۲-۱-۱-۳- دلایل بروز و نشانه های دلزدگی زناشویی
فصل دوم: پیشینه پژوهش
دلمردگی و خسته شدن از همسر معمولا وقتی رخ میدهد که آن شور و هیجان اولیه زندگی مشترک از بین میرود و همسران که تصور میکردند یکدیگر را میشناسند، با ادبیات متفاوتی با یکدیگر روبهرو میشوند. در این وضعیت نوعی «صمیمیت بیروح» در روابط بین زوجها برقرار است که ممکن است هر یک، طرف مقابل را مسئول به وجود آمدن آن بداند از جمله دلایل فرسودگی عبارتند از:
۱- توقعات غیرمنطقی و غیرواقع بینانه: گاهی توقعات فرد آنقدر بالا و غیرواقع بینانه است که ازدواج با هر فرد دیگری هم نمیتواند آن توقع ها را برآورده کند. مثلاً زنی که توقع دارد شوهرش که از صفر زندگی را با او شروع کرده باید یکساله هم خانه و هم ماشین بخرد معلوم است با دیدن واقعیت دلزده می شود.
۲- گذشتن از فاز هیجانی اول ازدواج: وقتی زن و شوهر از فاز هیجانی و عاطفی اول ازدواج بیرون میآیند، هر حادثه کوچکی را بهانه میکنند تا به همسرشان یک برچسب منفی بزنند. در این مواقع سکوت مردها نشانه بیاحساسیشان تلقی می شود و یک بار محبت نکردن زنها نشانه نامهربانیشان.
۳- نگفتن احساسات به یکدیگر: اگر همسران نیازهای خود را مطرح نکنند یا در رابطه با همدیگر پی به نیازهای یکدیگر نبرند و به راه حل مثبتی برای برآورده کردن نیازهایشان نرسند، خطر دلزدگی دو چندان می شود .
به گمان همسران، عشق کاملکننده زندگی آن ها خواهد بود اما عشق به تنهایی نمیتواند دایره صمیمیت را شکل دهد. زمانی صمیمیت در اوج بود اما حالا شور و احساسات فروکش کردهاست و خود واقعی طرفین برای هم آشکار شده است (بوون، ۱۹۶۶).
روانشناسان میگویند ممکن است فرسودگی و خستگی از روابط با همسر ریشه در روابط مخدوش در دوران کودکی دارد. شاید یکی از همسران توجه لازم و کافی را از والدین خود در دوران کودکی دریافت نکرده است و احساس می کند نمیتواند در مقابل همسر آنچنان که باید جلوهگری کند یا به خود بابت روابطی که با همسرش برقرار کردهاست، ببالد و افتخار کند. او به طور طبیعی نارضایتی از روابط با والدین را به رابطه با دیگران و به ویژه همسرش تعمیم میدهد. از نظر روانی فاصله گرفتن از همسر می تواند به دلزدگی تعبیر شود فرد از خود میپرسد: چرا باید با کسی زندگی کنم که نمیتواند تمام نیازهای مرا برآورده کند. البته ریشه دلزدگی فقط در دوران کودکی نیست و گاه دلایل دیگری مثل «جنگ قدرت» هم دارد. زندگی
فصل دوم: پیشینه پژوهش
زوجی را تصور کنید که دایم و بابت همه چیز از کوچک و بزرگ گرفته با هم بحث میکنند. درباره پول، وقت خواب، تربیت بچهها و حتی نوع پوشش. رابطهای که بر محور چنین مشاجراتی بچرخد و نتوان پایانی بر آن یافت، قطعاً مخدوش است.
از سوی دیگر، نگرش منفی هم به صمیمیت یک رابطه خاتمه میدهد فرد با خود میگوید:«اگر کسی کاری برای من نمیکند، چرا من باید کاری انجام دهم. البته فرسودگی خود یک دفاع است. وقتی فرد نمیخواهد احساساتی مانند خشم و ناامیدی را بروز دهد، احساس
فرسودگی پیدا می کند. وقتی مدتهای مدید همسران درباره آنچه آزارشان میدهد، صحبت نکنند، دچار دلزدگی میشوند و هر دو در تنهایی به دنبال جایی هستند که کمی آرامش و رضایت بیشتری را تجربه کنند. بنابرین کارشناسان تأکید میکنند دلزدگی را نه فقط یک احساس بلکه یک علامت منفی در زندگی مشترک محسوب کنید (بوون، ۱۹۶۶).
در هر مرحلهای از زندگی، و در هر موقعیت جدید، همه آدمها باید به طور مداوم بین امنیت و قابل پیشبینی بودن از یک طرف و عطش ماجراجویی و چالش از طرف دیگر، انتخاب کنند. وقتی افراد امنیت زیاد داشته باشند، ممکن است دچار یکنواختی کُشندهای شوند که ذهن را تیره و تار کرده و روحیه را از بین میبرد. اگر از طرف دیگر، زندگی سراسر چالش و ماجراجویی داشته باشند، ممکن است منابعشان به شدت تخلیه شود و زندگی پرهرج و مرج و غیرقابلپیشبینی را بگذرانند. هدف عالی برای هر فرد پیدا کردن بهترین تعادل بین این دو انتخاب است.
وقتی قرار باشد فقط خودمان را در نظر داشته باشیم، این فرایند به اندازه کافی مشکل خواهد بود. وقتی وارد یک رابطه نزدیک میشویم، از آن سختتر شده و مجبور خواهیم بود به طور متقابل بین تعارضاتمان با طرف مقابل تعادل ایجاد کنیم.
زوجها در ابتدای رابطه تا حد زیادی برای استقبال از ماجراجوییهایی که ارتباطشان ایجاد میکند مشتاق هستند. آن ها جذب سختی کشف همدیگر میشوند و به طور پیوسته افکار، اعمال و احساسات جدیدی را تجربه میکنند. در این شرایط که هنوز نمیدانند رابطهشان تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد، نیاز به راحتی و امنیت هنوز به خاطرشان خطور نکرده است(خواصی، ۱۳۸۹).
همینطور که همدیگر را میشناسند و سرعت اکتشافات جدید کاهش مییابد، زوج بیشتر و بیشتر نگران آینده رابطه میشوند. هر دو طرف یا یکی از آن ها هر گونه تغییرات شخصی تهدیدآمیز را محدود میکند و به جای روابط قابلپیشبینی به هم پاداش میدهند. به شریکهایی تبدیل میشوند که سعی میکنند محدودیتهای همدیگر را بپذیرند به جای اینکه
فصل دوم: پیشینه پژوهش
آن ها را به چالش بکشند. وقتی دو طرف اجازه میدهند که گذشته، آیندهشان را تعریف کند، اکتشافات اولیه آن ها در منطقه ناشناخته به وضعیت رکود تبدیل میشود و این محدودیتهای انتخاب شده را عشق واقعی و ماندگار میپندارند.
۱- نشانه های جسمی: بعضی افراد اصلا فرسودگی را یک نوع احساس خستگی و کسالت میدانند، دلزدهها علامتهایی مثل بیحالی، سردردهای مزمن، دردهای شکمی و بیاشتهایی یا پرخوری هم از خودشان نشان می دهند. دلزدهها از نظر جسمی هم از پا میافتند.
۲- نشانه های عاطفی: دلزدهها قبل از هر چیز احساس آزردگی میکنند. آن ها حس میکنند در زندگی مشترک اذیت میشوند. تمایلی به حل مشکلات نشان نمیدهند و امیدی هم ندارند مشکلاتشان حل شود. گاهی این ناامیدی و اندوه آنان را به وادی افسردگی میکشاند. آن ها احساس میکنند زندگی پوچ و بیمعنایی دارند. حس میکنند کسی را در زندگی ندارند که از آن ها حمایت عاطفی کند.
۳- نشانه های روانی: دلزدهها خودشان را باور ندارند، حس میکنند شکست خوردهاند و خودشان را دوست ندارند. درست همین احساسات را نسبت به همسرشان هم دارند. آن ها دیگر نه همسرشان را قبول دارند و نه می توانند او را دوست داشته باشند(کوزن و روزنبرگ، ترجمه فرهنگ، ۱۳۷۸).
۲-۱-۱-۴- حفظ روابط زناشویی
“