مرد گریست تعویض
محور همنشینی مجاز مرسل، همنشینی، مجاورت، بافتار، ترکیب
شکل ۲-۶) محورهای همنشینی و جانشینی شکل ۲-۷) محورهای یاکوبسن
عملکرد همنشینی به صورت ترکیب «فلان عنصر و فلان عنصر و…» است. (مثلا در جملهی آن مرد گریست) اما عملکرد جانشینی به صورت انتخاب از میان «فلان عنصر یا فلان عنصر یا …» میباشد (مثلا اگر کلمهی انتهایی درجملهی مذکور با «رفت» یا «خواند» عوض شود). روابط همنشینی امکاناتی برای ترکیباند اما روابط جانشینی شامل مقایسهی میان عناصر وقائل شدن به تمایز بین آنها میباشند. همنشینی به روابط درونمتنی به دیگر دالها که در متن وجود دارند مربوط است درحالی که جانشینی به روابط بینامتنی، به دالهایی ارجاع پیدا میکند که در متن غایب هستند. «ارزش» یک نشانه توسط هر دوی این روابط تعیین میشود. این دو محور یک بافت ساختاری را مهیا میسازند که نشانهها در آن معنا مییابند؛ آن ها اشکالی ساختاری هستند که ازطریقشان نشانهها به صورت رمزگان سازمان مییابند (چندلر: ۱۳۸۶ ص ۱۳۰).
عناصر جانشینی را میتوان در فیلم هم مشاهده کرد، این عناصر دربرگیرندهی تغییر در شیوهی فیلمبرداری مانند: کات، فید، دیزالو و وایپ میباشد. متنها در یک رسانه یا ژانر ویژه معنا با توجه به روشی که آنها را از رسانههای رقیب جدا میسازد تولید میکنند. در تفسیر صحنهای از یک فیلم، تفسیر به هر دو روش تحلیلهای جانشینی (مقایسهی ناخودآگاه این صحنه با صحنههای دیگری که میتوانستند جای آن قرار گیرند) و تحلیلهای همنشینی (مقایسهی این صحنه با صحنههای قبلی و بعدی) بستگی دارد. صحنهی مشابهی که در دو لحظه از فیلم تکرار شود، هر بار متفاوت از بار پیش مورد خوانش قرار میگیرد.
مفهوم رمز و رمزگان
مفهوم رمز در نشامهشناسی بسیار بنیادین است. سوسور با رمزگان زبانی سروکار داشت و تاکید میکرد که نشانهها به تنهایی معنادار نیستند و فقط وقتی که در ارتباط با یکدیگرند تفسیرپذیر میباشند. رومن یاکوبسن اصرار داشت که تولید و تفسیر متون به وجود رمزگان یا قراردادهای ارتباطی بستگی دارد. بنابراین معنای نشانه به رمزی که در آن قرار گرفته بستگی دارد. رمزگان چارچوبی را به وجود میآورد که در آن نشانهها معنا مییابند. در واقع نمیتوان چیزی را که در قلمرو رمزگان نیست نشانه نامید. به علاوه اگر رابطهی میان دال و مدلول را اختیاری فرض کنیم، آنگاه روشن است که تفسیر معانی مرسوم نشانهها مستلزم آشنایی با مجموعههای مناسبی از قراردادها میباشد (همان). رمزگان، نشانهها را به نظامهای معنادار تبدیل میسازد و بدین ترتیب باعث ایجاد رابطه میان دال و مدلول میگردد، جهان برای هر یک از فرهنگها در چهارچوب رمزهایی شکل میگیرد که به آن ها امکان مبادله تجربههای خویش را میدهد و از همین طریق ما میتوانیم در مورد هستی و جهان اجتماعی بیاموزیم (ضمیران: ۱۳۸۲ صص ۱۳۵ و ۱۴۰).
قراردادهای رمزگان نشانگر بُعدی اجتماعی در نشانهشناسی هستند: یک رمز مجموعهای از فرایندهاست که کاربران رسانه که در یک چارچوب فرهنگی عمل میکنند با آن ها مانوساند. همانطور استوارت هال[۱۳] باور داشت «بدون کارکرد یک رمز هیچ گفتمان قابل درکی وجود ندارد». نشانهشناسان به دنبال درک رمزگان و قواعد ضمنی و محدودیتهایی هستند که در فرایند تولید و تفسیر معنای هر رمز وجود دارد. آن ها دریافتهاند که تقسیم رمزگان در گروهای مختلف میتواند مفید باشد (چندلر: ۱۳۸۶). رمز به عنوان حلقه واسط میان پدیدآورنده، متن و مخاطب، نظامی از نشانههای قانونمند مبتنی بر قوانین و عرفهای فرهنگی است که به ما امکان بازتولید، حفظ و تحول فرهنگ را میبخشد (فیسک: ۱۳۸۰ ص ۱۲۷). ابتداییترین و فراگیرترین رمز در هر جامعه زبان طبیعی غالب آن است که در آن همراه با دیگر رمزگان زیررمزگان فراوانی وجود دارد. انواع مختلف رمزگان ممکن است با هم تداخل داشته و شامل درنظر گرفتن چندین رمزگان و روابط میان آنها باشد. رمزگانی که در زیر به آنها اشاره میشود رمزگانی هستند که در بافت رسانهها، ارتباطات و مطالعات فرهنگی وجود دارند.
رمزگان اجتماعی
- زبان گفتاری (زیررمزگان آواشناختی، نحوی، واژگانی، عروضی و فرازبانی)؛
- رمزگان بدنی (تماس بدنی، مجاورت، جهت فیزیکی، ظاهر، حالات چهره، نگاه، حرکات سر و ادا و اطوار)
- رمزگان مربوط به کالا (مد، لباس، ماشین)؛
- رمزگان رفتاری (آداب و رسوم، تشریفات، ایفای نقش، بازیها).
رمزگان متنی
- رمزگان علمی (شامل ریاضیات)؛
- رمزگان زیباشناختی در محدودهی هنرهای مختلف (شعر، نمایش، نقاشی، پیکرتراشی، موسیقی و غیره)- شامل کلاسیسم، رمانتیسم و رئالیسم؛
- رمزگان ژانری، بلاغی و سبکی: تفسیر، استدلال، توصیف، روایت و غیره؛
- رمزگان رسانههای ارتباط جمعی شامل رمزگان عکاسی، تلویزیونی، فیلمی، رادیویی و مطبوعاتی که هم فنی و هم قراردادی هستند (شامل صفحهآرایی) .
رمزگان تفسیری
- رمزگان ادراکی: مانند درک بصری
- رمزگان ایدئولوژیک: رمزگانی برای رمزگذاری و رمزگشایی. مانند ایسمها
رمزگان ادراکی: به گفتهی برخی از نظریهپردازان حتی ادراک ما از جهان روزمره شامل رمزگان است. دریدا میگوید ادراک همیشه از پیش بازنمایی شدهاست. ادراک وابسته به رمزگذاری جهان به نشانههایی شمایلی است که میتوانند آن را در ذهن ما بازنمایی کنند. با این وجود، نیروی این همانیهای آشکار فوقالعاده زیاد است. ما فکر میکنیم این خود جهان است که در ذهنمان میبینیم نه تصویر رمزگذاری شدهی آن. این رمزگان در فیلم ماتریکس[۱۴] به نمایش گرفتهشد؛ در آن فیلم از نشانههای دیجیتال برای نشان دادن دنیای رمزگان آدمی استفاده گردیدهاست؛ تمام حالات انسانی اعم از مادی و غیرمادی به دست نیرو و قدرت ماشینها به شکل رمزهای صفر و یک درآمده و بهواسطهی این رمزگان، آدمهایی که در داخل محفظههای شیشهای در حالتی بهخواب رفته به اسارت درآمدهاند، در دنیایی بازنمایی شده از دنیای واقعی که به دست ماشینها نابود گشتهاست؛ زندگی میکنند.
تمایزهای اجتماعی در یک فرهنگ توسط رمزگان اجتماعی تعیین میشوند.تمایزهای اجتماعی را نه تنها از رمزگان زبانی بلکه از دستهای از رمزگان غیرگفتاری نیز میتوان استنتاج نمود. انسانها میآموزند که جهان را به مثابهی رمزگان و قراردادهایی که در بافتهای اجتماعی – فرهنگی خاص مسلط هستند و دستوراتی که با آنها اجتماعی شدهاند، مورد خوانش قرار دهند. هر متن نظامی از نشانههای سازمان یافته برطبق رمزگان و زیررمزگانی است که بازتابی از ارزشها، گرایشها، باورها، فرضها و کنشهای معین میباشند. هنگام آفرینش متون، ما نشانهها را در ارتباط با رمزگانی که با آن ها مانوس هستیم انتخاب و ترکیب میکنیم. رمزگان، پدیدهها را به منظور آسانتر کردن تجربیات ارتباطی در اختیارمان قرار میدهند. نشانهها هنگام خوانش متون، در ارجاع به رمزگان مناسب، تفسیر میشوند. رمزگان متنی تعین کنندهی معنای متون نیستند بلکه محدود کنندهی آن هستند.
قراردادهای اجتماعی میگویند نشانهها معنا ندارند مگر اینکه شخصی بخواهد که معنا داشته باشند. با اینکه متون همواره برای تفسیر باز هستند اما بهکارگیری رمزگان ما را به سمت آنچه استوارت هال «خوانش ارجح» مینامد راهنمایی میکند و از آنچه اکو «رمزگشایی منحرف» مینامد دور میسازد.
یکی از بنیادیترین انواع رمز متنی مربوط به ژانر است. تعریف سنتی ژانر براساس این دیدگاه است که یک ژانر تشکیلدهندهی قراردادهای ویژهی بافتی (مانند مضمونها یا زمینهها) و یا صوری (شامل ساختار و سبک) است که میان تمام متون آن ژانر خاص مشترک میباشد. با بررسی گونهشناسی عمومی رمزگان، میتوان به این نتیجه رسید که هیچکدام از طبقهبندیهای ژانر از نظر ایدئولوژیک بی طرف نیستند. برای مثال اگر مورد فیلم را در نظر بگیریم، ویژگیهای متنی که نوعاً توسط نظریهپردازان فهرست شدهاند عبارتند از:
- روایت – طرحها و ساختارها، موقعیتهای پیشبینیپذیر، سکانسها، اپیزودها، موانع، کشمکشها و گره گشاییهای مشابه؛
- شخصیتپردازی – انواع مشابه شخصیتها، نقشها، ویژگیهای شخصی، انگیزشها، مقاصد و رفتارها؛
- مضمونهای اصلی، عناوین، موضوعات (اجتماعی، فرهنگی، روان شناختی، حرفهای، سیاسی، جنسی و اخلاقی) و ارزشها؛
- موقعیت – جغرافیایی و تاریخی؛
- شمایلنگاری (بازتابی از روایت، شخصیتپردازی، مضمون و موقعیت) – مجموعهای آشنا از تصاویر یا بنمایهها و دلالتهای ضمنی تثبیت شده؛
- تکنیکهای سینمایی – قراردادهای موسوم حرکت دوربین، نورپردازی، صدابرداری، رنگ، تدوین و غیره.
همهی بازنماییها نظامهایی نشانهایاند: آن ها بیشتر دلالتگرند تا بازنماینده، و بیشتر به رمزگان ارجاع میدهند تا به واقعیت. برای پذیرش این موضع نیازی به انکار وجود واقعیت خارجی نیست ولی به رسمیت شناختن رمزگان متنی واقعگرا و قراردادی لازم به نظر میرسد. واقعگرایی به رسانهها به عنوان ابزاری خنثی برای بازنمایی واقعیت مینگرد.
مدلول با ارزشتر از دال تلقی میشود. فرایندهای بازنمایی در واقعگرایی تمایل به پنهان کردن شیوهی تولید متون دارند چنانکه انگار متون تکههایی از زندگی هستند که دست بشر آن ها را لمس نکردهاست. طبیعی بودن متون واقعگرا به این خاطر نیست که آن ها بازتابدهندهی جهان هستند بلکه به این دلیل است که از متونی دیگر مشتق شدهاند. این که فرایندهای نشانهای مأنوس به نظر میرسند باعث میشود که رسانه ِبودنشان از نظرها دور بماند. مطالعهی مکرر متون واقعگرایی که با آن ها مأنوس هستیم باعث تثبیت عینیت نگاه عادتزدهی ما میشود.
دیدگاه همزمانی نشانهشناسی ساختارگرا به این عقیده گرایش دارد که رمزگان ایستا هستند، اما این رمزگان منشاء دارند و دگرگون میشوند و مطالعهی سیر تحول آن ها از تلاشهای مشروع نشانهشناسی است به قول گیرو[۱۵] فرایندی تدریجی به نام رمزیشدن وجود دارد که به موجب آن نظامی از تفسیرهای ضمنی، شکل رمزگان به خود میگیرند. رمزگان نظامهایی پویا هستند که در طول زمان تغییر میکنند و بنابراین همانقدر که اجتماعی – فرهنگیاند، تاریخی نیز میباشند. رمزی شدن فرایندی است که با آن قراردادها تثبیت میشوند. برای نمونه در سریالهایی که از شبکههای مختلف ایران بویژه در ماه رمضان پخش میشوند، داشتن ریش و نامی عربی ِ یک بازیگر تبدیل به یک رمز شدهاست که نشانهای از فردی خوب و ایدهال است از طرفی دیگر داشتن نامی ایرانی و صورتی صاف و بدون ریش و سبیل نشانهای از یک فرد بد و شیطانصفت است.
از دیدگاه تاریخی بسیاری از رمزهای رسانهی جدید از رمزهای مربوط به یک رسانهی از پیش موجود به وجود میآیند. بعضی از رمزهای منحصر به یک رسانهی خاص یا چند رسانهی نزدیک به هم هستند (مثلا «فید [محو شدن]» مختص فیلم و تلویزیون است)؛ برخی دیگر از رمزگان میان چندین رسانه مشترکاند؛ و برخی هم فرایندهایی فرهنگی هستند که وابسته به رسانه نمیباشند.
نشانهشناسی یا (semiotics) از چارلز سندرس پیرس
برخلاف الگوی سوسور که نشانه را به صورت یک جفت خود بسنده معرفی کرده بود، پیرس یک الگوی سهتایی ارائه کرد: نمود: شکلی که نشانه به خود می گیرد(که لزوما مادی نیست). تفسیر: که نه یک تفسیرگر بلکه ادراکی است که توسط نشانه به وجود میآید. موضوع: چیزی که نشانه به ان ارجاع دارد. نشانه [در شکل یک نمود] چیزی است که نزد فردی خاص بر چیزی دیگر، در بعضی وجوه و قابلیتها، دلالت می کند.
پیرس برهمکنش میان ِ نمود، موضوع و تفسیر را فرایند ِ«نشانگی» مینامد. در الگوی پیرس چراغ راهنمایی که فرمان «ایست» را نشان دهد نشانهایست شامل: نور قرمز چراغ راهنما در یک چهارراه (نمود)؛ توقف وسایل نقلیه (موضوع) و این فکر که چراغ قرمز نشان میدهد که وسایل نقلیه باید بایستند (تفسیر). الگوی پیرس از نشانه شامل موضوع یا مصداق است که چنین چیزی مستقیماً در الگوی سوسور وجود ندارد. نمود در معنا شبیه دال سوسوری است و تفسیر معنایی شبیه به مدلول دارد. البته کیفیت تفسیر بیشباهت به مدلول است: زیرا خود یک نشانه در ذهن تفسیرگر است.
در نظر پیرس «یک نشانه…خطاب به کسی است یعنی در ذهن آن فرد نشانهای معادل یا شاید یک نشانه بسط یافته بهوجود میآورد که ما آنرا تفسیر نشانهی نخستین مینامیم (چندلر: ۱۳۸۶ صص۶۴ و ۶۵). پیرس در جاهای دیگر افزودهاست که معنای یک بازنمود ممکن است چیزی نباشد جز یک بازنمودی دیگر. تفسیر نخست میتواند دوباره تفسیر شود. تفسیر و باز تفسیر.
سهگانهی پیرس معمولاً بهصورت «مثلث نشانهای» نمایش داده میشود.