تراویس هیرشی مهمترین پایه گذار نظریه کنترل اجتماعی است. وی موضوع پیوند اجتماعی را مطرح می سازد. هیرشی بر این باور است که کجرفتاری زمانی واقع می شود که پیوند میان فرد و جامعه ضعیف باشد یا گسسته شود(هیرشی، ۱۹۶۹: ۱۶). این نظریه که پیوستگی اجتماعی نیز نامیده شده است، اساساً برای تبیین بزهکاری نوجوانان تدوین شده است، گرچه در سایر مطالعات مربوط به رفتارهای بزهکارانه به ویژه مصرف مواد مخدر و مصرف الکل نیز به طور گسترده به کار گرفته شده است(طالبان، ۱۳۸۳: ۵).
هیرشی در نظریه خود، نقش سازمان های کنترل اجتماعی مانند خانواده و مدرسه را مورد تأکید قرار می دهد و بر این باور است که چون برخی از نیروهای اجتماعی بازدارنده و کنترل کننده ی انحراف اجتماعی از بین رفته یا کارکرد آنها ضعیف شده است، جوانان مرتکب رفتار بزهکارانه می شوند(احمدی، ۱۳۸۴: ۹۰). نظریه کنترل اجتماعی می خواهد به این سؤال اساسی پاسخ دهد که چرا اکثر مردم درگیر فعالیت های مجرمانه نمی شوند؟ به عبارت دیگر، اگر انحراف طبیعی است، پس همنوایی غیرطبیعی است و لذا نیازمند تبیین می باشد. عمل طبیعی انسان ها مسأله ای نیست که نیاز به تبیین داشته باشد، بلکه مسأله اصلی این است که چرا اکثر مردم رفتارهای انحرافی انجام نمی دهند(شرودر، ۲۰۱۵: ۲۲۰). پاسخ هیرشی به این سؤال این است چون جرأت این کار را ندارند، رفتارهای انحرافی انجام نمیدهند(هیرشی، ۱۹۶۹).
وقتی کنترل های اجتماعی ضعیف یا غایب باشند، افراد آزادی عمل بیشتری برای زیر پا گذاشتن قوانین دارند. پیوستگی ضعیف افراد به نهادهای اجتماعی آنها را بیشتر ترغیب به انحراف از قانون می کند، در حالی که وقتی بین فرد و نهادهای اجتماعی پیوستگی و پیوند قوی و محکمی وجود داشته باشد، رفتار غیرقانونی و نامشروع، شبکه مناسبات اجتماعی و تصویر مثبت فرد نزد دیگران وی را تهدید می کند. بنابراین، بستگی ها یا قیود اجتماعی از طریق افزایش هزینه های پیش شده کجروی، احتمال وقوع آن را کاهش می دهد(اریکسون و همکاران[۴۱۶]، ۲۰۰۰).
هیرشی از چهار عنصر اصلی صحبت می کند که باعث پیوند فرد و جامعه می شوند. این عناصر شامل تعلق و وابستگی[۴۱۷]، تعهد[۴۱۸]، شمول و درگیری[۴۱۹] و اعتقاد[۴۲۰] می باشند(هیرشی، ۱۹۶۹؛ استولی[۴۲۱]، ۲۰۰۵: ۱۱۵-۱۱۶). منظور از تعلق این است که فرد نسبت به افرادی که برایش مهم هستند و با آنان پیوندهای نزدیکی دارد دارای عواطف و احساساتی است که موجب می شود نسبت به قضاوت های آنان و آنچه که درباره رفتارش می اندیشند مراقب باشد، بنابراین، کنترل بزهکاری با تعلقات جوانان نسبت به والدین شان، دوستان صمیمی و افراد مهم دیگر پیوند می خورد. منظور از تعهد، به سرمایه گذاری هایی اشاره دارد که فرد در جامعه انجام داده است. هرچه قدر سرمایه گذاری های مردم در تحصیلات، سوابق شغلی و سایر دارایی های خود بیشتر باشد، دلیل بیشتری دارند که همنوا باشند تا بتوانند از دستاوردهای خود محافظت کنند. بنابراین، به خاطر از دست ندادن سرمایه گذاری های خود، از قانون پیروی نموده و از بزهکاری و جرم اجتناب می کنند. منظور از شمول و درگیری این است که وقت و انرژی افراد محدود است و لذا افراد بیشتر مشغول فعالیت های متعارف زندگی مانند کار، درس و یا زندگی خانوادگی هستند، بنابراین فرصت کمی دارند که در اعمال بزهکارانه مشارکت نمایند. اما کسانی که وقت آزاد بیشتری دارند، فرصت بیشتری برای انجام دادن رفتارهای بزهکارانه دارند. منظور از اعتقاد و باور، وفاداری فرد به ارزش ها و اصول اخلاقی یک جامعه می باشد. بدین ترتیب، فرد به این باور می رسد که قواعد و قوانین حاکم بر جامعه صحیح است و خود را ملزم به پیروی از آنها می داند. بنابراین، هرچه شخص کمتر به هنجارهای عادی معتقد باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که هنجارها را نقض و مرتکب رفتار بزهکارانه شود(احمدی، ۱۳۸۴؛ شومیکر، ۱۳۸۹؛ ممتاز، ۱۳۸۱؛ طالبان، ۱۳۸۳).
در دهه های اخیر گاتفریدسون و هیرشی (۱۹۹۰) با طرح نظریه خود-کنترلی[۴۲۲]، رابطه ویژگیهای شخصیتی فرد را با انحراف، بزهکاری و آسیب های اجتماعی مورد بررسی قرار دادهاند. آنان در تبیین ماهیت جرم، به جای جرم مفهوم مجرمیت[۴۲۳] را مطرح نمودند که به تمایل شخص به ارتکاب جرم برمی گردد. مجرمیت به عنون بخشی از ویژگی شخصیتی فرد ارتباط معناداری با میزان خودکنترلی وی دارد. اشخاص با خودکنترلی ضعیف در جستجوی کامروایی آنی بوده و به دنبال راه های ساده و آسان برآوردن امیال و آرزوهای شان هستند. رفتارهای انحرافی مانند کسب پول بدون کار، رفتار جنسی بدون ازدواج و ارتکاب رفتار جنایی به دلیل هیجان انگیز و پرشوق و شعف و مخاطرهآمیز بودن آن از فعالیت های افراد با خودکنترلی پایین است(احمدی، ۱۳۸۴: ۹۳).
بر اساس نظریه همنشینی افتراقی، رفتار انحرافی آموختنی است و در فرایند رابطه با افراد دیگر، به ویژه در گروه های کوچک و غیررسمی آموخته می شود. ساترلند با طرح نظریه همنشینی افتراقی، رفتار انحرافی را براساس یادگیری اجتماعی تبیین می کند(همان: ۹۴-۹۵). یادگیری به عنوان وسیله برقراری ارتباط و تعامل با محیط و کسب اداها، تعاملات کلامی، روشها و الگوهای متفاوت زندگی نقش مهمی در نظریه او دارد(محسنی،۱۳۸۶: ۷۲). همنشینی افتراقی بر این پیش فرض بنا شده است که رفتار انحرافی موروثی نیست و به همان روشی یاد گرفته می شود که هر رفتار دیگری آموخته می شود. در فرایند یادگیری، معاشران فرد قواعد حقوقی را به عنوان امور مناسب یا نامناسب تعریف می کنند و فرد این تعاریف را از آنان یاد میگیرد. فرد به دلیل اینکه در معرض تعاریفی قرار می گیرد که قانون شکنی را بر احترام به قانون ترجیح می دهند، بزهکار یا جنایتکار می شود. واضح است که همه مردم با این گونه تعاریف برخورد دارند، اما مسأله اساسی میزان برخورد است(احمدی، ۱۳۸۴: ۹۵). فرد در صورتی تبدیل به بزهکار و کجرفتار می شود که تعاریف موافق قانون شکنی فراوانی بیشتری از تعاریف مخالف قانون شکنی داشته باشند. فراوانی معاشرت از نظر دفعات وقوع، مدت، ارجحیت و شدت می تواند متفاوت باشد(ممتاز، ۱۳۸۱: ۹۱).
ساترلند معتقد است انواع الگوهای درستکاری و انحراف اجتماعی در جامعه وجود دارد، اما توزیع آنها و احتمال برخورد افراد با آنها به نظارت اجتماعی بستگی دارد. برای مثال، هنگامی که به علت مهاجرت و تحولات شهرنشینی، جابه جایی مکانی و اجتماعی و بیگانگی در جامعه شهری گسترش می یابد، احتمال بیشتری وجود دارد که فرد با الگوهای انحراف اجتماعی برخورد کند و آنها را بیاموزد. در حالی که این احتمال در اجتماعات کوچک که در آنها نظارت اجتماعی شدید است، کمتر وجود دارد(احمدی، ۱۳۸۴: ۹۵-۹۶).
نظریه یادگیری اجتماعی[۴۲۴] بندورا[۴۲۵] برای تبیین مهارت های اجتماعی به عنوان متغیر مستقل اصلی انتخاب شده است. این نظریه مجموعه ای از مشاهدات و اصول، درباره رشد طبیعی و یادگیری رفتار اجتماعی است. براساس این نظریه، رفتارهای اجتماعی حاصل آمیزهای از مشاهده اعمال دیگران و پیامدهای طبیعی اعمال خود فرد است. نظریه یادگیری اجتماعی متکی بر کارهای اولیه اسکینر[۴۲۶] درباره اثر پیامدهای مثبت و منفی(شرطی شدن عامل[۴۲۷]) بر رفتار است(بلاک و همکاران[۴۲۸] ، ۱۳۹۱: ۸۸).
بندورا در نظریه خود بیان می کند که رفتار در نتیجه کنش متقابل بین شناخت و عوامل محیطی به وجود می آید، یعنی مفهومی که تأثیر متقابل نامیده می شود(احمدی، ۱۳۸۴: ۹۴). از نظر وی، تمامی رفتارها به جز رفلکسهای اولیه مانند پلک زدن آموختنی هستند. این یادگیری از طریق مدلسازی و تقلید رفتارهای بزرگسالان مانند والدین، معلمان یا همسالان صورت میگیرد. کودکان در دوران کودکی مانند والد همجنس خود راه میروند و صحبت و رفتار می کنند. اما بعدها گویش همسالان خود را یاد میگیرند و در صحبت از آنها پیروی می کنند(هارجی و همکاران، ۱۳۹۲: ۱۴).
دومین عنصر اصلی نظریه بندورا، تقویتهایی است که دیگران در قبال رفتارهای فرد بروز می دهند. به عنوان مثال، والدین برخی از رفتارهای کودکان را تشویق می کنند و برخی دیگر را نادیده گرفته و تشویق نمیکنند. به طور کلی، کودکان رفتارهایی را که جهت انجامشان تشویق شده باشند، یاد میگیرند و انجام می دهند. بنابراین، بازخورد نقش تعیینکننده ای در عملکرد مؤثرتر دارد(همان: ۱۴).
بندورا با اشاره به یادگیری رفتارهای انسان از طریق مشاهده و در طول فرایند الگوسازی، بر الگوسازی پرخاشگری در سه موقعیت اجتماعی زیر تأکید دارد:
۱- محیط خانواده: پرخاشگری در محیط خانواده، طیفی از اشکال و گونه های مختلفی را به خود میپذیرد که بدرفتاری با کودکان در یک سوی آن قرار دارد، و نگرشها و گفتارهای پرخاشگرانهی والدین در سوی دیگر. به نظر بندورا، در همین عرصه تربیتی است که کودکان با شدت تمام در معرض نمونههایی روشن و زنده از قهر و اجبار و پرخاشگری قرار میگیرند، و عمل والدین آن نمونهها را به عنوان شیوه های مطلوب حل اختلاف و اظهار تمایلات و خواسته ها به آنان معرفی می کند.
۲- خردهفرهنگها: به نظر او، برخی خردهفرهنگها افراد خود را به پرخاشگری و رفتار خشن ترغیب نموده و خوراکی غنی از پرخاشگری و پاداشهای فراوانی را برای پرخاشگرترین اعضای خود ارائه می دهند.
۳- الگوهای نمادین: بندورا بخش عمدهای از تأثیر الگوهای نمادین بر پرخاشگری را به رسانههای جمعی و به ویژه تلویزیون نسبت داده است(لبیبی، ۱۳۸۷: ۵۶-۵۷).
در آموزش مهارتهای اجتماعی پنج اصل از نظریه یادگیری اجتماعی اقتباس شده است: مدل سازی یا سرمشق دهی، تقویت، شکل دهی، پرآموزی و تعمیم.
مدل سازی یا سرمشق دهی[۴۲۹] شامل فرایند یادگیری مشاهده ای است که در آن شخص مهارتاجتماعی جدید را با مشاهده فرد دیگری یاد می گیرد که آن مهارت را اجرا می کند. درمانگران در آموزش مهارت های اجتماعی اغلب مهارت های اجتماعی خاصی را به شکل نقش بازی کردن انجام داده، توجه شرکت کنندگان را به این فرایند جلب و مراحل اختصاصی مهارت هایی را که نمایش داده می شود، بررسی می کنند. رهبران گروه از سرمشق دهی در جریان اجرای نقش ها برای نشان دادن مهارت های اجتماعی استفاده و سپس درمانجویان آنها را با اجرای نقش تمرین می کنند. بنابراین، یادگیری از طریق مشاهده رفتار رهبران گروه برای موفقیت آموزش مهارت های اجتماعی بسیار مهم است. قدرت مدل سازی یا سرمشق دهی در این است که خیلی از درمانجویان در تغییر دادن رفتارشان براساس بازخورد کلامی دیگران با مشکل مواجه اند، اما می توانند پس از مشاهده مهارت های سرمشق داده شده رهبران گروه ها رفتارشان را تغییر دهند(بلاک و همکاران، ۱۳۹۱: ۸۸).
تقویت[۴۳۰] یعنی پیامدهای مثبت رفتار که احتمال رخداد دوباره آن را افزایش می دهد. دو نوع تقویت وجود دارد: تقویت مثبت[۴۳۱] و تقویت منفی[۴۳۲].
تقویت مثبت شامل فراهم کردن پیامد ارزشمند یا مطلوب مانند تحسین کردن یا پول دادن به دنبال یک رفتار است. تقویت منفی شامل حذف کردن یا کاهش دادن برخی از محرکهای ناخوشایند مثل انتقاد یا اضطراب در پی یک رفتار است. تقویت مثبت به شکل تحسین رهبران و سایر شرکت کنندگان در گروه آموزش هم برای تقویت تلاش های گروه و هم برای تقویت عملکرد مؤلفه های خاصی از مهارت های اجتماعی به کار برده می شود. در هر جلسه مهارت های اجتماعی، خود رهبران یا سایر افراد گروه مقدار زیادی بازخورد مثبت درباره عملکرد مهارت های اجتماعی خاص مطرح می کنند تا به هریک از اعضای گروه کمک شود سطح مهارت خود را افزایش دهند. سطح بالای تقویت مثبت در گروه های مهارت اجتماعی و اجتناب مطلق از تحقیر یا انتقاد، شرکت در گروه را به تجربه یادگیریای لذت بخش و عاری از تهدید تبدیل می کند(همان: ۸۹).
با تمرین کردن و به دست آوردن مهارت بیشتر در تعامل های اجتماعی، اضطراب درمانجویان در حضور دیگران کاهش می یابد و نوعی تقویت منفی برای کاربرد مهارت های اجتماعی جدید فراهم می شود(همان: ۸۹).
شکل دهی[۴۳۳] شامل تقویت مراحل متوالی در جهت رسیدن به هدف مطلوب یا مورد نظر است. یادگیری بیشتر مهارت هایی که در آموزش مهارت های اجتماعی تدریس می شود، برای درمانجویان در یک جلسه دشوار و بسیار پیچیده است. اگر مهارت های پیچیده به مراحلی از مؤلفه های تشکیل دهنده آنها تقسیم و طی چند جلسه هربار یکی از آنها آموزش داده شود، مهارت های اجتماعی کارآمد را می توان به تدریج و به مرور شکل دهی کرد(همان: ۸۹).
توانایی شکل دهی تغییرات تدریجی در مهارت های اجتماعی درمانجویان نیازمند توجه خاص رهبران گروه حتی به جزیی ترین و ظاهراً کم اهمیتترین تغییر در رفتارها است. اگر این تغییرات جزیی به طور خاص تقویت شود پیشرفت های بیشتری به دست خواهد آمد و می توان کار با سایر مؤلفه های رفتار را آغاز کرد. مربیان مهارت های اجتماعی با انتخاب نگرش شکل دهی متوجه میشوند که تغییر در رفتار اجتماعی به تدریج و به مرور با دادن تشویق فراوان در هر مرحله اتفاق میافتد(همان: ۸۹).
پرآموزی[۴۳۴] شامل فرایند تمرین مکرر یک مهارت تا جایی است که شکل خود به خودی یا اتوماتیک پیدا کند. در آموزش مهارت های اجتماعی درمانجویان به طور مکرر مهارت های اجتماعی مورد نظر را از طریق اجرای نقش در گروه و همچنین انجام دادن تکالیف خانگی در خارج از گروه تمرین می کنند. با وجود این، آشنایی با مهارت های اجتماعی خاص برای یادگیری کافی نیست. هدف رهبران، فراهم کردن فرصت تمرین یک مهارت برای اعضای گروه به آن اندازه ای است که استفاده از آن مهارت در موقعیت های مناسب به امری عادی تبدیل شود. به این دلیل تمرین های رفتاری و اجرای نقش اغلب در آموزش مهارت های اجتماعی برای تسهیل پرآموزی به کار می رود(همان: ۹۰).
تعمیم[۴۳۵] شامل انتقال مهارت های آموخته شده در یک موقعیت به موقعیت جدید است. البته برای اینکه آموزش مهارت های اجتماعی مؤثر واقع شود، باید درمان جویان هم مهارت های اجتماعی خاص را یاد بگیرند و هم بتوانند آنها را در رویارویی های طبیعی به کار ببرند. تعمیم مهارت های اجتماعی آزمون نهایی آموزش مهارت های اجتماعی است، بنابراین روش های آموزش مهارت ها به گونه ای طراحی می شود که توانایی اعضای گروه در انتقال مهارت های آموخته شده در جلسه به موقعیت های بیرونی به حداکثر برسد(همان: ۹۰).
۳-۵- مدل مفهومی پژوهش
مطابق با نظریه های مطرح شده در چارچوب نظری منتخب، مدل مفهومی ما برگرفته از نظریه کنترل اجتماعی(ریکلس، هیرشی، گاتفریدسون و هیرشی)، نظریه همنشینی افتراقی(ساترلند) و نظریه یادگیری اجتماعی (بندورا) میباشد. در نظریه کنترل اجتماعی، عوامل فردی و اجتماعی مانند خودپنداره، دلبستگی و تعلق، تعهد، مشارکت، باور و خود-کنترلی به عنوان بازدارنده های درونی و بیرونی مورد بررسی قرار می گیرند. در نظریه همنشینی افتراقی، معاشرت فرد با دوستان بزهکار و همچنین نظارتی که والدین بر روی رفتارهای فرزندان دارند، بحث می شود. مهارت های اجتماعی و ارتباطی نیز به عنوان رفتاری که از طریق تعامل با دیگران آموخته می شود و در رابطه با رفتارهای پرخطر نقش بازدارندگی دارد، مطرح است. ارتباط بین این سه نظریه به این شرح است که وجود کنترل های فردی و اجتماعی(براساس نظریه کنترل اجتماعی) نقش بازدارندگی مهارت های اجتماعی را تقویت می کند، به علاوه، از آنجا که این کنترل ها به وسیله عواملی مانند خانواده، نظام آموزشی و مذهب صورت میگیرد، این نهادها می توانند در درونی کردن مهارت های اجتماعی به افراد جامعه نقش پررنگی داشته باشند. به عبارت دیگر، نقطه مشترک کنترل اجتماعی و مهارت های اجتماعی، درونی کردن آنها توسط عوامل جامعه پذیری است. از طرف دیگر، هم نظریه همنشینی افتراقی ساترلند و هم یادگیری اجتماعی بندورا بر یادگیری رفتارهای اجتماعی(چه منفی و چه مثبت) تأکید می ورزند. بنابراین، مهارت های اجتماعی مطابق با نظریه یادگیری اجتماعی آموختنی بوده، رفتارهای پرخطر نیز مطابق با نظریه همنشینی افتراقی از طریق تعامل با دوستان بزهکار یاد گرفته می شوند. لذا ارتباط بین نظریه کنترل اجتماعی و مهارت های اجتماعی براساس نقش عوامل جامعه پذیری در درونی کردن رفتارهای اجتماعی(مانند تعهد، باور و مهارت های اجتماعی) و بازدارنده بودن هم کنترل های اجتماعی و فردی و هم مهارت های اجتماعی، و ارتباط بین همنشینی افتراقی و مهارت های اجتماعی براساس مقولهی یادگیری تبیین می گردد. مطابق با چارچوب نظری و براساس مطالب ذکر شده در بالا، قضایای پژوهش به این ترتیب می باشد:
۱- هرچه قدر میزان کنترل اجتماعی بر روی جوانان بیشتر باشد، احتمال کمتری وجود دارد که آنها به رفتارهای پرخطر روی آورند.
۲- هر چه قدر میزان بهره مندی جوانان از انواع مهارتهای اجتماعی و ارتباطی بیشتر باشد، احتمال کمتری وجود دارد که آنها به رفتارهای پرخطر روی آورند.
۳- هرچه قدر میزان کنترل اجتماعی بر روی جوانان بیشتر باشد، احتمال می رود از مهارت های اجتماعی و ارتباطی بیشتری برخوردار باشند.
۴- هرچه قدر میزان همنشینی افتراقی جوانان با دوستان بزهکار کمتر باشد، احتمال کمتری وجود دارد که آنها به رفتارهای پرخطر روی آورند.
۵- هرچه قدر میزان همنشینی افتراقی جوانان با دوستان بزهکار کمتر باشد، احتمال می رود از مهارت های اجتماعی و ارتباطی بیشتری برخوردار باشند.
۶- هرچه قدر میزان کنترل اجتماعی بر روی جوانان بیشتر باشد و از مهارت های اجتماعی و ارتباطی بیشتری برخوردار باشند، احتمال کمتری وجود دارد که آنها به رفتارهای پرخطر روی آورند.
۷- هرچه قدر میزان همنشینی افتراقی جوانان با دوستان بزهکار کمتر باشد و از مهارت های اجتماعی و ارتباطی بیشتری برخوردار باشند، احتمال کمتری وجود دارد که آنها به رفتارهای پرخطر روی آورند.
کنترل اجتماعی
مهارت های اجتماعی و ارتباطی
همنشینی افتراقی
شکل ۳-۱۶- مدل مفهومی پژوهش
۳-۶- مدل تجربی پژوهش
مدل تجربی دربرگیرندهی ارتباط بین متغیرهای مستقل و وابستهی پژوهش می باشد. در این مدل، متغیرهای جمعیت شناختی و اجتماعی به عنوان متغیرهای مستقل که هم بر روی مهارتهای اجتماعی و ارتباطی و هم بر روی متغیر رفتار پرخطر تأثیرگذارند، آورده شده اند. همچنین با توجه به چارچوب نظری منتخب، متغیرهای دلبستگی و تعلق، تعهد به هنجارها، مشارکت، باور به اصول اخلاقی، خودپنداره و خود-کنترلی به منظور عملیاتی کردن نظریه کنترل اجتماعی و همنشینی با دوستان بزهکار و نظارت والدین بر فرزندان برای عملیاتی کردن نظریه همنشینی افتراقی آورده شده است. متغیر مستقل اصلی هم که مهارتهای اجتماعی و ارتباطی می باشد در ده بعد آورده شده، به عنوان متغیر مستقل اصلی، اثر آن بر روی رفتار پرخطر مورد آزمون قرار می گیرد. مهارت های اجتماعی و ارتباطی از طرف دیگر به عنوان متغیر وابسته در رابطه با متغیرهای زمینه ای، متغیرهای اخذ شده از کنترل اجتماعی و همنشینی افتراقی عمل می کند. در رابطه با متغیر وابسته یعنی رفتارهای پرخطر، مواردی مانند رانندگی خطرناک، رفتار خشونت آمیز، تمایل و اقدام به خودکشی، مصرف سیگار و قلیان، مصرف الکل و مواد مخدر، رابطه با جنس مخالف و رفتار پرخطر فضای مجازی به عنوان مؤلفه های رفتار پرخطر مورد سنجش قرار می گیرد.
دلبستگی به خانواده و دوستان، تعهد به هنجارها، ، مشارکت، باور به اصول اخلاقی، خودپنداره،
خود-کنترلی
کنترل اجتماعی
مهارتهای اجتماعی و ارتباطی
مهارت کلامی، مهارت غیرکلامی، مهارت ارتباط با جنس مخالف، مهارت جرأت ورزی، مهارت همکاری، مهارت خودگردانی، مهارت مقابله ای، مهارت گذران اوقات فراغت، مهارت قانونمداری، مهارت درک اجتماعی و شناسایی ارزش های جامعه
سن، جنسیت، تحصیلات،
وضعیت تأهل، قومیت،
نوع مسکن، طبقه اجتماعی، ساختار خانواده، درآمد
خانوار، گذران اوقات فراغت،
دانلود مطالب پایان نامه ها در رابطه با بررسی جامعه شناختی مهارت های اجتماعی و ارتباطی مؤثر بر ...