۲-۲-۳) شیوه پیدایش فرهنگ سازمانی
معمولاً هر سازمان ابتدا به صورت یک واحد کوچک تأسیس میشود. در شروع فعالیت سازمان، فرهنگ در آن با توجه به عوامل مختلفی به سرعت شکل میگیرد. شکل گیری فرهنگی بستگی دارد به دلایل به وجود آمدن سازمان و جایگاه آن در جامعه و عوامل موفقیت آن از قبیل کارایی، مرغوبیت کالا، کیفیت ارائه خدمات به ارباب رجوع یا مشتریان، ابداع و نوآوری، تلاش زیاد و وفاداری نسبت به سازمان. وقتی سازمان متولد می شود تلاش زیادی از طرف کارکنان برای موفقیت سازمان صورت میگیرد. در حقیقت فرهنگ نشانگر درجه تلاش و تصویر کارکنان از کار خود و آینده سازمان است. به تدریج که سیستمهای پاداش، سیاستها، خط مشیها و قوانین حاکم بر کار تدوین مییابند، مجموعه این عوامل بر شکل گیری فرهنگ اولیه سازمان تأثیرات عمیق میگذارد. این عوامل از طرف سازمان رسمی، مشخص کننده نوع رفتار و طرز برخوردهایی هستند که برای موفقیت سازمان مهم خواهند بود. بنیانگذاران و مدیران ارشد، نقش اساسی در این شکل گیری ایفا میکنند. اصول اعتقادی، ارزشها ، اهداف و رفتار بنیانگذاران سازمان مشخص کننده نوع انتظارات حال و آینده سازمان بوده، این اعتقادات و رفتارها توسط دیگر مدیران سازمان به زیرمجموعه منتقل میشوند. کارمندان رفتار مدیران را پیوسته زیر نظر دارند و هر واقعه مهمی که نتیجه عمل مدیریت است را به خاطر میسپارند. عدالت، عجله، تکبر، محبت و دیگر خصایص مدیران در شکل گیری فرهنگ سازمان تأثیر دارد. افراد آنها را به خاطر میسپارند. این رفتار نشانگر این است که سازمان واقعاً چه میخواهد. چه چیزهایی در ارتقای کارکنان مهم است. چگونه باید مسائل را حل کرد. همه اینها مجموعه قوانین نانوشته رفتاری در کار را تشکیل می دهند. گروه های کار این قوانین را به عنوان هنجارهای کار پذیرفته و آنها را یاد میگیرند و به افراد تازه وارد میآموزند و به این ترتیب یک فرهنگ تداوم میابد(ابراهیمی بجدنی؛۱۳۹۱). به عبارتی منبع اصلی فرهنگ سازمانی بنیانگذاران آن هستند. موسسان یا بنیانگذاران در صحنه ایجاد فرهنگ اولیه، نقش اصلی و بسیار حیاتی ایفا می کنند. آداب و رسوم، سنتهای متداول در سازمان و روش معمول انجام کارها تا حد زیادی، نشأت گرفته از کارهایی است، که قبلاً انجام شده و همچنین میزان موفقیتی است که عاملان آنها به آن دست یافتهاند. این امر، ما را به سمتی رهنمون میسازد که بدانیم منبع غائی فرهنگ سازمانی، بنیانگذاران آن هستند(Fortado-Fadil,2012).
۲-۲-۴) سطوح تجزیه و تحلیل فرهنگی و عوامل موثر در حفظ فرهنگ سازمانی
فرهنگ سازمان از دو سطح اصلی تشکیل شده است. نخستین سطح، (ارزشها و باورها) لایهای است که نمایشگر نمادهای ملموس مانند طرز پوشش، رفتار، مراسم، تشریفات، اسطورهها و افسانههاست. سطح دیگر فرهنگ سازمانی، سطح پایهای و یا شالودهی اساسی فرهنگ سازمان است که به ارزشهای زیربنایی، مفروضات، باورها و فرایندهای فکری افراد و گروه های سازمانی اشاره دارد. این سطح در واقع فرهنگ راستین سازمان را تشکیل میدهد ادگارین شاین هم برای فرهنگ سازمانی سه سطح را عنوان میکند(شاین؛۱۳۹۰: ۴۰-۳۹):
-
- مصنوعات و ابداعات: این سطح شامل تمام پدیدههایی است که یک فرد میتواند ببیند، بشنود و احساس کند، مانند زبان، تکنولوژی، مراسم، داستانها و جشنها؛ این سطح قابل مشاهده است.
-
- ارزشهای حمایتی: شامل ارزشهایی است در مورد اینکه، کارها چگونه باید انجام شوند و یا در یک وضعیت جدید یک فرد چه عکسالعملی باید از خود نشان دهد و رفتار کند. این سطح کمتر قابل مشاهده است.
-
- مفروضات اساسی: که شامل عقایدی است در مورد اینکه یک سازمان چگونه باید عمل کند. به عنوان مثال تصمیم گیری در یک سازمان توسط افرادی که دارای اندیشه عالی هستند صورت بگیرد یا بوسیله افرادی که در رتبه بالا قرار دارند. این سطح قابل مشاهده نیست.
سطوح بازتاب مصنوعات فرهنگی
فناوری، اشیاء والگوهای رفتاری
به آسانی قابل مشاهده است: دارای مفاهیم چند فرهنگی است
ارزشها
قابل سنجش در محیط فیزیکی و از طریق وفاق اجتماعی
الگوهای قابل مشاهده مفاهیم
ارتباط با محیط ماهیت واقعیت، زمان و مکان ماهیت سرشت انسان و روابط انسانی
به طور مستقیم قابل مشاهده نیست و باید از طریق مشاهدات فرهنگی به آن پی برد
فرضیه های اساسی
شکل ۲-۳: سطوح فرهنگ سازمانی شاین(شاین؛۱۳۹۰: ۴۰)
۲-۲-۵) کارکردهای فرهنگ سازمانی
فرهنگ سازمانی در واقع بخش مکمل عملکرد سازمان میباشد. غنای این فرهنگ سبب ایجاد همدلی در میان تک تک اعضای یک سازمان شده و به آنها کمک می کند تا همگی خود را در یک صف ببینند. نقشی که فرهنگ سازمانی در یک سازمان ایفا می کند به عملکرد فرهنگ سازمانی و نیز تاثیرات آن بر بخشهای گوناگون سازمان تقسیم می شود. فرهنگ سازمانی کارکردهای زیادی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود.
-
- بین فرهنگ سازمانی با اثربخشی شخصی و اثربخشی رهبری و با رضایت شغلی ارتباط قوی وجود دارد (طوسی؛۱۳۸۹: ۱۵۵).
-
- فرهنگ سازمانی موجب کنترل رفتار، برقراری ثبات در شیوه های انگیزش و هویت بخشی سازمان شده و تعیین کننده مرز سازمانی است یعنی سازمانها را از هم تفکیک میکند
-
- نوعی احساس هویت در وجود اعضای سازمان تزریق میکند.
-
- باعث می شود که در افراد نوعی تعهد نسبت به چیزی بوجود آید که ان چیز بیش از منابع شخصی فرد است (محمودی؛۱۳۸۴).
-
- فرهنگ یک هویت گروهی میسازد که این هویت، به اعضای گروه در هماهنگ سازی و انطباق خویش با سیاستها، ماموریتها و هدفهای سازمان کمک می کند(ابراهیمی بجدنی؛۱۳۹۱)
-
- فرهنگ سازمانی به عنوان یک کنترل کننده اجتماعی جهت تقویت رفتارهای مشخص و ارزشهای غالب عمل می کند.
-
- فرهنگ سازمانی بر روی تمام تعاملات سازمانی اثر گذار میباشد(طوسی؛۱۳۸۹: ۱۵۵).
۲-۲-۶) انواع فرهنگهای سازمانی
برای شناسایی فرهنگ یک سازمان، مطالعه در زمینه فرهنگهای مختلف ضروری است. از این رو صاحبنظران برای تشخیص نوع فرهنگ شاخص هایی را ارائه نموده اند. انواع فرهنگ سازمانی را بر اساس الگوی اقتضایی میتوان به شرح زیر طبقه بندی نمود(ابراهیمی بجدنی؛۱۳۹۱):
فرهنگ مکانیکی: در سازمانهایی با فرهنگ مکانیکی، باورهای مشترک بیشتر متوجه ساختار رسمی، قوانین و مقررات ، روشها و رویههای استاندارد است.
فرهنگ ارگانیکی: در سازمانهایی با فرهنگ ارگانیک، باورهای مشترک عموماً بر ساختار غیر رسمی استوار است و بیشتر تاکیدها بر نتیجه و عملکرد است نه وسیله و ابزار کار.
همچنین آگاهی از این موضوع که فرهنگ سازمانی دارای ویژگیهای عمومی است بدین معنی است که سازمان دارای فرهنگهای فرعی است. فرهنگهای فرعی عبارتند از(Foscarini,2012):
فرهنگ حاکم: ارزشهای اصولی که اکثریت اعضای سازمان در آن مشترک هستند
فرهنگهای عمومی: معمولاً در سازمانهای بزرگ میباشد و بازتابی از شرایط و مسائل مشابهی است که مختص یک دایره یا بخش خاصی از سازمان است.
بعضی نویسندگان، فرهنگ را به فرهنگی قوی و ضعیف تقسیم کرده اند. اگر ارزشهای اصلی فرهنگ سازمانی بطور گسترده در سطح سازمان پخش شده باشد و بطور شدید و مشتاقانه حفظ گردد و اعضای آن نسبت به ارزشهای فرهنگ متعهد باشند، گویند فرهنگ قوی است. لازم به ذکر است که سازمانهایی که در آنها سیستمهای خشک بوروکراسی حاکم است، مدیران آنها نمیتوانند، فرهنگ سازمانی را در مجموعه اعتقادات و ارزشها و الگوهای رفتاری مشترک توسعه بدهند. آنها برای راهنمایی رفتارها از خطمشیها و قوانین محکم استفاده مینمایند. لذا مطالعات نشان میدهد که فرهنگ قوی بیشتر در سازمانهای ارگانیک مطرح می شود و در این صورت، اعتقادات و ارزشهای اساسی، تأثیر مهمی بر عملکرد سازمان میگذارد. بنابراین در حالی که تمام سازمانها دارای فرهنگ هستند، اما همه آنها تاثیر یکسان بر رضایت شغلی و عملکرد سازمان ندارند، بلکه بستگی به قدرت فرهنگی سازمان دارد. در یک فرهنگ قوی تعداد زیادی از اعضا ارزشهای بنیادی را پذیرفته، نحوه اولویت بندی آنها را قبول کرده و قویاً به آنها پایبند هستند و در خصوص ارزشهای آن توافق زیادی بین اعضا وجود دارد(Denison,2000). به عبارتی ارزشهای اصلی سازمان که به مقیاس وسیع، مورد توجه همگان قرار گیرد؛ معرف فرهنگ قوی آن سازمان خواهد بود. هرقدر اعضای سازمان، ارزشهای اصلی را بیشتر بپذیرند و تعهد بیشتری نسبت به آنها داشته باشند، سازمان مزبور، دارای فرهنگ قویتری خواهد بود. فرهنگهای قوی بر رفتار افراد، اثراتی شدیدتر دارند و موجب میشوند، جابجایی کارکنان، به شدت کاهش یابد. فرهنگ قوی موجب تایید و توافق بالایی میان اعضای سازمان، درباره اینکه سازمان به دنبال چیست، می شود. یک چنین اتفاق نظر کاملی، باعث انسجام، وفاداری و ایجاد تعهد زیاد نسبت به سازمان می شود. این پدیده ها به نوبهی خود، موجب میشوند تا افراد، میل کمتری نسبت به ترک سازمان پیدا کنند. اگر محتوای فرهنگ قوی، در یک سازمان با شرایط محیطی سازمان، سازگاری و تناسب داشته باشد، موجب اثربخشی بیشتر خواهد شد. سازمانهای مذهبی، گروه های فرقه ای و شرکتهای ژاپنی، نمونههایی از سازمانهای دارای فرهنگهای بسیار قوی هستند(قهرمان تبریزی و همکاران؛۱۳۹۰).
۲-۲-۷) مدلهای فرهنگ سازمانی
صاحب نظران مدلهای متفاوتی را برای فرهنگ سازمانی در نظر گرفتهاند.
-
- مدل دنیسون
دانیل دنیسون الگویی را ارائه کرده که از یک سو ارتباط میان نیازهای محیطی و تاکید استراتژیک سازمان و از سوی دیگر نوع فرهنگ سازمانی سازگار با آنها را نشان میدهد. الگوی دنیسون از یک ماتریس دو بعدی تشکیل شده که یک بعد آن درجه تغییر و یا ثبات محیط و بعد دیگر نوع تاکید استراتژیک را نشان میدهد. از برخورد نیازهای محیطی و تاکید استراتژیک سازمان چهار نوع فرهنگ سازمان شکل میگیرد که هریک با نوع تاکید استراتژیک و درجه ثبات محیطی مرتبط با آن سازگاری دارد(Denison,2000).
شکل ۲-۴: مدل دنیسون(Denison,2000)
فرهنگ درگیر شدن در کار: از دیدگاه این فرهنگ دخالت و شرکت کارکنان در کارهای سازمان، آفریننده حس مسئولیت و تعلق در افراد سازمانی است که در راستای آن میزان تعهد افراد نسبت به هدفها و فعالیتهای سازمان به نحوه فزایندهای بیشتر می شود. این ویژگی با سه شاخص توانمدسازی، تیمسازی و توسعه قابلیتها اندازه گیری می شود. سازمانهای اثر بخش افرادشان را توانمند میسازند. بر محور تیمهای کاری تشکیل می دهند و قابلیتهای نیروی انسانی را در همه زمینهها توسعه می دهند. تعهد در بین افراد سازمان افزایش مییابد و خود را بعنوان پارهای از پیکره سازمان احساس مینمایند. افراد در همه سطوح احساس می کنند که در تصمیم گیری نقش دارند و این تصمیمات است که بر کارشان موثر است و کار آنها مستقیماً با اهداف سازمان پیوند دارد.