آب سرد وتر سودا خاک سرد وخشک برای فهم بیشتر این طور در نظر بگیرید که اگر یک مقدار خون را داخل لوله آزمایش بریزیم چهار بخش در آن دیده می‌شود: بخش فوقانی آن که در واقع کف خون است و به زردی می‌زند صفرا نام دارد بخش زیرین آن که به رنگ قرمز است دم و زیر آن بلعم قرار دارد و در ته لوله یک لایه رسوب تیره رنگ داریم که سودا نامیده می‌شود. گرچه همه این اخلاط در خون موجودن اما خداوند متعال برای صفرا و سودا مکان‌های ذخیره (صفرا در کیسه صفرا و سودا در طحال) آفریده است که در آن جمع شوند و در هنگام نیاز و به اندازه لازم در بدن انتشار یافته و مانع ابتلا به بیماری‌های مربوطه شوند اما دم و بلغم در بدن و در عروق خونی، لنفاوی و… در حال حرکتند و جایگاه ویژه‌ای ندارند. بنابراین وجود هر چهار خلط در بدن انسان ضروری است اما هر یک به اندازه‌ای خاص و معین پروردگار حکیم با تقدیر خود برای هر یک از اینها مقدار معینی را مقدر کرده است و آنچه موجب بیماری است به هم خوردن تعادل میان این اخلاط و تغییر در مقدار (تغییر کمی) یا در کیفیت اخلاط ( تغییر کیفی) می‌باشد. به همین دلیل در اکثر بیماری‌های اکتسابی باید به دنبال غلبه یکی از اخلاط چهارگانه بگردیم، این غلبه خلط را سوء مزاج مادی می‌نامند یعنی تغییر در ماده ایجاد شده یکی از اخلاط افزایش یافته و غلبه پیدا کرده است و مزاج فرد یا عضو را از حالت تعادل خارج کرده است. خصوصیت هر خلط را مزاج وطبع میگویند که مهمترین اصل طب قدیم را تشکیل میدهد. و بر این اساس که کدامیک از مواد چهارگانه مورد احتراق و سوخت و ساز قرار نگرفته باشند، بیمار داراى غلبه همان خلط خواهد شد. مثلاً اگر احتراق بلغم ناقص باشد، طبع بیمار بلغمى است و اگر احتراق سودا ناقص باشد، طبع بیمار سودایى مى باشد و دو خلط دیگر هم به همین منوال میباشد. در درمان بیمارىها، سعى بر آن است که مزاج افراد را به اعتدال نزدیک کنند، مثلاً اگر مزاج فردى سرد و خشک است دارو و غذاهاى گرم و تر به وى تجویز کنند تا به اعتدال نزدیک شوند، مزاج تر یعنى میزان آب زیاد است و مزاج خشک یعنى میزان آب کم است. علامات تشخیص طبع و مزاج شناسائى حالات مزاج مبتنى بر ده علامت میباشد: لمس کردن مقیاس مزاج براى سرزمین‏هاى معتدل معلوم است. در معاینه یک فرد او را بوسیله لمس معاینه مى‏کنند. اگر حالت شخص در این لمس کردن با مقیاس معتدل برابر باشد مزاج او را معتدل مى‏شمارند. اما اگر معاینه‏کننده خود معتدل المزاج باشد و در ضمن معاینه، گرمى یا سردى و یا سختى و یا زبرى بیشتر از وضع طبیعى را حس کند و در پیدایش این حالات تأثیرات خارجى مانند هوا، شست‏وشو، شنا و غیره در کار نباشند و زبرى یا نرمى را از حد لازم خارج کرده باشند، چنین مزاجى نامعتدل معرفى مى‏گردد. از نرمى و زبرى و خشکى ناخن‏ها مى‏توان به چگونگى مزاج پى برد آنهم بشرطى که عوامل خارجى در کار نباشند. لیکن نتیجه‏گیرى از نرمى و سختى موقعى صحیح است که گرمى و سردى در حال اعتدال باشند وگرنه بسیار ممکن است که گرمى‏ زیاده از حد اعتدال- که کارش گداختن است- سختى و زبرى را به چنان حالت نرمى درآورد که پندارى نرم و تر مزاج است. همچنین شاید سردمزاجى بیش از اعتدال- که کارش انجماد است- سخت را چنان نشان دهد که خشک است. مثال براى این دو حالت وضع برف و پیه است؛ برف از آنجا که انجماد کننده است و پیه از آن جهت که غلیظ است. بیشتر سرد مزاج‏ها بویژه اگر لاغر باشند، بدن نرم دارند زیرا نارسائى و خامى‏ در آنها زیاد است. تشخیص بوسیله گوشت و پیه اگر ماهیچه‏ها زیاد باشد دلیل رطوبت و گرمى و گواه بر وجود نوعى چسبندگى‏ است. اگر گوشت کم باشد و پیهى همراه نداشته باشد، نشان‏دهنده خشکى و گرمى است. لیکن چربى و پیه همیشه نشانه سردى هستند و در این حالت نوعى فروهشتگى نیز موجود است. اگر همراه پیه و چربى در جسم، رگها به تنگى گرایند و خون کاهش یابد و شخص مورد نظر در هنگام گرسنگى بسبب بند آمدن خون غریزى که باید احتیاج غذائى اندام‏ها را برآورد، بحالت لاغرى درآید معلوم مى‏شود که مزاجش سرشتى و طبیعى است و اگر این نشانه‏ها در بین نباشند معلوم مى‏گردد که مزاج وى عرضى و اکتسابى است. کمى چربى و پیه دلالت بر حرارت دارد، زیرا ماده چربى و پیه زاده چربى خون است که سردى آن را بند آورده است و از این‏رو است که چربى بر کبد کم و بر روده‏ها زیاد است. ماده پیه و چربى بر قلب بیشتر از آن است که بر کبد است و این نه براى مزاج و شکل است بلکه مربوط به خود ماده نامبرده است که طبیعت در ایجاد آن حکمتى منظور داشته است. انعقاد و بند آمدن پیه و چربى در بدن قابل کم و زیاد شدن است و بستگى با کم و زیاد بودن حرارت دارد. تنى که پرگوشت است و چربى و پیه زیاد ندارد، بدنى است گرم و مرطوب. تن پرگوشت و کم‏چرب و کم‏پیه دلیل بر وجود رطوبت زیاده از حد لازم است. اگر پیه و چربى در بدن پرگوشت زیاده از حد لازم باشد، دلیل بر رطوبت و سردى بیش از اندازه است و چنین بدنى سرد و تر مزاج است. بدن خشک و بدن سردمزاجان از لحاظ سستى و تنبلى در درجه اول است و بعد از آن بدن‏هاى گرم و خشک و سپس بدن‏هاى خشک‏مزاج واجد گرمى و سردى معتدل قرار دارند. بعد از همه آنها گرم‏مزاجانى که از لحاظ ترى و خشکى معتدلند قرار مى‏گیرند.[۸۱] معاینه مو نشانه‏هایى بدست مى‏دهد سرعت رشد و نمو، سستى نشو و نما، کمى، باریکى، ستبرى، صافى، تجعد، و رنگ مو همه مبتنى بر دلایلى هستند که مى‏توان در هنگام معاینه از آنها سود جست. سرعت در نمو مو: اگر مو بسرعت نمو کند دلیل بر آن است که بدن زیاد مرطوب نیست و تا اندازه‏اى به خشکى گرایش دارد. ولى گرمى و سردى بدن را از نشانه‏هائى که سابقا ذکر کردیم مى‏توان تشخیص داد. هرگاه گرمى و خشکى گرد هم آیند موى در رستن سریع و از لحاظ مقدار زیاد و از حیث حالت ستبر مى‏شود، زیرا فزونى مقدار بر اثر گرمى و ستبرى موى دلیل بر زیاد بودن ماده دودى است. این حالت در جوانان موجود است و در خردسالان وجود ندارد، زیرا ماده خردسالان بخارى است و دودى نیست. سستى در رستن مو: سستى در نمو موى و یا از رویش افتادن آن دلیل بر دو حالت است: یا خون بدن در محل رستنگاه موى اصلا موجود نیست و یا مزاج بسیار تر است. باید عکس هر دو حالت سرعت و کاهش در رویش موى را از ضد علائم استنباط کرد. شکل مو: تجعد مو دلالت بر گرمى و خشکى مزاج است، چه گرمى و خشکى مزاج براى تغییر یافتن آمادگى دارند و شاید از پیچدار بودن منافذ و مسامات بدن باشد که بدون تغییر مى‏ماند. صاف بودن موى دلالت بر حالت عکس سبب‏هاى مجعد بودن آن را دارد. رنگ موى: موى سیاه دلیل گرم‏مزاجى، موى سرخ مایل بزرد (اصهب) دلیل سرد مزاجى و موى طلائى و سرخ دلیل بر اعتدال مزاج است. موى سپید یا دلیل بر رطوبت و سردى است همچنانکه در پیران صادق است و یا دلیل بر خشکى شدید است که قابل قیاس است با مواقع کم‏بارانى که در رستنى‏ها رنگ سبز به سفیدى مى‏زند. شاید هم موى بر اثر بیمارى خشک‏کننده سپید گردد. سپید شدن موى بعقیده ارسطو تغییر آن به رنگ بلغم است و بعقیده جالینوس کفک آوردن غذائى است که به سوى مو مى‏رود که اگر سرد باشد و در منافذ ریز پوست به سستى حرکت کند، موى به سپیدى روى مى‏آورد. اگر در هر دو نظریه مذکور دقت کنیم مى‏بینیم که هر دو بهم نزدیکند، زیرا سبب پیدا شدن بلغم و علت سپیدى کفک یکى است و این را در رشته علم طبیعى مى‏توان یافت. مع‏ذلک باید در نظر داشته باشیم که مناطق مسکونى و آب و هوا بر رنگ موى تأثیر دارند و نباید حتماً موى برنگ طلائى باشد تا بر اعتدال مزاجش گواهى دهد و یا براى اثبات گرم‏مزاج بودن یک اسلاو به موى سیاه نیازمند باشیم. مراحل عمر نیز در کیفیت مو دخالت دارد: جوانان همانند جنوبى‏ها و خردسالان نظیر شمالى‏ها و نوپیران در حالت فى‏مابین بشمار مى‏آیند. انبوهى مو در خردسالان دلیل بر آن است‏ که در زمان بزرگ شدن داراى مزاج سودائى خواهند بود. انبوهى مو در پیران گواه بر وجود مزاج سودائى است. علائم رنگ پوست سپیدى پوست دلیل بر نبودن خون و یا کمبود آن است و همراه سردمزاجى است. اگر سردمزاجى نباشد، کمبود و یا نبودن خون همراه گرمى و خلط صفرائى است که بر اثر آن رنگ پوست زرد مى‏گردد. سرخى رنگ پوست دلیل بر زیادى خون است و گرمى مزاج را مى‏رساند. زردى و رنگ زرد مایل بسرخ دلالت بر گرمى زیاد دارند، لیکن زردى بیشتر دلیلى بر وجود زهره (مراره) است و زردى همراه سرخى دلیل خون و خون مرارى است. ممکن است در زردى پوست مرارى در کار نباشد و این رنگ فقط دلیل کم‏خونى باشد. این حالت در بدن کسانى که تازه از بیمارى برخاسته‏اند دیده مى‏شود. پژمردگى رنگ پوست و از زردى به سیاهى زدن آن نشانه این است که سردى شدید خون را کم کرده است و این خون کم هم یخیده است، در نتیجه زردى آن به سیاهى زده است و رنگ را تغییر داده است. رنگ اسمر (سیاهى که به زردى مى‏زند) پوست دلیل بر گرم مزاجى است. پوست داراى رنگ بادنجانى دلیل بر سردمزاجى و خشک‏مزاجى است زیرا این رنگ نتیجه سوداى خالص است. رنگ گچى مزاج سرد را مى‏رساند. رنگ بلغمى و سربى دلیل بر سردى و ترمزاجى است که با کمى سودائى مخلوط است، زیرا چنین رنگى سفید است و کمى به سبزى مى‏زند. سپیدى آن یا از رنگ بلغم است و یا از تر مزاجى است و سبزى آن از این است که خونى منعقد و سیه‏فام با بلغم آمیخته است و باو رنگ سبز داده است. رنگ عاجى دلیل آن است که سردمزاجى ناشى از بلغم است و نیز کمى مراره موجود است. بسیار اتفاق مى‏افتد که پوست بسبب کبد به زردى و سپیدى در مى‏آید و بسبب طحال به زردى و سیاهى مى‏گراید و در بیمارى بواسیر زرد و سبز مى‏گردد. این علل همیشگى نیست و ممکن است در حالاتى متفاوت باشند. معاینه زبان و چشم: معاینه زبان جهت اطلاع بر حالات مزاجى رگهاى‏ ضربان‏دار و بدون ضربان بدن بسیار مفید است. از راه چشم مى‏توان به مزاج مغز پى برد. ممکن است رنگ دو اندام فقط بوسیله یک بیمارى تغییر کند، مثلاً در بیمارى یرقان که گداختن بر اثر مراره زیاد است، زبان سپیدفام و پوست رخساره سیاه‏رنگ مى‏گردد.[۸۲] نتیجه‏گیرى از شکل اندامها گشادگى سینه و بزرگى اندام‏هاى جانبى و جاى کافى داشتن و در تنگنا نیفتادن و کوتاه نیامدن و همچنین گشادى در مجراى رگها و نمایان شدن رگها، بزرگى نبض و نیرومندى آن، بزرگى ماهیچه‏ها و نزدیکى آنها به مفاصل، همه دلیل گرمى مزاج است و این خاصیت‏هاى ترکیبى همه زاده حرارتند. در هر بدنى که به عکس این خواص برخوردى، بدان که نتیجه سردى است، زیرا سردى مانع از آن است که نیروهاى طبیعى کار خود را چنانکه شاید و باید به انجام برسانند. زبرى و برجستگى مفاصل و دیده شدن غضروف‏ها در حنجره و بینى و هموارى در هیئت بینى دلیل خشک مزاجى است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...