هنوز با همه آلوده دامنی اهلی
قیامت و سؤالی و گفت و گوئی هست
بیا که در سر ما نیز آرزوئی هست
میان ما و سگت فرق جز به موئی هست
ز خاک اگر چه کمم آخر آبروئی هست
به هر کناره ی میدان شکسته گوئی هست
به قدر خود همه را از تو رنگ و بوئی هست
خوشیم تا قدری باده در سبوئی هست
ز ابر رحمت آن یار شسنتو شوئی هست
وزن:مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / بحر مجتث مثمن اصلم
موضوع کلی:تحمل سختی های راه عشق برای رسیدن به هدف
غزل مُرَدّف با ردیف فعلی
خون ریختن، مجاز از کشتن/بیت اشاره به مجازات وپاداش روز قیامت داردکه نیکوکاران وستمگران به مجازات و پاداش خود می رسند./بی گنه، قیامت و سوال تناسب دارد/
۲-سر مجاز جزاز کل به معنی انسان است./ پا و سر تناسب/ صد نماد کثرت وفراوانی /
۳-جگرخوردن، کنایه از تحمل سختی ها ومشکلات/
۴-بیت اشاره به سنت قدیم در شرابخواری دارد که شرابخواران ته مانده ی شراب خود را بر خاک می ریختند./ازخاک کمتر بودن، کنایه از تواضع وفروتنی است./
۵-چوگان،استعاره از زلف/ ماه چارده، استعاره از صورت/ میدان، استعاره از صورت/ژچوگان ، میدان وگوی تناسب دارد./
۶-چو خار تشبیه/مفهوم بیت ، عنایت ولطف معشوق به دیگران./
۷-دردی کش ، شرابخوار درد به معنی ته مانده ی شراب/
۸-آلوده دامن، کنایه ازگناه کار/ ابر رحمت، تبیه بلیغ اضافی./
غزل ۳۴۲
کدام زخم که بر من ز دلستانی نیست
به خوشدلی نه که خاموشم از تو چون صورت
مراست جانی و خواهم به پات افشاندن
چو قتل خویش کنم التماس روی متاب
تو عمری، از تو کسی گر وفا گمان دارد
ز گلرخان سر کویت بهشت جاویدست
جز ای اهل محبت جفا بود اهلی
کدام خاک کش از خون ما نشانی نیست
هزار غم ز تو دارم مرا زبانی هست
چو باورت نشود به زامتحانی نیست
همین سخن بتو داریم داستانی نیست
به عمر دوست که باری مرا گمانی نیست
ولیک جای چو من پیر و ناتوانی نیست
خموش باش که این نکته را بیانی نیست
وزن:مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / بحر مجتث مثمن اصلم
موضوع کلی:بی توجهی معشوق نسبت به عاشق
غزل مُرَدّف با ردیف فعلی
۱-دلستان، کنایه از معشوق/ کش، مخفف که او را وش، نقش مفعولی دارد./مصراع دوم استفهام انکاری است، یعنی همه ی خاک ها از خون ما نشان دارند./