پیشنهاد من این است که به جای آنکه این پاسخ این پرسش را مستقیماً در موسیقی جستجو کنیم، بیشتر به سراغ ریشه شناسی و کلمه برویم.
ممکن است گاهی حتی یک نوازنده یا آهنگساز به فراخور حال خویش، نامی را برای اثرش انتخاب کند که از اسطوره ها الهام گرفته باشد و ربط مستقیمی با اثرش نداشته باشد اما با این حال، از اسامی ،
می توان به برخی چیزها دست یافت و طبقه بندی هایی را انجام داد. تعدادی از اسامی گوشه ها و ردیف ها مربوط به مکان هستند، برخی به نام اشخاص مرتبطند و بعضی هم بازگوکننده حالات می باشند. دسته بندی های بیشتری را هم در این خصوص می توان ارائه داد که اتفاقاً آقای بلان که استد پایان نامه دوره دکترای بنده بود در این زمینه کار کرده و طبقه بندی هایی را ارائه داده است.
دسته بندی اسامی گوشه های ردیف دستگاهی موسیقی ایران را می توان به انواع زیر تقسیم بندی کرد:
حالات :
مانند :مویه، کرشمه
آیین ها:
مانند: نوروز، رجز
اسامی اشخاص:
مانند: شهناز
عمل خاص
مکان:
مانند: اصفهان یا ماوراء النهر
اسامی فونکسیونل:
مانند: درآمد، اوج، فرود، چهار مضراب
برخی از اسامی نیز معنای چندان مشخصی برای ما ندارد و نمی توان آن را در دسته بندی خاصی جای داد.( مثل: جامه دران) البته دسته بندی های دیگری هم وجود دارند و دسته هایی که در بالا نام برده شد تنها بخشی از این دسته بندی هستند.در واقع از لحاظ واژه شناسی و تقسیم بندی این واژه ها که هر کدام به چه دسته ای تعلق دارند می توان حرفی برای گفتن داشت و پژوهش هایی را انجام داد تا به پاسخ سوال این تحقیق رسید.
حسن کسایی در خصوص برخی گوشه ها و ردیف ها و اینکه اسامی آنها از کجا آمده نظراتی را ارائه کرده که البته نظرات شخصی وی می باشد و شاید نتوان از لحاظ علمی به آنها استناد کرد اما به هر حال بیانگر این موضوع است که می توان اسامی و واژه ها را مورد کنکاش قرار داد و دسته بندی کرد.
در آخر ذکر مجدد این نکته ضروری است که پایان نامه حاضر، می بایست برای اثباتش، نگاهش به واژه شناسی و تکیه اش بر واژه ها، تحول تاریخی کلمات و یا تقسیم بندی حالات باشد.
گفتگو با دکتر کزازی؛ اسطوره در خنیای کهن ایرانی
اسطوره در خنیای کهن ایران (موسیقی بومی و مقامی) بازتابی دارد اما جستجوی آن در موسیقی دستگاهی ایران نکته ای تازه می باشد. خنیای بومی یا موسیقی مقامی است که پیشینه کهن دارد و از این روی خواه ناخواه با اسطوره آمیخته است یک نمونه شناخته شده و برجسته ی آن سوگ سیاووش است که خنیایی ویژه خود داشته است که این را در “تاریخ بخارای نرشخی” سوگ سروده هایی که توده مردم می خوانده اند می یابیم و بخش هایی از آن را آورده است اما گرچه موسیقی دستگاهی امروز ایران با موسیقی بومی و مقامی ارتباط داشته است و به نوعی تجریدی شده ی موسیقی نواحی می باشد اما بررسی نقش اسطوره در این موسیقی همیشه هم ساز و هماهنگ با موسیقی نواحی نیست کار یا اگر هم باشد مستلزم تیم، گروه و مجموعه ای است که بتوان بخش های مختلف این تحقیق را بررسی کرد و انجام داد.
اما حال آنکه چگونه می خواهیم کارکرد و بازتاب اسطوره را در خنیای شایمانی (موسیقی کلاسیک) یا دستگاهی ایران بجوییم نکته ای است که چندان روشن نیست چون پیشینه ی این خنیا آنچنان بر ما آشکار نیست گرچه سازماندهی ردیف، انجام پذیرفته است اما این بازتاب اسطوره اگر بدین گونه باشد که ما آن را در ترانه ها و سروده ها همراه با موسیقی خوانده شده است بجوییم شدنی است.
شعری که ساختار اسطوره ای داشته است همراه با موسیقی اجرا شود می توان آن را مورد مطالعه ی بیشتری قرار داد (اجرای بیت هایی از شاهنامه و آواز ، پرده خوانی، نقالی) این شدنی است اما آنچه که به خنیا (نوازندگی) بازمی گردد پیراسته از سروده، ترانه و شعر کار ساده ای نیست و تا حد زیادی نشدنی است. البته در این روشن سازی دو راه وجود دارد ؛ راه زبان شناسی و راه خنیا.زبان شناسی قالب هر نامی معنی خاصی را دنبال می کند برخی از نامها ترجمه کهنی را دربرمی گیرد و برخی دیگر نام ها نو ترند که در حقیقت جنبه نام شناسی و نام شکافی ، پیوند عمیقی با خنیا ندارد.
سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که خنیاگری خنیایی را ساخته و نامی را بر روی آن نهاده است و حال آیا این نام با آن خنیا هماهنگ است؟ هر نامی را می توان بر روی یک قطعه موسیقایی نهاد. کسی آهنگی را می سازد و نام آن را می گذارد مرگ سهراب اما آیا این نام با رخداد تاریخی مرگ سهراب هماهنگ است؟ از مثال های دیگر در دنیای امروز می توان قطعه سیمرغ(متبسم،حمید،۱۳۹۰) را نام برد.آیا این خنیاها با نام های خویش و اتفاق های اسطوره ای –تاریخی هماهنگ است؟ و آیا نام است که ویژگی تاریخی می دهد یا خنیاست؟ و این دو را چگونه می توان در پیوند بود؟
جواب این پرسش را باید اینگونه داد ؛ بوضوح که نه! مگر اینکه این نامگذاری، کهن باشد که پاره ای از اینها در متن های ادبی پارسی آمده . در کتاب هایی چون دیوان منوچهری اسم آهنگ ها و لحن های قدیم آمده است.و حال اینکه این نام ها از مجای تاریخ در این کتاب ها آمده است روشن نیست اما بی گمان پاره ای از این نامها کهن می باشد چون مویه زال یا مرگ سیاووش.
در حقیقت بهترین راه برای بررسی این موضوع این است که نام اسطوره ای با آن خنیا آیا پیوند اندام وار ساختاری دارد و آیا اسم های کهن در ردیف دستگاهی ایران پیوندی با آن خنیا دارد؟ که این نیز مستلزم آن است که آن خنیای کهن در دست باشد که پیشینه آثار شنیداری خنیای ما به دوران قاجار بازمی گردد که این زمان، زمان مناسبی برای شناخت خنیاهای اسطوره ای و تاریخی نیست و حتی طبق مطالعاتی که صورت گرفته است در دوران قاجار از صافی های فواصل غرب گذشته است و در هر جای فلات ایران که فواصل موسیقی نواحی ایران در آنجا بکرتر مانده است مورد بررسی قرار دهیم با فواصل امروزه ردیف ، مطابقت ندارد. به عنوان مثال، فواصلی که در ساز تنبور می باشد با فواصل موسیقی ایران همخوانی ندارد.
البته پیدا کردن نقش اسطوره در موسیقی ایران کار ژرف و بزرگی است که هیچ پیشینه ای ندارد حال اگر شما بتوانید آن را روشن کنید کار چشمگیری انجام داده اید.
اسطوره در جهان امروز
از زمینه ها و اتفاقات بزرگی که در عصر معاصر رخ داده است که بخشی از تلاش های جناب کزازی در این زمینه صورت گرفته است به این مورد می توان به اشاره کرد که عنوان آن “اسطوره در جهان امروز” می باشد.
ما در جهان امروز بیشتر از هر دورانی با اسطوره درآمیخته ایم و اینکه روزگار، روزگار اسطوره نیست. نمونه ای را که می توان در این مورد مثال زد در نوآیین ترین هنری که زاده ی روزگار کنونی و جهان نو است (سینما) اسطوره بیشترین نقش را دارد . فیلم هایی که منطق اسطوره شناسی دارند بهترین فیلم ها شمرده می شوند و بینندگان فراوانی دارند نمونه هایی چون “ارباب حلقه ها” و ” خداوند چمبرها” “هری پاتر"که این فیلم ها برگرفته از داستانهای اسطوره های کهن می باشد و بازنویسی افسانه های بومی است.و در برخی از این فیلم ها گرچه رویکرد اسطوره ای – تاریخی وجود ندارد اما از دید مردم باستانی و اسطوره گرایانه است (جادو، نیروهایی فراسویی و امور ماورایی) و حتی دستاوردهای هنر امروز را چون سفالینه ها، پیکر تراشی و … مورد مطالعه قرار دهیم سخت پیوندی دارد با نگارینه های دوران کهن یا تندیس های دوران کهن و این رمز و رازی که در هنر نو است خود نشانه ای است از اینکه ما در جهان درونی خود ، در ژرفای نهان ناخودآگاهی خویش سخت اسطوره ای هستیم حتی بیش از انسان روزگار اسطوره.
هنر و اسطوره از نگاهی بسیار فراخ به کودکان توأمان می مانند یعنی از یک گونه اند. آن چه این دو را از هم جدا می کند آن لایه های ناخودآگاهی است که به خودآگاهی نزدیکند شاید بتوان گفت که بی درنگ در پی خودآگاهی جای دارد.
از نگاه کزازی، خاستگاه هنر ناخودآگاهی است که سوی مندی فردی دارد.این ناخودآگاهی به تنهایی نمی توان پدید آور هنر باشد بلکه فقط خاستگاه آن است اما این باید از پالوانه (روزنه) ی خود آگاهی که سوی مندی جمعی دارد بگذرد تا یک آفریده ی هنری بگردد. اگر تراویده های خام ناخودآگاهی
باشد هنر نیست رویاست و معنا ندارد.؛یکسره رمزی است.و حال ، هنر نو به رویا می ماند یعنی هنرمند نو گرا که بیش از دیگر هنرمندان با جهان درون اسطوره گرای خورده و درپیوند است آن پالوانه خودآگاهی را کم و بیش فرو می گذارد. به این تراویده های خام ناخودآگاهی راق می دهد و توان، که بیرون بریزد برای همین است که معنای روشنی ندارد. هنر هر چه که باشد زبان است و باید بیانی داشته باشد و دیگران باید بتوانند با هنرمند پیوند بگیرند و تراویده های خام ناخوداگاهی که به جهان خوداگاهی کشیده نمی شود مخاطب خویش را گمراه می کند. که کمابیش این مورد هم در عصر امروز دیده می شود. و شناخت موسیقی دستگاهی ایران نیز که از ناخوداگاه هنرمندان زمان خویش به خوداگاه رسیده و خلق شده ، کار ساده ای نیست چون کاویدن ذهن و ناخوداگاه آن هنرمند، امروز انجام پذیر نخواهد بود.
گفتگو بافریدون جنیدی؛موسیقی یا نوای خوش
ردیف به معنای امروزی را که با توجه به تحقیقات موسی معروفی در خصوص گوشه های ردیف، مربوط به کامل ترین ردیفی که به دست ما رسیده است می شود می توان از دو وجه مورد بررسی تاریخی قرارداد:
اول ظاهر خود کلمه؛ در واقع با شکافتن و ریشه یابی واژه ها بتوانیم به تاریخ پشت آن برسیم.
دوم اینکه از طریق ملودی ها بتوانیم این کار را انجام دهیم که البته مورد دوم احتیاج به دقت و تحقیق فراوان دارد و به راحتی بدست نمی آید به خصوص که اولین قطعاتی که ما امروزه در دست داریم مربوط به ۷۰ تا ۱۰۰ سال گذشته است در صورتی که ما تاریخی به قدمت ۱۰ هزار سال داریم و از موسیقی درآن دوران هیچ چیزی به دست ما نرسیده است.
البته برخی نام ها خودشان گویای تاریخ هستند مانند مرد شبدیز در آثار باربد که صدای سم اسب شبدیز در موسیقی و اشعار او شنیده می شود و بی گمان این نخستین سمفونی است که از آن یاد شده البته ممکن است پیشتر هم بوده باشد اما به این زیبایی از آن یاد نشده است. از شبدیز هم الان فقط یک نام باقی مانده اما همین نام به هر حال بازگو کننده بخشی از تاریخ و موسیقی کهن ایران است.
به نظر من موسیقی هر قدر ساده تر باشد بیشتر به دوران کهن نزدیک است مثلاً فواصل نت ها، ارتعاشات و حرکت های بالا و پایین و یا قبضه در سازها، معمولاً در موسیقی کهن مشاهده نمی شود. البته این نظر شخصی بنده است و هیچ نظریه ای مبنی بر تایید این مورد وجود ندارد اما با توجه به شنیده ها و آنچه بدست آمده است موسیقی های دوران کهن همگی ساده بودند و در واقع فقط خود نت بودند. حتی اگر به کهن ترین دسته ارکستر جهان که تا امروز بدستمان رسیده نگاهی بیندازیم می بینیم که اول با چنگ، اولین نت ها (دو) را داشته اند و سپس با نی آن را تقویت کرده اند که در واقع دو و سل هستند و دانگ های مختلف از بم تا زیر با این شیوه اجرا شده و موسیقی که امروزه در جهان پسندیده می شود از همین جا شروع شده است.
به هر حال درست که نظریه ای در این خصوص وجود ندارد اما آنچه مسلم است این است که نت های اولیه باید ساده باشند و موسیقی هر قدر ساده تر باشد و نوازندگان در نواختن آن نخواهند قبضه به کار ببرند نشانه ی کهن بودن آن است.
در این بین اگر بخواهیم به آفرینش مسیقی اشاره کنیم باید بگویم که موسیقی از ۸۰۰۰ سال پیش آغاز شده است و بنده در کتاب جدیدم به نام “داستان ایران” که طی ماه های آتی به بازار خواهد آمد، به این موضوع نیز پرداخته ام.
در اینجا با توجه به اینکه هنوز کتابم منتشر نشده تنها به ذکر گوشه هایی از این کتاب که در باب موسیقی و پیدایش آن است اشاره میکنم. من در کتاب “داستان ایران” یک جدول زمانبندی ارائه کرده ام که بر اساس تجزیه کربن ۱۴ و از دید علمی کاملاً معتبر است. هنگامی که رویدادهای این جدول زمانی را با داستان های شاهنامه پیوند می خورد، زمان مربوط به بسیاری از رویدادها و وقایع مشخص می شود. طی همین جدول زمانی مشخص می شود که اولین “نوای خوش” یا همان موسیقی مربوط به ۸۰۰۰ سال پیش است.
با مروری بر دوره های تاریخی ایران در دوران ابتدایی به موضوعاتی بر میخوریم که بسیار جالب و قابل تأمل هستند. این موضوعات مربوط به شکل گیری کلمات و زبان هستند که با شکافتن بیشتر آنها می توانیم در موسیقی هم که کلام بر آن سوار شده به همین موضوع استناد کنیم.
مثلاً بعضی کلمات مثل هوا که در واقع، نفس و هوا در خود لفظ کلمه “هوا” قابل درک است، شرشر که صدای آب است یا جرجر وقتی که این آب تبدیل به باران می شود، اینها صداهایی هستند ه از دل طبیعت گرفته شده اند و در کلام ها به کار می روند و در واقع کلام بر مبنای آنها ساخته شده است. موسیقی یقیناً قبل از کلام وجود داشته مثلاً شاید بتوان گفت اگر کف زدن و تولید هر صدایی را که بصورت نوا و موزون باشد در نظر بگیریم باید تاریخ موسیقی را بسیار قبل تر از کلامبدانیم.
شاهنامه فرودسی با “نای” شروع شده که در گذشته برای درآوردن صدا و ترساندن حیوانات در شکار و … استفاده میشده و مربوط به ۳۵ هزار سال پیش است که البته صدای “نای” روی نت های شناخته شده امروزی نیست.حتی در پارچه بافی هم صدای موزونی تولید میشه که ساز “تار” از آن گرفته شده است.
مادام دیه لافو از چهره های شناخته شده دنیا در کشور فرانسه است که در شرح سفر خود به ایران می نویسد که در حال گذر از شهر ساوه با پیرمرد پنبه زنی رورو شده بودند که از آنان بدلیل داشتن چارپا تقاضای کمک برای رفتن به شهری در مسیر آنان را می نماید و مادام دیه لافو و همراهانش از وی میخواهند به شرطی با آنان همراه شود که این ساز خود را برای آنان بزند یعنی فکر می کردند صدای دستگاه پنبه زنی ، یک موسیقی و ابزار مرد پنبه زن از ابزار موسیقی است.
دانلود پروژه های پژوهشی درباره بررسی نقش و اهمیت اسطوره در موسیقی دستگاهی ایرانی- فایل ...