نتایج پژوهش هنسن و مینتز (۱۹۹۷)، نشان دادهاند که بین روش های حل مسئله سازنده و سلامت روان ارتباط معناداری وجود دارد. به عبارت دیگر، فرایند حل مسئله از متغیرهای “پیش بین اعتماد”،”مهارگری” و “روی آورد” مثبت به موقعیت های مسئله دار است. افزون بر این،حل مسئله نقش بسیار مهمی در کاهش”تنیدگی” و در نتیجه تامین سلامت روان ایفا میکند. در مقابل، روش های غیر سازنده حل مسئله، تهدید جدی علیه ” بهداست روانی” و افزایش ادراک”اجتنابی” نسبت به موقعیت های مسئله دار میباشند.
پریتوریوس و شولدبرگ (۱۹۹۳)، نشان دادهاند آزمودنی هایی که در سیاهه ی حل مسئله، نمره پایین تری دریافت داشته اند، از سلات روانی مناسبی برخوردار نبوده اند. به عبارت دیگر،”مقابله” مبتنی بر حل مسئله با خودارزیابی پایین، ضعف در”حرمت خود”،بازداری در “توانش” شخصی، اضطراب و افسردگی ارتباط منفی معناداری دارند.
نتایج تحقیقات مگناسن(۱۹۹۰) و الیوت و ماراماش(۱۹۹۴)، نشان دادهاند که سبک های حل مسئله، سهم بسزایی در تعیین میزان شکایات جسمانی دارند.
نتایج تحقیقات زیادی (الیوت،۲۰۰۱؛هپنر و همکاران،۱۹۹۵ و کاترین و همکاران،۲۰۰۳)، نشان دادهاند که احساس درماندگی، به عنوان یک راهبرد غیر سازنده حل مسئله، در مقابل موقعیت های پیچیده بیرونی، استفاده از امکانات عقلانی و روان شناختی را ناممکن میسازد. این احساس، توانمندی روانی و جسمانی را با سطحی از بازداری مواجه میسازد و به تدریج، زمینه بروز بسیاری از اختلالت در هم روانی و جسمانی را فراهم می آورد. افزون بر این، می توان گفت که، احساس درماندگی، نه تنها سطح فعالیت جسمانی که تامین کننده سلامت جسمانی است، کاهش میدهد، که همچنین سبب میگردد، بی تفتوتی و بی توجهی نسبت به موقعیت های پیچیده، جز ساختار روانی فرد گردیده و نیمرخ روانی وی را به سطح مرضی هدایت کند.
مطالعات (هپنر،کامپا و برانینگ،۱۹۸۷؛ و نزو، ۱۹۸۵) نشان دادهاند، که تحت شرایط کلی و شرایط استرس زا ارزیابی حل مسلئه سودمند به طور معناداری با نمرات افسردگی پایین تر در دانشجویان ارتباط دارد.
دیکسون، هپنر و آندرسون(۱۹۹۱) دریافتند، که از عوامل ارزیابی حل مسئله (اعتماد به حل مسئله، شیوه گرایش – اجتناب و کنترل شخصی) عامل اعتماد در حل مسئله قوی ترین ارتباط را با فکر خودکشی و ناامیدی داشت. بنابرین ارزیابی اعتماد که سطح کلی خودکارآمدی فرد را می نمایاند (هپنر،۱۹۸۸) ممکن است انعطاف پذیری کلی که منبع مهمی در مقابله با ناامیدی و فکر خودکشی راست را منعکس میکند.
در مطالعات متعدد سبک حل مسئله متغیر بسیار مهمی در تفسیر بیماری روانی، فهم و درک فرایند استرس شناخته شده است (هپنر،کامپا و برانینگ،۱۹۸۷؛ بروین،۱۹۸۸؛ نزو،۱۹۸۹).
۲-۷-۴رابطه سلامت روان با نشخوار فکری
هایدی و همکاران (۲۰۰۸) نشخوار فکری را به عنوان یکی از مؤلفه های شناختی افسردگی خاطر نشان میکنند. دونالدسون و همکاران (۲۰۰۷) هم تصریح میکنند که افسردگی با یک سوگیری توجهی به سمت اطلاعات منفی در راستای ارزیابی از خود همراه است. این سوگیری منفی در آن دسته از بیمارانی که نشخوار فکری دارند، قوی تر می شود.
نتایج پژوهش بهرامی، قادرپور و مرزبان (۱۳۸۸) حاکی از آن است که شدت افسردگی زنان بیش از مردان است. همچنین نشان داده شد که زنان بیش از مردان از شیوه های مقابله ای نشخوار فکری در برابر خلق پائین خود استفاده میکنند. این نتایج با اظهارات نولن -هوکسما و هارل[۱۸۶] (۲۰۰۲)، همخوان است که زنان دو برابر مردان از نشخوار فکری رنج میبرند.
نتایج پژوهش ها نشان میدهد که نمرات نشخوار فکری بر اساس مقیاس پاسخ های نشخواری، با میزان اضطراب و علائم مختلط اضطراب ـ افسردگی نیز رابطه ی مستقیم دارد (نولن – هوکسما، ۲۰۰۰).
پاسخ های نشخواری با قدرت انطباق ضعیف تر، خصومت و استرس بیشتر ربط دارد (چنگ[۱۸۷]،۲۰۰۴).
نشخوار فکری آسیب پذیری افراد را نسبت به افسردگی افزایش میدهد (جورمن،۲۰۰۶).
در واقع نشخوار فکری پاسخ به خلق افسرده است، نشخوار ذهنی میتواند باعث نوعی استرس مزمن در فرد شود (الوی و همکاران، ۲۰۰۰).
نولن – هوکسما (۱۹۹۳) طی مطالعه ای متوجه شد که نشخوار فکری از طریق طولانی کردن و شدت بخشیدن به خلق افسرده، مستقیماً منجر به رشد افسردگی می شود.
پاپاجورجیو و ولز (۲۰۰۴) یک مدل فراشناختی از نشخوار فکری و افسردگی را طراحی کردند و بر اساس این مدل، باورهای مثبت درباره فواید نشخوارفکری، افراد را برای نشخوار فکری تحریک میکند و فرد نشخوار فکری را آغاز میکند. حاصل این نشخوار فکری تولید دو نوع باور منفی است. باور منفی اولی حاکی از غیر قابل کنترل بودن نشخوار فکری و باور منفی دوم مربوط به نتایج اجتماعی و بین فردی مشکل است. تولید این دو دسته باور منفی و نشخوار فکری به تجربه افسردگی منتهی می شود.
پژوهش های آزمایشگاهی که با بهره گرفتن از تکالیف القای پاسخ های نشخواری و پاسخ های منحرف کننده حواس به بررسی اثر نشخوار فکری می پردازند، توسط نولن – هوکسما و مورو (۱۹۹۳) تدوین شدند و سپس از سوی پژوهشگران دیگر به فراوانی مورد استفاده قرار گرفتند (همان) . در تکالیف القای پاسخ های نشخواری، از شرکت کنندگان خواسته می شود به مدت هشت دقیقه بر خلق خود، دلایل و پیامدهای آن فکر کنند (برای نمونه به آنچه اکنون حس می کنید، فکر کنید). در مقابل در تکالیف القای پاسخ های پرت کننده حواس، سعی می شود توجه فرد از تمرکز بر خود به سمت موضوعات غیرمرتبط با خود، منحرف شود (برای نمونه، توجه به اجزای مختلف یک شیء یا تصویر یک مکان آشنا) (همان). یافته های پژوهشی مختلف در نمونه های بالینی و غیربالینی (مانند واتکینز و تنرویل[۱۸۸] ، ۲۰۰۱)، نتایج پژوهش نولن – هوکسما و مورو (۱۹۹۳) را تأیید میکنند. القای پاسخ های نشخواری وضعیت خلقی را در افراد مبتلا به خلق غمگین، بدتر میکند. اما در افراد بدون خلق غمگین، تأثیری ندارد.القای پاسخ های منحرف کننده حواس نیز بر روی افراد بدون خلق غمگین اثری ندارد. اما وضعیت خلقی را در افرادی که با خلق غمگین تشخیص داده شده بودند، بهبود میبخشد (همان).
۲-۷-۵رابطه مقابله مذهبی با حل مسئله
اسپیلکا و همکاران(۲۰۰۳)، معتقدند که، مقابله مذهبی میتواند سودمند واقع شود و در واقع راه میانبری باشد که از طریق آن افراد میتوانند راهبرد جدیدی را برای حل مسائل خویش به کار گیرند اما از سوی دیگر چنان چه فردی از رویارویی فعالانه با مشکلات، مخاطرات و حالات نامساعد اجتناب ورزد و صرفا به انتظار آن بماند که خداوند وضعیت دشوار او را بهبود بخشد با نوعی بدکارکردی مذهب روبرو خواهد بود.
۲-۷-۶رابطه حل مسئله با نشخوار فکری
دیدگاه فراشناختی اختلالات هیجانی، نشخوار فکری را یکی از مؤلفه های اصلی در شروع و تداوم افسردگی میداند. این افکار منفعلانه بوده، جنبه ی تکراری دارند و بر علائم و نتایج علائم متمرکزاند و مانع حل مسئله ناسازگارانه شده، به افزایش افکار منفی منتهی میشوند (دیویس[۱۸۹]و نولن – هوکسما[۱۹۰] ، ۲۰۰۰).