گروه دوم از روحانیون کسانی بودند که از سادات محسوب نمی­شدند و جزو مردم عادی به شمار می­رفتند و با نام­های مُلّا، شیخ و آخوند شناخته می­شدند؛ مانند شیخ محمدباقر بهاری، شیخ علی شریعت­مدار، شیخ­ علی ثقه­الاسلا­م همدانی و آخوند ملاعلی همدانی که همگی بومی و همدانی بودند. از روحانیون مهاجر این گروه، نام شیخ محمدعلی دامغانی و شیخ محمدعلی خوانساری شناخته شده است.
روحانیون، از نفوذ و اعتبار خاصی برخوردار بوده، احکام شرعی و فقهی را در شهر جاری می­کردند؛ چنانکه شیخ محمدباقر بهاری حکم قصاص سید احمد را که مرتکب قتل عمد شده بود صادر نمود و دستور مزبور، بدون کوچک­ترین مخالفتی در میدان شهر اجرا شد(نجمی، ۲۵:۱۳۳۷).
به طور کلی روحانیون، اعم از سادات و غیر سادات، به دلیل ارتباط نزدیکی که با دولتیان، اشراف و اعیان از یک­سو و طبقات پایین مانند کشاورزان، کارگران و بازاریان از سوی دیگر داشتند، نقش واسطه و میانجی را ایفا می­کردند و در رویدادهای مهم، نقش زیادی داشتند. آنان در مقابل ظلم و تجاوز خوانین می­ایستادند و علاوه بر آن وظایف هدایت و ارشاد دینی را نیز بر عهده داشتند.
۲-۱۰- دهقانان و رعایا:
این طبقه، از پایین­ترین افراد اجتماع بوده که فاقد هرگونه حق و حقوق اجتماعی و مدنی بودند و به شدت استمثار می­شدند. آنان به­ عنوان زارع و دهقان، در مقابل دستمزد کم و ناچیز، در زمین­های اربابی کار می­کردند و یا اگر در زمین­های کوچک خود هم به کشاورزی می­پرداختند، در مقابل دریافت کمک­های اربابی که به آن­ها وابسته بودند، محصولاتشان– که عمدتاً به سبب شرایط آب و هوایی همدان، غلات بود نیز در کل به انبار اربابی برده می­شد.
هر چند کشاورزان و زارعان به همراه خانواده­های خود در زمین­های اربابی فعالیت می­کردند، اما همیشه در فقر و فلاکت و گرسنگی توأم با تعدی و اجحاف نمایندگان ارباب و مأموران حکومتی و حکومتیان می­زیستند و از هیچ امنیت مالی و جانی برخوردار نبودند؛ مخصوصاً با داشتن اربابان و خوانین مقتدری همچون قراگوزلوها، انواع تحقیر، کتک، شکنجه و هتک ناموس را تحمل می کردند. علاوه بر این مشکلات، آنان به املاک اربابی وابسته بوده، جزو دارایی خان محسوب می­شدند و بدون اجازه­ی شخص خان، حق نقل مکان و تغییر محل سکونت خود را نداشتند. از طرف دیگر، آنان ناگزیر به پرداخت انواع مالیات­های اربابی، همچون مالیات شاخ (دام)، بهره­ی مالکانه، بیگاری و غیره بودند(راوندی، ۱۳۶۴: ۶۹۶).
کارگران، برعکس کشاورزان، جمعیت زیادی نداشتند؛ زیرا فقدان صنایع و کارخانجات موجب شده بود که تعداد این گروه چندان چشم­گیر نباشد. فقط عده­ی قلیلی از آنان در بازار به عنوان کارگران دباغ­خانه و آهنگری و یا باربری مشغول به کار بودند. آنان از هرگونه امتیاز اجتماعی و حقوقی محروم بوده، چاره­ای جز تمکین نداشتند.
این طبقه، به دلیل نداشتن توان مالی و استقلال رأی، از تحصیل نیز بی­بهره بودند. ظاهراً چنین مقدر بود که آن­ها نسل به نسل به طور موروثی کارگرزاده و نوکر خوانین و اشراف و اعیان باشند؛ بدون این­ که از ارج و منزلتی برخوردار باشند.
۲-۱۱- اقلیت­های مذهبی:
در کنار طبقات اجتماعی شهر، گروه و جمعیتی دیده می­شد که به عنوان اقلیت مذهبی معرفی شده بودند. در سال ۱۳۲۴ق، شهر همدان دارای ۲۰ هزار خانه و ۱۰۰ هزار نفر جمعیت بود که از این تعداد، ۲هزار نفر آنان یهودی و هشتصد نفر ارمنی بودند(ظهیرالدوله، ۱۳۶۷: ۸۸).
یهودیان، پرجمعیت­ترین اقلیت مذهبی همدان بودند و به همین سبب، برای خود دارای راسته بازار جدا به نام راسته یهودی­ها، محله­ و سرا، حمام و مدرسه­ی جداگانه و مستقل بودند. اکثریت آنان مثل یهودیان دیگر جهان در جست وجوی مشاغل راحت و پردرآمدتری بودند که متضمن تلاش و مسئولیت زیادی نباشند؛ از قبیل طلا­سازیی، عتیقه و جواهرفروشی، رَمالی، بزازی و خرازی. علاوه بر این، اکثر قریب به اتفاق پزشک یا حکیم باشی­های همدان از یهودیان بودند که یا مطب رسمی داشتند یا در منزل به مداوای ابتدایی می­پرداختند و یا به صورت دوره­گرد در میان کوچه و بازار راه می­افتادند و تعداد اندکی هم سوار بر الاغ رهسپار روستاها می­شدند(اذکایی، ۱۳۶۷: ۲۶۷).
پایان نامه - مقاله - پروژه
جمعیت یهودیان روز به روز رو به افزایش بود؛ چنانکه در سال ۱۳۲۸ق، جمعیت آنان بالغ بر هشت هزار نفر می­شد، یهودیان با مسلمانان روابط چندان صمیمانه­ و دوستانه­ای نداشتند و مسلمانان همدان به شدت از آنان کناره­گیری می­کردند و جز در موارد درمانی و داد و ستد، هرگز معاشرت و اُلفتی با آنان نداشتند؛ حتی گاهی اوقات بر سر مسائل عقیدتی(مذهبی) رو در روی هم قرار می­گرفتند و کار به نزاع می­کشید(لویی، ۱۳۳۹: ۸۴۰).
نمونه­ بارز این برخورد، دستور آخوند ملا عبدالله بروجردی به یهودیان مبنی بر دوختن یک تکه پارچه بر لباس خود بود (یا به قول همدانی­ها وصله­ی جودی) تا از مسلمین متمایز باشند. این دستور موجب درگیری و اغتشاش شد و حمایت سیف­الدوله، حاکم وقت همدان، ۱۳۱۰ق، از یهودیان سبب گردید که مردم از ملاعبدالله حمایت ننمایند و حتی به دارالحکومه حمله و آنجا را غارت کنند، حاکم مزبور نیز در این جریان ناگزیر از ترک شهر شد. این غائله با وساطت میرزا حسن آشتیانی و نامه­نگاری وی با دربار خاتمه یافت(صفائی، ۱۳۴۵: ۲۰).
از اقلیت­های دیگر ساکن همدان، ارامنه بودند که به دلیل صداقت و درست­کاری، در بین مردم مسلمان همدان محبوبیت و احترام خاصی داشتند و هیچ­گاه دیده نشد که مسلمان­ها نسبت به آن­ها کینه و عداوتی از خود بروز دهند و به آزارشان بپردازند. در نتیجه، آنان در کنار مسلمانان با استقلال و احترام تمام به زندگی خود ادامه می­دادند. آن­ها حتی در به جای آوردن مراسم مذهبی و سنت­هایشان آزاد و دارای کلیسا بودند. تا جایی که کلیسای ارامنه واقع در جنب تپه مصلی، یکی از ابنیه­ی تاریخی و با شکوه همدان محسوب می­گردد(قرگوزلو،۱۳۷۳: ۲۳).
کار ارامنه­ی همدان، اغلب تجارت، مشروب سازی و مشروب فروشی، عکاسی، جواهر و عتیقه فروشی و کارهایی از این قبیل بود. محل سکونت آنان نیز اغلب نزدیک همدان قریه­ی شورین بود(شوشتری علوی، ۱۳۷۷: ۱۰۰). علاوه بر این موارد باید از فرقه­ی شیخیه یاد کرد که در استنباط مسائل فقهی، جزو اخباریون و با اجتهاد از طریق اصول فقه مخالف بودند.
رهبر فرقه­ی مذکور در همدان شخصی بود به نام شیخ محمدباقر بن محمدجعفر اصفهانی که در شهر مزبور اقامت داشت و به قراء و قصبات (روستاهی دور و نزدیک) برای تبلیغ، مبلّغ اعزام می­نمود. این کار، موجب واکنش مسلمانان همدان گردید و به درگیری و شورش انجامید و سبب شکل گیری واقعه­ی شیخیه در زمان مظفرالدین شاه در سال ۱۳۱۵ق، در همدان گردید(سند شماره ۱۱۲۲۸- ق مؤسسه­ی مطالعات تاریخ معاصر همدان).
هنوز چند صباحی از فعالیت شیخیه و واقعه­ی سال ۱۳۱۵ق، نگذشته بود که بهائیان (پیروان محمدعلی باب) در همدان نفوذ کرده، شروع به فعالیت نمودند و در راستای گسترش عقاید خود اقدام به برپایی جلسات و اعزام مبلغ به اطراف کردند. به دنبال اقدامات و فعالیت­های این فرقه، مرحوم حجه­الاسلام سیدعباس موسوی، معروف به داعی­الاسلام (۱۲۸۵-۱۳۹۲ق) مصمم به بر خورد با این حرکت فرهنگی بیگانه در همدان شد. وی با تشکیل جلسات متعدد با حضور علمای وقت همدان، مجلسی تشکیل داد که به مجلس دعوت اسلامی معروف گشت و با اساس­نامه و مرام­نامه­ی مدون، برخورد فرهنگی لازم با این تهاجم را پایه­ریزی کرد.
تأسیس این مجلس در ۱۷ ربیع­الاول ۱۳۲۴ق، صورت گرفت. در ابتدای مرام­نامه­ی آن آیه­ی معروف «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن[۲]» آمده بود.
این مجلس که با ۱۶ عضو رسمی و دائمی از میان علما تشکیل شده بود، با انجام امور خیریه و کمک به محرومان و مستمندان در همدان به مقابله با تبلیغات ضد اسلامی به ویژه مروجان بهائیت می­پرداخت، مجلس نامبرده از چنان تأثیر فرهنگی برخوردار بود که «شوقی افندی»، سرکرده­ی بهائیان، طی فرمانی، شرکت بهائیان در این مجلس و مناظره و مباحثه آنان با داعی­الاسلام را تحریم نمود: «الیوم به عموم مؤمنین به بهاء­الله اعلام و اخطار می­ شود که رفتن به مجلس دعوت اسلام و مباحثه با شخص داعی­الاسلام از این تاریخ حرام است»(هزاوه­ای، ۱۳۷۵: ۶۰-۶۱).
داعی­الاسلام، علاوه بر تأسیس مجلس مذکور، دو کتاب به نام­های «در ردّ طبیعیون» و «ردّ مذاهب غیر اسلامی» نوشت و در آن­ها آگاهی­ های لازم را به جامعه منتقل کرد و توانست از انحراف بسیاری از جوانان آن روزگار جلوگیری نماید. در کنار اقلیت­های مذکور، باید از میسیونرهای آمریکایی و اتباع انگلیسی و آلمانی نیز در سطح محدودتری یاد کرد.
۲-۱۲- اوضاع فرهنگی:
قبل از انقلاب مشروطه، فعالیت­ها و مراکز آموزشی همدان، منحصر به چند مکتب­خانه و مدرسه­ی علمیه­ی قدیمی می­شد و از نهادهای آموزشی جدید دیگر، نشریات، چاپخانه­ها، قرائت­خانه­ها و کتابخانه­ های مدرن، خبری نبود. در این شهر، هر محله و کوی دارای یک مکتب­خانه بود که در آن ملاباجی و آقاملا (آملا) به دختران و پسران درس می­دادند(هزاوه­ای، ۱۳۷۵: ۶۶).
تشکیل مکتب خانه­ها اصلاً نیازی به داشتن جواز یا مدارک و گواهی­نامه تحصیلی و صدور تأییدیه و صلاحیت و غیره از سوی مقامات صلاحیت­دار نداشت و فقط کافی بود که یک نفر نسبتاً باسواد، اتاقی از اتاق­های منزل یا محل دیگری را به صورت مکتب­خانه درآورد و در آنجا به مکتب­داری بپردازد؛ برای نمونه در یکی از محلات قدیمی شهر، یک نفر زن میان­سال معروف به ملاباجی یکی از دکان­های همکف بازارچه را تبدیل به مکتب­خانه کرده، در همانجا به تدریس می­پرداخت(نیازی، ۱۳۷۴: ۴۲).
علاوه بر سهولت راه ­اندازی مکتب­خانه از جانب معلم و آموزگار، ورود شاگرد و تحصیل آنان در این مکان­ها هم به راحتی صورت می­گرفت و شرایط خاصی برای ثبت ­نام و ورود به این مکتب­خانه­ها، مثل مدارس امروزی، وجود نداشت. تنها شرط قبولی و نام­نویسی داشتن یک جلد عم­جزء[۳]، یک عدد دوات مرکب، یک قلم، مداد و به همراه خود بردن یک عدد قایچه برای نشستن بر روی آن در داخل مکتب­خانه بود. در این مکان­ها، قرآن، بوستان سعدی، دیوان حافظ، شاهنامه­ی فردوسی، کلیله و دمنه، صرف و نحو و کتب تاریخی و دینی آموزش داده می­شد(قراگوزلو، ۱۳۷۳: ۳۶۶).
از مراکز دیگر تعلیم و تربیت، مدارس علمیه­ی قدیم شهر بودند که در آن، طلاب و دانشجویان علوم دینی و معارف اسلامی به تحصیل می­پرداختند. این مدارس نسبت به مکتب­خانه از جنبه­ عمومی کمتری برخوردار بودند و عبارت بودند از مدرسه­ی علمیه­ی زنگنه، مدرسه­ی علمیه­ی آخوند و مدرسه­ی علمیه­ی دامغانی؛ علاوه بر مراکز نامبرده، بعضی از خانواده­ها که از مکنت مالی خوبی برخوردار بودند، برای تحصیل فرزندان خود، معلم سرخانه می­گرفتند تا در خانه مشغول تحصیل شوند(نیازی، ۱۳۷۹: ۴۲-۴۵).
از جمله­ این گروه می­توان از خوانین قراگوزلو نام برد. در این میان، مردم محروم و روستایی در فقر و فلاکت می­زیسته­اند و با تحصیل و فرهنگ بیگانه بودند؛ چرا که آنچه برای آن­ها اهمیت ویژه­ای داشت، به دست آوردن لقمه­ای نان بود تا شاید بتوانند زندگی روزه­مره­ی خود را بگذرانند.
بیشتر مدارس نوین همدان، پس از انقلاب مشروطه با همّت برخی از فرهنگیان و روشنفکران همدانی و جمعی از بیگانگان در این منطقه شکل گرفت؛ که می­توان آن­ها را به به دو نوع تقسیم نمود:
۲-۱۳- مدارس همدان در دوره­ قاجار:
۲-۱۳-۱- مدارس خارجی همدان در دوره­ قاجار
مدارس خارجی آن­ دسته از مدارس نوینی بودند که توسط مأمورین فرهنگی و سیاسی و یا مبلغان و میسیونرهای خارجی در همدان ایجاد گردید؛ همچون مدارس آمریکایی­ها در همدان که توسط میسیونرها و مبلغان آمریکایی شکل گرفت.
این نوع از مدارس و فعالیت­ها مربوط به آمریکاییان بود و کشورهای بیگانه دیگر و مأمورین آن­ها نقش چندانی در این فعالیت­ها نداشتند. انگلیس و روس و به دنبال آن­ها عثمانی، بیشتر در پی فعالیت­های سیاسی، اقتصادی و نظامی در منطقه بودند و در شهر اقدام به ایجاد کنسول­گری، پایگاه نظامی و بانک شاهنشائی و استقراضی می­نمودند و به دنبال فعالیت­های فرهنگی و آموزشی در قالب ایجاد مدرسه و مراکز آموزشی نبودند.
البته ایجاد مدارس توسط خارجیان- به­خصوص میسیونرها و مبلغان آمریکایی- هدف تبلیغی سیاسی و مذهبی داشت. آن­ها می­کوشیدند تا محصلین و مخاطبین خود را به سوی اهداف و برنامه ­های خود متمایل نمایند و جالب­تر این­که در مقابل مدارس ایرانی، این مدارس و مدارس اقلیت­های مذهبی، پیشگامان مدارس نوین همدان به ­شمار می­رفتند(فروتن، ۱۳۹۰: ۷۱).
علاوه بر این، از ویژگی­های دیگر این نوع مدارس، داشتن تشکیلات منظم و مرتب و گسترده با برنامه ­های مشخص، امکانات وسیع و کلاس­های فوق برنامه عمر و دوام طولانی در عرصه فعالیت، امکانات و تسهیلات مادی فراوان، ارائه­ خدمات رایگان آموزشی و بهداشتی و حتی کمک­های بلاعوض مالی به خانواده­های محصلین و ساکنان شهر، ایجاد مراکز دیگر در کنار مراکز آموزشی و جلب جمعیت زیاد محصلین و جمعیت شهر را می­توان ذکر نمود(فروتن،۱۳۹۰: ۴۵).
۲-۱۳-۲- مدارس داخلی همدان در دوره­ قاجار:
مدارس داخلی مدارسی بودند که توسط ایرانیان تشکیل شدند که شامل مدارس مسلمانان و اقلیت­های مذهبی ساکن در همدان می­گردید. این مدارس به سه دسته تقسیم می­شدند:
الف) مدارس اقلیت­های مذهبی.
ب) مدارس دولتی.
ج) مدارس ملی (غیر دولتی).
مدارس اقلیت­های مذهبی اولین مراکزی بودند که به سبک جدید در همدان تأسیس شدند. این مدارس، تنها به محصلین و دانش ­آموزان اقلیت­های مذهبی اختصاص داشت، اما به تدریج، با رشد و پا گرفتن آن­ها، استقبال مسلمانان شهر از این مدارس بیشتر شد و محصلین و دانش ­آموزان مسلمانان هم توانستند در این مدارس به تحصیل بپردازند. این استقبال از مدارس اقلیت­های مذهبی، بیشتر از سوی متمولین (ثروتمندان)، ملاکین و بزرگان شهر بود و طبقه­ی متوسط و پایین چندان روی خوش به این مراکز از خود نشان نمی­دادند.
بعدها ارمنی­ها نیز برای خود مدارسی دایر کردند؛ اما با توجه به تعداد زیاد یهودیان در این شهر، مدارس یهودیان از اعتبار بیشتری برخوردار بود. در عین حال، مدارس ارمنی شرایط آسان­تری را برای جذب شاگردان مسلمان اعلام می­کردند؛ از این رو استقبال مردم شهر از مدارس ارمنی­ها بیش از یهودی­ها بوده است.
قدیمی­ترین و مهم­ترین مدرسه­ی همدان متعلق به یهودیان است، چنانکه مدرسه­ی آلیانس یا اتحاد، در سال ۱۸۶۰م/۱۲۷۷ش، توسط یهودیان تأسیس شد یهودیان همدان به ‌خاطر تراکم جمعیت دارای مدارس مذهبی، کنیسه‌ها و راسته‌ای به نام خود در بازار شهر بودند(سالنامه­ی دبیرستان پهلوی، ۱۳۲۵-۲۶: ۸-۱۳).
مدارس دولتی مدارسی بودند که توسط حکومتیان در همدان ایجاد گردیدند. تعداد این مدارس به نسبت مدارس ملی و غیر دولتی، در سطح پائینی بود و حکومت و حکومتیان همدان در ابتدا چندان حُسن ظنی نسبت به این مدارس و مراکز از خود نشان نمی­دادند. به همین دلیل، فعالیت جدی و خاصی در ایجاد چنین مراکزی از سوی آن­ها صورت نگرفت. این نوع مدارس معمولاً با آمدن یک حکمران ترقی­خواه و متمایل با این گونه فعالیت­ها رونق و توسعه می­یافت و با رفتن او از صدرات شهر، فعالیت در این زمینه نیز به فراموشی سپرده می­شد.
مدارس ملی (غیردولتی) مدارسی بودند که توسط فرهنگیان، آزادی­خواهان و تحصیل کردگان همدانی و یا به عبارتی افراد حقیقی تأسیس شدند. از جمله­ این مدارس می­توان از مدرسه­ی علمی شرافت به مدیریت شیخ میرزا محب­علی قراگوزلو (۱۲۵۲-۱۳۱۷ش)، یکی از روحانیون فرهنگی­، یاد کرد (سالنامه­ی دبیرستان پهلوی همدان، ۱۳۲۵-۲۶: ۱۴).
با گسترش مدارس دولتی و ملّی، کم کم از اعتبار مدارس خارجی­ها و اقلیت­های دینی کاسته شد. زیرا مردم ترجیح می­دادند فرزندانشان در یک مدرسه­ی ایرانی تحصیل نمایند.
۲-۱۴- اوضاع اقتصادی:
اوضاع اقتصادی هر ناحیه و منطقه­ای، به موقعیت جغرافیایی و سوق­الجیشی و نیز آب­ و هوایی آن منطقه بستگی دارد. منطقه­ همدان، با توجه به اوضاع جوی مساعد، از کشاورزی خوبی برخوردار است و در کنار آن، دامپروری و پرورش طیور نیز رواج دارد. اقتصاد منطقه و شهر، علاوه بر کشاورزی، بیشتر بر پایه­ تجارت و داد و ستد در سطح گسترده و وسیعی است(سالنامه­ی دبیرستان پهلوی همدان، ۱۳۲۵-۲۶: ۸).
در قدیم، حدود ۷۰ درصد از جمعیت ساکن در منطقه، بخصوص روستائیان و ساکنان اطراف شهر، به کشاورزی و زراعت مشغول بودند؛ اما خود کشاورزان از بهره چندانی برخوردار نبودند؛ چرا که زمین­های قابل کشت، در اختیار خوانین و ملاکین و زمین­داران بزرگ منطقه بود که به شیوه ارباب و رعیتی اداره و کنترل می­شد. از عمده­ترین محصولات کشاورزی منطقه می­توان از گندم، جو، ذرت، گردو، انگور، سیب، بادام، زردآلو، کشمش و سبزیجات یاد کرد.
همچنین در آن دوران از صنایع ماشینی و کارخانه­های بزرگ و مدرن خبری نبود، فقط چند کارگاه کوچک و قدیمی فرش­بافی، چرم­سازی، سفال­گری و پوست وجو داشت که بیشتر شامل صنایع دستی می­گردید(سالنامه­ی دبیرستان پهلوی همدان، ۱۳۲۵-۲۶: ۱۳). در این شهر بخش عمده­ی نیروهای کار، در قسمت تجارت و در بازار مشغول کار بودند. به سبب قرار گرفتن بر سر راه ارتباطی غرب به شرق و مرکز ایران از لحاظ سیاسی و بر سر راه حمل کالا و کاروان­های تجاری و جاده ابریشم و ارتباط با دریای سیاه و طرابوزن از طریق تبریز، بصره و بغداد به ایران و هند، از لحاظ تجاری و بازرگانی این شهر به انبار مال­التجاره­ها و انبار ایران تبدیل گردیده بود.
هر کالا و کاروانی که قصد حرکت از این مسیر را داشت، ناچاراً موقتی یا دائمی، به اقامت در این شهر مجبور می­شد. کالاهای انگلیسی از راه بغداد و همدان به ایران و هند برده می­شد، کالاهایی که باید به انگلستان وارد می­شد نیز همین مسیر را طی می­کرد و از بغداد و بصره به وسیله­ کشتی به این کشور حمل می­گردید و مدت سی و پنج روز طول می­کشید تا این اجناس از طریق مسیر مذکور به مقصد برسد(هلن و فونتن، ۱۳۷۰: ۲۸).
کالاها و اجناس روسی نیز از طریق تبریز به همدان و شهرهای دیگر کشور آورده می­شد. البته حجم مبادلات و گستردگی آن، به امنیت راه ­ها و مناسب بودن راه ­ها، کم شدن راهزنان و شورشیان بستگی داشت. برای امنیت کاروان، یک نیروی نظامی- محلی به نام قره­سوران (به زبان ترکی، سیاهی پُرسان «نیروی اَمنیه سابق، نیروی انتظامی فعلی») مأمور حفظ راه ­ها و برقراری امنیت بود که اغلب این مأمورین عامل بی­نظمی و غارت می­شدند(مؤمن، ۱۳۸۲: ۳۶-۴۶).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...