با توجه به آن چه از قبل پیرامون ویژگی ها و مشکلات ساختاری کشورهای حوزه خلیج فارس مطرح شد تا حدودی به مشکلات امنیتی فراروی جمهوری اسلامی ایران اشاره شده است. در این بخش سعی در اشاره به منابع ناامنی جمهوری اسلامی ایران با تأکید بر دو رویکرد منطقه ای و بین المللی می شود.
فقدان مشروعیت داخلی و در نتیجه ضعف داخلی کشورهای جنوبی خلیج فارس و عدم اتکای آن ها به ملت هایشان از دو جهت منجر به آسیب وارد شدن به کشورهای منطقه می شود. اول این که زمینه های همکاری و همگرایی را از بین می برد و باعث دور افتادن کشورها و موضع گیری در مقابل یک دیگر می شود. دوم این که موجب حضور کشورهای قدرت مند برای برقراری امنیت و پر کردن خلأ قدرت در این منطقه می باشد. این امر باعث شد که: «در میان مناطق جهان سومی، در دوران پس از جنگ جهانی دوم، تنها منطقه ای که با توجه به توانایی های بالقوه داخلی به شدت تحت نفوذ سیاسی و اقتصادی بین المللی قدرت های بزرگ باقی ماند، خاورمیانه بود» (سریع القلم، ۱۳۸۴: ۳۸).
نبود مشروعیت داخلی به بی ثباتی سیاسی می انجامد و بی ثباتی سیاسی به اختلافات میان کشورها دامن می زند و در نتیجه بازتاب منطقه ای، احساس ناامنی شدید را در پی دارد. احساس ناامنی دو نتیجه بسیار منفی و بلندمدت بر رشد و توسعه سیاسی اقتصادی منطقه می گذارد:
اول ـ مسابقه تسلیحاتی؛ و دوم ـ حضور نیروهای بیگانه برای ایجاد امنیت
«در خلیج فارس، امنیت و مشروعیت حوزه قدرت به قدری به دنیای بیرون از مرزها وابسته است که هر روز جابه جایی قدرت و تغییر ماهیت و جهت گیری ها تابع منافع بین الملل است. عامل بیرونی با بهره گرفتن از ضعف داخلی، نقاط اختلاف را تشدید می کند و سیاست در خاورمیانه را هم سو با منافع بین المللی و نه منافع کشورهای منطقه شکل می دهد. ناهمگونی ساختارهای سیاسی هشت کشور خلیج فارس به همان اندازه که بر سیاست خارجی آن ها تأثیر می گذارد و بر همکاری های منطقه ای و به همان میزان بر امنیت خلیج فارس تأثیر گذار است» (رنجبر، ۱۳۷۸: ۱۷۵).
اختلافات درونی میان کشورهای منطقه یکی از مهم ترین عوامل ناامنی در منطقه است. این اختلافات هم در روابط ایران و اعراب و هم در روابط درونی اعراب مشهود است. روابط ایران و همسایگانش به شدت از اختلافات شیعه و سنی و ایدئولوژی های ناسیونالیستی رنج می برد. موارد دیگر اختلاف بر سر چیرگی و تسلط خلیج فارس بوده است که همواره میان ایران و عربستان و عراق (زمان صدام حسین) نوعی رقابت وجود داشته است.
اختلافات ایران و امارات متحده عربی بر سر جزایر ابوموسی و تنب کوچک و تنب بزرگ، از قبل انقلاب تاکنون و پشتیبانی شورای همکاری خلیج فارس از ادعای امارات از دیگر عوامل اختلاف است. اختلاف درونی میان اعراب و اختلافات مرزی و مواضع ناهمگون درقبال مسأله اسرائیل از جمله مشکلات و موانع ساختاری در روابط اعراب است.ایران در منطقه خلیـــج فارس با چند موضوع استراتژیک روبروست.
نظام جهانی با تضعیف جهان دو قطبی و دخالت آمریکا در خلیج فارس شکل تازه ای به خود گرفت. آمریکا سیاست مهار دوگانه را جایگزین سیاست سنتی خود یعنی ترویج موازنه قوا کرده بود. این سیاست به جهت انزوای ایران از معادلات منطقه ای در خدمت منافع ایالات متحده بود. در این زمینه برژینسکی با وجود مخالفت با سیاست مهار دوگانه ایالات متحده تأکید می کند که:«مبنای سیاست آمریکا در خلیج فارس باید هم چنان مبتنی بر ادامه تعهد و تضمین امنیت متحدان و حفظ جریان نفت باشد. (Brzeinski , 1909: 30)
موضوع استرتژیکی حوزه خلیج فارس در مورد ایران؛ امنیت منطقه ای و امنیت دسته جمعی است که برای ایران اهمیتی حیاتی دارد. محیط امن زمینه ساز توسعه و محیط ناامن باعث عقب ماندگی است. در عین حال توسعه عامل اساسی در امنیت محیط و امنیت ملی به شمار می رود. بنابراین مسئله امنیت در خلیج فارس از موضوعات استراتژیکی است که ایران در منطقه با آن روبرو می شود.
با در نظر گرفتن قدرت های خارجی و کشورهای منطقه و منافع متضاد و ناسازگار در منطقه بر پیچیدگیهای امنیت در خلیج فارس افزوده می شود حضورقدرت دریایی آمریکا در خلیج فارس، اشغال افغانستان و عراق، تأمین امنیت اعراب و… رژیم صهیونیستی توسط آمریکا از جمله مسائلی است که بر ابهام های معمای امنیت در خلیج فارس و منطقه می افزاید. اکنون با روند رو به رشد جهانی شدن در نظام بین الملل ناامنی در یک منطقه و عدم توازن قدرت ها با توجه به موقعیت ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک خود موجب ناامنی دیگر مناطق خواهد شد. این مسئله امنیت جهانی را نیز مورد پرسش قرار می دهد و تروریسم را تحقق می بخشد.
از دیگر موضوعات استراتژیک که ایران در منطقه با آن مواجه است، مسابقه تسلیحاتی است. مسابقه تسلیحاتی نتیجه چیره خواهی در منطقه است. پس از فروپاشی شوروی استراتژی آمریکا مبتنی بر ایجاد توازن قوا در منطقه و جلوگیری از ظهور قدرت سلطه طلب در منطقه، زمینه ساز مسابقه تسلیحاتی بوده است. از دهه ۹۰ تاکنون کشورهای منطقه دهها میلیون دلار برای ساخت نیروهای مدرن نظامی جهت بازدارندگی و تهدید همسایگان خود هزینه کرده اند.
در آن خلیج فارس منطقه ای است که برای سلاح های پیش رفته جنگی بسیار اشتهاآور است. منطقه ای که مخالفت های سیاسی موجود به تداوم مسابقه تسلیحاتی منجر شده است.
«عنصر دیگری که در این جریان سهم دارد، هراس کشورهای شورای همکاری خلیج فارس از برتری قدرت نظامی ایران پس از صدماتی است که در جریان جنگ خلیج فارس به ارتش عراق وارد کرده است» (امیراحمدی، ۱۳۸۴: ۷۵) به ویژه در جریانات اخیر برنامه های جدید تسلیحاتی ایران در کابرد نظامی، این هراس شدت بیشتری گرفته است. با وجود این که هزینه نظامی ایران بسیار کم تر از کشورهای حاشیه خلیج فارس است ولی در اثر تبلیغات آمریکا، این احساس ناامنی از ناحیه ایران همواره در منطقه رو به افزایش است. این احساس تهدید، شعله ور شدن آتش مسابقه تسلیحاتی را در پی دارد.
«مخرب ترین عامل در جهت دست یافتن به توسعه سیاسی و اقتصادی شرکت در"بازی تسلیحاتی” است. کشورهای خاورمیانه بیش ترین آمار خریدهای تسلیحاتی را به خود اختصاص داده اند. این موضوع از مهم ترین عوامل ناامنی در منطقه است و تا زمانی که این روند متوقف نشود نه تنها منطقه امن و باثبات نخواهد شد بلکه به طور فزاینده شاهد ناامنی خواهیم بود» (ذوالفقاری، ۱۳۸۴: ۱۲).
از مهم ترین اهداف ایالات متحده و سایر کشورهای تولیدکننده تسلیحات در منطقه، به ویژه در خلیج فارس دامن زدن به مسابقه تسلیحاتی و فروش هر چه بیش تر جنگ افزار در جهت تأمین منافع این قدرت ها است.
منظور از عوامل فرامنطقه ای به طور خاص تأکید بر نقش ایالات متحده در منطقه است که در شرایط کنونی حضور جدی در منطقه داشته و خواهان ایفای نقش انحصاری در منطقه خلیج فارس است و این مسئله حتی موجب نارضایتی برخی متحدان اروپایی آن شده است. آمریکا در پی جلوگیری ظهور برتری و تسلط توسط کشورهای منطقه است. استراتژیست های ایالات متحده معتقدند که آمریکا منافع وسیعی در جلوگیری از ظهور هر قدرت منطقه ای دارد.
آمریکا در حکم یک عامل فرامنطقه ای همواره درصدد القا تفکر ایران خطرناک و هسته ای در جهت به خطر انداختن منافع کشورهای منطقه و جهان است. مخالفت های شدید در مورد پرونده هسته ای ایران و تهدیدات و همسو کردن افکار عمومی با سیاست های توسعه طلبانه و یک جانبه گرایانه خود از دیگر مشکلات فراروی جمهوری اسلامی است.
با فروپاشی شوروی و نیز سقوط کابوس منطقه (صدام حسین) آمریکا در صدد معرفی یک منشأ شر و ناامنی در منطقه است.آمریکا در کنار حذف صدام حسین به تهدید موهوم جدیدی بر ضد امنیت منطقه نیاز دارد. آمریکا در روند کنونی روابط خود با ایران به راحتی می تواند ایران را منبع ناامنی برای کشورهای منطقه معرفی کند و ضمن جلوگیری از بهبود روابط ایران با کشورهای عربی که برای توسعه اقتصادی ایران حیاتی است و با گسترش جو بی اعتمادی بین این کشورها زمینه را برای تداوم حضور نظامی خود در منطقه مطلوب نگه دارد«در این زمینه آمریکا نه به دنبال همکاری بلکه به دنبال کنترل انحصاری منطقه است. در همین ارتباط آمریکا با ادامه روابط تنش آلود با ایران به راحتی می تواند حضور در منطقه را برای دولت های همسایه ایران توجیه کند. برتری آمریکا در خلیج فارس نقش قاطعی در برتری جهانی آمریکا بازی می کند» (ذوالفقاری، ۱۳۸۴: ۱۲). به هر حال مسئله مهم این است که حضور آمریکا و اسرائیل در منطقه یک واقعیت است و همان طور که برژینسکی تأکید می کند «لازم است همه کشورهای منطقه خلیج فارس این واقعیت مهم استراتژیک را درک کنند که ایالات متحده در خلیج فارس ماندگار است و استقلال و امنیت (انرژی) در منطقه جزو منافع حیاتی آمریکا به شمار می رود» (رنجبر، ۱۳۷۸: ۱۷۴).
۳-۱-۲ ژئوپلیتیک خزر
ژئوپلیتیک چندگانه، ایران را به پل ارتباطی مهمترین مناطق تأمین کننده انرژی جهان در قرن ۲۱ تبدیل کرده و سبب افزایش اهمیت ژئوپلیتیک ایران در میان دو منطقه حساس انرژی جهانی یعنی حوزه خزر و خلیج فارس گردیده است. این منطقه که حد فاصل بین خلیج فارس و دریای خزر را شامل می شود را در اصطلاح “بیضی انرژی” جهان می نامند. در این بیضی انرژی حدود ۸۰ درصد ذخایر انرژی جهان قرار دارند و ایران از نظر ژئوپلیتیکی در قلب این منطقه قرار گرفته است. ایران همواره تلاش کرده است از این موقعیت ممتاز برای افزایش ضریب امنیت ملی خود استفاده کند؛آمریکا نیز با علم به این مسأله سعی می کند از وابستگی جهانی انرژی به ژئوپلیتیک ایران و خلیج فارس بکاهد. بر طبق فرضیه ای که در این مقاله به دنبال اثبات آن هستیم، مخالفت آمریکا با انتقال انرژی حوزه خزر از طریق ایران به مساله ای بیش از مشکلات سیاسی بین دو کشور ایران و آمریکا مربوط شده و هدف اصلی آمریکا کاهش وابستگی بازارهای جهانی انرژی به ژئوپلیتیک خلیج فارس از طریق متنوع کردن مسیرهای حمل و نقل انرژی است. قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، رژیم حقوقی دریای خزر بین ایران و شوروی بوده و بالطبع با توجه به قدرت نابرابر این دو کشور، نفوذ شوروی در این حوزه بسیار بیشتر از ایران نیز بوده است؛ لذا قدرت های فرا منطقه ای این دریاچه را بیشتر به عنوان دریاچه ای داخلی در درون شوروی تلقی کرده و دخالت زیادی در آن نمی کردند. اما پس از فروپاشی شوروی و تشکیل چندین جمهوری نوپا در آسیای مرکزی و قفقاز، پای بازیگران خارجی به منطقه باز شد و گروه بندی های تازه ای در این پهنه شکل گرفت. با استخراج بیش از پیش نفت و گاز در این منطقه شاهد تشدید این گروه بندی ها نیز بوده ایم. چگونگی حمل این منابع جدید به بازارهای جهانی همواره یکی از دغدغه های اصلی این جمهوری های نوپا بوده است. کشورهای ساحل دریای خزر به دلیل نوپا بودن و فقر مالی نیاز مبرمی به عواید ناشی از صدور نفت و گاز جهت اجرای برنامه های توسعه خود دارند از اینرو جهت ورود به نظام بین المللی نیازمند برقراری ارتباط با آبهای آزاد و شبکه های ارتباطی اقیانوسی می باشند(حافظ نیا، ۱۳۷۹،ص۱۶۱).پیش از این، تنها راه انتقال منابع نفت و گاز حوزه خزر، خطوط لوله داخلی روسیه بود، ولی با فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی و گریز جمهوری های نوپا از وابستگی به روسیه، اکنون چگونگی انتقال نفت و گاز این حوزه به یکی از مشکلات کشورهای حوزه خزر تبدیل شده است، زیرا نفت و گاز هر منطقه تنها در صورت رسیدن به بازارهای جهانی ارزش خواهد داشت(یزدانی، ملبوس باف،۱۳۷۸، ص۱۹۱).ایران به دلیل فاکتورهایی همچون، امنیت طول مسیر، کوتاهی مسافت، هزینه های کمتر ترانزیت، وجود زیر ساخت های مورد نیاز و سابقه ۹۰ ساله در امور مربوط به انرژی، به صرفه ترین راه انتقال انرژی حوزه خزر به بازارهای جهانی است. اما با مخالفت آمریکا و سرمایه گذاری این کشوردر پروژه های خطوط جایگزین، به ویژه خطوط انتقال انرژی غربی و سپس شرقی، ایران هنوز نتوانسته از موقعیت ژئوپلیتیکی ممتاز خود که همانا قرار گرفتن در بین دو منبع عظیم انرژی دریای خزر و خلیج فارس است، استفاده کرده و با تبدیل شدن به گلوگاه انتقال انرژی دریای خزر به اهمیت ژئوپلیتیکی خود افزوده و در نتیجه ضریب امنیت ملی خود را افزایش دهد. به دنبال یافتن پاسخی برای علل مخالفت آمریکا و تلاش افراطی این کشور در انتقال انرژی حوزه خزر از مسیرهایی غیر از ایران و سرمایه گذاری افراطی در مسیرهای جایگزین می باشیم. ، دلایل مخالفت غرب با انتقال انرژی حوزه خزر از مسیر ایران - علی رغم اینکه این مسیر اقتصادی ترین و امن ترین مسیر موجود است- به مساله ای بیش از مشکلات سیاسی بین ایران و آمریکا بر می گردد. جلوگیری از افزایش بیشتر اهمیت خلیج فارس و در نتیجه وابستگی بیش از پیش اقتصاد جهانی به این منطقه ، جلوگیری از افزایش جایگاه و قدرت چانه زنی ایران در اثر تبدیل شدن به شاهراه حیاتی انتقال انرژی حوزه خزر در کنار تسلط ایران بر تنگه هرمز، و همچنین کاهش آسیب پذیری از ژئوپلیتیک انرژی با متنوع کردن مسیرهای انتقال از دلایل مخالفت آمریکا با انتقال انرژی حوزه خزر از ایران هستد.
۳-۱-۲-۱-مسیرهای انتقال انرژی حوزه خزر:
برای آشنایی بهتر با موضوع بحث، مروری بر مسیرهای انتقال انرژی حوزه خزر ضروری به نظر می رسد. پنج مسیر بالقوه و بالفعل برای انتقال انرژی حوزه خزر به بازارهای جهانی وجود دارد که هر یک از این مسیرها دارای معایب و امتیازاتی است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
مسیر غرب:
این مسیر، نفت و گاز سه کشور پیرامونی دریای خزر را از طریق ترکیه و گرجستان به دریای سیاه و سپس به اروپا منتقل می کند. این مسیر به شدت از سوی آمریکا، ترکیه، گرجستان و آذربایجان حمایت می شود. مهمترین خطوط غربی انتقال انرژی حوزه خزر عبارتند از:
- خط لوله نفت باکو- نوروسیک ، به طول ۱۵۰۰ کیلومتر.
- خط لوله نفت باکو- سوپسا ، به طول ۹۲۰ کیلومتر.
- خط لوله نفت باکو- تفلیس- جیهان ، به طول ۱۷۳۰ کیلومتر.
- خط لوله گاز باکو- ارزروم.
- کنسرسیوم خط لوله خزر.
این مسیر که آمریکا همواره تلاش کرده است به عنوان مسیر جایگزین ایران از آن استفاده کند دارای معایب و مشکلات بسیاری است. از یک سو به دلیل عبور از منطقه متشنج قره باغ و مناطق تجزیه طلب کردنشین در ترکیه و از سوی دیگر عبور از یک منطقه زلزله خیز از نظر امنیت سرمایه گذاری در سطح پایینی قرار دارد. همچنین به دلیل طولانی بودن ، این مسیر نیاز به سرمایه گذاری کلانی دارد؛ به طوری که خط لوله باکو- تفلیس – جیهان سرمایه گذاری حدود ۵ میلیارد دلاری را در بر داشته و به همین دلیل عوارض ترانزیت از این مسیر بالا می رود(شفاعی، ۱۳۸۱).
-
- مسیر شمال:
این مسیر که مورد حمایت روسیه است، نفت و گاز دو کشور آذ ربایجان و قزاقستان را از طریق دریای سیاه و روسیه به اروپا منتقل می کند. نفت این مسیر از طریق خط لوله آتیرو - سامارا که ۶۹۵ کیلومتر طول دارد از بندر آتیرو در قزاقستان شروع و به سامارا در روسیه رفته و از آنجا از طریق خطوط داخلی روسیه به کشورهای روسیه سفید ، لهستان ، و مجارستان می رسد. رفتار روسیه در سالهای اخیر نشان داده است که می تواند در مقاطعی به دلایل سیاسی و یا اقتصادی جریان گاز به اروپا را متوقف نماید(ملکی، ۱۳۸۶، ص۱۵). استفاده ابزاری روسیه از انرژی برای ایجاد فشارهای سیاسی- اقتصادی در کنار وابستگی کشورهای آسیای میانه به روسیه، جذابیت مسیر روسیه را برای هر دوی صادر کنندگان حوزه خزر و مصرف کنندگان اروپایی کم می کند. بنابراین هم مصرف کنندگان اروپایی و هم تولید کنندگان حوزه خزر تلاش می کنند تا با بهره گرفتن از مسیرهای جایگزین و متنوع کردن خطوط انتقال انرژی از وابستگی اقتصاد خود به ژئوپلیتیک روسه بکاهند. از طرف دیگر، عبور این خط لوله نفت از نزدیکی چچن آن را به مسیری خطرناک و پر رسیک برای انتقال نفت آذربایجان تبدیل کرده است.
-
- مسیر شرقی:
اگر مسیرهای غرب و شمالی مورد نظر آمریکا و روسیه هستند؛ مسیر شرقی نیز مورد نظر قدرت نو ظهور چین است. چنین قصد دارد با ایجاد مسیر شرقی انتقال نفت و گاز دریای خزر، با نفوذ و سلطه تاریخی روسیه بر انرژی این حوزه به مقابله برخیزد. چین از این مسیر، نفت و گاز ترکمنستان و قزاقستان را به کشور خود منتقل می کند. خط لوله قزاقستان- سین کیانگ به طول ۳۰۰۰ کیلومتر، مسیر شرقی انتقال انرژی به کشور چین و بازارهای شرق آسیاست. این مسیر نیز به دلیل طولانی و پرهزینه بودن، مسیری غیر اقتصادی به حساب می آید.
-
- مسیر جنوب شرقی:
این مسیر از ترکمنستان آغاز شده و پس از عبور از افغانستان به بنادر پاکستان می رسد. این مسیر نیز به دلیل اختلافات داخلی در افغانستان و نبود زیر ساخت های مناسب و عدم دسترسی افغانستان به آب های آزاد و عبور خط لوله از پاکستان، نمی تواند مسیری امن برای ترانزیت نفت و گاز حوزه خزر باشد.
-
- مسیر جنوبی:
این مسیر که مورد نظر ایران است، نفت و گاز دریای خزر، آسیای میانه و قفقاز را از طریق ایران به خلیج فارس و دریای عمان و از آنجا به بازارهای جهانی می رساند. این مسیر به دلیل امنیت طول مسیر، کوتاهی مسافت ، هزینه های کمتر ترانزیت ، ۱۸۰۰ کیلومتر خط ساحلی ایران با خلیج فارس و دریای عمان در جنوب ، وجود زیر بناهای لازم برای انتقال انرژی همچون وجود بنادر و اسکله های عظیم در جنوب کشور و سابقه ۹۰ ساله ایران در صنایع انرژی ، به صرفه ترین راه انتقال انرژی حوزه خزر به بازارهای جهانی است.اما با مخالفت آمریکا و سرمایه گذاری این کشور در خطوط جایگزین مخصوصاً مسیرهای غربی ، ایران هنوز نتوانسته است از موقعیت برتر ژئوپلیتیک خود که همان قرار گرفتن در قلب انرژی جهان(حشمت زاده، ۱۳۸۳، ص۲۱)است استفاده کند و با تبدیل شدن به قلب نقل و انتقال انرژی دریای خزر و همچنین خلیج فارس با افزایش وابستگی جهانی به ژئوپلیتیک ایران، ضریب امنیت ملی خود را افزایش دهد.
۳-۱-۲-۲- چالش های ایران:
ایران برای بهره برداری از موقعیت ممتاز ژئوپلیتیک خود در حوزه خزر با سه دسته از چالش های داخلی، منطقه ای و جهانی مواجه است. عدم استقلال سیاسی و اقتصادی کشورهای حوزه دریای خزر و تأثیر پذیری زیاد آنها از آمریکا، رقابت ترکیه و روسیه با ایران بر سر انتقال انرژی حوزه خزر از کشورهای خود، از مهمترین چالش های منطقه ای ایران هستند. مهمترین چالش جهانی ایران در این زمینه را می توان سیاست های نفتی آمریکا در منطقه خزر به طور خاص و خلیج فارس به طور عام دانست. آمریکا با پی گیری سیاست ایران ستیزی به دنبال کاهش وابستگی جهان به انرژی منطقه ای است که کنترل آن در اختیار ایران باشد. لارسون در همین رابطه می گوید: ما ناچاریم این واقعیت دشوار روبرو شویم که دو سوم ذخایر اثبات شده نفت جهان در خاورمیانه قرار دارد. او معتقد است که آمریکا برای جلوگیری از استفاده از نفت به عنوان سلاح و اطمینان از امنیت اقتصادی خود در سالهای آتی بر چهار وظیفه زیر متمرکز شود: