بـه داروخـانه کـردم هـردو آغـاز چگـونـه زود رسـتـم زیـن و آن بـاز… مـقـامـات طیور مـا چـنـانست که مـرغ عـشـق را مـعـراج جـانست چو خسرونامه را طرازی عجیب است ز طـرز او کـه و مـه بـا نصیب است غیر از آنچه در قول دولتشاه و ابیات عطار دیدهایم، آثار متعدد دیگری را نیز بدو نسبت دادهاند و به قول هدایت در ریاض العارفین «میگویند کتاب شیخ یکصد و چهارده جلد است، و این عدد حقاً اغراق انگیز به نظر میرسد.» ( صفا تاریخ ادبیات، ۱۳۷۴: ۳۲۳). عطار خود در مقدمهی مختارنامه( مجموعه ی رباعیات خود) که آن را در آخرین مراحل عمر خویش تدوین کردهاست، از این آثار خود نام میبرد : «چون سلطنت خسرونامه در عالم ظاهر گشت و اسرارنامه منتشر شد و زبان مرغان طیورنامه، ناطقهی ارواح به محل کشف رسید و سوز معصیت نامه از حد و غایت درگذشت و دیوان دیوان ساختن تمام داشته آمد و جواهرنامه و شرح القاب – که هردو منظوم بودند – از سر سودا نامنظوم ماند که فرق و غسلی بدان راه یافت… » ( مختارنامه، ۱۳۸۶: ۷۰) و بار دیگر میگوید: «این دو مثلث از عطار در عالم به یادگار ماند: یکی خسرونامه و اسرارنامه و مقامات طیور و دوم دیوان و مصیبت نامه و مختارنامه … » (همان : ۱۳۸۶: ۷۲ ). پس علاوه بر دیوان و مجموعه رباعیات (= مختارنامه) او دارای چهارمنظومه بوده است که از آنها با عنوان اسرارنامه و مقامات طیور (= منطق الطیر) و خسرونامه(= الهی نامه) و مصیبت نامه یاد می کند. ما در جای دیگری، سالها قبل به تفصیل ثابت کردهایم که نام اصلی الهینامهی عطار خسرونامه بوده است.» (، شفیعی کدکنی ، ۱۳۷۸ : ۳۷). در کنار این چهار منظومه و دیوان و مختارنامه باید از کتاب شگرف تذکره الاولیاء او نیز یاد کنیم، کتابی که در ادبیات منثور عرفانی نه در فارسی و نه در عربی بر آن مانندی است.»(همان،۱۳۷۸ : ۴۲) ۲-۳ منطق الطیر «مهمترین و مشهورترین مثنوی عطار، منطقالطیر است، منظومه ای رمزی بالغ بر ۴۶۰۰ بیت. این اثر هم از جهت شیوه تلفبق داستان اهمیت خاص دارد و هم از لحاظ نتیجهای که از آن گرفته می شود. این منظومهی عالی کم نظیر که حاکی از قدرت ابتکار و تخیل شاعر در به کاربردن رمزهای عرفانی و بیان مراتب سیر و سلوک و تعلیم سالکان است. از جمله شاهکارهای زبان فارسی است. نیروی شاعر در تخیلات گوناگون، قدرت وی در بیان مطالب مختلف و تمثیلات و تحقیقات و مهارت وی در استنتاج از بحثها، لطف و شوق و ذوق مبهوت کننده او در تمام موارد و در تمام مراحل، خواننده را به حیرت میافکند.»(صفا، ۱۳۷۴ : ۳۲۴). عطار در این داستان، چگونگی سفر پر رنج عارف سالک را در شاهراه وصول به حق توضیح میدهد و میگوید: «پرندگان انجمن کردند تا پادشاهی برای خود برگزینند، اما هدهد فرزانه گفت که ایشان خود را سلطانی است که آن سیمرغ باشد و طالبان و جویندگان پادشاه باید در راه طلب مقصود جد و جهد نمایند تا بر مشکلات پیروز شوند. سالکان این طریق بایستی از هفت وادی، یعنی هفت درهی پرخطر گذر کنند تا به مطلوب برسند. پرندگان با وجود همه مشکلات راه ، سفر اختیار کردند و برای وصول به سر منزل سیمرغ که در قاف حقیقت مسکن داشت، هدهد را که سالها درک محضر سلیمان کردهبود، به راهنمایی خود برگزیدند، اما چون هدهد باز به شرح دشواریها و سختیهای راه پرداخت بیشتر پرندگان هریک به عذر بهانهای ترک سفر کردند.» عطار وادیهایی را که میبایست مرغان سالک از آن بگذرند، در این چند بیت خلاصه کرده است: هـست وادی طـلـب آغـاز کـار وادی عشق است از پس بی کنار بر سوم وادی ست آن از معرفت هست چارم وادی استغنا صفت هـست پـنـجم وادی توحید پاک پس ششم وادی حیرت صعبناک هفتمین وادی فقر است و فـنا بـعـد آن، راه و روش نبود تو را دستههای بسیار از مرغان که طالب سیمرغ حقیقت بودند، جان و تن سوخته و کوفته در طی طریق بازماندند یا به هلاکت رسیدند. فقط سی مرغ جان به سلامت بردند و به کعبهی مقصود رسیدند و به قصر پادشاه درآمدند و رخصت حضور به درگاه وی یافتند. پس از آنکه پاک و منزه شدند، خورشید سرمدی بر ایشان تافت و در برابر آینهی حقنما قرار گرفتند، بیش از عکس سی مرغ در آن نیافتند و آنگاه دریافتند که به حقیقت سیمرغ با ایشان یکی ست و در میان ایشان جدایی نیست. آنگاه سیمرغ به ایشان گفت: بی زبان آمد از آن حضرت خطاب که آینه است این حضرت چون آفتاب هـرکـه آمـد خـویشتن بیند در او تن و جان هم جان و تن بیند در او چـون شـما سـی مـرغ ایـنجا آمدید سـی در ایـن آیـینـه پـیـدا آمـدیـد گـر چـهـل پـنـجاه مـرغ آیـنـد باز پـردهیی از خـویشـتـن بـگشایند باز گـرچـه بـسیاری به سر گردیدهاند خویش می بیند و خود را دیدهاند این همـه وادی که وا پـس کرده اند وین همه مردی که هرکس کرده اند مـحو ما گـردیـد در صـد عز و ناز تا به مـا در خـویـشـتـن یابند باز این منظومه را راهنما و دستورالعملی برای طی کردن راه پر نشیب و فراز طریقت دانسته است. در این اثر، هر یک از پرندگان نمودار یکی از افراد جامعه انسانهاست که در بندی که خود ساخته، گرفتار و در زندان تن، جان را اسیر کردهاست. عطار تمام بیغولهها، پرتگاهها و ورطههایی که در گذر سالک کمین گرفتهاند، در طی داستان بس دل انگیز پدیدار ساخته و سرابهای فریبنده را بر شمردهاست تا سالک به کویر خود بینی در نیفتد و در درهی هولناک آرزو سرگردان نشود و پاینده دیو هوس نماند.» ( ماهنامه حافظ، :۱۳۸۴: ۲۶). منطقالطیر در واقع یک نوع حماسهی عرفانی است، شامل مخاطره و مهالک روح سالک که به رسم متداول قدما از آن به «طیر» تعبیر شدهاست. این مهالک و مخاطره در طی مراحل هفتگانهی سلوک که شبیه به هفت خوان، رستم و اسفندیار است منتهی این هفت خوان روحانی فقط گذرگاه یک قهرمان بیهمانند نیست، بلکه روحهای مختلف که به تقریب مناسبات اخلاقی به صورت موسیجه، طوطی، کبک، باز، عندلیب، طاووس، تذرو، قمری، فاخته، چرخ و مرغ زرین در آمدهاند همه این هفتخوان را در پیش دارند و بدین گونه منطقالطیر حماسهی مرغان روح، حماسهی ارواح خداجوی و حماسه طالبان معرفت است که مصائب و بلایای آنها در طی این سفر روحانی خویش از آنچه برای جویندگان جاه، جویندگان زر و زور، جویندگان نام و آوازه پیش می آید، کمتر نیست.» (زرین کوب ، ۱۳۸۳ : ۱۶۴). ۲-۴ پیشینهی «زبان مرغان» «این هفت وادی یا هفت خوان روحانی در ادب صوفیه سابقه دارد و فقط در ترتیب و تعداد آنها هریک از مشایخ، بیش و کم نظرات مختلف داشته اند. در داستان عطار غایب سیر و سفر، پادشاه مرغان یعنی سیمرغ است که مقام مقدس الهی دارد. سیمرغ یک مرغ افسانه یی که در اوستا و داستانهای خداینامه و حتی در اساطیر مانایی نیز آمدهاست و عطار نام او را به کمک یک «بازی لفظی» با لفظ «سیمرغ» که جمع تعداد مرغان زائر است. یکی کرده تا با این بازی آنچه را که صوفیان در بیان اتحاد و وحدت داند، به زبان قصه تعبیر کند.». (ماهنامه حافظ،۱۳۸۴ : ۲۶). داستان سلیمان و افسانه های مرتبط با زندگی او و اشاره ای که در قرآن کریم به «منطقالطیر» شدهاست . [۱] همواره زمینهای برای تأمل در زبان مرغان بوده است. جستجوی زبان مرغان و رمز گفتار هر یک از ایشان در ادب فارسی قبل از عطار پیشهای دارد که به حدود دو قرن قبل از او میرسد. یکی از کهنترین مثنویهایی که در آن به مسأله زبان مرغان و کشف رمز آوازهای ایشان پرداخته شدهاست کتاب الفصول عبدالوهاب بن محمد است که از علمای کرامی خراسان در نیمه ی دوم قرن چهارم – و شاید سالهای هم آغاز قرن پنجم – بوده است. در فصلی که عبدالوهاب بن محمد در ذیل آیهی «و تفقه الطیر» ( ۲۷ / ۲۰) پرداخته است، روایتی از آواز پرندگان و تسبیح هر کدام آوردهاست که به چند نمونه آن در اینجا اشاره می شود. آنچه در روایات مؤلف الفصول دارای اهمیت است، این است که مسأله تأمل در زبان پرندگان را به نخستین دهههای قرن اول هجری، یعنی به روزگار امام علی بنابیطالب میکشاند و میگوید جمعی از یهود از آن حضرت پرسشهایی کردند و چون پاسخ خویش را دریافتند، اسلام آوردند. از جمله پرسشهای ایشان این بود که فاخته و خروس و تدرجه ( دراج) و کبوتر چه میگویند و حضرت میفرمودند، فاخته میگوید: «سبحان من یری و لایری و هم بالمنظر الاعلی، اللهم العن من ترک الصلوه متعمدا» و خروس میگوید: «سبحان من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احدا. اللهم العن قاطع رحمه.» و دراج میگوید : «سبحان من یطعم و لا یطعم اللهم العم شارب الخمر…» (عبدالوهاب:۶۱۰،:۶۰ ). اگر مراجعهی یهودی به امام و پرسش ایشان در این باره، صحت داشته باشد، نشانهی آن است که پیشینهی اندیشیدن در باب زبان مرغان یک اندیشهی بسیار کهن وابسته بر دورانهای قبل از اسلام است و در میان عبرانیان امری رایج بوده است، شاید از همان عصر سلیمان و افسانه های پیرامون زندگی او باشد.» (شفیعی ،۱۳۸۴ : ۱۰۴). فصل سوم (مباحث نظری) ۳-۱-درباره ی فرمالیست جنبش فرمالیسم روس که در سال ۱۹۱۴ م، نخستین نشانه هایش آشکار شد. در آخرین سالهای دهه ۱۹۲۰ وقتی فضای سیاسی اتحاد شوروی، روشی سرکوبگرانه در پیش گرفت، به پراگ راه یافت و سرانجام پس از جنگ جهانی دوم به فرانسه رسید و در آنجا در دهه ی ۱۹۶۰ به شکوفایی کامل دست یافت.»(برتنس، ۱۳۸۲: ۴۷). مکتب فرمالیسم از دو انجمن زاده شد، نخستین آنها حلقهی زبان شناسی مسکو(۱۹۲۰-۱۹۱۵ م ) است که بنیانگذارش رومن یاکوبسن است و دیگری انجمن پژوهشهای زبان ادبی یا اوپویاز [۲] است که در سال ۱۹۱۷ در پتروگراد با همکاری یاکوبسن، ویکتور شکلوفسکی و بوریس آیخن باوم تشکیل شد.»(اخلاقی،۱۳۷۶ :۲۳). معمولاً نخستین سند فرمالیسم روسی را رساله ویکتور شکلوفسکی با عنوان «رستاخیز واژه» میدانند که در سال ۱۹۱۴ منتشر شد. شکلوفسکی بحث از مهمترین قواعد نظری فرمالیسم را آغاز کرد و همراه با یاکوبسن سرشناسترین سخنگوی فرمالیستها محسوب می شود. در فاصلهی سالهای ۱۹۱۶ تا ۱۹۲۱ فرمالیستها با لحن تند و جدلی میکوشیدند تمایز و فاصلهی خود را با دیگر مکتبهای ادبی نمایش دهند و تا سال ۱۹۲۸ دامنه کارشان را گسترش دادند. رهبران کمونیست از سال ۱۹۲۴ آشکارا حمله به فرمالیستها را آغاز کردند و در سال ۱۹۲۸ فرمالیسم رسماً مردود اعلام شد. عامل اصلی که به حیات فرمالیسم روسی پایان داد استبداد حاکم بود که چیزی جز برداشت عامیانه و مبتذل خود از مارکسیسم را نمی پذیرفت و تحمل نمیکرد.»(احمدی، ۱۳۷۰: ۳۹-۴۱). بعد از این کانون مطالعه فرمالیستی ادبیات به چکسلواکی منتقل شد و در انجمنی به نام «انجمن زبان شناسی پراگ» تداوم یافت. «یاکوبسن در فاصلهی سال های ۱۹۲۰تا۱۹۳۹ در آنجا زندگی میکرد. یکی از فعالترین اعضای حلقه زبان شناسی پراگ بود.»(تودوروف،۱۳۸۵: ۲۴۳) او «سپس به ایالات متحده رفت و در دهه بعد از معدود اندیشه گرانی بود که به سنت فرمالیسم وفادار ماند.»(احمدی، ۱۳۷۰: ۱۴۱). نویسندگان انجمن زبانشناسی پراگ علاوه بر زبانشناسی در زمینه نظریه ادبی نیز نکتههای مهمی را مطرح کردند و آثار آنان پلی میان فرمالیسم روسی و ساختارگرایی جدید محسوب می شود. آموزه فرمالیسم منشأ زبانشناسی ساختارگرا و یا دست کم منشأ جریان حلقهی زبانشناسی پراگ است. امروزه ساختارگرایی به لحاظ نتایج روش شناختی خود بر حوزه های متعددی تأثیر گذاشته است از این رو عقاید فرمالیستها در اندیشهی علمی امروز حضور دارد.»(تودوروف، ۱۳۸۵: ۱۶). بوریس آیخن باوم در مقاله نظریه روش فرمال یک جمعبندی از کار فرمالیستها طی سال های۱۹۱۶ تا ۱۹۲۶ ارائه میدهد و مهمترین دستاوردهای این دوره را ذکر می کند. او در این مقاله فشردهای از دیدگاه های فرمالیستها را درباره کار خودشان عرضه میدارد: «ما هیچ آموزه یا هیچ نظام حاضر و آمادهای نداشتیم و هنوز هم نداریم. در کار علمی ما، نظریه صرفاً ارزش یک فرضیه دارد که به مددش امور واقع را تعیین میکنیم و میفهمیم. ما خصوصیات نظاممندی را کشف میکنیم که در واقع به کمک این امور مادهای برای مطالعه گردند.»(ایخن باوم به نقل از تودوروف، ۱۳۸۵: ۴۲). فرمالیسم کاربرد زبانشناسی در مطالعه ادبیات بود و به دلیل آنکه زبانشناسی مورد بحث، نوعی زبانشناسی صوری بود که بیشتر با ساختارهای زبانی سر و کار دشت تا گفتار متداول، فرمالیستها ترجیح میدادند به جای تحلیل محتوا- حوزهای که همواره خطر ورود به قلمرو روانشناسی و جامعه شناسی را دربردارد به بررسی فرم یا صورت بپردازند. آنها فرم را بیان محتوا به شمار نمیآوردند و به عکس این رابطه معتقد بودند. همین پافشاری خلاف قاعده بود که موجب شد مخالفان بر آنها نام «فرمالیست» بگذارند. گرچه آنها انکار نمیکردند که هنر با واقعیت اجتماعی رابطه دارد؛ اما مصرانه ادعا میکردند که پرداختن به این رابطه در چارچوب کار منتقدان نیست.»(ایگلتون، ۱۳۸۶: ۶). به هر حال عنوان فرمالیسم را ابتدا ناقدان و مخالفان این جنبش همچون برچسبی به آن زدند و گونه ای معنای تحقیرآمیز در آن بود که خبر از توجه افراطی این نویسندگان به شکل میداد. اما به تدریج این عنوان از سوی هواداران جنبش پذیرفته شد. و به کار رفت و امروز، روشنگر توجه آنان به معنای ویژهای از شکل اثر هنری است که به معنای ساختار نزدیک است.»(احمدی، ۱۳۷۰: ۱۴۲). صورت گرایان اساساً به صورت(شکل) در ادبیات توجه داشتند، تأکید بر جنبه های صوری به این معنا نیست که آنها رسالتی اخلاقی یا اجتماعی برای ادبیات متصور نمیشدند، ویکتور شکلوفسکی گفتهاست که ادبیات می تواند کاری کند که ما دنیا را دوباره ببینیم و آنچه را که به دلیل تکرار آشنا و عادی شدهاست دوباره غریب بنماید. نتیجه این فرایند آشنایی زدایی آن است که به ما امکان میدهد، جهان را دوباره با همه شکوهش یا بسته به مورد، با همه زشتیهایش ببینیم.»(برتنس، ۱۳۸۲: ۴۹). فرمالیستها، ابتدا اثر ادبی را مجموعه ای کم و بیش و دلخواستهای از «تمهیدات» میدانستند و فقط بعدها بود که این تمهیدات را به مثابه اجزای مرتبط با یکدیگر و دارای «نقش هایی» در درون کل نظام متن تلقی کردند. این تمهیدات عبارتند از : صدا، صور خیال، آهنگ، نحو، وزن، قافیه و فنون داستان نویسی و در واقع کل عناصر ادبی صوری : فصل مشترک همه این عناصر تأثیر«غریبه کننده» و یا «آشنازدایی زداینده»ی آنها بود. آنچه مشخصهی زبان ادبی بود و آن را از زبان معمول زیر فشار تمهیدات تقویت، فشرده، تحریف، موجز، گزیده و واژگون میشد در گفتار روزمره دریافتهای ما از واقعیت و پاسخ به آن بیروح و ملال آور و یا به قول فرمالیستها خودکار می شود.»(ایگلتون ، ۱۳۸۶: ۶-۷). در نهایت صورت گرایان به این نتیجه رسیدند که امکان آشنایی زادیی از ادراک، کیفتی نیست که ذاتاً در برخی صناعات وجود داشته باشد، بلکه وابسته به نقش یا کارکرد آن صنعت بخصوص در درون یک اثر ادبی بخصوص است. این نقش ممکن است در متون مختلف متفاوت باشد. این شیوه تفکر به رویکردی انجامید که اثر ادبی را یک نظام میدانست که محیط متنی را تثبیت می کند که پیوسته به کمک ترفندهای آشناییزدا نو میشوند.»(همان:۶۰- ۶۱). بنابراین فرمالیستها، زبان ادبی را مجموعه انحرافاتی از هنجار یا نوعی طغیان زبانی میدانستند، به عبارت دیگر، ادبیات نوع خاصی از زبان است که با زبان متداولی که به کار میبریم در تقابل قرار میگیرد.»(ایگلتون،۱۳۸۶: ۸). در هنر داستان نویسی، آشنایی زدایی از راه بیان شخصیتها، کاربرد زبان و «گزینش طرح» ممکن می شود. نویسنده با گزینش لحظاتی از رخدادهای داستان و ترکیب آنها در طرح همه چیز را شگفت آور می کند.»(احمدی، ۱۳۷۰: ۴۹). تمایز میان داستان و طرح یکی از دستاوردهای مهم فرمالیستها در گسترهی نظریه ادبی است. ۳-۲- اشارهای کوتاه به ساختارگرایی پیشینهی ساختارگرایی به عنوان نظریهای درباره شکل و ساختار به نیمهی دوم سدهی نوزدهم میلادی باز میگردد و ریشه در افکار زبانشناس سوئیسی، فردینان دوسوسور دارد. آراء و اندیشهی سوسور به ویژه تمایز میان زبان و گفتار، موجب تحول زبانشناسی ساختاری شد. اما به همین حوزه محدود نماند و به علوم انسانی و علوم اجتماعی راه یافت. ساختارگرایی تلاشی برای به کار بستن نظریه زبانی سوسور در زمینه ی موضوعات گوناگون است. یا به تعریف دیگر «باز اندیشی درباره ی همه ی چیزها از دیدگاه زبانشناسی»( ایگلتون،۱۳۸۶: ۱۳۴). دستاوردهای ساختارگرایی در زمینه سخن هنری به دو بخش تقسیم می شود: اول آثار گروهی از پژوهشگران روسی که به نام «فرمالیستهای روس» شناخته شده اند. دوم مباحثی که بیشتر در فرانسه از آغاز نیمهی دوم قرن بیستم به گونه ای منظم و دقیق ارائه شده و به روشنی تازه در بررسی متون دست یافت که رولان بارت آن را بررسی ساختار متن نامیدهاست.»(احمدی، ۱۳۷۰: ۱۸۰). «ساختار یعنی در هر نظام، همه اجزا به هم ربط دارد، به نحوی که کارکرد هر جزء، وابسته به کل نظام است. هیچ جزئی در یک نظام نمیتواند بیرون از کار اجزاء، چنان که هست، باشد. به همین جهت، کل نظام بدون درک کارکرد اجزاء قابل درک نیست. پس ساختگرایی[۳] را میتوان یک شیوه درک و توضیح دانست». (گلدمن، ۱۳۹۱: ۹). «امروزه کمتر نقدی را میتوان سراغ گرفت که از کارکردهای ساختاری بیبهره باشد. بررسی ساختاری روایت و داستان، پیشرفت و کارآیی بسیاری داشته است. ریشه ساختارگرایی به فرمالیسم و مکتب پراگ و نئوفرمالیسم و فتوریسم میرسد.»( شمیسا،۱۳۷۸: ۱۷۷ ). پیشینهی پژوهشهای ساختاری با ریشهای عمیق به نظریات صورتگرایی[۴]- سال های ۱۹۱۵ تا ۱۹۶۰ م. میلادی باز میگردد. (نیوا، ۱۳۷۳: ۱۷۷). در چند دهه گذشته، هیچ گرایش نظری به اندازه نظریه - اصالت ساخت یا ساختگرایی، در علوم انسانی و علوم اجتماعی تاثیر نداشته است. (پراپ، ۱۳۶۸ :۷). پیشرفتهای نقد ادبی معاصر منجر به تولّد مکتب ساختارگرایی با الهام از نظریه زبان شناسانهی فردینان دو سوسور[۵] گردید و بعد از آن، پساساختارگرایان با تکیه بر ساخت شکنی جریان انتقادها به ساختارگرایان مبانی اندیشه و روش کار خودشان شکل دادند. (احمدی، ۱۳۸۴ :۵۲). البته نباید تلاش های رولان بارت[۶] فرانسوی از رهبران این جنبش ادبی را در تحلیل ساختاری روایت نادیده گرفت، چرا که به پساساخت گرایی اهمیتی ویژه بخشیدهاست. «نقد ساختاری را میتوان متشکل از سه هدف دانست: استخراج اجزاء ساختار اثر، برقرار ساختن ارتباط موجود بین این اجزاء و نشان دادن دلالتی که در کلیت ساختار اثر مشاهده می شود.» (گلدمن، ۱۳۹۱: ۱۰).
تحلیل ساختاری حکایت های کوتاه منطق الطیر عطار بر اساس نظریه ی ژرار ژنت- قسمت ۶