۲-۱-۱-۱-۲- هوش
هرچند که عموماً هوش به عنوان توانایی حل مسئله و سازگاری با محیط فرض می شود(تاکمن و مونتی ۲۰۱۱ به نقل از سیف ۱۳۹۱)، اما نمی توان تعریف مشخصی از هوش به دست داد که مورد توافق همه روانشناسان وابسته به رویکردهای مختلف باشد. با این حال، عناصری از هوش وجود دارند که مورد توافق غالب پژوهشگران است. گیج و برلاینر(۱۹۹۲) این عناصر را در سه دسته توانایی پرداختن به امور انتزاعی، توانایی حل کردن مسائل، توانایی یادگیری قرار دادهاند(سیف،۱۳۹۱). اگر هوش را توانایی یافتن روابط و به کار بردن این روابط برای حل مسائل بیانگاریم، در می یابیم که غالب فعالیتهای فراگیران از هوش تأثیر می پذیرد(فونتانا،۱۳۸۲).معلوم شده است درصدی از افت تحصیلی به علت ناتوانی ذهنی است. با هوش بودن یکی از ویژگیهای دانشجویان موفق تلقی شده است. البته لازم به ذکر است که توانایی ذهنی میتواند به دلیل تجارب مختلف اجتماعی و آموزشی افزایش یابد(تمنائی فرو همکاران،۱۳۸۶).
کودکانی که نمره توانش عمومی آن ها در استنفورد- بینه بالا است در قیاس با کودکانی که نمره پائین دارند نمره های بهتری می گیرند، از مدرسه بیشتر لذت میبرند، بیشتر احتمال دارد که پس از پایان تحصیل اجباری به تحصیل ادامه دهند، و بالاخره از لحاظ شغلی به موفقیت بیشتری دست مییابند(بارت[۲] و دفینت[۳]،۱۹۹۱، به نقل از فونتانا،۱۳۸۲).در سنجش هوش، با بهره گرفتن از آزمونهایی که به این منظور ساخته شده، معمولاً نمره فرد با اصطلاح هوشبهر IQ[4] مشخص می شود. هوشبهر یا بهر هوشی در ابتدا یک بهر(خارج قسمت) بود. بدین معنی که وقتی آزمون معروف آلفرد بینه به ایالات متحد امریکا برده شد و در دانشگاه استنفورد مورد تجدید نظر قرار گرفت و نام آزمون هوشی استانفورد- بینه به آن داده شد، در این آزمون جدید نمره هوشی هر فرد از تقسیم سن ذهنی یا سن عقلی او بر سن تقویمی اش و ضرب خارج قسمت در۱۰۰ به دست میآمد و نام هوشبهر به آن داده شد. بعدها آزمونهای هوشی روش فوق را کنار نهادند و به جای آن از هوشبهر انحرافی (دی آی کیو[۵]) استفاده کردند. هوشبهر انحرافی دارای یک توزیع بهنجار با میانگین ۱۰۰و انحراف معیار ۱۵ یا ۱۶ است. مفهوم هوشبهر انحرافی بر این باور قدیمی که ذهن ذهنی و سن تقویمی کودکان باید برابر باشد مبتنی نیست(سیف،۱۳۹۱).همبستگی نمره های IQ و پیشرفت تحصیلی در دبستان در حد ۶/۰تا ۷/۰ ، و در دبیرستان ۵/۰ تا۶/۰ است. میزان این همبستگی در میان دانشجویان رشتههای عمومی به حد ۴/۰ تا ۵/۰ و در میان دانشجویان رشتههای تخصصی به حد ۳/۰ تا ۴/۰ تنزل میکند(لین[۶] ،۱۹۸۲ به نقل از فونتانا۱۳۸۲). چنین کیفیتی به معنای آن است که با افزایش تدریجی سن کودک عواملی جز توانش عمومی نقش روز افزونی را به عهده خواهند گرفت(نظیر انگیزه، فشارهای گروه همتا، عادت های مطالعه، خلاقیت، تمرکز، انتظارهای والدین). علاوه بر آن دانشجویان رشتههای عمومی و تخصصی جزو گروههای دارای هوشبهر بالا هستند، و به طور کلی هر چقدر طیف نمره های مربوط به یک اندازه روان شناختی در یک گروه باریک تر باشد، مقادیر همبستگی یافت شده بین آن و هر متغیر دیگری کمتر خواهد بود. همچنین وجود اثر آستانه ای نیز محتمل است، به این معنی که وقتی سطح معینی از IQ حاصل شد، وجود درجه اختلاف در هر یک از دوجهت تفاوت چندانی در عملکرد کلی نخواهد داشت(فونتانا،۱۳۸۲).
۲-۱-۱-۲- عوامل عاطفی یادگیری
شرایط عاطفی و روانی را می توان به عنوان عاملی مؤثر در پیشرفت یا افت تحصیلی دانست. بسیاری از دانش آموزان با اینکه از بهره هوشی بالاتر از متوسط و ظرفیت یادگیری قابل ملاحظه ای برخوردارند، اما صرفاً به دلایلی از قبیل فقر عاطفی، انگیزه ناکافی، عدم پشتکار، فقدان اعتماد به نفس، عدم کفایت در ابراز وجود، کمی احساس خود ارزشمندی، کم رویی، نداشتن نگرش مثبت و قوی برای زندگی، و تعارض روانی نمی توانند پیشرفت تحصیلی مطلوب داشته باشند. این قبیل یادگیرندگان نیازمند تقویت حوزه عاطفی هستند؛ تا آنجا که با ایجاد نگرش مثبت و مولّد نسبت به خود و محیط اطراف از انگیزه غنی برای تلاش بیشتر و ظاهر ساختن استعدادهای بالقوه برخوردار شوند(بیابانگرد،۱۳۸۰). در اینجا سه دسته از عوامل عاطفی یعنی انگیزش، عزت نفس و اضطراب امتحان توضیح داده می شود.
۲-۱-۱-۲-۱- انگیزش
انگیزش یک نیروی یکپارچه ای است که بر دانش آموزان برای کار سخت و پیشرفت تحصیلی تأثیر میگذارد. زمانی که نیروهای انگیزشی به شکل مؤثر با هم کار میکنند، آن ها پیشگویی کننده تأثیر بر دانش آموزان برای قرار گرفتن در یک جریان درگیری با وظایف یادگیری است و همچنین پیشبینی شده که قرار گرفتن در یک حرکت انگیزشی در عملکرد تحصیلی بالاتر نقش خواهد داشت(موزلیا و همکاران، ۲۰۱۰).
ویژگیهای ورودی عاطفی نشان دهنده انگیزش یادگیری یا همان علاقه به درس است. علاقه به درس؛ دقت، کوشش، و پشتکار یادگیرنده را افزایش میدهد، و در نتیجه بر یادگیری او تأثیر مثبت دارد. به عقیده بلوم(۱۹۸۲)، آنچه که تعیین کننده ویژگیهای ورودی عاطفی یا انگیزش دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع تازه است تصورات او از موفقیتها یا شکستهایی است که در گذشته از موضوعهای مشابه با موضوع تازه کسب کردهاست. تجربه های موفقیت آمیز و شکست آمیز دانش آموز در سالهای نخست یادگیری آموزشگاهی ابتدا تصورات او را در رابطه با تواناییش نسبت به موضوعهای بخصوص درسی تحت تأثیر قرار میدهد که عاطفه مربوط به موضوع درسی نام دارد. بعد از کسب تجارب بیشتر از این نوع، عاطفه مربوط به آموزشگاه شکل میگیرد و سر انجام مفهوم خود تحصیلی(خودپنداره تحصیلی)[۷]دانش آموز تشکیل می شود. عاطفه مربوط به موضوع درسی علاقه و انگیزش دانش آموز را نسبت به دروس خاص نشان میدهد. عاطفه مربوط به آموزشگاه نگرش او را نسبت به کل آموزشگاه منعکس میکند. و مفهوم خود تحصیلی حاکی از تصورات کلی فرد نسبت به خودش در رابطه با یادگیری آموزشگاهی است. بنابرین عاطفه مربوط به موضوع درسی محدودترین این سه ویژگی است، در حالی که نگرش درباره آموزشگاه از آن کلی تر است، و نگرش فرد نسبت به خودش کلی ترین ویژگی عاطفی است. همه این ها روی هم ویژگیهای ورودی عاطفی را تشکیل میدهند(سیف،۱۳۸۳). شناسایی گرایشهای انگیزشی که پیشرفت تحصیلی را بهبود می بخشد ضروری است، چون دانش آموزانی وجود دارند که در تحصیل به خوبی عمل نمی کنند، عده زیادی بی میلی را در یادگیری و در تکمیل آموزش مدرسه نشان میدهند و عده ای هم دچار افت تحصیلی میشوند (موزلیا و همکاران،۲۰۱۰).
۲-۱-۱-۲-۲- عزت نفس[۸]