خرده فرهنگ هایی نیز مصرف مواد را برای رفع نیازهای فردی و اجتماعی مجاز می شمرند.در هند مصرف ماری جوانا و بنگ در طبقات خاصی کاملا عادی تلقی شده و حتی در برخی مجالس عروسی،نوشیدنی مهمانان ترکیبی از ماری جوانا،شیره و آب میوه است.در چنین جشن هایی تمامی مهمانان و حتی افراد مذهبی کام خود را با این نوشیدنی شیرین میکنند و اعتیاد به آن نیز به قیمت از دست رفتن جاه و جلالشان تمام نمی شود.چرا که این کار از نظر پیروانشان منعی ندارد و اعتیاد افراد مذهبی تنفر مردم را بر نمی انگیزد.
این نظریه برخلاف نظریات بی هنجاری،انزواطلبی و حتی برچسب زنی،حضور ارزشها،هنجارها و بینش های خاصی را حاصل گرایش به مصرف مواد مخدر میداند و معتقد است که گروه هایی از مردم به خاطر اشتراکاتی که دارند اعم از مذهب،نژاد،نوع خاص گرایش اجتماعی،گروه سنی،گروه اجتماعی و …، اولا خود را از بقیه متمایز می شمارند و ثانیاً برای توسعه این اشتراکات تلاش میکنند که این خود منجر به شکل گیری مجموعه ای از باورها،ارزشها،هنجارها،رفتارها و در مجموع برداشت خاصی از زندگی می شود،که از آن به خرده فرهنگ تعبیر می شود.در نتیجه،بنابر آنچه که این نظریه مطرح می کند،گرایش به مواد مخدر در شرایطی صورت میگیرد که انتقال فرهنگی صورت گرفته و فرد به خرده فرهنگ مورد نظر خود گرایش پیدا کرده باشد.مثلا اکثر کسانی که به هروئین معتاد میشوند در شبکه ای از افراد واقع میشوند که هروئین مصرف کرده و یا حداقل استفاده از آن بدون هیچ گونه اعتراض و محکوم کردنی،تحمل می نمایند.
نظریه انتقال فرهنگی،در مجموع تاثیرات عوامل فرهنگی در اعتیاد را مورد تأکید قرار داده و در مواردی مستندات قوی عرضه میکند.شاید بتوان ادعا نمود که این نظریه،بخشی از دلایل گرایش به مصرف همه مواد مخدر و یا اغلب توضیحات گرایش به مصرف بعضی از آن ها،چون ماری جوانا را ارائه میدهد.
به طور کلی نظریات فوق و دیگر نظریات نزدیک به آن ها،عمدتاً به اعتیاد و گرایش به مصرف مواد مخدر به عنوان یک واکنش می نگرند تا کنش.هیچ یک از آن ها به درک چنین رفتاری به عنوان عمل تعمدی و حساب شده از طرف مصرف کنندگان چندانی بهائی نمی دهند.در نتیجه اغلب چنین رفتاری را نتیجه و تاثیر عوامل خارجی تلقی کرده تا اموری که افراد فعالانه بدان می پردازند و در حالی بدان دست می یازند که مید دانند خطر دارد،ولی در عین حال معتقدند ارزش ریسک و خطری را که می طلبد دارد.به عبارت دیگر،اینگونه نظریات به مصرف کنندگان مواد مخدر و معتادان به عنوان عناصر آگاه اجتماعی که حتی میتوانند به خاطر منافع خود،درک خاصی از زندگی،وابستگی به یک گروه اجتماعی و غیره،آگاهانه دروغ بگویند،نگاه نمی کنند. بلکه آن ها را موجودات اجتماعی ای تلقی میکنند که در انتخاب سرنوشت خویش نقش اساسی نداشته و بیشتر تحت تاثیر محیط زندگی خود عکس العمل و واکنش نشان میدهند.
۵-نظریه تفسیر انتخاب عقلایی
این نظریه چنین مطرح میکند که افراد به سوی چنین فعلیت هایی رانده نمی شوند،بلکه فعالانه دست به این اعمال میزنند و فکر میکنند که ارزش خطر کردن را دارد.در پرتو چنین نظریه ای می توان به بعضی از علل فردی گرایش به اعتیاد نیز پی برد.مثلا کنجکاوی یکی از عواملی است که باعث می شود تا فرد به وِیژه در نوجوانی و جوانی،گام به درون اسرار آمیز ناشناخته ها بگذارد و در چنین مواردی اگر چنین فردی در جمعی از همسالان خود قرار بگیرد که دستی در مواد مخدر و اعتیاد دارند،تحت تاثیر تبلیغات مستقیم و یا غیر مستقیم آن ها و فقط بر اساس کنجکاوی خود شروع به مصرف مواد خواهد نمود.
جست و جوی لذات،مخالفت با اصول حاکم بر روابط خانوادگی،اعتراض به هنجار های جامعه،آرزوی رهایی،گاه خود کشی نیز مبنای تجربه مواد مخدر توسط جوانان می شود.کنجکاوی و تجربه،در صورتی سریعتر به انگیزه شروع مصرف مواد مخدر تبدیل میشوند که با تبلیغات نیز همراه باشند.تبلیغات حالات لذت بخش،تجربه رهایی،غلو درباره جنبه نئشگی مواد و غیره،باعث دامن زدن به تمایل جوانان و نوجوانان بخصوص به حشیش و ماریجوانا می شود.به همین دلیل شاید تبلیغات درباره جنبه ظلمانی اعتیاد و عوافب ذلت بار آن عاملی در روی گرداندن آنان از مواد مخدر باشد.
گاه ممکن است شرط ورود به گروه همسالان،مصرف نوعی از مواد باشد.در این صورت مواد خود یکی از عوامل و منشأ انسجام گروه است که قبلا از آن صحبت شد.اما در اینجا تأکید روی انتخاب عقلایی فردی است که میخواهد پای به درون چنین گروه هایی بگذارد. نمونه هایی از این مواد در ایران را می توان در کسانی که به گروههای رپ و هوی متال امروزی،علیرغم فشار جامعه در طرد چنین گروه هایی می پیوندند،مشاهده کرد.
متغیرهای علت شناختی سوء مصرف مواد
در تلاش برای فهم علل استفاده از مواد و اختلالات وابستگی،محققان به طور کلی متغیر هایی را مشخص کردهاند که شخص را برای آغاز استفاده از مواد،سپس استفاده بیشتر آن و سر انجام سوء مصرف آن با وابسته بودن به آن سوق میدهند.عقیده کلی بر این است که برای اینکه سوء مصرف مواد یا وابستگی به آن ایجاد شود، باید ابتدا یک دوره استفاده سنگینی وجود داشته باشد.بعد از استفاده سنگین و طولانی مدت شخص به دام فرایند های زیست شناختی تحمل و ترک مواد گرفتار میآید.
اگرچه قطعا حقایقی برای این الگو وجود دارد،اما نمی تواند همه موارد را تبیین کند.برای مثال مواردی از استفاده سنگین تنباکو و هروئین وجود داشته اند که منجر به اعتیاد نشده اند.مع هذا اغلب تحقیقاتی که به وسیله همین الگو هدایت شده اند،متغیر هایی را که مربوط به استفاده آغازین و افزایش بعدی آن میباشند مورد آزمون قرار داده و بر همین اساس ما عوامل روان شناختی،زیست شناختی و اجتماعی-فرهنگی را مورد بررسی قرار خواهیم داد.باید متذکر شد که این متغیر ها در موارد مختلف نقش متفاوتی دارند.برای مثال عامل ژنتیک در الکیسم ایفای نقش میکند ولی در استفاده از کرک نقشی ندارد.
متغیر های روان شناختی
به طور کلی در اینجا و نوع متغیر روان شناختی را مورد بحث قرار میدهیم.اولی عبارت است از تاثیر مواد بر خلق و دیگری در برگیرنده خصوصیات شخصیتی است که ممکن است سبب شود برخی افراد به مصرف مواد روی آورند.باید این نکته را در نظر بگیریم که متغیر های روان شناختی فقط در این دو نوع خلاصه نمی شود و در امتداد بحث از دیگر متغیر های مرتبط صحبت خواهد شد.
الف)تغییرات خلقی
برخی مطالعات نشان میدهند که دلیل اصلی استفاده از مواد تغییر دادن خلق است.