثبت به تریبت فرزند اقدام نمایند. در ذهن خود تصویری از آن‌چه می‌خواهند فرزندانشان انجام دهند بسازند و آن را به خاطر بسپارند تا چنان چه آن را انجام داد، به او بگویند که از کارش راضی هستید. وقتی کودک با انجام کارهایی که موافق میل والدین است رضایت آن‌ ها را به دست آورد، به آن عادت می‌کند. حال اگر در شرایط خاصی بخواهند نارضایتی خود را از رفتارش نشان دهند تأثیر آن به مراتب بیشتر از زمانی خواهد بود که به خاطر رفتارهای خوبش تشویق نشده است. [۶۰]
ارتباط میان والدین و کودک، بستگی کامل به نحوه‌ی ابراز محبت دارد. توجه به خواسته‌های او، برخورد مؤدبانه و احترام با رفتارهای کلامی و غیرکلامی، همه اظهار محبت است. احساس امنیت در کودک سبب می‌گردد زمینه پیوند والدین با او توسعه یابد و در این رابطه رفتار صحیح را نیز بیاموزند. [۶۱] علیu فرمودند:
«خیرُ ماوَرَّثَ الاباءُ الاَبناءَ الأَدَبَ. [۶۲] بهترین ارثی که پدران می‌توانند به فرزندان خویش بدهند ادب و تربیت صحیح است.»
راه مناسب آغاز دوستی با کودکان، کاهش انتقادها و توقعات و به حداقل رسانیدن محبت‌های منفی در مورد کارهای آن‌هاست. با نق زدن و خرده‌گیری‌های پیاپی از رفتار و کارهای کودکان نمی‌توان آنان را اصلاح کرد والدین و مربیان باید صبرو حوصله داشته باشند، برای این کار وقت بگذارند و برنامه‌ریزی داشته باشند. پیش از شروع روش‌های جدید تربیتی به آثار سوء روش‌های قبلی توجه داشته باشند، زیرا آن‌ ها تا مدتی بازتاب نامناسب خود را دارند و مدتی طول می‌کشد تا کودک با روش‌های تربیتی جدید آشنا و بازتاب آثار قبلی برطرف شود. [۶۳]
برای ایجاد ارتباط سالم با کودکان و به کارگیری روش‌ها و شیوه‌های مؤثر در برخورد با آنان مهم‌ترین مسأله تدارک زمان و فرصت‌های برنامه‌ریزی شده است. در زندگی ماشینی امروز به طور معمول این بعد مهم تربیتی، یعنی وقت‌گذاری برای ایجاد روابط صحیح و سالم در محیط‌ خانه و یا مدرسه به مخاطره افتاده است. گذاشتن وقت برنامه‌ریزی شده برای ایجاد ارتباط مثبت با کودکان، از صرف چندین ساعت مجادله بحث و مشاجره جلوگیری می‌کند.[۶۴]
نقش سازندگی خانواده در تربیت
طفل فطرت پاک و بااندک مسامحه‌ای می‌توان گفت بی‌رنگ و بی‌تفاوت به دنیا می‌آید این خانواده است که او را صالح یا فاسد به بار می‌آورد. افراد اهمیت نقش وراثت و صفاتی را که از اجداد به کودک منتقل می‌شود نادیده نمی‌گیرند ولی قائل هستند که تربیت به صورت مخصوصی در خانواده این خصایص و صفات را تحت شعاع قرار می‌دهد و حتی در برخی موارد اثر آن را خنثی می‌کند. کودک دفتری از کتاب طبیعت است، که در آن چیزی نوشته نیست و یا چیزی در آن نوشته است و خوانا نیست. این خانواده است که در آن دفتر جملات افتخارآمیز یا ذلت‌آفرین می‌نویسد و چیزهای ناخوانا را خوانا می‌کند.
خانواده شخصیت کودک را رنگ می‌دهد، خط‌مشی او را در زندگی حال و آینده معین می کند در او سازندگی یا ویران‌گری می‌کند، بزه‌کار، یا درست کردارش بار می‌آورد. براساس روش تربیتی والدین است که طفل در آینده آرام و متعادل می‌شود یا بی‌قرار و آزادبار می‌آید، یا کج‌اندیش و بدآرمان. عقیده کودک عقیده والدین است، زیرا فکر و اندیشه‌اش هنوز آن‌چنان رشد و کمال نیافته که خود به تحلیل مسائل بپردازد. و حقایق ماوراء ماده را کشف و از منابع استخراج نماید.[۶۵]
پدر و مادر مسئول سرنوشت و آینده‌ی کودک خویش هستند به همان‌گونه که عهده‌دار سلامت و آسایش، تغذیه جسم و جان، و ادب‌آموزی و تربیت او هستند. و این از حقوق کودک و آن نعمت‌گران و امانت پرارجی است که خداوند در خانه‌ی آنان فرود آورده و آن را روشنی چشم و مایه‌ی سرور دل آنان ساخته است. [۶۶]
نقش تفکر در احساس و روابط، موضوع بسیار روشنی به نظر می‌رسد ولی در عمل به طور معمول دیده می‌شود که افراد به این نکته توجه کافی نداشته و در تجزیه و تحلیل از مشکلات موجود در روابط نقش خطاهای فکری را نادیده می‌گیرند.
بسیاری از اوقات آن‌چه در مشکلات موجود در خانواده در تجزیه و تحلیل‌های تربیتی یا درمانی کشف می‌شود، این است که موضوعی در خانواده توسط پدر و مادر و کودکان بد تعبیر شده و یا خطاهای کوچک، بزرگ‌نمایی شده است. به این دلیل گاه در جلسات مشاوره خانواده یا خانواده درمانی اقدام نخست به طور عمده صرف آموزش خانواده برای شناخت افکار خود در روابط بین فردی می‌باشد به فرض کودکی در کار خود اشتباه یا کوتاهی می‌کند (تکلیفش را نمی‌نویسد، لوازمش را جمع نمی‌کند، ریخت و پاش می‌کند، پدر و مادر چنین کودکی چه برداشتی از رفتار او دارند؟ آیا مشکلات را بزرگ نمی‌کنند؟ آیا نسبت به توان‌مندی‌های این فرزندان خود کم توجه نشده‌اند؟ آیا دچار قضاوت شتابزده و پیش‌گویی‌های منفی در مورد آینده آن‌ ها نشده‌اند؟ آیا به فرزندان خود برچسب منفی نمی‌‌زنند؟ آیا به طور مداوم خود را در پرورش درست این فرزندان مقصر نمی‌دانند و خود را سرزنش نمی‌کنند؟)[۶۷]
به طور حتم ترکیبی از همه افکار منفی یا خطاهای فکری بالا می‌تواند در اندیشه هر پدر و مادری جاری شود و زندگی یا لحظاتی از زندگی را به کام آن ها تلخ نموده و روابط آن‌ ها را مورد تأثیر منفی قرار دهد. چنان که وقتی مادری با نمره‌ی ضعیف کودکش در درسی رو به رو می‌شود این جمله ساده‌ی «من چقدر بدشانس هستم که فرزندم این‌طور است» می‌تواند ترکیبی از چند خطای ذهنی را در فکر مادر نشان دهد و این فکر ممکن است موجب افسردگی یا اضطراب او شود. [۶۸]
از مسائل مهمی که در امر تربیت چه در جنبه سازندگی و چه در جنبه بازسازی باید موردنظر باشد خودداری از افراط‌ها و تفریط‌هاست. والدین در اثر عدم‌رعایت آن به طور جدی به فرزندان خود ستم می‌کنند و آن‌ ها را در آینده به انواع مصائب گرفتار می‌سازند. افراط‌ها و تفریط‌ها کودکان را از راه اصلی زندگی منحرف می‌سازد و هم‌چون سم‌های مهلکی برای سعادت طفل به حساب می‌آیند. به جای آن که آن‌ ها را بسازند آلوده‌ترش می کند. اسلام والدین را از زیاده و نیز کوتاهی در اموری که مربوط به حیات کودک می‌شود برحذر داشته است. این افراط و تفریط‌ها شامل غذا، محبت، رفتار عصبی و احساساتی و حتی پندگویی‌ها هم می‌شود. [۶۹]
والدین در دوران حیات مشترک خود با کودک می‌توانند تفسیرهای گوناگون و متفاوتی را از زندگی ارائه دهند و بر آن اساس کودک خود را بسازند. ممکن است دید والدین دید منفی از زندگی باشد یا دیدی مثبت؟ مال و زیور دنیا را مردار معرفی کنند یا وسیله و ابزار و یا هدف؟ در برداشت از توکل، صبر، زهد، تقیّه، ممکن است شیوه‌ای سازنده در پیش گیرند یا ویرانگر، در همه حال این جنبه‌ها در آموزش دینی کودکان نقشی خواهد داشت و سرنوشت زندگی طفل به آن مربوط است. [۷۰]
«عَن ابی عبدالله u قال رسول اللهe: رَحِمَه اللهُ مَن اَعانَ وَلَدَهُ عَلی بِرِّه قال: قُلتُ کیفَ یُعینُهُ علی بِرِّه؟ قال یَقبَلُ مَعسورَه و یَتَجاوز عَن میسوره و لا یُرهِقُهُ و لا یَحرُقَ به.[۷۱]
رسول اکرم e فرمود: خدای رحمت کند کسی را که در نیکی و نیکوکاری به فرزند خویش کمک کند. راوی حدیث پرسید، چگونه فرزند خود را در نیکی یاری نماید؟ حضرت در جواب چهار دستور دادند:
۱-یَقبَلُ مَعسورَه: آن چه را که کودک در قوه و قدرت داشته و انجام داده است از او قبول کند.
۲- یَتَجاوز عَن میسوره: آن چه انجام آن برای کودک سنگین و طاقت فرسا است از او نخواهد.
۳-لا یُرهِقُهُ: او را به گناه و طغیان وادار نکند.
۴-لا یَحرُقَ به: دروغ نگوید و در برابر او مرتکب اعمال احمقانه نشود.»
از مسائل مهم تربیت این است که باید قاعده زندگی را برای طفل مشخص کنند تا طفل بداند چه کاری باید انجام دهند و از انجام چه عملی باید خودداری کند. کودکان دارای تمایلات گوناگون هستند و هوس‌های بسیاری دارند. اگر بنا شود همه آن‌ ها برآورده و یا ترک شود طفل دچار عدم تعادل و در نتیجه ناسازگاری خواهد شد.
چه بسیار ناسازگاری‌ها که زاییده عدم‌آگاهی کودک از قواعد زندگی است. او نمی‌داند چه کاری موجب برانگیختن خشم والدین و نارضایی آن‌هاست. چه عملی از او نامطلوب تلقی خواهد شد و چه عملی مطلوب زندگی در شک و تردید خود موجبات ناراحتی و درگیری‌هایی را فراهم خواهد کرد. وصول به چنین هدفی امکان‌پذیر نیست جز این که والدین خودمشی و رویه ثابت را برای خود برگزینند و همان را به کودک تفهیم کنند. این تفهیم در مواردی مستقیم و گاهی غیرمستقیم است و در همه حال کودک باید قواعد زندگی را بشناسد و بداند. [۷۲]
نقش فرهنگی و اجتماعی خانواده در تربیت
کودک در جایی به دنیا می‌آید که از قبل ساخته شده و دارای فرهنگی ارزیابی شده یا غلط است. طفل از مشاهده و تماس مستقیم یا غیرمستقیم با والدین، اشیاء ابزار موجود در خانواده در دریائی از فرهنگ آن با تمام ابعاد و جوانبش غوطه‌ور می‌شود. او از همان روزها و ماه‌های اول تولد این فرهنگ را از طریق والدین و بستگان می‌گیرد و براین اساس ذهن و افکار او شکل می‌یابد. و راه زندگی و فلسفه اجتماعیش پیدا می‌شود. پس فرهنگی شدن کودک براساس ذوق و نظر والدین است و خود کودک در آن نقشی ندارد مگر آنگاه که از نظر جسمی و فکری رشد کافی بیابد.
در جنبه‌ی کسب اطلاعات و معلومات عمومی نیز خانواده نقش و اهمیت اساسی دارد. طفل در خانه بیشتر می‌آموزد از آن بابت که توقفش در آن بیشتر است و مسائلی که کودک با آن سروکار پیدا می‌کند، بیش از مسائلی است که در مدرسه مطرح می‌شود وانگهی آن‌چه را که کودک از خانه می‌آموزد از جای دیگر امکان‌پذیر نیست. اگر مسأله زبان و مکالمه درنظر گرفته شود کودک از مادر یاد می‌گیرد و راه رفتن و آداب زندگی را نیز از والدین می‌آموزد. خانه محل زندگی کودک است. طفل آگاهانه و یا ناخودآگاه در آن طرز معاشرت و اخلاق می‌آموزد و از آن راه با دنیای خارج آشنا می‌شود. از سوی دیگر آن‌چه طفل در خانه می‌آموزد از کتاب قابل فهم نیست. کودک در خانه به صورت عملی درس عشق و محبت و صمیمیت و همکاری و همدردی یاد می‌گیرد. شرافت و عزت‌نفس، صدق و صفا می‌آموزد. صدای لای‌لای مادر در نیمه‌های شب، ذکرها و زمزمه‌های شبانه‌ی مادر و معنویت و صفایش را در آن لحظه با چه‌چیزی می‌توان معادل کرد و چه کسی می‌تواند برای کودک این نقش را ایفا کند. والدین به کودک دین می‌آموزند، راه بهره‌مندی از وجدان، پاکدلی، پارسایی، تملک نفس یاد می‌دهند. طفل این مسائل را جز در خانه از کجا می‌تواند بهتر و بیشتر فراگیرد. [۷۳]
در پرورش شخصیت کودکان، والدین باید توجه داشته باشند که چگونگی رفتار اجتماعی کودک از اهمیت فوق العاده‌ای برخوردار است. برای این که بچه‌ها از رشد مطلوب اجتماعی برخوردار باشند لازم است الگوهای رفتاری بزرگسال، بیش از هر چیز نگرشی مثبت نسبت به افراد مختلف و فعالیت‌های اجتماعی در ایشان ایجاد کنند، و این مهم انجام نخواهد شد مگر با رفتار مهربانانه، صمیمی و دوست داشتنی والدین با کودکان. به عبارت دیگر برای این که کودکان نگرشی مثبت نسبت به برقراری روابط اجتماعی با دیگران داشته باشند، می‌بایست از تجارب دلپذیر و خوشایند اجتماعی بهره‌مند شوند. زمانی که الگوهای بزرگسال چون پدر و مادر همواره رابطه‌ای عاطفی و صمیمی با کودک برقرار کنند و تعادل اجتماعی او را با همراهی و همگامی و بازی و نشاط توأم سازند، آمادگی کودک برای ایجاد ارتباط با دیگران و مشارکت در فعالیت عملی اجتماعی بیشتر می‌شود. برعکس کودکانی که والدین آن‌ ها جز رفتار آمرانه و تحکم آمیز رفتار دیگری با ایشان ندارند به لحاظ همین تجارب ناخوشایند و تنفر انگیز چندان تمایلی برای برقراری ارتباط با دیگران از خود نشان نمی‌دهند. اضطراب، کم رویی، عصبانیت و پرخاشگری والدین از آفات رشد مطلوب اجتماعی کودکان می‌تواند باشد.[۷۴]
پیامبر اکرمe فرمودند: «اَکرِموُا اَولادَکُم وَ أَحسِنُوا آدابَهُم. [۷۵] فرزندان خود را گرامی شمارید و نیکو تربیتشان کنید.»
خانواده نخستین مسئول اصلاح و فساد جامعه است و از آن بابت که بنیان‌های فکری کودک در خانواده شکل می‌گیرد و والدین و اطرافیان کودک هستند که او را برای اجتماع صالح یا فاسد می‌پرورانند. بنابراین می‌توان خانواده را نخستین مؤسسه‌ای دانست که فرد را به زندگی اجتماعی وارد می‌کند. [۷۶]
خانواده را می‌توان مسئول معایب و مفاسد بی‌شمار اجتماعی دانست. بسیاری از بدبختی‌ها، جنایت‌ها، مصیبت‌ها، ناسازگاری‌ها، بی‌نظمی‌ها، هرج و مرج‌ها، کج‌روی‌ها، آشفتگی‌ها تحت تمام انواع و فرم‌های آن مربوط به خانواده می‌شود. کمبودهای تربیتی و اخلاقی در اثر بی‌مایگی و یا بی‌توجهی والدین است که مفاسدی را سبب می‌شود (ذکر همه‌ی آن‌ ها در این بحث امکان‌پذیر نیست).
انسان در برابر خویش مسئول است و باید با همه‌ی وجود به خودکاوی و خودشناسی و خودسازی بپردازد و بکوشد تا در پرتو جهاد با نفس، خود را بسازد و روحش را اوج بخشد و به خود شکوفایی برسد، و گرنه زندگی را باخته و در خور آتش دوزخ خواهد بود، همین‌گونه انسان در برابر خانه و خانواده و همسر و فرزندان خود نیز مسئول است. تا راه رشد و کمال را بر روی آنان بگشاید و آنان را در راه اوج ایمان و آراستگی به ارزش‌ها یاری کند و این از مسئولیت‌های خانوادگی و اجتماعی اوست. [۷۷]
قرآن در این مورد می‌فرماید:
«یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنوُا قُوا اَنفُسَکُم و اَهلیکُم ناراً وَقُودُهَا النّاسُ و الحجارهُ علیها… و یفعلون ما یُؤمَرون. [۷۸] ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خودتان و خاندانتان را از آتشی که سوخت آن مردم و سنگ‌ها هستند نگاه دارید…»
هم‌چنین در روایتی ذیل آیه شریفه آمده که: پس از فرود این آیه مردی از پیامبر گرامی پرسید: ای پیامبر چگونه؟ حضرت فرمودند:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:39:00 ب.ظ ]




ماده چهاردهم :
۱) هرکس حق دارد در مقابل شکنجه ، آزار و تعقیب پناهگاهی جستجو کند و در کشورهای دیگر پناه گزیند .
۲) در مواردی که تعقیب واقعاً مبتنی به جرم عمومی و غیر سیاسی یا رفتارهایی مغایر با اصول و مقاصد ملل متحد باشد نمیتوان از این حق استفاده کرد .
ماده پانزدهم :
۱) هر کس حق دارد که دارای تابعیت باشد .
۲) احدی را نمی توان خودسرانه از تابعیت خود یا از حق تغییر تابعیت محروم کرد .
ماده شانزدهم :
۱) هر زن و مرد بالغی حق دارند بدون هیچگونه محدودیت از نظر نژاد ، ملیت ، تابعیت یا مذهب با یکدیگر زناشویی کنند و تشکیل خانواده دهند . در تمام مدت زناشویی و هنگام انحلال آن ، زن و شوهر در کلیه امور مربوط به ازدواج دارای حقوق مساوی می باشند .
۲) ازدواج باید با رضایت کامل و آزادانه زن و مرد واقع شود .
ماده هفدهم :
۱) هر کس منفرداً یا بطور دسته جمعی حق مالکیت دارد .
۲) احدی را نمی توان خودسرانه از حق مالکیت محروم نمود .
ماده هیجدهم : هر کس حق دارد که از آزادی فکر ، وجدان و مذهب بهره مند شود . این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و نیز متضمن آزادی اظهار عقیده و ایمان میباشد و همچنین شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است . هر کس میتواند از این حقوق منفرداً یا اجتماعاً و به طور خصوصی یا عمومی برخوردار شود.
ماده نوزدهم : هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آنست که از داشت عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد .
ماده بیستم :
۱) هر کس حق دارد آزادانه مجامع و جمعیتهای مسالمت آمیز تشکیل دهد .
۲) هیچکس را نمیتوان مجبور به شرکت در اجتماعی کرد .
ماده بیست و یکم :
۱) هر کس حق دارد در اداره ی امور عمومی کشور خود ، خواه مستقیماً و خواه از طریق نمایندگانی که آزادانه انتخاب شده باشند شرکت جوید .
۲) هر کس حق دارد با تساوی شرایط به مشاغل عمومی کشور خود نایل آید .
۳) اساس و منشاء قدرت حکومت اراده ی مردم است . این اراده باید به وسیله ی انتخاباتی ابراز گردد که از روی صداقت و بطور ادواری صورت پذیرد . انتخابات باید عمومی و با رعایت مساوات باشد و با رای مخفی یا طریقه ای نظیر آن انجام گیرد که آزادی رای را تضمین نماید .
ماده بیست و دوم : هر کس به عنوان عضو اجتماع حق امنیت اجتماعی دارد و مجاز است بوسیله ی مساعی ملی و همکاری بین المللی حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خود را که لازمه ی مقام و نمو آزادانه ی شخصیت اوست با رعایت تشکیلات و منابع هر کشور بدست آورد .
ماده بیست وسوم :
۱) هر کس حق دارد کار کند ، کار خود را آزادانه انتخاب نماید ، شرایط منصفانه و رضایت بخشی برای کار خود خواستار باشد و در مقابل بیکاری مورد حمایت قرار گیرد .
پایان نامه - مقاله - پروژه
۲) همه حق دارند بدون هیچ تبعیضی در مقابل کار مساوی اجرت مساوی دریافت کنند .
۳) هر کس که کار می کند به مزد منصفانه و رضایت بخشی ذیحق میشود که زندگی او و خانواده اش را موافق شئون انسانی تامین کند و آنرا در صورت لزوم با هر نوع وسایل دیگر حمایت اجتماعی تکمیل نماید.
۴) هر کس حق دارد برای دفاع از منافع خود با دیگران اتحادیه تشکیل دهد یا در اتحادیه ها شرکت کند .
ماده بیست و چهارم : هر کس حق استراحت و فراغت و تفریح دارد و به خصوص به محدودیت معقول ساعات کار و مرخصی های ادواری با اخذ حقوق ذیحق میباشد .
ماده بیست و پنجم :
۱)هر کس حق دارد که سطح زندگانی او ، سلامتی و رفاه خود و خانواده اش را از حیث خوراک و مسکن و مراقبتهای پزشکی و خدمات لازم اجتماعی تامین کند و همچنین حق دارد که در مواقع بیکاری ، بیماری ، نقص اعضاء ، بیوگی ، پیری یا تمام موارد دیگری که به عللی خارج از اراده ی انسان وسایل امرار معاش از دست رفته باشد ، از شرایط آبرومندانه ی زندگی برخوردار شود .
۲) مادران و کودکان حق دارند از کمک و مراقبت مخصوصی بهره مند شوند . کودکان چه بر اثر ازدواج و چه بدون ازدواج به دنیا آمده باشند ، حق دارند که همه از یکنوع حمایت اجتماعی برخوردار شوند .
ماده بیست وششم :
۱) هر کس حق دارد که از آموزش و پرورش بهره مند شود . آموزش و پرورش لااقل تا حدودی که مربوط به تعلیمات ابتدایی و اساسی است باید رایگان باشد . آموزش ابتدایی اجباری است . آموزش حرفه ای باید عمومیت پیدا کند و آموزش عالی باید با شرایط تساوی کامل به روی همه باز باشد تا همه بنا به استعداد خود بتوانند از آن بهره گیرند .
۲) آموزش و پرورش باید طوری هدایت شود که شخصیت انسانی هر فرد را به حد کمال رشد آن برساند و احترام حقوق و آزادی های بشر را تقویت کند . آموزش و پرورش باید حس تفاهم ، گذشت و احترام به عقیده ی مخالف و دوستی بین تمام ملل و جمعیتهای نژادی یا مذهبی و همچنین توسعه ی فعالیتهای ملل متحد را در راه حفظ صلح تسهیل نماید .
۳) پدر و مادر در انتخاب نوع آموزش و پرورش فرزندان خود نسبت به دیگران اولویت دارند .
ماده بیست و هفتم :
۱) هر کس حق دارد آزادانه در زندگی فرهنگی اجتماع شرکت کند ، از فنون و هنر ها بهره گیرد و در پیشرفت علمی و فوائد آن سهیم باشد .
۲) هر کس حق دارد از حمایت منافع مادی و معنوی آثار علمی ، فرهنگی یا هنری خود برخوردار شود .
ماده بیست وهشتم : هر کس حق دارد برقراری نظمی را بخواهد که از لحاظ اجتماعی و بین المللی ، حقوق و آزادی هایی را که در این اعلامیه ذکر گردیده است تامین کند و آنها را به مورد اجرا گذارد .
ماده بیست و نهم :
۱) هر کس در مقابل آن جامعه ای وظیفه دارد که رشد آزاد و کامل شخصیت او را میسر کند .
۲) هر کس در اجرای حقوق و استفاده از آزادی های خود فقط تابع محدودیت هایی است که به وسیله قانون و منحصراً به منظور تامین ، شناسایی و مراعات حقوق و آزادی های دیگران و برای رعایت صحیح مقتضیات اخلاقی و نظم عمومی و رفاه همگانی در شرایط یک جامعه ی دمکراتیک وضع گردیده است .
ماده سی ام : هیچ یک از مقررات اعلامیه حاضر نباید طوری تفسیر شود که متضمن حقی برای دولت ، جمعیت یا فردی باشد که به موجب آن بتوانند هر یک از حقوق و آزادیهای مندرج در این اعلامیه را از بین ببرند یا در راه آن فعالیتی نمایند .
میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی
میثاق بین المللی مربوط به حقوق مدنی و سیاسی مشتمل بر یک مقدمه و پنجاه و سه ماده که در تاریخ ۱۶ دسامبر ۱۹۶۶ (۲۵/۹/۱۳۴۷) به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید.
مقدمه
دول طرف این میثاق
با توجه به این که بر طبق اصولی که در منشور ملل متحد اعلام گردیده است شناسایی حیثیت ذاتی و حقوق یک سان و غیر قابل انتقال کلیه اعضای خانواده بشر مبنای آزادی، عدالت و صلح در جهان است ؛
با اذعان به این که حقوق مذکور ناشی از حیثیت ذاتی شخص انسان است ؛
با اذعان به این که بر طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر کمال مطلوب انسان آزاد رهایی یافته ازترس و فقر فقط در صورتی حاصل می شود که شرایط تمتع هرکس از حقوق مدنی و سیاسی خود و همچنین از حقوق اقتصادی -اجتماعی و فرهنگی ایجاد شود؛
با توجه به این که دولت ها بر طبق منشور ملل متحد به ترویج احترام جهانی و مؤثر رعایت حقوق و آزادی های بشر ملزم هستند؛
با در نظر گرفتن این حقیقت که هر فرد نسبت به افراد دیگر و نیز نسبت به اجتماعی که بدان تعلق دارد عهده دار و ظایف است و مکلف است به این که در ترویج و رعایت حقوق شناخته شده به موجب این میثاق اهتمام نماید؛

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:39:00 ب.ظ ]




 

 

- عدالت رویه ای : رویه های توزیعی مناسب

 

 

 

ثبات (consistency): کاربرد رویه های مشابه برای تمام افراد
پایان نامه - مقاله - پروژه
دوری از تعصب (lack of bias) : قائل نبودن استثنا در اعمال رویه ها برای برخی افراد یا گروه ها
صحت (accuracy) : تصمیم گیری بر مبنای اطلاعات صحیح
معرف همه توجهات ( representation of all concerned) :لحاظ کردن منافع همه گروه های ذینفع در اعمال رویه ها
قابلیت اصلاح (correction) : قابل اصلاح بودن رویه ها در صورت اشتباه بودن
اخلاقیات (ethics) : متکی بر موازین اخلاقی و هنجارهای پذیرفته شده

 

 

 

- عدالت مراورده ای : تعاملات مناسب

 

 

 

عدالت بین فردی (interpersonal justice) :رفتار مودبانه ، محترمانه و در شان افراد
عدالت اطلاعاتی ( informational justice) : دادن اطلاعات و توضیحات کافی به افراد

 

 

 

۲-۲-۵) طبقه بندی گرینبرگ از عدالت سازمانی
گرینبرگ (۱۹۹۳) یک طبقه بندی از انواع عدالت ارائه داد. وی معتقد است که هریک از دو نوع عدالت دارای تعیین کننده های ساختاری و اجتماعی می باشند. تعیین کننده های ساختاری با تمرکز بر زمینه هایی که تعاملات درمیان آنها رخ می دهد جستجو می شود. در حالیکه ، تعیین کننده های اجتماعی عدالت بر روی رفتار اشخاص تمرکز دارند . بنابر این عمل متقابل به عنوان یک قانون غالب درعدالت، ساختارا عادلانه است (برای مثال توزیع برابر پاداشها). درحالیکه عمل رفتار با دیگران به روش باز و صادقانه عدالت اجتماعی است.
جدول۲-۲- طبقه بندی گرینبرگ از عدالت سازمانی(کاتروبا، ۲۰۰۳، ۴۵)

 

 

تعیین کننده اصلی

 

رویه ای

 

توزیعی

 

 

 

ساختاری

 

عدالت سیستمی (نظام مند)

 

عدالت ظاهری

 

 

 

اجتماعی

 

عدالت اطلاعاتی

 

عدالت بین فردی

 

 

 

۱- عدالت نظام مند [۳۹]: به جنبه های ساختاری رویه ها اشاره دارد . بر این اساس یک رویه تصمیم گیری در سازمان ساختارا عادلانه است که (۱) سازگار با افراد و زمان باشد (۲) بدور از تعصب و پیش داوری بوده (۳) تصمیمات آن مبتنی بر اطلاعات درست باشد(۴) فرصتی برای تغییر و اصلاح در تصمیمات فراهم نموده و (۵) و تصمیات حاصل از آن نمایانگر منافع تمام دینفعان باشد.
۲- عدالت ظاهری / شکلی[۴۰] : عدالت ظاهری جنبه ساختاری عدالت توزیعی است و به الگوی توزیع منابع و پیامدها و ادراک چگونگی آن تحت شرایط مختلف اشاره دارد. چگونگی توزیع پاداشها مختلف بر اساس سه اصل نیاز ، انصاف و برابری در میان این نوع عدالت جای می گیرد.
۳- عدالت اطلاعاتی : به جنبه اجتماعی رویه های سازمان اشاره دارد و به معنای دادن دانش و آگاهی کافی به افراد و اثبات این موضوع که رویه ها ، نگرانی ها و و تمایلات آنان را مد نظر قرار داده است می باشد .
۴- عدالت بین فردی : عدالت بین فردی به جنبه های اجتماعی عدالت توزیعی اشاره دارد . عدالت بین فردی از طریق نشان دادن توجه و علاقه به افراد با توجه به نتایجی که بدست می آورند . جستجو می گردد. بروز رفتار های ظاهری مودبانه و محترمانه و احترام به حقوق شهروندان ، فهم و درک افراد از رفتار عادلانه صاحبان قدرت را افزایش خواهد داد . به طور مشابه ، معذرت خواهی نیز عدالت بین فردی را افزایش میدهد. (کاتروبا، ۲۰۰۳، ۴۵)
۲-۲-۶) چرایی توجه کارکنان به رعایت عدالت در سازمان

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:39:00 ب.ظ ]