در گستره تاریخی، در تعدادی از کشورهای خاورمیانه، شکافهای مذهبی عامل خشونتهای مسلحانه بین شیعیان و سنیها و بین مسلمانان و مسیحیان بوده است؛ برای مثال میتوان به خشونتهای مسلحانه در یمن بین شیعیان زیدی در شمال و مسلمانان سنی شافعی در جنوب در سالهای ۹۴-۱۹۹۰، درگیری بین شیعیان و سنیها در لبنان، خشونت و درگیریهای خونین بین شیعیان و سنیها در عراق پس از سقوط صدام و درگیریهای بین مسلمانان سنی سلفی با قبطی ها در مصر در چند دهه اخیر بهویژه در دو سال اخیر اشاره کرد.
درمجموع، الگوی دولت سازی برونزاد و تحمیلی به شکلگیری دولتهای بیریشه و غیر مردمی و بحران هویت در منطقه انجامید. بحران هویت و دولتهای تحمیلی وابسته به غرب به شکاف دولت-ملت، شکاف فزاینده بین قومیتها و پیروان مذهبی و خشونتهای مستمر داخلی انجامیده است. بیشتر کشورهای منطقه به دلیل شکافهای قومی-زبانی ناشی از مرزبندیهای مصنوعی و تحمیلی نتوانستهاند در بعد سیاسی و بعد اجتماعی-مدنی به «مای جمعی مدنی» بر ورای گروهبندیهای قومی و زبانی نائل شوند. از سوی دیگر، مرزبندیهای تحمیلی به تنشها و اختلافات مرزی و سرزمینی، پارهای از جنگهای خونین، مداخلات دولتهای منطقهای و فرا منطقهای در امور داخلی کشورهای همسایه و تحریک و تشدید خشونتهای داخلی تا به امروز انجامیده است. (شوری و احدی، ۱۳۸۵، ۱۹۲)
گفتار اول: بحرانهای قومی عراق
پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی نظام قیومت و تحمیلی باعث ظهور دولتهای بیریشه با حاکمیت مستقیم قدرتهای استعماری شد، چنین دولتها و حاکمان دستنشانده نمیتوانستند با ایجاد هویت ملی و ملتسازی پایدار دست بزنند. از یکسو، مرزبندیهای تحمیلی و پراکنش قومی منجر به ایجاد مانع در مسیر هویت ملی شد و نطفه خشونت و بیاعتمادی و کینهتوزی را افشاند؛ از سوی دیگر، دولتها و حاکمان بیریشه و بیگانه از مردم فاقد مشروعیت سیاسی بودهاند طبعاً چنین دولتها از همان آغاز چه در دوران قیومت و چه در دوران پسا استقلال، با بحرانهای سیستمی یعنی بحران مشروعیت و هویت مواجه بودهاند. (شوری و احدی، ۱۳۸۵، ۱۹۳)
عراق یکی از کشورهایی است که میتوان آن را مصداق بارز خشونت و کشمکشهای قومی-زبانی و مذهبی در دهه اول هزاره سوم میلادی دانست، استمرار خشونتها و تشدید آن ها رویای دمکراسی در این کشور را به یاس و ناامیدی مبدل ساخت و نشان داد که دمکراسی از لوله تفنگ بیرون نمیآید و نیازمند بسترهای مناسب داخلی از زاویههای گوناگون جامعهشناختی، روانشناختی، نخبگان، نیروهای اجتماعی متعهد به دمکراسی و حکمرانی خوب است.
در عراق دولت و ملتسازی در یک فرایند طبیعی و کلاسیک شکل نگرفت و از همان ابتدا، کارگزاران خارجی یعنی قدرتهای استعماری و در رأس آن انگلیس در این فرایند نقش مهمی داشتند. مرزبندی مصنوعی و تحمیلی توسط دولت استعماری انگلستان به ایجاد ساختار ناهمگون قومی-زبانی و مذهبی در عراق انجامید. به لحاظ ژئوپلیتیکی باید گفت که به استثنا قسمتهایی در شمال و جنوب که کردها و عربهای شیعه اکثریت قاطع جمعیت را بهطور همگون تشکیل میدهند، بخش اعظم مناطق مختلف عراق را جمعیت ناهمگون قومی و مذهبی تشکیل میدهد، دراینارتباط میتوان به آمیختگی جمعیتی عربها، کردها و ترکمنها در کرکوک و موصل و آمیختگی جمعیتی عربهای سنی و شیعه در استانهای مرکزی مانند بغداد، دیالمه، نینوا و بابل اشاره کرد.
با عنایت به این پراکندگی و آمیختگی جمعیت، جامعه عراق از چند شکاف اجتماعی اصلی برخوردار بوده است:
– شکاف مذهبی بین اکثریت شیعه و اقلیت سنی مذهب
– شکاف قومی – زبانی بین اکثریت عرب و اقلیت غیر عرب کرد، ترکمن و ارمنیها
– شکاف بین اکثریت مسلمان و اقلیتهای غیرمسلمان ارمنی و آشوری
لذا از همان آغاز، چنین ساختار ناهمگون منجر به واگرایی در جامعه عراق شد. شکلگیری دولت الیگارشیک در ذیل سلطه اقلیت عرب سنی نیز مزید بر علت شد و به دنبال آن، پارهای خشونتها و شورشها بهویژه از سوی شیعیان و کردها رخ دادند که سرکوب شدند اما کینه و نفرت در این جامعه ریشه دواند. تا پیش از سقوط صدام عربهای سنی مذهب (نزدیک به ۲۰ درصد) کردهای سنی مذهب (نزدیک به ۱۸ درصد) شیعیان (بین ۵۵ تا ۵۷ درصد) و سایر گروههای قومی و زبانی کمتر از ۵ درصد از جمعیت عراق را تشکیل میدادند اکنون این پراکندگی و نسبت نیز حفظ شده است.
با یک بررسی اجمالی در تاریخ عراق از ۱۹۲۰ به اینسو، میتوان گفت که دولتهای حاکم بر این کشور از نوع دولتهای بیریشه یا بیگانه از مردم و فاقد پایگاه اجتماعی و مقبولیت فراگیر بودند؛ در این کشور یک دولت-ملت فراگیر بر ورای همه گروهبندیهای قومی و مذهبی شکل نگرفت. از زمان ملک فیصل تا سقوط صدام، الگوی حاکم بر فرایند ملتسازی در این کشور از نوع همانندسازی اجباری و سرکوبگرانه گروهبندیهای قومیکرد، ترکمن، ارمنی و شیعیان از سوی اقلیت حاکم اعراب سنی مذهب بود؛ بنابراین، چنین حاکمان و دولتهای بیریشه نماینده واقعی تمام گروههای قومی و مذهبی یا تجلی نهادین ملت فراگیر نبودند بلکه در عمل، نماینده اقلیت حاکم عربزبان و سنی مذهب بودند، چنین دولتهایی هرگز نتوانستند ویژگی یک دولت فراگیر و ملی برای همهی گروههای جمعیتی عراق را داشته باشند.
در جامعه عراق از همان آغاز، دولت تا سال ۲۰۰۳ یک دولت انحصارگرا بود، اقلیت عرب سنی مذهب با برخورداری کمتر از ۲۰ درصد جمعیت بر این دولت سیطره یافتند و شیعیان و کردها و سایر گروههای قومی با دارا بودن ۸۰ درصد جمعیت در حاشیه قرار گرفتند. چنین وضعیتی به شکاف فزاینده دولت و جامعه، بحران مشروعیت، بحران یکپارچگی و هویت در جامعه عراق انجامید.
در ساختار جامعه چندپاره عراق دولتهای خودکامه و الیگارشیک (ملک فیصل اول و دوم، حسن البکر و بهویژه صدام) علاوه بر استفاده حداکثری از سرکوب از سازوکارهای ایدئولوژیک تبلیغاتی و آموزشی برای تحمیل عربیت یا هویت عربی بر کردها، ترکمنها و ارمنیها و نیز تحمیل مذهب تسنن بر تشیع استفاده بردند. در عراق بهویژه در دوره حاکمیت حزب بعث، پانعربیسم بهمثابه ایدئولوژی فراگیر برای ملتسازی و توجیهگر برای سرکوب گروهبندیهای مختلف قومی و مذهبی عمل کرد.
در ارتباط با عراق باید گفت که پیش از سقوط صدام و چه پسازآن یک حوزه عمومی یا فضای مدنی و دمکراتیک به وجود نیامد و در عمل، فضای غیر مدنی و خشونتطلب قومی و مذهبی بر جامعه عراق سیطره یافت، چنین فضایی به رفتارهای خشونتطلبانه و رادیکالیسم سیاسی در عراق دامن زد.
در عراق از زمان تأسیس دولت به اینسو، عواملی همچون:
– نبود سنتهای مدنی و تجربه دمکراسی
– فرایند دولت ملتسازی آمرانه و تحمیلی
– دولت الیگارشیک تحت سلطه عرب تبارهای سنی مذهب و طرد گروهبندیهای قومی دیگر که ۸۰ درصد جمعیت را تشکیل میدادند، همگی باعث شدند که بهجای پیوندهای مدنی و باورهای دمکراتیک، پیوندها و باورهای قومی، قبیلهای و مذهبی بر جریانات و گروهبندیهای سیاسی و اجتماعی حاکم گردند. سقوط صدام باعث مشارکت رادیکال و گسترده احزاب و گروههای قومی و مذهبی از پیش موجود و یا تازه تأسیس بر مبنای عمدتاً علقه های تنگنظرانه قومی و مذهبی شد. نتیجه نهایی آن استمرار و تشدید خشونت در جامعه چندپاره قومی و مذهبی و تبدیل آن به یک جامعه بهشدت آنومیک و هرجومرج طلب و تشدید شکاف بین دولت و جامعه شد.
چیرگی بنیانهای تنگنظرانه قومی-زبانی و مذهبی بر احزاب و گروههای اجتماعی در عراق پس از صدام منجر به اختلافنظرهای شدید سیاسی و یا عدم توافق آن ها در ارتباط با مسائل بسیار مهم در حوزه حکمرانی و مدیریت نظام سیاسی، نحوه توزیع قدرت و مانند آن شد، پیامد مهم آن گسترش خشونتها بود.
درباره ترکیب جمعیتی، قومی و مذهبی عراق، اطلاعات قطعی و بیطرفانه موجود نیست. آنچه در دست داریم، تخمینها و اظهارنظرهایی است که بهتناسب جایگاه و تعلقات قومی، مذهبی مطرح کنندگان بسیار متفاوت است. بالطبع هر گروه میکوشد ارقام جمعیتی قوم و مذهب خویش را بیشتر جلوه دهد تا بهتناسب آن سهم بیشتری در قدرت سیاسی، اقتصادی مطالبه نماید. بر اساس تخمینهای رایج حدود ۸۰ درصد جمعیت عراق را اعراب شیعه و سنی و بین ۱۷ تا ۲۰ درصد را اکراد و مابقی را گروههای قومی دیگر (نظیر ترکمنها) و دینی (مسیحیان آسوری و غیره) تشکیل میدهند. گفته میشود ۶۰ درصد کل جمعیت عراق مذهب تشیع دارند که اکثریت نسبی جمعیت این کشور را شامل میشود. گذشته از اعراب، در بین کردها و طوایف دیگر مانند ترکمانها هم شیعیان وجود دارند. اهل سنت عراق با ۲۰ درصد جمعیت، دومین گروه مهم به لحاظ جمعیتشناسی محسوب میشوند. البته اکثریت گروههای کرد و ترکمن هم اهل سنت هستند، اما ظاهراً کردها به هویت قومی خویش بیش از هویت مذهبی اهمیت و اعتبار میدهند؛ زیرا در نواحی کردنشین، بهرغم انتقادات فراوانی که نسبت به فساد اقتصادی و سیاسی سران احزاب ناسیونالیست وجود دارد، بازهم این گروهها از اقبال بسیار بیشتری برخوردارند. با این حساب و با صرفنظر از جزئیات و گروههای کوچکتر میتوان، گروههای عمده حاضر درصحنه عراق را به سه دسته تقسیم کرد:
کردها؛ کردها که قریب به ۲۰ درصد جمعیت عراق را تشکیل میدهند، عمدتاً در نواحی شمال و شمال شرق عراق ساکناند و این نواحی، بخش مهمی از مناطق نفتخیز این کشور را شامل میشود. کردها به لحاظ فرهنگی و زبانی از اعراب متمایزند، اما در درون خود نیز انسجام و اتحاد کامل ندارد. بخشی از دلایل آن به ساخت عشیرتی و قبیلگی جامعه کرد مربوط میشود. در این خصوص کافی است در نظر آوریم که جلال طالبانی و مسعود بارزانی دو تن از معروفترین و مهمترین چهرههای سیاسی کرد در حال حاضر، قدرت خویش را عمدتاً مدیون ریاست بر ایل و طایفه خویشاند. این وضع، البته بهمرورزمان و براثر رواج ایدئولوژیهایی چون ناسیونالیسم و سوسیالیسم و گسترش حیات شهری و آموزشوپرورش روی به تغییر دارد، تغییری که آهنگ آن کند است. بخش دیگری از دلایل عدم انسجام جامعه کردی به اختلافات فرهنگی-دینی و زبانی جامعه کرد برمیگردد.
بههرحال، سابقه طولانی درگیری کردهای عراق با دولت مرکزی باعث شده است همسایگان یا قدرتهای بزرگ، تقریباً همگی، از آن ها برای مقاصد خویش استفاده کنند. مطالبات تاریخی کردها که از آن به خودمختاری یا فدرالیسم تعبیر شده است، شامل استقلال در امور داخلی نواحی کردنشین (استقلال در امور اقتصادی، فرهنگی و سیاسی) است که در حوزه فرهنگ و آزادیهای مدنی، رسمیت و پذیرش زبان کردی و تدریس آن در مقاطع مختلف تحصیلی و در حوزه اقتصادی، دستکم کسب درصدی از درآمد نفت (اگرنه همه درآمد نفتی حاصل از شمال عراق) بوده است. با توجه به امکانات گروههای کرد و فضای حاکم بر عراق، میتوان ادعا کرد، کردها در قویترین وضع خویش در این کشور به سر میبرند و به تحقق آمال و اهداف خویش بیش از هر زمان دیگری نزدیکترند. امکانات و قابلیتهای کردها و شرایط مساعد آن ها را میتوان به شرح زیر ذکر کرد:
۱٫ ضعف دولت مرکزی و قوای نظامی به وجهی که به سهولت نمیتواند بار دیگر بر شمال عراق سیطره کامل برقرار کند. البته، درگذشته نیز سیطره دولت عراق بر این نواحی کامل و بیخدشه نبوده و درگیری حکومت و شورشیان همواره وجود داشته است.
۲٫ حمایت آمریکا و تا حدودی افکار عمومی غرب؛ کمک کردها در ساقط کردن صدام حسین و برقراری منطقه امن در شمال مدار ۳۶ درجه (از آوریل ۱۹۹۲) تا زمان سقوط حکومت بعثی، نوعی اعتماد و یا اتکای متقابل بین کردها و آمریکا به وجود آورده که برای کردها، منافع و معایبی دارد. ازیکطرف، مانع مداخله همسایگان (و به خصوص ترکیه) در نواحی کردنشین میشود و از سوی دیگر، در چشم گروهها و دولتهای منطقه، کردها را عامل آمریکا مینمایاند و همچنین، درصورتیکه آمریکا از عراق خارج شود، تنها و آسیبپذیر خواهند شد.
۳٫ پس از برقراری منطقه امن در شمال عراق، سه استان سلیمانیه، اربیل و دهوک از کنترل بغداد خارج شد. ( حق پناه، ۱۳۸۷، ۱۲۵) و بهصورت دو فاکتو حکومت نیمهمستقل در این نواحی شکل گرفت که برخی از اهداف و آرمانهای کردها را عملی ساخت. از آن جمله تحصیل و آموزش به زبان کردی و رسمیت این زبان در دوایر دولتی باعث شد نسلی از جوانان و روشنفکران کرد با افکار ناسیونالیستی و برکنار از تأثیرات تعلیمات بعثی و ناسیونالیستی عربی-عراقی، پرورش یابند. این نسل جدید، هویت کردی خویش را برتر از هویت ملی عراقی میشمارد و میتواند بنیان حفظ استقلال (داخلی) منطقه کردستان بهحساب آید. از طرف دیگر، حکومت محلی، بهویژه پس از سقوط صدام توانسته است نیروهای نظامی و انتظامی مجهزی به وجود آورد که در مقابل نیروهای دولت مرکزی، بسیار بیش از گذشته میتواند مقاومت و ابراز وجود کند.
بااینحال، کردها موانع مهمی در پیش رو دارند: نگرانی همسایگان نسبت به نیات کردها و استقلالجویی آن ها و مخدوش شدن تمامیت ارضی عراق و مخالفت بخشهایی از اعراب عراق و علیالخصوص اهل سنت با امتیازات اعطایی به کردها. در داخل عراق، شیعیان که مانند کردها درگذشته سهمی از قدرت نداشتند، متحدین طبیعی کردها بهحساب میآیند.
شیعیان؛ شیعیان حدود ۶۰ درصد جمعیت عراق را تشکیل میدهند و به لحاظ تاریخی حاشیهنشین بودهاند. آزار و تعقیب در دوران حکومت بعثی و بهویژه تحت نظارت گرفتن علما، باعث احساس محرومیت و مظلومیت در بین آنان شده است؛ بنابراین، طبیعی است از هر نوع تقسیم قدرت و سهم گرفتن از آن، استقبال میکنند. محل سکونت آن ها هم اغلب نواحی جنوبی و مرکزی عراق است که ازلحاظ استعداد زراعی و منابع نفتی بسیار غنی است. از سوی دیگر، شیعیان دارای نوعی سازماندهی درونیاند که از توجه آن ها به علما ناشی میشود. گاه سازماندهی مزبور حول علمای بزرگ یا بیت آنان شکل میگیرد (مانند گروه صدر و جیش المهدی)، اما علاوه بر آن ها، احزاب و گروههای شیعی که با صدام مبارزه میکردند، همچون مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و حزب الدعوی الاسلامیه، نیز نفوذ و اعتباری دارند؛ بنابراین، سازماندهی، تسلط بر منابع غنی زیرزمینی و زراعی و جمعیت قابلتوجه، از امتیازات شیعیان بهحساب میآید. درعینحال، آنچه شیعیان میخواهند، با توجه گذشته ناخوشایند، گرفتن سهمی متناسب از قدرت سیاسی و آزادیهای مشروع و عمومی و ممانعت از بروز دیکتاتوری چون صدام است. ازاینرو، مهمترین خواستههای شیعیان را به شرح زیر میتوان خلاصه کرد:
۱٫ تقسیم عادلانه و حتیالامکان دمکراتیک قدرت که کمابیش پس از سقوط عملی شده است. حفظ این شکل تسهیم و ممانعت از ظهور دیکتاتوری (سنی مذهب) چون صدام، از مهمترین اهداف شیعیان است.
۲٫ جلوگیری از تجزیه عراق؛ باآنکه نگرانی شیعیان از تجزیه عراق بهاندازه اهل سنت نیست، اما به دلایل مشخص استراتژیک و ژئوپلیتیک، تجزیه این کشور برای اهل تشیع گزینهای قابلقبول نیست.
۳٫ برقراری ثبات، امنیت و آرامش در عراق؛ گروههای رادیکال و تروریست که در عراق، جریان خونریزی و بمبگذاریهای انتحاری را تداوم میبخشند، دارای گرایشهای ضد شیعه قوی و تمایلات سلفی وهابیاند. از آن جمله، القاعده بهواسطه دیدگاههای ضد شیعهاش شهرت دارد. هدف این گروهها، به شکست کشاندن آمریکا از طریق استیصال متحدان آن (شیعیان) است. بنابراین، ارائه حکومتی کارآمد، موفق و باقابلیتها و مکانیسم دمکراتیک شفاف، برای شیعیان عراق و منطقه مثبت و ضروری و برای رادیکالیسم سنی ناخوشایند خواهد بود. بنابراین، توفیق حکومت و برقراری نظم و آرامش و در پی آن، بهبود اوضاع اقتصادی، از اهداف مهم شیعیان است. شیعیان از امتیازات و امکاناتی هم برای تحقق اهداف و استراتژیهای خویش برخوردارند که مهمترین آن ها به شرح زیر است:
۱٫ سازماندهی و انسجام نسبی حول روحانیت؛ برخی گروههای شیعه بهصورت علنی یا غیرعلنی مسلح نیز هستند.
۲٫ فقدان رقیب جدی درصحنه عراق؛ در عراق، فقط کردها بهاندازه شیعیان انسجام دارند که البته در بسیاری موارد با آنان اشتراک هدف هم دارند. درعینحال، اغلب حوزه منافع این دو گروه هم تا حدود زیادی مجزا و متفاوت است. جامعه اهل سنت نه از حیث جمعیت و نه از حیث منابع زیرزمینی و نظایر آن با شیعیان قابل قیاس نیستند.
بسیاری از کشورهای سنی مذهب منطقه از قدرت گیری شیعیان خرسند نیستند و روابط و پیوند شیعیان با ایران که سابقه طولانی و تاریخی دارد، نگرانی اعراب و اهل سنت و برخی همسایگان سنی مذهب را موجب میشود. ازاینرو، گاهی به نظر میرسد شیعیان میکوشند صداقت وفاداری خویش را به عراق برای این قبیل دولتها و گروهها، اثبات کنند.
اهل سنت؛ اعراب اهل سنت، در دوران صدام حسین از جایگاه ممتازی برخوردار بودند و ازاینرو، آن دوره را عصر طلایی خویش تصور میکنند و از شخصیت صدام تجلیل به عمل میآورند. اغلب عملیاتهای تروریستی در عراق یا از ناحیه این گروه بود یا توسط گروههای رادیکال خارج از عراق و با وساطت و همراهی اهل سنت (و یا با ادعای دفاع از آنان) صورت گرفته است. بههرحال، اهل سنت عراق هم امروزه به این امر واقف شدهاند که عصر صدام اعاده شدنی نیست واقعیات و نیروهای جدیدی آینده عراق را رقم میزند. ازاینرو، کوشیدهاند در فرایند دمکراتیک وارد شوند و از همه امکانات و قابلیتهای خویش برای به حداکثر رساندن منافع و امتیازات اهل سنت استفاده کنند. چه رادیکالیزه شدن آن ها، احتمال تجزیه عراق را افزایش میدهد و این بیش از همه به زیان اهل سنت است که مناطق محل سکونتشان بیابانی و فاقد منابع قابلتوجه زیرزمینی است. درمجموع، اصلیترین اهداف و آمال اهل سنت عراق را به شکل زیر میتوان تلخیص کرد:
۱٫ رسیدن به حداکثر امتیازات عصر گذشته: دوران حکومت بعثی عصر مطلوب اهل سنت است و اگرچه اعاده کامل آن متصور نیست، اما میتوان بازیابی بخش اعظم آن ها را در برنامه خویش گنجاند. بههرحال، آنان از تبدیلشدن به اقلیت و احتمالاً تحمل وضع زندگی اقلیتها نگراناند.
۲٫ جلوگیری از تجزیه عراق: بهواسطه وضع ژئواکونومیک منطقه محل سکونت اهل سنت، تجزیه عراق (به سه منطقه شیعهنشین، کردنشین و سنی نشین)، به معنای محرومیت از نعمت نفت و درآمدهای سرشار دیگر است.
۳٫ مخالفت با حضور آمریکا و تأکید بر ضرورت خروج متحدین از عراق: آمریکا، عامل سقوط صدام و روی کار آمدن حکومت شیعی محسوب میشود و این هردو به زیان اعراب اهل سنت بود. این وضع، جریان قوی آمریکاستیزی[۱۹] را که در منطقه و در نزد رادیکالهای سنی موجود بود، شعلهورتر ساخت و بخش مهمی از آن را به داخل اهل سنت عراق تزریق کرد.
اهل سنت در کنار نقاط ضعفی چون استراتژیک نبودن محل سکونتشان و اقلیت بودنشان در عراق، دو حامی قابلتوجه دارند:
۱٫ کشورهای عربی سنی و بهویژه عربستان، مصر و اردن که وحشت خویش را از ظهور «هلال شیعی»، تحت هدایت ایران، ابراز میدارند.
۲٫ رادیکالیسم سنی که در اقصی نقاط جهان اسلام نفوذ و حضور دارد و با گرایش ضد شیعی و توسل به خشونت، سعی در مستأصل ساختن حکومت شیعی عراق و آمریکا دارند و درواقع میتوانند بهمثابه اهرم فشار اهل سنت عمل کنند.
درمجموع، اهل سنت عراق میخواهند با تضعیف حکومت شیعی (بهزعم آن ها تحت حمایت آمریکا) و ممانعت از تجزیه این کشور، از افتادن گروه مزبور به وضع اقلیت جلوگیری کنند و دستکم به بخشی از امتیازات سابق خویش دست یابند (خسروی، ۱۳۹۰، ۵۲).
گفتار دوم: بحرانهای ایدئولوژیک عراق
ویژگیهای عراق خصوصاً جایگاه جنگ و هدایت آن در عراق سبب گردید که یکی از واقعیتهای ریشهدار در منطقه یعنی جایگاه ریشهدار مذهب و ایدئولوژی در سیاست و حکومت منطقه آشکار شود. همانگونه که تحولات دوازده سال گذشته در عراق نشان داده است، رابطهای جداناپذیر بین ایدئولوژی و مذهب و حکومتداری و سیاست در عراق و منطقه وجود دارد. این امر ناشی از این واقعیت آشکار است که لایههای سنتی و مذهبی همچنان قدرت و نفوذ اصلی را نزد اکثریت تودهها در عراق و بقیه جوامع اسلامی دارند. لذا هرگونه تلاش در جهت ایدئولوژی زدایی و تضعیف مذهب از طریق تزریق تفکر اصول دموکراسی غربی در میان تودههای مذهبی که چنین اقدامی بهوسیله کشورهای غربی و متحد آن ها در عراق انجام گرفت ناشی از عدم فهم درست از خواستههای مردم منطقه و مسائل واقعی آن ها میبخشد (Esposito, 2005, 104). انتظار تودههای خاورمیانه و عراق از دموکراسی سازی غربی در درجه اول بیشتر به معنای پیشرفت در وضعیت اقتصادی و اجتماعی آن ها است. به همین دلیل این سیاست بهعنوان راهبرد جدید دولت فعلی آمریکا نهتنها زبان مشترک و قابلفهم را در میان تودهها پیدا نخواهد کرد بلکه با مقاومت شدید آن ها روبهرو خواهد شد. از مصداقهای بارز این امر نقش سیاستهای رهبران مذهبی عراق همچون آیتالله سیستانی و مقتدای صدر در به خیابان کشیدن تودهها و از آن طریق بیان خواستههای خود است که مرحلهبهمرحله آمریکا را با واقعیتهای ریشهدار عراق بیشتر آشنا نمود. تصویب قانون اساسی عراق با ویژگیهای موردنظر بیتردید یک مثال بارز است. توقع آمریکا از شکلدهی ساخت قدرت و سیاست عراق در حال حاضر در مقایسه با آغاز بحرانهای عراق ارسال ۲۰۰۳ که منجر به سقوط صدام شد و بحران فعالیت گروههای پیکارجوی حال حاضر، کاملاً متفاوت است. بهعبارتدیگر، آمریکا به دنبال ایجاد حکومتی سکولار و طرفدار غرب در عراق بود که به دلیل مقاومت تودههای مردمی و حمایت آن ها از رهبران مذهبی مرحلهبهمرحله مجبور به عقبنشینی و پذیرش شرایط فعلی در عراق گردید. این امر نشان میدهد که نخبگان واقعی و تأثیرگذار در قدرت و سیاست عراق بیشتر ریشه در مذهب و سنت دارند و آمریکا و غرب باید در نوع ایجاد تعامل با نخبگان منطقه به بازتعریف سیاستهای خود بپردازند. از این لحاظ، تحولات عراق نقطه عطفی در تجدید حیات نقش مذهب و ایدئولوژی در یک جامعه اسلامی دیگر (بعد از ایران) بهحساب میآید که در آینده آثار اجتنابناپذیری بر سایر کشورهای منطقه خواهد داشت (شوری و احدی، ۱۳۸۵، ۱۷۶).
یکی از آثار و نتایجی که در این رابطه ایجاد گردیده که از خطیرترین و دغدغه انگیزترینِ، این تهدیدات در سطح منطقه و جهان اسلام است، رویکرد خاصی از اسلامگرایی ست که عنوان «سلفی گری» معرف آن است.
درواقع به دلیل ایجاد تحولات در محدوده منطقهای شیعیان (ایجاد حکومت شیعه ایران و قدرت گیری شیعیان عراق) بوده که باعث ایجاد این گروه شده است، جریان سلفی گری با عقبه ایدئولوژیکی، در حلقه اول جغرافیای سیاسی شیعه قرارگرفته که با اظهار شدیدترین نگرانی درباره این تحولات، بهنوعی از خاستگاهها و مراکز قبلی خود فاصله گرفته و عراق را پایگاه اصلی فعالیتهای خود قرار داده است. درنتیجه تجمیع و همافزایی توان سلفی گری در عراق، موجی از فرقهگرایی و تفرقه شکلگرفته که اولاً به گواهی تاریخ، بغداد از زمان برپا شدن بیت الحکمه به دست مامون در سال ۲۰۰ ق تا ۱۴۲۴ ق ، هرگز شاهد اینهمه چنددستگی قومی- مذهبی نشده بود (قراگوزلو، ۱۳۸۶، ۱۵۲) و ثانیاً مواضع و اقداماتی دووجهی انجامگرفته که تقریباً همه گسلها و خطوط درگیری با شیعیان در حوزه گسترده جهان اسلام، بهویژه در عراق را پوشش داده. از یکسو، در وجه نرمافزاری، حجم فتواها و فشار دیپلماتیک علیه شیعیان افزایش چشمگیری یافته و از سوی دیگر، ضمن اقدامات بیسابقهای از قبیل قتلعام شیعیان در عراق، تهدیدات مربوط به امنیت و منافع ملی حکومت شیعه ایران عینیت یافته است (خسروی، ۱۳۹۰، ۱۰۹).
جریان سلفی گری در عراق در تلاقی با عوامل منطقهای و فرا منطقهای از ظرفیت تأثیرگذاری زیادی برخوردار است. ازنظر سلفی و حامیان منطقهای آن، عراق جدید با توجه به نقش فرصت ساز شیعیان آن، مهمترین حلقه اتصال استراتژیک حکومت شیعه ایران به حوزههای رقابت و نفوذ در سطح منطقه بهحساب میآید. بهویژه آنکه، در دوره جدید، درجه تعاملات دو کشور برای نخستین بار بر محور اتصالات طبیعی فرهنگی و سیاسی بین ملتها و دولتها، بهطور همزمان قرارگرفته و موجب ارتقا روند همگرایی و همکاری آن ها در مناسبات منطقهای نیز خواهد شد. ولید بن طلال، یکی از شاهزادگان سعودی، در راستای موضعگیری کشورهای عربی علیه تحول ژئوپلیتیک منطقه که اوج آن در اظهارات پادشاه اردن شکلگیری هلال شیعی[۲۰] ظاهر شد (ولدانی ، ۱۳۸۴، ۵۴)، اینچنین نگرانی خود را از آن ابراز نمود:
«اگر بیداری جامعه شیعیان عراق هر چه زودتر مهار نشود، تبدیل به یک بمب ساعتی روزشمار همانند انقلاب اسلامی ایران میشود که تمام منطقه را زیرورو خواهد کرد.» (مقصودی، ۱۳۸۴، ۱۴۱).
در بین سلفیها حساسیت روی هویت و ترمینولوژی شیعی، ازجمله بارزترین نقاط اشتراک طیفها و گرایشهای مختلف آن است. با این تفاوت که طیف معتدل آن، شیعیان را «مسلمانان منحرف و بدعتگذار» مینامند که احیاناً «جوامع سنی در معرض تهدید و هجمه آن ها قرار میگیرند»، اما طیف افراطی، بر واهمه، تشیع را «دین خودساخته» میخوانند. زبان و ادبیات ایدئولوژیک سلفی گری دراینباره واجد نوعی نظام نشانهشناسی[۲۱] است که تحلیل گفتمان زرقاوی و یا آثار دیگر نظیر کتاب عبدالرحمن عطیه الله از نظریهپردازان و چهرههای شاخص القاعده، نمودار آن است: «شیعه نهتنها از مارقین و خارجین از امت است، بلکه متعلق به «دین خودساخته» ای است که هدف نهایی آن، سلطه بر اهل سنت و به دست گرفتن زمام رهبری امت اسلامی است». این تصویرسازی ضد شیعی با بهرهگیری از نشانهشناسی فرهنگی، همهروزه در عراق در حال بهروز شدن است. بهویژه پس از سال ۲۰۰۳ که ازنظر سلفیها، عراق از دست «اسلام راستین» خارجشده و به دست «رافضیان شیعه» افتاده است. دوقطبی کردن و تفسیر فرقهگرایانه از تحولات سیاسی منطقه بر مبنای شکاف شیعه و سنی[۲۲]، برآمده از این تصاویر ذهنی است که در امتداد خطوط ایدئولوژیک و دیرپای تاریخی انجام میپذیرد (خسروی، ۱۳۹۰، ۱۱۹).
جریان سلفی گری در راستای ارائه تفسیرهای طایفه گرایانه، انطباق موقعیت و قدرت جغرافیایی باقدرت سیاسی شیعه را نیز به مفهوم امتداد جغرافیای سیاسی شیعیان در کشورهای مختلف خاورمیانه تلقی میکند. بر مبنای همین تحلیل، گروههای سلفی رها شدن اکثریت شیعه عراق از چنگال دیکتاتوری و ظهور حکومت شیعه عرب را نخستین پدیده در تاریخ مدرن جهان عرب و اسلام میدانند که با توجه بهموقعیت و جغرافیای سیاسی شیعیان در منطقه، معادلات ژئوپلیتیکی را در مدار شیعیان قرار میدهد. روشن است که تفسیر مذهبی سلفی گری از ژئوپلیتیک شیعه در راستای همان نگاه فرقهگرایانه و منازعه آمیز سلفیها قرار دارد و در حقیقت، مسئله تقابل با اهل سنت، مفروض این تلقی از ژئوپلیتیک شیعه است.
استراتژی ژئوپلیتیکی[۲۳] اقتضای خط مشی ای را دارد که هر دولتی بر پایه جنبههای فضایی و جغرافیایی و عوامل ژئوپلیتیک ثابت و متغیر در پیش میگیرد تا به اهداف، منافع و امنیت ملی خود دست پیدا کند (حافظ نیا ،۱۳۸۵، ۲۱۱). با این اوصاف عراق در آینده بهعنوان کشور اسلامی و مستقل با گرایشها نزدیکتر میتواند نقش فعالی در جهان اسلام و عرب ایفا نماید، بهویژه آنکه، این کشور افزون بر اعتبار مذهبی بهعنوان «مرکز عتبات عالیات تشیع»، در شکل دادن به هویت عربی نیز نقش محوری داشته و به لحاظ سیاسی، نخستین کشور عربی است که پس از جنگ جهانی اول استقلال یافت، بنابراین، مطالعه این فرایند در محیط جغرافیایی منطقه نشان میدهد موضوع ژئوپلیتیک شیعه به امر محصلی (بهویژه پس از سال ۲۰۰۳) تبدیلشده و این امر میتواند در تلاقی با منافع کلی جهان اسلام قرار گیرد. درعینحال، دخالت تفاسیر طایفه گرایانه (اعم از شیعه یا سنی و غیره) کارکرد ژئوپلیتیک اسلامی را کاهش داده یا خنثی می کند.
ازنظر سلفی گری و رژیمهای محافظهکار عرب، خاورمیانهای که پس از سال ۲۰۰۳ م سر برآورده، بسیار شیعهتر شده است. ازاینرو، برای مقابله با این فرایند، عربستان تلاش بسیاری کرد تا وهابیت را در عراق توسعه دهد (جعفری ولدانی ، ۱۳۸۴، ۵۲) و ابو مصعب زرقاوی از سوی دولت عربستان، مصر و اردن برای قتل و بمبگذاری تجهیز شد؛ بنابراین، با دامن زدن به احساسات سنیها، واکنش اهل سنت از مرزهای عراق فراتر رفته تا سوریه و پاکستان نیز امتداد یافت. بدین ترتیب، با طرح مسائل فرقهای بهعنوان نوعی بلوک عقیدتی در مقابل سنیها، مهمترین زمینه جنگ فرقهای در عراق پیریزی شد و علمای وهابی بارها از اهل سنت منطقه خواستند برای ستیز با دولت شیعی عراق به کمک سنیهای عراق بشتابند؛ بنابراین، برهم زدن تعادل سیاسی-امنیتی موجود در عراق، یکی از اهداف راهبردی گروههای سلفی گری در راستای ناکام گذشتن پروسه به قدرت رسیدن شیعیان است (الهاشمی، ۱۳۸۵، ۷۱). ظهور دولت اسلامی عراق و شام(داعش) را باید در این رابطه قلمداد کرد.
داعش حروف اختصاری «دولت اسلامی عراق و شام» است؛ که آن ها یک گروه مسلح تروریستی هستند که اندیشه سلفی جهادی (تکفیری) را پیشه خود قرار دادهاند و هدف سازمان دهندگان داعش نیز بازگرداندن چیزی است که آنان آن را «خلافت اسلامی و اجرای شریعت» مینامند و عراق و سوریه نیز جولانگاه عملیات آن ها قرارگرفته است. داعش از زمانی که در سوریه ظاهرشده درباره خاستگاه، اقدامات، اهداف و ارتباطاتش جنجالهای طولانی را به وجود آورده و باعث شده است به محوری از محورهای مطالب مطبوعات و رسانهها و تحلیلها و گزارشها تبدیل شود؛ و موجب کشت و کشتار مردم بیگناه کشورهای جهان اسلام شود.
این گروهکی تروریستی سلفی تکفیری است که رسماً در ماه آوریل سال ۲۰۱۳ میلادی تشکیل شد. ابتدا اینگونه معرفی شد که از ادغام بین «دولت اسلامی» وابسته به شبکه القاعده که اکتبر سال ۲۰۰۶ میلادی به وجود آمد و گروه تکفیری مسلح در سوریه معروف به «جبهه النصره» تشکیلشده است اما این ادغام را که ابوبکر بغدادی یکی از رهبران «دولت اسلامی عراق» اعلام کرد بهسرعت از سوی جبهه النصره تکذیب شد.
پس از گذشت دو ماه از این قضیه ایمن الظواهری رهبر شبکه القاعده دستور داد این ادغام ملغی شود اما بغدادی این روند را ادامه داد تا اینکه دولت اسلامی عراق و شام (داعش) به یکی از گروههای تروریستی اصلی تبدیل شد که در سوریه و عراق آدمکشی ویرانگری میکند. داعش حروف اختصاری «دولت اسلامی عراق و شام» است اما در مناطق تحت کنترل داعش در سوریه از نام «دولت» برای داعش استفاده میشود و هرکس از کلمه داعش استفاده کند هفتادوپنج ضربه شلاق مجازات اوست (ابراهیم نژاد، ۱۳۹۳، ۳۶).
هویت و اهداف این گروه بنیادگرا و ارتباطات آن به علت اطلاعات متناقض در خصوص آن گم شده است. گروهی معتقدند داعش یکی از شاخههای القاعده در سوریه است. گروه دیگری آن را یک سازمان مستقل میدانند که برای تشکیل دولت اسلامی در تلاش است و یک گروه سوم نیز معتقد است داعش ساختهوپرداخته نظام سوریه است تا مخالفان و گروههایش را نابود کند. با توجه به این مطالب داعش چیست؟
باوجودآنکه این گروه بهتازگی در سوریه پا به عرصه گذاشته است اما یک تشکیلات جدید نیست بلکه قدیمیترین تشکیلات در بین همه گروههای مسلح برجسته در سوریه و در منطقه است. ریشههای تشکیل داعش به سال ۲۰۰۴ میلادی بازمیگردد زمانی که ابو مصعب زرقاوی (سرکرده القاعده در عراق) گروهی به نام «جماعت توحید و جهاد» را تشکیل داد. زرقاوی ریاست این گروه را به عهده داشت و با القاعده به رهبری اسامه بنلادن در آن زمان بیعت کرد و سپس نماینده القاعده در این منطقه شد و «شبکه القاعده در کشور رافذین (عراق)» نام گرفت.
شبکه القاعده در عراق در زمان اشغالگری آمریکا در عراق بهعنوان یک گروه جهادی ضد نیروهای آمریکایی مطرح و همین باعث جذب جوانان عراقی شد که برای مقابله با اشغالگران آمریکایی در عراق تلاش میکردند و بهسرعت بر نفوذ این شبکه و نیروهای آن افزوده و به قدرتمندترین شبهنظامیان مستقر و جنگجو در عراق تبدیل شد. زرقاوی در سال ۲۰۰۶ میلادی در نوار ویدیویی ظاهر شد و تشکیل «شورای مشورتی مجاهدین» به رهبری عبدالله رشید بغدادی را اعلام کرد .زرقاوی در همان ماهی که تشکیل این شورا را اعلام کرد کشته شد و ابوحمزه مهاجر بهعنوان رهبر شبکه القاعده در عراق انتخاب شد. اواخر سال ۲۰۰۶ میلادی یک گروه نظامی تشکیل شد که دربرگیرنده همه شبکهها و تشکیلات بنیادگرا در عراق بود علاوه بر اینکه مظهر و نماد اهداف این گروهها بود و نامش نیز «دولت اسلامی عراق» به رهبری ابو عمر بغدادی است.
ابوبکر بغدادی: در چهارمین ماه سال ۲۰۱۰ میلادی و مشخصاً در آوریل آن سال نیروهای آمریکایی به اجرای عملیات نظامی در منطقه ثرثار اقدام و به خانهای که ابو عمر بغدادی و ابوحمزه مهاجر در آن حضور داشتند حمله کردند و پس از درگیریهای شدید بین دو طرف و بهکارگیری هواپیماها این دو نفر کشته شدند. یک هفته بعد این گروه در بیانیهای در اینترنت به کشته شدن ابو عمر بغدادی و ابوحمزه مهاجر اعتراف کرد. شورای مشورتی دولت اسلامی عراق پس از گذشت ده روز تشکیل جلسه داد و ابوبکر بغدادی را بهجای عمر بغدادی به ریاست انتخاب کرد و او امروز «امیر دولت اسلامی عراق و شام» محسوب میشود (ابراهیم نژاد، ۱۳۹۳، ۳۸).
او ابراهیم بن عواد بن ابراهیم بدری متولد سال ۱۹۷۱ میلادی در شهر سامراست. وی اسامی و القاب زیادی مانند علی البدری السامرایی ، ابو دعا ، دکتر ابراهیم ، کرار و ابوبکر بغدادی دارد.
او فارغالتحصیل دانشگاه اسلامی بغداد است و لیسانس و فوقلیسانس و دکترایش را در این دانشگاه گرفته و معلم و استاد و مبلّغ بوده است و بافرهنگ اسلام ، علم و فقه شرعی نیز آشناست و به علوم تاریخی و نسب افراد نیز آشنایت دارد. ابراهیم بن عواد بن ابراهیم البدری در یک خانواده مذهبی دارای عقیده سلفی تکفیری متولد شده است. پدرش شیخ عواد از بزرگان عشیره البو بدری عراق است که نسب وی به قریش بازمیگردد و عموهایش از مبلّغان اسلامگرا در عراق است. بغدادی فعالیتهای خود را با تبلیغ و آموزش شروع کرد اما طولی نکشید که به عرصه جهادی کشیده شد و بهعنوان قطبی از قطبهای سلفیه جهادی و بهعنوان برجستهترین نظریهپردازان سلفیه جهادی در استانهای دیاله و سامرای عراق مطرح شد. نخستین فعالیتهای خود را از مسجد امام احمد بن حنبل آغاز و یک مؤسسه جهادی کوچک در این منطقه به وجود آورد و این مؤسسه نیز چندین عملیات تروریستی انجام داد و در جنگهای خیابانی در عراق در سالهای گذشت شرکت کرد. بغدادی سپس نخستین گروه موسوم به «ارتش اهل سنت و جماعت» را با همکاری با برخی شخصیتهای بنیادگرایی که با وی در اندیشه و خط مشی و هدف هم سو بودند تشکیل داد و در بغداد ، سامرا و دیاله فعالیتهایش را گسترش داد و طولی نکشید که به همراه گروهش به شورای مشورتی مجاهدین ملحق شد و برای تشکیل و سازماندهی شوراهای شرعی در این شورا تلاش کرد و بهعنوان عضوی از اعضای شورای مشورتی بود تا اینکه تشکیل دولت اسلامی عراق اعلام شد. ابوبکر بغدادی با ابو عمر بغدادی روابط نزدیکی داشت تا جایی که ابو عمر بغدادی پیش از کشته شدنش توصیه کرد ابوبکر بغدادی جانشین وی در رهبری دولت اسلامی عراق باشد و این اتفاق در شانزدهم ماه مه سال ۲۰۱۰ میلادی رخ داد و ابوبکر بغدادی بهعنوان امیر دولت اسلامی عراق منصوب شد.
صرفنظر از اقدامات القاعده در عراق و دوره زرقاوی و پیروان زرقاوی ، دولت اسلامی عراق از زمانی که ابوبکر بغدادی به رهبری آن انتخاب شده است یک تاریخ خونین طولانی دارد. دولت اسلامی در عراق تعداد زیادی عملیات و حملات تروریستی انجام داده که نتیجه آن کشته شدن هزاران عراقی بوده است. مهمترین این حملات نیز عملیات مسجد امالقری در بغداد بود که طی آن خالد فهداوی از نمایندگان مجلس عراق کشته شد. همچنین چندین عملیات انتقام خون اسامه بنلادن رهبر سابق القاعده انجام شد و حملات متعدد تروریستی در عراق صورت گرفت که براثر آن صدها نفر از نیروهای ارتش و پلیس و مردم کشته شدند. پایگاه اینترنتی وابسته به القاعده در عراق مسئولیت بیش از ۱۰۰ حمله انتحاری در انتقام کشته شدن بنلادن را به عهده گرفته است. سپس چندین عملیات موسوم به عملیات ویژه مانند حمله به بانک مرکزی عراق ، وزارت دادگستری ، حمله به زندانهای ابوغریب و حوت انجام شد
(www.vahabiat.porsemani.ir).
اعضای تشکیلدهنده داعش: در حال حاضر بهجز داعش ۱۳ گروهک و فرقه سنی مذهب دیگر بهطور موقت با داعش متحد شده و در حال جنگ با ارتش عـــراق در خاک این کشور بوده که اسامی تعدادی از آن ها عبارت است از؛ گروهک نقشبندیه، جیش المجاهدین، ثوره العشرین، الجیش الاسلامی، قاعده الجهاد، الطائفه المنصوره، انصار التوحید، انصار السنه، الغربا، الاهوال، انصار الاسلام، گروه المختار.
حزب بعث: طبق آمارهای رسمی رژیم گذشته عراق، ۱۱ میلیون نفر از شهروندان کشور عضو حزب بعث بودند که در شکل تیم، گروه، شعبه و شاخه فعالیت میکردند. هر تیم حداقل سه نفر را در برمیگرفت و هر گروه از سه تا هفت تیم تشکیل میشد. برای تشکیل یک شعبه حداقل دو گروه موردنیاز بود و برای اینکه شاخهای از حزب بعث در یکی از شهرهای عراق شکل بیابد، حداقل به دو شعبه نیاز داشت. با سقوط رژیم صدام حسین بسیاری از این نیروها پراکنده شدند یا با وضع جدید همراه شدند؛ اما ناتوانی دولت مالکی در زمینههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی از یکسو سوگیری فرقهای نخستوزیر شیعه عراق از سوی دیگر، باعث گردید که بعثیها یکبار دیگر بتوانند خود را سازمان دهند. در حال حاضر آماری وجود ندارد که تعداد بعثیهای فعال را نشان دهد اما برخی برآوردها آن ها را در حدود نیم میلیون نفر تخمین میزنند. سیاست ترور شخصیتهای بعثی در سالهای اخیر که در قشرهای تحصیلکرده عراق گسترده بود، باعث مخفی شدن بسیاری از آن ها شد؛ اما با شدت گرفتن درگیریها امکان بازگشت همه آنان وجود دارد. بخش وسیعی از بعثیها در مناطق شیعه عراق حضور دارند و ممکن است حوادث اخیر عراق یکبار دیگر آن ها را به صحنه برگرداند.
افسران سابق ارتش عراق: دهها افسر سابق ارتش و گارد ریاست جمهوری و عنصر دستگاه اطلاعات و امنیت رژیم سابق عراق به گروه تروریستی داعش ملحق شدند و در لحظه ورود به شهر موصل دهها سرباز فراری از خدمت نظاموظیفه و افراد سابقهدار و تحت پیگرد به اتهام ارتکاب جرائم مختلف و فراری از دستگاه قضایی برای تصرف شهر به داعش ملحق شدند و تعداد این افراد زمانی بیشتر شد و افزایش یافت که گروه تروریستی داعش اقدام به گشودن دربهای زندانهای این شهر نمود و خواستار پیوستن زندانیان به صفوف خویش شد.
ارتش مجاهدین: یک گروه جهادی سنی نزدیک به سازمان القاعده است. این گروه در زمان فعالیت «صحوات» (نیروهای عشایری که توسط آمریکا به وجود آمد و بهوسیله نوری مالکی منحل شد) در مناطق سنی نشین از بین رفت. با بالا گرفتن درگیریها در سوریه، این تشکل به آن کشور رفت تا به یاری جبهه النصره بشتابد اما در جریان جنگ داعش در عراق، دوباره به عراق بازگشته است. این نیروها بیشتر در مرز عراق با سوریه و شهرهای کرمه و فلوجه فعال هستند. در دو منطقه زوبع و یوسفیه بغداد نیز تیمهای عملیاتی مخفی دارند که مترصد اوضاع هستند تا وارد عملیات شوند. تعداد نفرات آن به چهار هزار جنگجو میرسد و توانایی ساخت موشکهای دستساز رادارند. عملیات کمین درراه نیروهای دولتی از تخصص این گروه بهحساب میآید. این گروه مسلح ازجمله گروههای تکفیری مسلحی است که از سال ۲۰۰۳ میلادی فعالیت خود را در عراق آغاز کرد و هماکنون نیز تلاش دارد، فعالیت خود را در عراق توسعه و گسترش دهد.
مردان طریقت نقشبندی: طریقت نقشبندی که ازنظر مذهبی آمیزهای از تصوف و اهل سنت است، اعتقاد به ارتباط مستقیم با پیامبر اسلام از طریق خلیفه اول ابوبکر دارد. همچنین این فرقه اعتقاد دارد که به شکل غیرمستقیم با حضرت علی (ع) ارتباط دارد. رهبر معنوی و تاریخی این فرقه «محمد بهاءالدین شاه نقشبند» است. او مدعی بود نام خدا بر قلب وی نقشبست و هیچگاه از آن جدا نشد، ازاینرو به «نقشبند» معروف شد. طریقت نقشبندی در پی تکفیر حکام سرزمینهای اسلامی نیست بلکه خواهان نصیحت آن هاست؛ اما ازنظر سیاسی در دوره رژیم بعثی صدام و اکنون، این فرقه تابع اوامر عزت ابراهیم دوری معاون پیشین صدام حسین میبخشد. جنگجویان این تشکل روش جهادی آزادیبخش به سبک عمر مختار در لیبی و امیر عبدالقادر در الجزایر را اتخاذ کردهاند. تخمین زده میشود که شمار جنگجویان این تشکل بین هزار تا پنج هزار نفر هستند و عزت ابراهیم نقش مهمی در سازماندهی آن ها داشت. مأموریت آن ها دفاع از اهل سنت و مبارزه با ایران و هواداران آن در عراق است. این گروه خود را متفاوت با القاعده میداند اما آماده همکاری با هر گروهی است که بر ضد حکومت ایران برخیزد. این گروه توانسته موشکهای سادهای بسازد که بین ۲۵ تا ۳۰ کیلومتر برد دارند. این تشکل در مناطق موصل، کرکوک و بخشی از بغداد فعال است و به خاطر کثرت آن ها در شهر موصل، بعد از تحولات اخیر، اداره شهر به آن ها واگذار شده است.
ارتش اسلامی عراق: این گروه در سال ۲۰۰۴ م تشکیل شد. تنها گروه مسلح مخالف دولت است که آییننامه داخلی دارد و افراد خود را بر اساس تمام سلسلهمراتب یک ارتش کلاسیک سازماندهی میکند. این ارتش محصول فعالیتهای اخوانالمسلمین در عراق است. با راندن رهبران سیاسی اخوانالمسلمین از فرایند سیاسی و صدور حکم اعدام برای آن ها توسط نوری مالکی، ارتش اسلامی عراق یکبار دیگر به صحنه رویاروییها بازگشته است. ارتش اسلامی عراق گروه مسلح سنی و تندرویی متشکل از افسران سابق ارتش عراق و فرزندان عشایر این کشور است.