از کرامات شیخ صدوق که در این اواخر به وقوع پیوست و عدهی کثیری از اهالی شهر آن را مشاهده کردند آن است که در عهد فتحعلی شاه قاجار در حدود سال (۱۲۳۸ هـ.ق) مرقد شریف شیخ صدوق که در اراضی ری واقع بود از کثرت باران خراب شد و شکافی درآن پدید آمد به جهت تعمیر و اصلاح آن اطرافش را می کندند و به سردابهای که هدفش بود برخوردند، هنگامی که وارد سرداب شدند، دیدند که جثهی او هم چنان تر و تازه با بدنی عریان و مستور العوره و در انگشتانش اثر خضاب و در کنارش تارهای پوسیدهی کفن به شکل فتیله بر روی خاک قرار گرفته این خبر به سرعت در تهران منتشر شد و به گوش سلطان رسید. وی با جمعی از بزرگان و امنای دولت به جهت مشاهدهی حضوری به محل آمدند. جمعی از علما و اعیان دولت داخل سرداب شدند و صدق قضیه را به رای العین مشاهده کردند. پس از آن سلطان دستور تعمیر و تجدید بنا و تزئینات آن بقعه را صادر کرد.[۴۰] مرحوم خوانساری در آن زمان دوازده ساله بوده و اذعان میدارد که من خودم برخی از افرادی را که در آن ماجرا حضور داشتند را دیدم.[۴۱]
علامه مامقانی نیز اضافه میکند: چهل سال پیش به سند صحیح از سید ابراهیم لواسانی که از علمای بزرگ طهران بود برای من نقل شد که وی به چشم خود جسد مطهر را به همان حال که ذکر شد مشاهده کرده است.[۴۲]
یکیدیگر از شاهدان قضیه، حکیم وارسته آقا علیمدرس زنوزی است. وی فیلسوف و اهل منطق و استدلال است و چنین افرادی نوعاً تحت تاثیر شایعات و توهمات قرار نمیگیرد و هر شنیده ای را به سادگی باور نمیکنند وی خود یکی از شاهدان و ناقلان این کرامت است.[۴۳]
این ماجرا را علمای دیگر مانند مدرس تبریزی[۴۴] و محمد تقی تستری،[۴۵] نیز نقل کردهاند.
شعرا نیز به کرامت شیخ صدوق چنین پرداختهاند.
این بقعهی شریف که با غرفهی بهشت اندر مقام و رتبه سزاوار همسری است
بیت محمد بن علی بن بابویه کزمرتبت به خلد برنیش برابری است
با این علو مرتبه شیخ صدوق را تنها مفاخرت به تولای حیدری است .
باقیست زانکه ناشر دین مهدی است زندست آنکه محییی آیین جعفریست .
۳-۲- سفرهای شیخ صدوق در جستجوی علم و حدیث:
سفرهای علمی که اصطلاحاً به آن (رحله) میگویند برای دستیابی به سرچشمهی دانش و علوم نو و انتقال میراث علمی که عموماً در زمینهی حدیث و فقه صورت میگرفت، بخشی از نهضت علمی قرون سوم و چهارمهجری را تشکیلمیدهد. بدون شک آیات قرآن و احادیث نبوی، در تحریض مسافران علم،نقش موثر داشته است. مسافرت کردن برای دانش اندوزی و دیدار با اساتید بر کمال علمی میافزود، زیرا استادان، هر یک، در اصطلاحات علوم شیوهی خاصی داشتند و دیدار دانشمندان متعدد در باز شناختن این اصطلاحات که راه و روشهایی برایتعلم و رسیدن به دانش بود سودمند بوده است. سماع حدیث محدود به سن خاصی نبود و حتی کودکان در مجالس تحدیث شرکت داده میشدند. شایسته بود که شخص پس از سماع حدیث نزد علما و استادان مشهور شهر و فرا گرفتن دانش آنان راه سفر پیش گیرد این مرحله که به منظور طلب و نوشتن حدیث صورت میگرفت و به عقیدهی برخی ترجیحاً میبایست از بیست سالگی آغاز شود. انتخاب شهر مناسب برای رحله اهمیت داشت و کثرت مسموعات بیشتر مورد توجه بود تا درک محضر مشایخ افزون تر. افزون بر این رحّال از طریقمذاکره و مباحثه با محققان اشکالات را برطرف میکردند و به توانایی و عمق آگاهی و اطلاعات خود میافزودند.[۴۶]
یکی از علل سفرهای محدثان به مراکز حدیثی، کم شدن واسطههای سند روایات بوده است و هر چه واسطه های یک حدیث تا معصوم کمتر باشد آن حدیث به صحت و سلامت نزدیکتر است.
عصر صدوق را باید ((عصر حدیث)) نامید دورهای که با حرکت علمی کلینی آغاز شد و با تلاشهای پیگیر و بی وقفهی صدوق ادامه یافت و موجب شد که وی سفرهایی را به بلاد اسلامی در پی گردآوری احادیث و دیدار با بزرگان و نخبگان آن عصر داشته باشد،[۴۷] که اهم این سفرها به ترتیب زمانی به قرار زیر است:
پس از آن که صدوق سالهای جوانی خود را در پی کسب علم و دانش سپری کرد، به دعوت مردم ری به این شهر مهاجرت نمود ظاهراً چون ری پایتخت سلاطین شیعی مذهب آل بویه و مرکز علما و رجال آن طایفه و میدان وسیعی برای تعلیم و تعلم علوم شرعی بود نظر صدوق را به خود جلب کرده است.[۴۸]
به نظر میرسد بعد از وفات ابن ولید (بزرگترین استاد صدوق پس از پدرش) شیخ تمایل چندانی به اقامت در قم نداشته است و این واقعه انگیزهی هجرت وی به ری شده است به هر روی صدوق در ری از مشایخ آن سامان مانند احمد بن محمد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی حدیث شنیده است.[۴۹]
شیخصدوق پس از سال(۳۴۷ هـ.ق) رسماً در ری سکونتگزید و عامهی مردم بویژه علاقه مندان به حدیث برای یادگیری علوم و معارف دین گرداگرد او حلقه زدند این اقامت تا سال(۳۵۲هـ.ق) به طول انجامید.[۵۰]
شیخ صدوق در پایان کتاب ((عیون اخبار الرضا)) مینویسد: ((در ماه رجب سال (۳۵۲ هـ.ق) از فرماندهای نیکبخت ما رکن الدوله، اجازت خواستم که به قصد زیارت عازم مشهدمقدس شوم و او نیز موافقت فرمود، تازه از خدمتش مرخص شده بودم که مرا باز گرداند و به سوی خویش فرا خواند و گفت: این مزار خجسته و برکت خیز است و من آن را زیارت کردم و دست نیاز به درگاه خدای تعالی برداشته ام و خدا حاجت و مُراد مرا بر آورده است. ای شیخ در آن بقعه از دعا در حق من کوتاهی مورز و به نیابت از من به زیارت پرداز که دعا در آنجا پذیرفته شدنی است. آنگاه تعهد کردم که خواستهاش را عملی سازم و سرانجام نیز به قول خود وفا کردم. هنگامی که از مشهد بازگشتم و بر رکن الدوله در امدم مرا گفت: آیا در حق ما دعا و به نیابت از ما زیارت کردی؟ گفتم بلی ، گفت نیکو دعا کردی ، چه مرا معلوم شد که دعا در آن بارگاه مقدس مستجاب میشود)).[۵۱]
شیخ در ماه شعبان سال (۳۵۲ هـ.ق) پس از بازگشت از مشهد که برای نخستین بار به زیارت امام رضا (ع) رفته بود، به نیشابور رفت و مدتی در آنجا ماند و مردم بر او گرد آمدند، در حالی که در امر غیبت امام عصر (عج) سخت آشفته و سراسیمه بودند. به پرسش از او پرداختند و از محضرش کسب فیض میکردند، چنان چه صدوق از این آشفتگی و نیز رنج و مشقتی که در ارشاد مردم کشید و اهتمام بلیغی که در باز گردادن به راه ثواب از خودشان داد، در مقدمهی کتابش ((کمال الدین و تمام النعمه)) سخن گفته است. وی از مشایخ و علمای مشهور نیشابور، مانند: ابوعلی عطار، ابومنصور احمد بن ابراهیم بن بکر خوزی، ابوسعید محمد بن فضل بن محمد بن اسحاق مذکر نیشابوری (معروف به معلم)، ابوطیب حسین بن احمد بن محمد رازی، ابو سعید محمد بن حسین بن محمد بن علی بن احمد بن علی بن صله قمی استماع و روایت حدیث کرد و دانشمند اخیر را در مقدمهی کتاب ستوده است.[۵۲]
در همین سفر بود که صدوق به نگارش کتاب ((کمال الدین و تمام النعمه)) نایل آمد[۵۳] و نیز چند مجلس از مجالس امالی نیز حاصل درسهای شیخ صدوق به مشتاقان حدیث در نیشابور بوده است.[۵۴]
شیخ صدوق در همین سفر وارد مرو رود[۵۵] شد و در آنجا از جمعی از دانشمندان، از جمله ابوالحسین علی بن شاه فقیه مرو رودی و ابویوسف رافع بن عبدالله بن عبدالملک ، اخذ حدیث کرد[۵۶] هم چنین به شهر سرخس نیز وارد شد و از فقیه ابونصر محمد بن احمد بن ابراهیم بن تمیم سرخسی استماع حدیث کرد.[۵۷]
شیخ صدوق در اواخر سال ۳۵۲۱ هـ.ق برای دیدار با دانشمندان بغداد عازم دارالخلافه گردید و با توجه به این که بغداد مرکز خلافت عباسیان بود و مردمی سنی مذهب داشت ولی شیعیان محله ای بنام ((کرخ)) را مرکز دانشوگسترش فقه و حدیث شیعی کردند شیخ صدوق نیز به حضور محدثانی چون ابومحمد حسین بن محمد بن یحیی علوی و محمد بن عمر حافظ و ابوالحسن علی بن ثابت دوالیبی و ابراهیم بن هارون حبیبی رسید.[۵۸]
صدوق در سال (۳۵۳ هـ.ق)، به هنگام سفر حج وارد کوفه شد و در مسجد جامع این شهر از جماعتی از محدثانمانند: بکران نقاش، احمد بن ابراهیم بن هارون فامی، حسن بن محمد بن سعید هاشمی و ابوالحسن علی عیسی مجاور، اخذ حدیث نمود.[۵۹]
شهر کوفه یکی از مراکز اصلی حدیثشیعه در دوران متقدمان بود و محدثان بیشماری را در خود پروراند.[۶۰]
شیخ در ادامهی سفر به زیارت خانهی خدا توفیق یافت و اعمال و مناسک حج را به جای آورد. سپس به قصد زیارت قبور ائمهی بقیع وارد مدینه شد[۶۱] ولی اطلاعاتی از دیدار صدوق با دانشمندان این دو شهر ذکر نشده است.
در راه بازگشت از سفر حج شیخ وارد شهر کوچک ((فید)) واقع میان کوفه و مکه شد و با شخصیت هایی نظیر: ابوعلی احمد بن ابی جعفر بیهقی، ابوجعفر محمد بن عبدالله طیفور دامغانی واعظ و تمیم بن عبدالله قریشی ، دیدار کرد و بر اندوختههای علمی و روایی خود افزود.[۶۲] در ادامهی راه در سال (۳۵۵ هـ.ق) برای بار دوم وارد بغداد شد و شخصیت های بزرگ جهان اسلام و تشیع از جمله احمد بن نعمان معروف به شیخ مفید به حضورش شتافتند و از او طلب حدیث کردند چنانچه نجاشی مینویسد: ((علی بن بابویه ابوجعفر که ساکن ری بود، شیخ و فقیه ما و شخصیت معتبر در منطقهی خراسان بشمار میرود. او در سال (۳۵۵هـ.ق)وارد بغداد شد و بزرگان امامیه از او به اخذحدیثپرداختند درحالیکه از لحاظسنیجوانبود)).[۶۳]
خطیب بغدادی دربارهی این سفر مینویسد: ((محمد بن علی بن حسین بابویه وارد بغداد شد و در آنجا روایات پدرش را بازگو کرد او از مشایخ شیعه و علمای مشهور رافضی است)).[۶۴]
در مسیر بازگشت به ری، صدوق به همدان رسید و با تنی چند از دانشمندان شیعه هم چون قاسم بن محمد بن احمد بن عبد ربه سراج همدانی، ابوالعباس فضل بن عباس کندی همدانی و محمد بن فضل بن زیدویه جلاب همدانی دیدار کرد.[۶۵]
در سال (۳۶۷هـ.ق) شیخ برای بار دوم به زیارت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) مشرف گشت و در اوایل سال بعد برای سومین بار عازم مشهد مقدس گردید و به شهرهای ماوراء النهر نیز سفرهایی داشت و به منظور تکمیل سفرهای دینی خود از طریق تحصیل احادیث نبوی با بسیاری از محدثان اهل سنت دیدار کرد و در ضمن بسیاری از مشایخ شیعه را در این سفر ملاقات نمود. صدوق نخست وارد سرخس شد و در این شهر از ابونصر محمد بن احمد بن ابراهیم بن تمیم سرخسی، فقیه و دانشمند شهر، احادیثی شنید، سپس وارد مرو شد و با رافع بن عبدالله بن عبدالملک و محمدبن علی بن شاه مرورودی ملاقات کرد. هم چنین از شهرهای بلخ، فرغانه و سمرقند نیز بازدید کرد و در شهر ایلاق واقع در آن سوی رود جیحون به تالیف کتاب ((من لا یحضره الفقیه)) مبادرت ورزید که به پیشنهاد شریف ابو عبدالله محمد بن حسن معروف به نعمت این کتاب را نگاشت و همین دانشمند اجازهی نقل و روایت ۲۴۵ اثر از کتب صدوق را کسب کرد.[۶۶]
شرح سفرهای صدوق به دیگر شهرها نظیر اخسینک و جبل بوتک و استرآباد و جرجان و ملاقات با دیگر دانشمندان نیز در کتب مربوط به سیرهی شیخ صدوق به تفصیل آمده است.[۶۷]
همانگونهکه پیداست اگر این شهرها از آبادترین و پر جمعیت ترین شهرهای آن روزگار بوده و از مرکزیت علمی و موقعیت اجتماعی و سیاسی برخوردار بودند و رفت و آمد فقیه پر آوازهای چون شیخ صدوق به آن شهرها برکت فراوانی داشته و با توجه به این که عدهی زیادی از مردم شهرهای مذکور نسبت به تشیع شناخت درستی نداشتند و از مکتب اهل بیت بیگانه بودند، ارتباط حضوری شیخ صدوق با آنان مسلماً تاثیر عمیقی بر افکار و عقاید آنها بر جای نهاده و دلهای آنان را متوجه مکتب پر بار اهل بیت(ع) نموده است.
۴-۲- نظر علما و دانشمندان در مورد شیخ صدوق:
دانشمندان مسلمان دربارهی شیخ صدوق مطالب فراوانی نگاشتهاند؛ سیدحسننصر در معرفی وی مینویسد: ((حمد بن علی بن حسین، بیش از سیصد کتاب تالیف کرده و همانند او در میان دانشمندان اسلامی وجود ندارد)).[۶۸]
علامهمامقانی نیز توضیحمیدهد: ((محمد بن علی بن بابویه، عموم مردم را از علم فقه و حدیثخود بهرهمند ساخت و دانشمندان متخصص از او یاد کرده و بر وی درود فرستادهاند)).[۶۹]
شیخ طوسی نیز در مورد شخصیت علمیشیخ صدوق در کتاب ((الفهرست)) اشاره میکند که: ((صدوق، بزرگوار و حافظ احادیث، ناقد اخبار و نسبت به رجال زمان خود دانا بود. در بین دانشمندان قم، شخصیتی به قدرت حافظه و زیادت دانش او یافت نشده است.[۷۰]
محمد بن ادریس نیز در کتاب سرائر آورده است ((دانشمند بزرگ و قابل اطمینان، متخصص اخبار و ناقد آثار، عالم بر رجال و حافظ بزرگ حدیث بود، او استاد پیشوای ما شیخ مفید است.))[۷۱]
نجاشی از شیخ صدوق چنین یاد میکند: ((ابوجعفر ساکن ری، شیخ و فقیه ما و چهرهی درخشان و آبروی طایفهی شیعه در خراسان، وی در سال (۳۵۵ هـ.ق) به بغداد آمد و با توجه به سن کماش، مشایخ طایفهی شیعه از وی استماع حدیث مینمودند. ))[۷۲]
سید بن طاووس در این خصوص میفرماید: ((شیخ صدوق کسی است که همه بر علم و عدالت اتفاق نظر دارند ) و سید محقق داماد از او به عنوان ((عروه الاسلام)) نام برده است.[۷۳]
شهید اول او را با تعبیر (رهبر و پیشوا) (الامام بن الامام الصدوق) ستوده است.[۷۴]
علامهمجلسی در توصیفوی چنینمیگوید: ((شیخ صدوق از بزرگ ترین عالمان در روزگاران گذشته است و در زمرهیکسانیاستکه از امامانبزرگوار تبعیتمیکنند نه از پندارها و خواهشهاینفسانیخود و بههمین دلیل است که اکثر علمای شیعه کلام وی و پدرش را به منزلهی حدیث و روایت اهل بیت تلقیمیکنند)).[۷۵]
شیخ بهایی لقب (رئیس المحدثین) و (حجت الاسلام) را برای وی برگزیده است.[۷۶]
مرحوم عبدالجلیل رازی قزوینی میگوید: ((فضل و بزرگی شیخ کبیر ، بوجعفر بابویه را خود چگونه آشکار توان کرد. از تصانیف و وضع و درس و از ری تا بلاد ترکستان و ایلاق، اثر زهد و علم و برکات فضل و امانت وی پوشیده نیست.))[۷۷]
از همه جامع تر کلام بلند و رسای علامه بحرالعلوم طباطبایی است که به شیواترین تعبیر حق مطلب را ادا نموده است:((شیخ صدوق، بزرگبزرگان و استاد راویان شیعه و ستونی از ستونهایشریعت اسلام و پیشوای محدثان است و آنچه در مورد امامان شیعه نقل میکند راست گفتار است، او به دعای حضرت صاحب الامر (عج) بهدنیا آمد و همینفضیلت و افتخار بزرگ او را بس. امام عصر(عج) در نامهی مبارکش او را با کلماتی هم چون فقیه، خیر مبارک، ینفع الله به (از جانب خدا سود بخش) توصیف کرده است. از این رو خیر و برکت او شامل حال مردم گردید و خواص و عوام از او نفع بردند و کتابها و تالیفاتش تا همیشهی روزگار باقیاست از فقه و حدیثاش، هم دانشمندان استفاده میکنند و هم عامهی مردم که دسترسی به فقها ندارند، بهره میجویند.[۷۸]
|