یائسگی یا منوپوز به معنی قطع واقعی قاعدگی به مدت حداقل ۱۲ ماه است که به علت از دست رفتن فولیکولهای تخمدانی اتفاق می افتد.( سازمان بهداشت جهانی[۲۰])
۸-۷-۱- شیوه های مقابله ای :
تلاش در جهت بکارگیری روش های شناختی – رفتاری در کنترل استرس و پاسخ به آن درافراد مختلف است .
۸-۱- تعاریف عملیاتی :
۱-۸-۱- شادکامی :
عبارت است از نمره ای که زنان یائسه مراجعه کننده به موسسه راهیان سلامت در پرسشنامه آکسفورد کسب کرده اند.
۲-۸-۱- آموزش مقابله ای :
عبارت از شیوه های آموزشی بکارگرفته شده توسط محقق در طی۸ جلسه ۹۰ دقیقه ای آموزش حضوری با بهره گرفتن از بسته های آموزشی مصون سازی در مقابله با استرس مایکن بام به مراجعان آموزش داده است ..
۳-۸-۱- آموزش هوش هیجانی:
طی ۸ جلسه آموزشی ۹۰ دقیقه ای با بهره گرفتن از بسته آموزشی هوش هیجانی به زنان یائسه آموزش داده شد.
۴-۸-۱- کیفیت زندگی:
عبارت است از نمره ای که زنان مراجعه کننده به موسسه راهیان سلامت چه درمرحله اول و در نهایت در پایان دوره آموزش های هوش هیجانی و مقابله با استرس از آزمون کیفیت زندگی کسب نموده اند.
۱-۲- مقدمه :
تصور ما از اهمیت هیجانات یا اهمیت تفکر در نظریه های گونان این وسوسه را ایجاد می کند که نظریه ای وجود داشته باشد که بتواند انسان و زندگی را بدون یک بخش از وجود او اعم از شناخت ، هیجان و یا رفتار در نظرگرفته باشد و حیات روانی او را بر اساس فرضیه های یک بعدی تبیین کند . اما واقعیت این است که به جز نظریه های بسیار افراطی – که به میزان شدت افراطی بودنشان محدودیت هم دارند- هیچ نظریه ای نتوانسته است و یا بهتربگوییم نخواسته است که انسان را که یک موجود ماهیتاَ چند بعدی است با یک بعد معرفی کند و همه حیات روانی ، جسمانی او را با یک بعد قابل توضیح و تفسیر بداند. لذا یک حرکت رفت و برگشتی حلزونی اصلاح شونده را در حرکت نظریه ها مشاهده می کنیم . به هر ترتیب لازم است این مطلب را مورد توجه قرار دهیم که نظریه هوش هیجانی به هیچ وجه یک نظریه غیر شناختی محسوب نمی شود. ( خسرو جاوید،۱۳۸۱ )
همچنانکه مایر و سالووی اعلام می کنند ، هوش هیجانی نظریه ای است که در بیان مؤلفه های خود ابتدائاَ به شناخت هیجانات اشاره می کند و بعد به ادراک که یک فعالیت شناختی است . گلمن در تعریف آموزش مؤلفه های هوش هیجانی می گوید : خط به خط این مولفه ها آموزش خود شناسی می باشد . اما این نوع خودآگاهی یک برانگیختگی در نئوکرتکس به ویژه مناطق زبان است به طوری که احساسات برانگیخته شده را مورد شناسایی قرار داده و نامگذاری کند و در بحبوحه احساسات بر آشفته به خود اندیشی ادامه دهد.( خسرو جاوید،۱۳۸۱)
تعریفی که گلمن برای خود آگاهی در نظرگرفته است چنین است : درک عمیق و روشن از احساسات ، هیجانات ، نقاط ضعف و قوت ، نیاز ها و سائق های خود .
گلمن درباره یادگیری هوش هیجانی می گوید : شیوه یادگیری از طریق الگو گیری ، تمرین و تکرار و باز خورد می باشد . به قول بار – اُن اینجا مدل ، مفهومی منطقی نیست بلکه مدلی است که شامل تربیت کردن ، نقش بازی کردن ، توجه به بازخوردهای رفتار ها است و در کل بهترین شیوه پرورش هوش هیجانی ، ایجاد یک تصویر دقیق از نقاط ضعف و قوت خویش می باشد . همه روان شناسان به دنبال مهارت و سلامت انسان هستند . فروید[۲۱](۱۹۲۳) برای تبیین مشکلات روانی و بعضاَ مشکلات جهانی انسان ترس از آگاه شدن را مایه اضطراب انسان دانست و مازلو این کشف را بزرگترین کشف فروید نامید . انسان همیشه از اینکه بداند در درونش چه می گذرد ، چه احساساتی دارد و چه انگیزه های واقعی برای رفتارهای خود دارد ، فرار می کند . او برای فرار دچار یک دور باطل می شود که لاجرم منجر به بیماریش می شود ، به این خاطر که همیشه بخش مهمی از انرژی خود را برای پنهان کردن خود واقعی ، از خود آگاهی وارزیابی دیگران صرف می کند. لذا نمی تواند با همه ظرفیت خود زندگی کند.اگرانسان بتواند از این دور باطل خارج شود ، طبعاَ به سلامت راه پیدا می کند و اگر پنهان کاری، فراموشی ، ناهشیار سازی، اتومانیزه شدن و یا هر عنوان دیگری موجب بیماری است، پس آگاهی موجب سلامتی است.
نظریه های مختلف این مطلب را تأیید می کنند،هر چند این آگاهی در دیدگاه های گوناگون متفاوت است . گروهی آگاهی یافتن به زوایایی از زندگی که به عنوان دلایل پریشانی شناخته شده است را مورد توجه قرار می دهند . (گلمن،۲۰۰۱به نقل از جعفری کندوان ،۱۳۸۵ )
گروهی دیگر ، آگاهی یافتن به چنین زوایایی را هر گاه با هر احساسی که با آن تجربه کرده اند صورت گیرد، را مؤثر دانسته اند ( بینش در دیدگاه فروید ) و در نهایت گروهی دیگر ، علاوه بر آگاهی از زوایای زندگی و احساسات مربوطه ، بر آگاهی از توانایی خود در انطباق با تجربیات ، کنترل و تغییر هیجانات نیز تاکید اساسی دارند . (مایر[۲۲] ،۱۹۹۳)
۲-۲ حیطه اول : هیجان و هوش هیجانی
به رغم علاقه روز افزون به تحقیق و بررسی در زمینه هوش هیجانی در سالهای اخیر ، بسیاری از سئوالها همچنان بی پاسخ مانده اند . و حدت بین هوش و هیجان در این سازه ، دیدگاه پیشینیان را به چالش طلبیده و عرصه را برای ورود و پردازش انبوه تعریف و نظریه هایی که گاه تکمیل کننده و گاه منفک از یکدیگرند، هموار ساخته است .
وجود روی آوردهای نظری و تبیینی متعدد در خصوص شکل گیری و استقرار سازه هوش هیجانی ضرورت بررسی موضوع از زوایای مختلف را آشکار می سازد.
بسیاری از تعاریف مفهوم هوش هیجانی در خلال سالهای گذشته وضع شده اند. به اعتقاد برخی از مؤلفان (بردی[۲۳]، ۱۹۹۸)
این اصطلاحات در بسیاری از موارد برای تبیین تفاوت های فردی مرتبط با موقعیت های زندگی که مشخصاَ توسط مقیاس های هوش سنتی اندازه گیری نمی شود به کار می رود. بردی ( ۱۹۹۸ ) که هوش عمومی را شامل هوش شناختی به علاوه هوش هیجانی می داند معتقد است ابداع این سازه ، ناظر بر حرکت به سوی ارائه تعریف جامع تر از کنش وری عقلی است که عمدتاَ از محوریت پیش بینی پذیری قوای شناختی در تعیین موفقیت های زندگی ناشی می شود. این تغییر به پیشرفت تعریف مفهوم هوش هیجانی انجامیده است. به عبارت دیگر ، مفهوم هوش هیجانی بیانگر یک جابجایی از تمرکزی فراگیر بر فرآیندهای شناختی در بررسی توانایی فرد برای هدایت هدفمند و موفقیت آمیز زندگی است. اساسا شناخت ، عاطفه و انگیزش سه شیوه کنش وری ذهنی آدمی اند.
شناخت شامل کنش های حافظه ، استدلال ، قضاوت و تفکر انتزاعی است : عاطفه در بر گیرنده هیجانها ، حالت های خلقی ، ارزیابی ها و دیگر حالت های احساسی است و انگیزش که در قلمرو شخصیت قرار دارد شامل کنش زیستی یا رفتار آموخته شده جستجوی هدف است ( فت[۲۴] و هاو[۲۵] ۲۰۰۲)
شناخت و عاطفه در مجموع هوش هیجانی را تشکیل می دهند. بخشی از مفهوم این سازه مشتق از افکار اولیه در خصوص هوش هیجانی است که نخستین بار توسط ثراندایک شناسایی شد و آن را به منزله توانایی فهم مردم تعریف کرد. بخش دیگر آن بر گرفته از هوش های بین فردی و درون فردی گاردنر در نظریه هوشهای چند گانه اوست.
۱-۲-۲- هوش چیست
در تعریف ژان پیاژه(۱۳۷۸) هوش یک نوع سازش و انطباق است همچنین هوش عبارتست از حالت تعادلی که کلیه استعدادهای سازشی پی در پی از نوع حسی و حرکتی و نیروهای شناختی و اکتسابی و همچنین کلیه تبادلات جزیی و انطباقی که بین جسم و محیط صورت می گیرد بدان گرایش دارد.
کلاپارد هوش را که به مثابه فونسیون و عمل ذهنی به منظور سازش با موقعیت جدید می باشد در مقابل عادت و غریزه یعنی سازش با موقعیت هایی که مداوم تکرار می شود قرار می دهد. اینکه فرد در برابر موقعیت های تازه و غیر مترقبه و پیش بینی نشده چه واکنشی از خود نشان می دهد. نتیجه هوش اوست.از نظر کلاپارد و اشترن هوش نوعی تطابق ذهنی با مقتضیات و موقعیت های جدید است . (خسرو جاوید،۱۳۸۱) .
امروزه تئوری های سنتی هوش گر چه کاملاَ تغییر یافته اند ولی متفق القول هوش را فعالیت ذهنی هدفمندی می دانند که کاربرد آن در حل مؤثر مشکلات ، قدرت استدلال و تفکر خلاق می باشد . (استوارد، ۱۹۴۳ ، به نقل از رفیعی نیا ، ۱۳۸۳ )
هوش شناختی که به طور سنتی با هوشبهر مشخص می شود استعداد افراد را برای درک، یادگیری ، تفکر منطقی ، حل مساله و امثال آن مورد ارزشیابی قرار می دهد.
۲-۲-۲- پیشینه مطالعه هوش غیر شناختی
پیشینه هوش هیجانی را می توان در ایده های وکسلر به هنگام تبیین جنبه های غیر شناختی هوش عمومی جست و جو کرد. وکسلر در صفحه ۱۰۳ گزارش ۱۹۴۳ خود درباره هوش می نویسد:” کوشیده ام نشان دهم که علاوه بر عوامل هوشی، عوامل غیر هوشی ویژه ای نیز وجود دارد که می تواند رفتار هوشمندانه را مشخص کند. نمی توانیم هوش عمومی را مورد سنجش قرار دهیم مگر این که آزمون ها و معیارهایی نیز برای سنجش عوامل غیر هوشی در برداشته باشد.”
وکسلر در صدد آن بود که جنبه های غیر شناختی و شناختی هوش عمومی را با هم بسنجد. تلاش او در این زمینه را می توان در استفاده وی از کاربرد خرده آزمون های تنظیم تصاویر و درک و فهم- که دو بخش عمده آزمون وی را تشکیل می دهند- دریافت. در خرده آزمون درک و فهم “سازگاری اجتماعی” و در تنظیم تصاویر شناخت و تمیز “موقعیت های اجتماعی” مورد بررسی قرار می گیرد. پژوهش های انجام شده توسط سیپس[۲۶] و همکارانش (۱۹۸۷) نیز نشان می دهد که بین درک و فهم تصاویر و شاخص های هوش اجتماعی پرسش نامه شخصیت کالیفرنیا (Cpi)،هم بستگی معناداری وجود دارد.(شریفی ،۱۳۷۵)
علاوه بر این موارد، وکسلر در کارهای خود به تلاش های “دال” مبنی بر سنجش جهات غیر شناختی هوش نیز اشاره کرده است. نتیجه کوشش های دال- همان گونه که پیش از این نیز عنوان گردید- در مقیاس رشد اجتماعی و این لند[۲۷] منعکس است.
روان شناسان دیگری نظیر مایر[۲۸] ( ۱۹۹۳ )و سالووی نیز پژوهش های خود را بر جنبه های هیجانی هوش متمرکز کرده اند.پژوهشگران از طریق سنجش مفاهیمی مانند مهارت های اجتماعی ، توانمندی ها ی بین فردی ، رشد روان شناختی و آگاهی های هیجانی که همگی مفاهیمی مرتبط با هوش هیجانی هستند، به بررسی ابعاد این نوع هوش پرداخته اند. دانشوران علوم اجتماعی نیز به کشف روابط بین هوش هیجانی و سبک های مختلف مدیریت و رهبری و عملکردهای فردی و تغییرات درون فردی و اجتماعی و انجام ارزش یابی از عملکردهای فردی و گروهی، همت گماشته اند.
شایان ذکر است که ایده ” هوش هیجانی” پس از ۵۰ سال بار دیگر توسط گاردنر (۱۹۸۳)، استاد روان شناسی دانشگاه هاروارد دنبال شد. گاردنر[۲۹] هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون (زبانی، موسیقیایی، منطقی، ریاضی، جسمی، میان فردی و درون فردی) می داند. او وجوه شناختی مختلفی را با عناصری از هوش غیر شناختی یا به گفته خودش “شخصی” ترکیب کرده است. بعد غیر شناختی (شخصی) مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مولفه کلی است که وی آن ها را با عناوین استعدادهای درون روانی و مهارت های (میان فردی) معرفی می کند. به نظر گاردنر، هوش هیجانی متشکل از دو مولفه زیر است:
هوش درون فردی: که به توانایی درک و فهم دیگران اشاره دارد و می خواهدبداندچه چیزهایی انسان ها را بر می انگیزاند، چگونه فعالیت می کنند و چگونه می توان با آن ها همکاری داشت و هوش میان فردی که به نظر گاردنر فروشندگان، سیاست مداران، معلمان، متخصصان بالینی و رهبران مذهبی موفق احتمالاً از هوش میان فردی بالایی برخوردارند.
۳-۲-۲- هیجان چیست
ریشه اصلی این لغت در زبان انگلیسی به معنای حرکت کردن است و نشان می دهد که در هر هیجان گرایش به عمل کردن نهفته است. در فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد هیجان عبارت است از تحریک یا اغتشاش در ذهن ، احساس عاطفی و هر حالت ذهنی قدرتمند یاتهییج شده.
در فرهنگ لغت ارتیچ (۱۹۹۴ ) هیجان مترادف با واژه های پر احساس ، احساساتی و حساس در نظر گرفته شده است. این کلمات حاکی از آن هستند که هیجانی بودن نامطلوب است.
در فرهنگ لغت مایکروسافت ( ۲۰۰۰ ) مترادف های این واژه عبارتند از پر تحرک ، تاثر بار ، رقت بار ، پرشور ، و مهیج یا برانگیختگی ، این مترادف ها حاکی از آن هستند که هیجانی بودن ممکن است مطلوب باشد.
تمام هیجان ها در اصل تکانه هایی برای عمل کردن هستند . برنامه ای فوری برای حفظ زندگی که تکامل در وجود ما به تدریج به ودیعه گذارده است ( رفیعی نیا ، ۱۳۸۳ )
از نظر گلمن هیجانات چیزهایی هستند که مارا در تعقیب اهدافمان به حرکت در میآورند .(گلمن[۳۰] ، ۲۰۰۱)
عده ای عاطفه را کلی تر و با دوام بیشتر توصیف می کنند و کلاَ احساسات ، نگرش ها ، ارزیابی ها و هیجان و خلق را جزو آن می دانند و حالت هایی از هیجان که دوام بیشتر و شدت کمتر دارد خلق نام
می گیرد .( جعفری کندوان ،۱۳۸۵ )
پلاتو از نخستین کسانی بود که عاطفه را جنبه ابتدایی و حیوانی ماهیت انسان و در تضاد با تعقل معرفی کرد و امروزه هم رگه هایی از این ایده که عاطفه و تفکر منطق را متزلزل می سازد هنوز باقی مانده است . (خسروجاوید ، ۱۳۸۱ )
آرنولد معتقد است ، هیجان به مثابه گرایش اساسی ارگانیزم است که به سوی آنچه که خوب و مفید ارزیابی می کند یا گریزازآنچه بدومضرارزیابی می کند . ( خدا پناهی ، ۱۳۷۶)
با این تعریف هیجان واکنش دفاعی و منطقی است . هر چند به طور غیر ارادی و ناخود آگاه صورت می گیرد اما در جهت بقا و سلامت جاندار عمل می کند با این حال افزایش آگاهی فرد نسبت به ماهیت خطر یا امر ناخوشایند و امکان دفع و کنترل آن به کاهش واکنش های هیجانی می انجامد.(رفیعی نیا،۱۳۸۳)
۴-۲-۲- نوع متفاوتی از هوش
هوارد گاردنر استاد دانشگاه علوم تربیتی دانشگاه هاروارد کسی است که محدودیت های تلقی سنتی از هوش را درک کرده است . کتاب قالب های ذهن او در سال ۱۹۸۳ بیانیه ای در رد دیدگاه تیزهوشی بود; به گفته این کتاب یک نوع واحد و یکپارچه هوش نیست که موفقیت در زندگی را تضمین می کند، بلکه طیف گسترده ای از هوش وجود دارد که هفت نوع اصلی دارد.
مهمترین وجه این دیدگاه، چندگانه دانستن هوش است: مدل گاردنر از مفهوم بهره هوشی به مثابه عاملی منفرد و تغییرناپذیر، بسیار فراتر می رود. به عقیده او آزمون هایی که از زمان ورود به مدرسه، ظالمانه بر ما حکومت کرده اند، بر دیدگاه محدودی نسبت به هوش مبتنی هستند. دیدگاهی که از طیف مهارت ها و توانایی هایی که ورای بهره هوشی برای زندگی مهم اند فاصله دارد.
ابعاد هوش از نظر گاردنر عبارتند از:
هوش زبانی، کلامی
هوش منطقی، ریاضی
هوش فضایی (قدرت تجسم عینی)
هوش جنبشی، بدنی (تعادل اعضا، حرکات موزون )
هوش موسیقیایی (درک و تولید سیستم صوتی )
دانلود منابع تحقیقاتی برای نگارش مقاله مقایسه اثر بخشی آموزش هوش هیجانی و مصون سازی در ...