۱ـ « إِلَى اللَّهِ أَشْکُو مِنْ مَعْشَرٍ یَعِیشُونَ جُهَّالًا وَ یَمُوتُونَ ضُلَّالًا “لَیْسَ فِیهِمْ سِلْعَهٌ أَبْوَرُ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا سِلْعَهٌ أَنْفَقُ بَیْعاً وَ لَا أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الْکِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لَا عِنْدَهُمْ أَنْکَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفُ مِنَ الْمُنْکَرِ»[۵۳۹]؛
شکایت به خدا مى‏برم، از گروهى که در جهل و نادانى زندگى مى‏کنند، و در گمراهى جان مى‏دهند (و حیات و مرگشان همه در نادانى و جهل است) در میان آن‌ ها متاعى کسادتر از قرآن نیست، اگر آن را آن چنان که باید تلاوت کنند و متاعى نزد آنان رائج‏تر از آن نتوان یافت اگر آن را تحریف سازند و طبق دل- خواهشان تفسیر کنند. و در نظر آنان چیزى زشت‏تر از « معروف» و نیکوتر از « منکر» وجود ندارد.[۵۴۰]
جهل در اینجا با “شکو".هم‌نشین شده است و از آنجا که شکوه در بردارنده رنج و درد امام است، جهل را به عنوان واژه هم‌نشین با ألم در نظر گرفته‌ایم. در اینجا، زندگی در جهل و مرگ در ضلالت مردمان، دو عامل رنجی است که امام از آن، به خداوند شکایت می‌کند. این شکوه امام، گوشه‌ای از دردناله‌های او در اوج تنهایی است.
شکوه امیرالمؤمنین از تحریف معارف قرآن و جفا به آن در این خطبه آشکار است. روشن است که حضرت از کفار شکایت نمی‌کند؛زیرا آنان به اسلام و قرآن اعتقادی نداشتند و انتظار نمی‌رفت حقایق قرآنی در میان ایشان رواج داشته باشد. همچنین آن حضرت از یک جامعه خیالی و فرضی شکایت نمی‌کند، بلکه شکوه آن حضرت از کسانی است که در زمان ایشان می زیستند و ادعای مسلمانی و پیروی از قرآن و سنت رسول خدا می‌کردند، اما با این حال به قرآن واقعی توجهی نداشتند و به مخالفت با اهل بیت رسول خدا می پرداختند.آنان با برداشت‌های نادرست از قرآن می‌کوشیدند رفتارهای زشت خود را تطهیر کرده و موجه جلوه دهند.[۵۴۱]
۲ـ« فَاللَّهَ اللَّهَ فِی کِبْرِ الْحَمِیَّهِ وَ فَخْرِ الْجَاهِلِیَّهِ فَإِنَّهُ مَلَاقِحُ الشَّنَئَانِ وَ مَنَافِخُ الشَّیْطَانِ الَّتِی خَدَعَ بِهَا الْأُمَمَ الْمَاضِیَهَ وَ الْقُرُونَ الْخَالِیَهَ حَتَّى أَعْنَقُوا فِی حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ وَ مَهَاوِی ضَلَالَتِهِ»[۵۴۲]؛
زنهار زنهار شما را به خدا سوگند از کبر و نخوت تعصب‏آمیز، و تفاخر جاهلى بر حذر باشید که آن مرکز پرورش کینه و بغض و جایگاه وسوسه‏هاى شیطان است که ملتهاى پیشین و امتهاى قرون گذشته را فریفته است تا آنجا که آنها در تاریکی‌هاى جهالت فرو رفتند و در گودال‌هاى هلاکت سقوط کردند.
در این کلام امام نیز جهالت و ضلالت با هم آمده است و اشاره دارد به دوران جاهلیت که حمیت‌ها و تعصبات و تکبر و فخر فروشی مردمان آن روزگار سبب ضلالت و گمراهی آنان شد.

 

    1. ۱. ۴. حسد

 

راغب در تعریف حسد آورده است که آن آرزوی زوال و نابودی نعمت از مستحق آن نعمت است و چه بسا شخص حسود در راه از بین بردن آن نعمت، سعی و تلاش نیز انجام دهد.[۵۴۳] در قرآن کریم واژه حسد پنج بار آمده است[۵۴۴] که در تمام موارد به طور صریح و یا تلویحی به مذمُت آن پرداخته است. برای مثال حسادت کافران به مسلمانان را به خاطر برخورداری آنان از نعمت پیامبر(|) مورد سرزنش قرار می‌دهد.[۵۴۵]
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
امام در تأثیر حسد بر جسم و سلامتی انسان می‌فرماید:
« الْعَجَبُ لِغَفْلَهِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلَامَهِ الْأَجْسَادِ»[۵۴۶]
- از غفلت حسودان نسبت به سلامتى تن خویش در شگفتم. (چرا که حسد انسان را بیمار مى‏سازد).[۵۴۷]
در این عبارت حسد که امری روانی است و به حوزه روح مربوط می‌شود در تقابل با سلامتی آمده است و از رابطه‌ای که غفلت با حسادت و سلامتی ایجاد کرده است می‌توان نتیجه گرفت حسادت که یک امر روحی است، سبب بیماری جسم می‌شود. بنابراین می توان نتیجه گرفت که احوال روح، برجسم اثرگذار است.
در تأیید کلام، امام در جایی دیگر می‌فرماید:
« صِحَّهُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّهِ الْحَسَد»[۵۴۸]؛
تندرستى مولود کمى حسادت است .[۵۴۹]
در اینجا حسادت به عنوان بیماری نفس، مفهومی متضاد با سلامتی انسان دارد.
« حَسَدُ الصَّدِیقِ مِنْ سُقْمِ الْمَوَدَّهِ »[۵۵۰] ؛
حسادت نسبت به دوست، دلیل بیمارى دوستى است.[۵۵۱]
حسادت در دوستی نشانه بیماری آن دوستی است."وّد” محبت داشتن به چیزی و آرزو داشتن آن است.[۵۵۲] در فروق اللغه موده میل طبیعی و همراه با حکمت را گویند. یعنی محبتی واقعی و الهی که ریشه و پایه و اصل داشته باشد.[۵۵۳] حکمت و سقم به معنای بیماری با موده در یک حوزه معنایی قرار گرفته‌اند و از طرفی سقم جانشین مفهوم ألم می‌باشد.
امام در جایی دیگر از تقابل ایمان و حسد سخن گفته‌اند:
« وَ لَا تَحَاسَدُوا فَإِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَب»[۵۵۴]؛ حسد نورزید که حسد ایمان را به باد مى‏دهد آن چنانکه آتش هیزم را خاکستر مى‏کند.[۵۵۵]
با توجه به این کلام امام، بنابراین ایمان و حسد هرگز در کنار هم جمع نمی‌شوند و حسد سوزاننده ایمان است.

 

    1. ۱. ۴. شکوه

 

شکو به معنای شکایت کردن و اظهار اندوه به زبان (توصیف گفتاری) است. در نهج البلاغه این واژه با مشتقاتش۱۶ مورد آمده است.[۵۵۶]
« وَ مَنْ أَصْبَحَ یَشْکُو مُصِیبَهً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ یَشْکُو رَبَّهُ»[۵۵۷]؛
و آن کس که از مصیبتى که به او رسیده شکایت کند. شکایت پروردگارش را کرده.[۵۵۸]
شکایت از مصیبت‌های زندگی ،برابر است با شِکوه از خداوند. در اینجا واژه “یشکو” در همنشینی با مصیبت است و از آنجا که مصیبت مفهومی جانشین با ألم است بنابراین شکوه همنشین با ألم است.
حضرت به یکى از یارانش هنگامى که بیمار شده بود فرمود:[۵۵۹]
۲ـ «جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِکَ فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِیهِ وَ لَکِنَّهُ یَحُطُّ السَّیِّئَاتِ وَ یَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِی الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْأَیْدِی وَ الْأَقْدَامِ » [۵۶۰]؛
خداوند این درد و ناراحتى تو را باعث از بین رفتن گناهانت قرار داده زیرا بیمارى پاداشى ندارد و لکن گناهان را از میان مى‏برد، و آنها را همچون برک درختان مى‏ریزد، اجر و پاداش تنها در گفتار به زبان و عمل با اعضاء است. [۵۶۱]
اجر به معنای مزد و در مفهوم معنوی به معنای پاداش است.با توجه قرینه جمله بعد « فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِیهِ » شکایت بیمار از مریضی خویش مورد نظر است از آنجا که مرض یکی از مفاهیم جانشین ألم محسوب می شود در اینجا شکایت نیز همنشین با آن است.
سیدرضی در ذیل کلام امام می فرماید:
« در بیماری اجرو ثوابی نیست؛ زیرا بیماری از چیزهایی است که آن را عوض است نه مزد.عوض در برابر دردها و بیماری هایی است که از سوی خداوند بر بنده می رسد، ولی اجر و ثواب در برابر عملی است که از بنده سرزده است. پس میان عوض و ثواب فرقی است که امام با علم نافذ خویش بیان فرموده است».[۵۶۲]

 

    1. ۱. ۴. جسم

 

جسم به معنای تن است ، چون جسم در مقابل روح است می‌توان نتیجه گرفت که صفت جسیم فقط راجع به تن است، این واژه به صورت لفظ مفرد ، جمع و وصف، ۱۴ بار در نهج البلاغه آمده است. امام در مورد معاویه به عثمان إبن حنیف مى‏نویسد:
۱ـ «… وَ سَأَجْهَدُ فِی أَنْ أُطَهِّرَ اَلْأَرْضَ مِنْ هَذَا اَلشَّخْصِ اَلْمَعْکُوسِ وَ اَلْجِسْمِ اَلْمَرْکُوسِ » و حتماً تلاش خواهم کرد تا زمین را از این شخص وارونه و از این جسم مقلوب الفکر پاک گردانم.
امام (×)در بخش پایانی خطبه غراء با اشاره به بنی امیه می‌فرمایند:
۲ـ « عِبَادَ اللَّهِ أَینَ الَّذِینَ …َ حُذِّرُوا أَلِیماً وَ وُعِدُوا جَسِیماً احْذَرُوا الذُّنُوبَ الْمُوَرِّطَهَ وَ الْعُیُوبَ الْمُسْخِطَهَ»؛[۵۶۳]
اى بندگان خدا! کجا هستند آنان که آن‌ ها را از کیفر دردناک بر حذر داشتند، و به نعمت‌هاى بزرگ وعده دادند، و از گناهانى که انسان را در ورطه هلاکت مى‏افکند و از عیب‌هایى که باعث خشم خدا مى‏شود بر حذر داشتند، (ولى آن‌ ها از تمام این امور پند نگرفتند).[۵۶۴]
در اینجا جسیم صفت است برای موصوف محذوف و به معنای بزرگ. ألم نیز با حذر همنشین شده است
۳ـ « أَنْ تُذِیقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَهِ کَمَا أَذَقْتَهُ حَلَاوَهَ الْمَعْصِیَهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ»[۵۶۵] ؛
ششم آن‌که به همان اندازه که شیرینى معصیت و گناه را چشیدى زحمت طاعت را نیز بچشى. پس از انجام این مراحل می‌گوئى: «استغفر اللّه».[۵۶۶]
“ذَوق” به معنی چشیدن است. در اینجا ألم با جسم و طاعت همنشین شده است . پس اشاره‌ای است به دردجسمی[۵۶۷]. چنانکه روزه دار، رنج گرسنگی و تشنگی را به جسم می چشاند. نکته قابل توجه این است همانطور که انجام معصیت برای جسم شیرینی خاصی دارد، اطاعت و بندگی خداوند هم، رنج وتلخی به همراه دارد.
معصیت در مقابل طاعت و ألم در مقابل حلاوه آمده است که حکایت از تلخی ألم دارد. در این نوع رنج، ارتباط انسان با خالق مورد نظر است.

 

    1. ۱. ۴. ظلم

 

ظلم در لغت به معنای قرار دادن چیزی در غیر موضعی که شایسته آن است.[۵۶۸] ظلم از واژگان کلیدی در نهج البلاغه است که دارای حوزه معنایی گسترده‌ای می‌باشد.
« یَوْمُ الْعَدْلِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ یَوْمِ الْجَوْرِ عَلَى الْمَظْلُومِ»[۵۶۹]؛
روز اجراى عدل بر ستمگر سخت­تر است از روز ظلم ستمگر بر مظلوم[۵۷۰].

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...