نمایندگان جماعتی که خواستار یک نظام سیاسی و اجتماعی خاص هستند، بر پایه وجدان ملی به یک فلسفه مشترک دل میبندند، این فلسفه در یک نوع تعلق اشتراک ریشه دارد که منشأ تکلیف برای افراد میشود و رعایت این تکالیف، افراد را از عرصه کنش تکلیف برای افراد میشود و رعایت این تکالیف، افراد را از عرصه کنش و واکنشهای فردی و شخصی بالاتر میبرد.
مبنای اجماع ملی، تاریخ و آثار فرهنگی و مذهبی یک ملت و تصور خاص او از انسان و جامعه است. در متون اسلامی نیز به تعلقات دینی اجتماعی انسان در مشارکت توجه شده است.
شهید آیت الله صدر مدار و منشاء مشارکت سیاسی و اجتماعی درونی انسانها میداند.
محتوای درونی انسان، درحقیقت اندیشه و اراده او را تشکیل میدهد و اساس جنبش ها را پدید میآورد.[۲۰]
در تاریخ ایران، به دلیل وجود نوع خاصی از فرهنگ سیاسی، عوامل اولیه و ثانویه جامعه پذیری، توانایی تربیت شهروندان مسئولیتپذیر را نداشته و زمینه را برای پیدایش اقتدارگرایی و استبداد فراهم آورده است.
نوع حکومت استبدادی، به دلیل انحصار همه امور و حقوق برای خود، ناامنی را برای همگان ایجاد میکرد، در این سلطه استبدادی، هیچ کس منزلت مشخصی نداشت و همه منزلتها را حاکم مستبد تعیین میکرد.
ناامنی موجود در جامعه، به نوبه خود، سبب تقویت عناصر منفی فرهنگ از قبیل تملق، دروغگویی، ریاکاری، دم غنیمت شمری و بیثباتی میشد و حکومت با انحصار همه امور به دست خود، عملاً مردم را از صحنه مشارکت سیاسی منزوی میکرد.
برای رسیدن به سنت سالم رفتار سیاسی و اقتصادی از جمله مسئولیت پذیری، قانونگرایی، نظم پذیری، مشارکت سیاسی و … باید به تغیر مدل فرهنگ سیاسی اقدام کرد.
بنظر میرسد مدل جدید فرهنگ سیاسی مبتنی بر مشارکت، مسالمت و اعتماد، جایگزین مدل خصومت، زور و بی اعتمادی شود؛ و تنها در چنین وضعیتی، تلاش همه جانبه برای مشارکت در عرصههای مختلف نهادینه میشود و رشد و توسعه فرهنگی، نوآوری و حل مسالمت آمیز تعارضات و در نهایت قانونپذیری و انضباط اقتصادی و اجتماعی درونی ببار میآورد.
در تاریخ معاصر ایران، تلاِشهای فراوانی- نظیر انقلاب مشروطه- برای ایجاد تحول در مدل فرهنگ سیاسی معمول شد، ولی به نتیجه نرسید؛ و اینک در پرتو انقلاب اسلامی، فرزندان پرتوان این دیار درصددند دغدغه تاریخی این ملت را با دستان چیره خود مرتفع و با تغییر پارادایم فرهنگ سیاسی، توسعه و شکوفایی و اعتلا را نهادینه کنند.[۲۱]
مرزهای وفاق و رقابت سیاسی
با تلقی «رقابت سیاسی» به عنوان کانون و عرصه زورآزمایی و به محک کشیدن گروهها، تشکلها، اندیشهها و دیدگاه ها، میتوان اذعان کرد «انتخابات»، به خوبی سیمای بازیگران عرصه رقابت را آشکار خواهد ساخت. انتخابات، بستری است که گروههای سیاسی و تشکلها با عرضه آرا و برنامه های خود به افکار عمومی در تلاشند به گستره تصمیمسازی و تصمیمگیریها یا همان کانونهای قدرت و اقتدار وارد شوند؛ به همین دلیل این روند مستلزم رقابت و فعالیتهای تبلیغاتی گروه ها و افراد به منظور جذب اذهان و جلب آرای شهروندان است؛ همچنین به خوبی هویداست که در این روند «نحوه تعامل و رفتار رقابتی» گروه ها و دیدگاه ها بسیار مهم و تعیین کننده است.
بیتردید جایگاه احزاب و جناحهای مختلف سیاسی کشور به عنوان موتور محرک افکار عمومی جهت ترغیب آنان به مشارکت انتخاباتی، بسیار قابل توجه است. آن ها خواهند توانست در نهادینه شدن رفتار سیاسی و جهتیابی فعالیت سیاسی- اجتماعی شهروندان مؤثر باشند، به عبارت دیگر تعامل جناحها و تشکلها و اساساً بازیگران عرصه رقابت و سیاست، باید به گونهای باشد که همچون الگویی فرهنگساز و جریان ساز به ایجاد و تقویت عرصهای مناسب برای مشارکت سیاسی کلیه آحاد جامعه بیانجامد. در این تعامل و روابط فیمابین و متقابل بین فعالان و رقبای سیاسی با هر دیدگاه و اندیشهای که دارند مسئله «وفاق» و «تفاهم» از جایگاه خطیری برخوردار است.
در مفهوم وفاق و تفاهم عمومی بین جناحها و طیفهای مختلف این نکته نهفته است که کلیه جناحها و جریانات سیاسی و اجتماعی با هر رویکردی که به عرصه سیاست فرهنگ و اقتصاد و به تعبیری به نحوه مدیریت شوونات خرد و کلان جامعه دارند بایستی نسبت به یکسری شاخصهای اقتدار و منافع ملی پایبند باشند و در چارچوب قانون اساسی و مصالح نظام حرکت کنند. به طوری که رهبر معظم انقلاب آیه ا… خامنهای در یکی از سخنرانیهای خود ضمن تبیین جایگاه احزاب و دستهجات سیاسی سه الگو را به عنوان مسیر فعالیتها و تعامل مطلوب آن ها بیان داشتند. این سه الگو از این قرار است:
۱ـ احساس مسئولیت اخلاقی؛ به این معنا که جناحها در تمام مراحل رقابت و کسب قدرت سیاسی و تعامل با گروههای فعال در فضای سیاسی کشور، نسبت به مسئولیت خطیر خویش در قبال مردم و پروردگار آگاه باشند و قدمی از این طریق الهی بیرون ننهند.
۲ـ انسجام تشکیلاتی؛ بدین معنا است که اگر جناحها و تشکلهای سیاسی نسبت به تقویت مبانی تئوری و دیدگاه های خود بپردازند و بتوانند برنامه هایی دقیق و جامع برای مدیریت کشور ارائه دهند خواهند توانست در عرصه رقابتها و مبارزات سیاسی از هر گونه شیوه های غیر منطقی و رفتارهای مخرب و ناپسند بینیاز باشند.
۳ـ حمایت مردمی، بالاترین پشتوانه و مهمترین سرمایه یک تشکل و حزب سیاسی است و هرقدر نفوذ و جایگاه اجتماعی و به تعبیری وزن سیاسی و اجتماعی یک تفکر و یک جریان سیاسی در نزد عموم بالاتر باشد خواهند توانست به صورتی موفقتر و مطلوبتر در عرصه ظاهر شوند.
توجه بیش از پیش به این الگوها نه تنها موجب بالا رفتن مشارکت سیاسی و تشریک مساعی شهروندان در شکلگیری انتخاباتی سالم و فضای وفاق آمیز بین جناحها خواهد شد بلکه اعتماد سیاسی و خودباوری سیاسی را نیز نزد مردم ارتقا خواهد داد و عاملی خواهد شد، در ثبات افکار عمومی و موزون بودن آهنگ تغییرات در نزد آنان.
چنانچه مطرح شد «رقابت» بین فعالان عرصه سیاست و اجتماعی، موضوعی دو وجهی است، زیرا همان گونه که رقابت سالم گویای جامعه مدنی و رشد توسعه سیاسی است، و بسترساز نشاط و تعاملی آرای و افکار مختلف در کشور محسوب می شود؛ اما اگر به نحوی منفی و ناسالم در جریان باشد، موجب هدر رفتن فرصتها و از بین رفتن روحیه مشارکت و فعالیتهای جمعی شهروندان خواهد شد، لذا «رقابت سیاسی» نیازمند مرزبندی و لحاظ کردن چارچوبهایی است که آن را منطقی، قانونمند و سازنده کند. در این خصوص چند نکته دیگر هم وجود دارد:
۱ـ تمام جناحها و طرفهای درگیر در عرصه رقابتهای انتخاباتی و مسابقات سیاسی، باید خود را در میدان خدمترسانی به مردم و کشور در نظر بگیرند و بر سر موضوعاتی چون منافع ملی، قانون اساسی و مصالح نظام اسلامی توافق داشته و، به گفتمان اصیل و فراگیر موجود یعنی «مردم سالاری دینی» با تمام شقوق و لوازمش پایبند و متعهد باشند.