«تحول دیگری که در درون گفتمان دینی در این زمان رخ داد طرح نظریه «ولایت فقیه» بود. به طوری که زمینههای نظری دخالت روحانیان در سیاست و در مرحله بعد سیاسی شدن تشیع را فراهم ساخت و تحولی ژرف در رابطه دین و دولت در ایران به وجود آورد. این موضوع زمانی نمود عینی یافت که فتحعلیشاه برای تشویق سپاهیان و ماهیت اعتقادی دادن جنگها به ویژه جنگ ایران و روس، از عالمان اجازه جهاد گرفت. این مسئله به دنبال خود بحث در مورد مشروعیت حکومت در عصر غیبت را بر انگیخت و نظریه ولایت فقیه در این زمینه بازسازی و تقویت شد» (حسینیزاده ، همان :۵۴).
در این زمان جریانهای مختلفی از جمله صوفیان، اخبارییان و بابویه تلاش میکردند تا گفتمان هژمونیک شیعه را به چالش بکشند. (الگار، ۱۳۶۹: ۱۵۴) از یک سو به دلیل دغدغههای اصلی که در میان عالمان این دوره وجود داشت از جمله؛ دغدغه نظم و ثبات کشور، طرد و غیریتسازی با فرهنگ غیردینی غرب و به حاشیه راندن نفوذ بیگانگان در کشور، حفظ هویت شیعی جامعه ایرانی و غیریتسازی و به حاشیه راندن فرقهها و اندیشههایی چون اخباریگری، شیخیه، تصوف و بابیه، عالمان را بیش از هر زمان دیگری به شاهان نزدیک میکرد (زیبا کلام، ۱۳۷۸: ۲۰۴) از سوی دیگر به دلیل افزایش استبداد و ستم حکام قاجار این علماو مراجع بودند که به عنوان تنها نهاد قدرتمند و مستقل موجود در جامعه از امکان کنترل و مقاومت در برابر حاکمان برخوردار بودند. در نتیجه با تکیه بر همین اقتدار بود که کمکم عالمان دینی رهبری نهضت مردمی را به دست گرفتند. (سرجان مالکوم، بیتا:۷۰) نمونه بارز فعالتر شدن روحانیت تشیع در این دوران را میتوان به فتوای میرزای شیرازی در مخالفت با واگذاری امتیاز تنباکو به قدرتهای غربی (رهبری،۱۳۸۴: ۹۴) قیام علیه امتیازات رویتر به رهبری حاج ملاعلی کنی و قیام شیخ محمدخیابانی و غیره اشاره نمود (ملکوتیان، همان : ۲۶۸).
اما از قرن سیزدهم هجری شمسی و در نتیجه تحولاتی که با ورود مدرنیسم به کشور اتفاق افتاد زمینه تضعیف نظری سلطنت و موقعیت اجتماعی و سیاسی شاهان را فراهم نمود. از یک طرف به دلیل شکست پیدرپی در جنگ با روسها، امضای قراردادهای پس از جنگ استقلال عمل حکام قاجار را تا اندازهایی کاهش داد و از طرفی دیگر به دلیل ناکارآمدی و ضعف تدبیرسلطنت و افزایش استبداد سلاطین و در کنار آن افزایش فقروگرسنگی و عقبماندگی جامعه، اندک اندک موجبات نارضاریتی مردم فراهم آمد. در نتیجه این آشفتگیها ، بحرانها و بیقراری جامعه، گفتمان مشروطیت با به حاشیه راندن گفتمان استبدادی حاکم همراه با روند استعاری شدن خواستهها توانست به هژمونیک برسد.
علاوه بر عوامل فوق، در قرن نوزدهم نظریهها و اندیشههای جدیدی ظهور کرد که در شکلگیری گفتمان مشروطه بیتأثیر نبود. یک دسته از این نظریهها به طردو حاشیهرانی سنت مذهبی تمایل داشتند و بر پذیرش نهادها و باورهای غربی تأکید مینمودند. از آن جمله میتوان به آخوندزاده و آقاخان کرمانی اشاره نمود. به باور آنها، اجرای اصلاحات در کشور با وجود احکام شریعت امکانپذیر نیست و باید این اساس از بیخ و بن کنده شود. اما به دلیل ماهیت ضدمذهبی گفتمان غربگرای ایرانی و تعارض آن با بنیادهای مذهبی جامعه، از اعتبارآن کاسته شدو این گفتمان را در معرض آسیب و تعرض قدرت استبدادی حاکمان قرار داد. و دسته دیگری از نظریهها که «اصلاحات را از راه بازیابی و تفسیر سنتهای مذهبی و فرهنگی دنبال میکردند. هدف این نظریهها، تطبیق نهادها و اندیشههای مدرن با مذهب و باورهای دینی و سازگارنشان دادن دین و تجدد بود». (حسینیزاده، همان : ۶۰) ازجمله اندیشمندان و حامیان این گفتمان میتوان به ملکمخان ناظم الدوله، سیدجمالدینالدین اسدآبادی، میرزا یوسف مستشارالدوله اشاره نمود. این نظریهها بیقراریها و نابسامانیهای جامعه را تبیین کردند و فضای فکری پیش از مشروطه را شکل دادند.
در این دوره به دلیل توأمان شدن سنت و تجدد، تغییرات و تحولات اساسی در نگرش گفتمان دینی پدید آمد. به دلیل بازسازیهای مداومی که در مذهب شیعه صورت گرفت، موضوع صبر و انتظار در نگرش عالمان دینی به حاشیه رانده شد و با گسترش دامنه اجتهاد، تقلید و تقویت جایگاه مجتهدان به لحاظ نظری زمینه تحول در گفتمان شیعی وسیاسی شدن مذهب فراهم شد.
در گفتمان مشروطیت مفصلبندی دالهای شناور قانون، عدالت، رفاه با رویکرد اسلامی صورت گرفت. (برای نمونه گنجاندن ماده دو متمم قانون اساسی مشروطه مبنی بر نظارت عالیه علما بر امر قانونگذاری در همین راستا قرار دارد). همین امر سبب گردید تا علمای دینی به منظور غیریت سازی دشمن مشترک به نام استبداد و محدودیت سلطنت به فکر مطالبه آزادی، برابری و تفکیک قوا باشند. یکی از نظریهپردازان نوگرای اسلامی که جانب گفتمان مشروطه را گرفت علامه محمد حسن نائینی بود. از همین رو وی در دفاع از مشروطیت و در پاسخگویی به علمای دینی مخالف مشروطیت، رساله مهم و مشهور خود «تنبیه الامه و تنزیله المله» را به نگارش درآورد (رهبری،۱۳۸۷: ۳۰۲). آیت الله نائینی مشروطه را نه تنها در تضاد با آیین و دستورالعملهای اسلام ندانست، بلکه آن به عنوان نظام خیر الموجودین(دفع افسد به فاسد) موجب بهبود دنیا و دین مردم می دانست. از همینرو در کتاب مزبور تلاش نمود مفاهیم اساسی مشروطه از قبیل آزادی، مساوات، برابری، پارلمان و غیره را بر اساس اصول دینی شیعی توجیه شرعی نماید.
اما مدت ها بعد از پیروزی، به دلیل ابهام در خصلت استعاری گفتمان مشروطیت، نبود دشمن غیر و اختلاف های بنیادین برسر حدود و معانی نشانه هایی چون قانون، عدالت، برابری، موجب به وجود آمدن تفرقه و نفاق میان علما، نیروها و جناحهای مختلف شد. در این میان شیخ فضلالله نوری با طرح مشروطه مشروعه از سایرین جدا شد. با تشدید روند جدایی دین و دولت، (اخوان مفرد، همان : ۱۵۵) و جدال میان سنت و تجدد، اندک اندک کشوربه سمت سکولاریزه شدن پیش میرفت.
با اعدام شیخ فضل الله نوری، ترور بهبهانی، مرگ مشکوک آخوندخراسانی، ضربه سنگین به روحانیت وارد شد. همان طور که گفته شد به دلیل شدت یافتن اختلافات داخلی علمای دینی و تکفیرهای پی در پی بر نفوذ اجتماعی آنها در میان مردم بسیار کاسته شد. (رهبری،۱۳۸۷: ۳۲۳) از همین رو همزمان با افزایش منازعههای گفتمانی، فقر، هرجومرج و ناامنی، بحرانهای اقتصادی، ضعف حکومت مرکزی، دخالت کشورهای بیگانه زمینههای تضعیف گفتمان مشروطیت فراهم شد. در نتیجه با ظهور گفتمانی نو به نام پهلویسم، به حاشیه رانده شد و دیگر نتوانست هژمونی گذشته خود را باز یابد
در دوران مشروطه دخالت و ورود علما به عرصه سیاست و به تعبیری قابلیتهای سیاسی گفتمان مذهبی افزایش یافت. اما با روی کارآمدن پهلوی اول، به دلیل سیاستهای دینستیزانه رضا شاه و حاکمیت جو رعب و وحشت ، فعالیت روحانیون بشدت محدود و نوعی انزواگری در میان علمای شیعه به وجود آمد (روحانی،۱۳۷۰ :۱۸۴). به عبارت دیگر اقداماتی چون تمرکزگرایی، سکولاریسم، اصلاحات غربگرایانه رضا شاه در جهت خصم و طرد قدرت علمای شیعه، هژمونی گفتمان دینی ساختارشکنی شده و برای مدتی به حاشیه رانده شد.
با اشغال ایران در دهه ۱۳۲۰ توسط متفقین و پایان یافتن حکومت رضا شاه، فعالیت مجدد علمای شیعی میسر شد. به دلیل فضای نسبتا باز سیاسی در دهه ۱۳۲۰، گفتمانهای متعددی توان ظهور یافتند که از این میان گفتمان دینی توانست پس از مدتی، قدرت گذشته خود را باز یابد. علت اصلی که باعث شد در اوایل این دهه برخی از علما وارد منازعههای سیاسی شوند، افزایش انتشار آثار ضددینی بود. انتشار آثار کسروی و جزوهایی کوچک از حکمیزاده که لبه تیز حملات خود را متوجه علما و جایگاه آنان در مذهب شیعه کرده و به نقد ولایت فقیه، حقوق سیاسی فقیهان و عدم مشروعیت حکومت در عصر غیبت پرداختند. در این میان آثار این دو باعث شد تا موجی از اندیشه ورزی در باب ماهیت حکومت اسلامی و نقش آن مطرح شود و در این خصوص رساله هایی نیز نوشته شد (حسینی زاده، همان: ۱۷۳-۱۷۲) اما با کشته شدن کسروی در اواخر دهه بیست اندیشههای ضد مذهبی نیز افول کرد. در این دهه به دلیل ظهور و گسترش گفتمانهای چپ در حوزههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، گفتمان دینی (مذهبی) به طور موقت به حاشیه رانده شد (امیری،۱۳۸۳: ۲۲۱). علاوه برآن مسئله نفت و ضدیت با استثمار و استعمار به عنوان غیر و دشمن مشترک به هدف اصلی جامعه تبدیل شده بود. تب و تاب نهضت ملی و مهتر از آن، عدم دخالت علمای بزرگی چون آیتالله بروجردی به عنوان مرجع وقت حوزه در سیاست، اندیشهورزی در باب حکومت اسلامی را به حاشیه راند (میلانی،۱۳۸۱: ۹۰).
در این میان، علارغم کمرنگ شدن حضور و دخالت علما در عرصه سیاست، علمایی چون آیتالله کاشانی به عنوان یکی از سوژههای سیاسی گفتمان دینی توانست وارد فعالیت سیاسی شود و تودههای مذهبی را به سود نهضت ملی به عرصه سیاست بکشاند. در حقیقت در این برههی زمانی بود که گفتمان دینی خود را به عنوان یک گفتمان سیاسی به تدریج باز تعریف نمود و کم کم داعیه قدرت و حکومت را با مفصلبندی جدیدی حول دالهای مد نظر خویش آشکار نمود.
در اینجا با توجه به شرایط اجتماعی– سیاسی جامعه ایران گفتمانهای مبارز دینی با رویکردهای متفاوت بروز و ظهور یافتند که این امر متأثر از وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور به ویژه روند شبه مدرنیستی که در حال شکل گیری و فعالیت بود، میباشد. از سوی دیگر اوضاع سیاسی ِداخلی و منطقهایی و بین المللی نیز بر شکلگیری گفتمان متفاوت دینی در ایران آن زمان بی تأثیر نبود به همین دلیل هر یک از گفتمانهای مبارز دینی که بعداً شرح آن خواهد آمد با مفصلبندی منحصر به فرد خویش سعی نمودند نظام معنایی جدیدی را ارائه نمایند. لاکن همهی گفتمانهایی که در ذیل مقوله گفتمان دینی از آنها یاد میشود دریک یا چند دال با هم اشتراک داشتند. که از مهترین این دالها، خدامحوری یا یکتاپرستی و همچنین امامت و کتب تشیع بود.
نحلههای مختلف گفتمان دینی در ایران
چنانکه گفته شد گفتمان دینی بر حول دال مرکزی یکتا پرستی و امامت، دالهای دیگری را همچون مبارزه با استبداد، بیقانونی و بیدینی مفصلبندی نمود. البته سوژه گان سیاسی این گفتمان با توجه به شرایط و مقتضیات زمانی خاص خود نظام معنایی مختص خویش را ایجاد نمودند. برای نمونه کاشانی سعی داشت از طریق مبارزات سیاسی به اهداف خود دست یابد، در حالی که فداییان اسلام بر عملیات مخفیانه، مسلحانه و ترور تأکید نمودند.
آیت الله کاشانی:
آیت الله کاشانی از برجستهترین سوژههای سیاسی گفتمان مبارز دینی در دهه های بیست و سی بود که نقشی فعال در تحولات سیاسی اجتماعی این دوره داشت. آنچه گفتمان آیت الله کاشانی را در طی این دهه ها شکل میداد؛ تلاش درجهت مبارزه، طرد و غیریتسازی با استبداد داخلی و استعمار خارجی(مدنی،۱۳۶۱: ۱۴۱) وتشکیل حکومت مبتنی بر دین مبین اسلام بود. (کاشانی، ج۳، ۱۳۶۲: ۹۶) ایشان هدف خود را از مبارزات ضد استعماری با انگلستان چنین بیان میدارد: «ما دیگر حاضر نیستیم زیر سلطه آن ها قرار گیریم و تصمیم داریم در کشور آزاد خود رژیمی ترتیب دهیم که با آداب و سنن مذهب اسلام قرین باشد. در این صورت، تمام تصمیمات بیگانگان در کشور ما در برابر سپر فولادین اسلام بلا اثر خواهد شد». (همان، ۱۳۶۲: ۲۰۶) آیت الله کاشانی فکر جدایی دین از سیاست را بیش از هر چیز دیگری ساخته تبلیغات استعمارگران دانست و با تآکید براین مسئله که اسلام دین سیاسی است، دخالت در امور سیاسی را وظیفه دینی و روحانی خود میدانست (امیری،۱۳۸۱ :۳۰۹ ).
به دلیل همین مبارزات بود که کاشانی بارها توسط عوامل استعمار انگلیس دستگیر و تبعید می شد و یا به زندان می افتاد. سال ها بعد از آزادی از زندان، نقش اصلی را در به راه انداختن تفکر ملی کردن صنعت نفت و کوتاه کردن دست انگلیس در استفاده از منابع داخلی ایفا نمود. به طوری که با به قدرت رسیدن رزمآرا به نخستوزیری در تیر ماه ۱۳۲۹ برای تصویب لایحه الحاقی نفت، کاشانی اعلامیهتندی را علیه وی صادر و مردم را به مقاومت در برابر حکومت او فرا خواند. که با ترور رزم آرا توسط فداییان و همکاری کاشانی باعث شد که قرارداد مذکور بینتیجه بماند (مدنی،۱۳۶۱: ۱۸۵). تلاش ها و نقش رهبریت روحانی در مبارزه با استعمار و بسیج تودهها در دوران نخستوزیری مصدق زمینه را برای ملی شدن صنعت نفت فراهم نمود.
به دلیل اختلافات میان مصدق و کاشانی (که دلایل آن در فصل بعد خواهد آمد) باعث شد تا مصدق به دلیل دور افتادن از حمایت نهاد روحانی همچون کاشانی از حمایت توده ها نیزدور بماند و این موضوع زمینهایی شد تا طرح کودتا از سوی بیگانگان علیه مصدق را پیریزی گردد. با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲مصدق شکست خورد و آیت الله کاشانی ۱۳۳۲ به دلیل محدودیتهای که به واسطه دستگیری، زندان و تبعید وی از سوی گفتمان حاکم برایش به وجود آمد دیگر نتوانست فعالیت چندانی انجام دهد.
با توجه به مطالب فوق میتوان گفت که آزادی، استقلال، ساختارشکنی دال اصلی گفتمان حاکم یعنی استبداد ، طرد و غیریتسازی بیگانگان و مقابله با تفکرات ضد دینی از جمله دالهای گفتمان کاشانی بودند که حول دال مرکزی اسلام مفصلبندی شدند. اگرچه گفتمان کاشانی نتوانست با برجستهسازی دالهای مذکور در دهه های ذکر شده هژمونی خود را تداوم بخشد. اما فعالیتهای سیاسی وی تأثیر عمیقی در تفکرات، اندیشهورزی و مبارزات دهه ۴۰ برجای گذاشت و راه را برای پیوند دین و سیاست و به ویژه سیاسی شدن حوزهها هموار کرد.
فداییان اسلام؛ منادیان اسلام سیاسی رادیکال در ایران
یکی دیگر از سوژههایِ فعالِ گفتمان دینی که توانستند در دهه های بیست وسی با مفصلبندی خود به انسجام معنایی دست یابند، فداییان اسلام بودند. فداییان اسلام نخستین گروهی بودند که نظریه و عمل سیاسی را با هم ادغام نموده و اجرای احکام اسلامی و تشکیل حکومت اسلامی را هدف خود قرار داده و فریاد می زدند (نواب صفوی، ۱۳۵۷: ۵۵).
جمعیت فداییان اسلام به رهبری سید مجتبی نوابصفوی در سال ۱۳۲۴ بنیان گذاشته شد. ( امینی، ۱۳۸۱: ۷۰) با آشنا شدن نواب از اندیشههای کسروی به دلیل رواج اندیشهای ضد دینی در جامعه فعالیت خود را در مقابله با آن آغاز نمود. اقدامات ضد دینی کسروی همچون: سوزاندن کتابهای اسلامی و ادعیه، (مجتهدی، ۱۳۲۷: ۲۲۳-۲۲۴). توهین به پیامبر و ائمه معصومین، اثبات برانگیختگی یا پیامبری انزجار نواب و گروهش را در پیداشت .(حسینیان ،۱۳۸۸ : ۲۱۶) به همین خاطر نواب در اولین اقدام مبارزاتی خود دست به ترور کسروی زد.(امیری ،۱۳۸۱ : ۳۱۵) فداییان اسلام پس از این واقعه با آیتالله کاشانی همراه شدند و با ترور هژیر و رزم آرا راه را برای به قدرت رسیدن جبهه ملی و ملی شدن صنعت نفت هموار کردند.
تأسیس جمعیت مبارزه با بیدینی و مقابله با مفاسد اجتماعی مانند: آزادی زنان، مشروبهای الکلی، اعتیاد و قمار، بیفرهنگی، بیکاری، رشوهخواری، یکی دیگر ازاقدامات فداییان اسلام بود.آنها راه اصلاح این مفاصد را تنها در اصلاح کردن روحانیت، وزارتخانهها و دربار میدانستند.(نواب صفوی،۱۳۵۷: ۵-۱۵)
همان طور که بیان گردید؛ اندیشه تشکیل حکومت قرآن و اجرای احکام اسلامی یکی از مهمترین مؤلفههای گفتمان فداییان اسلام بود. همین مسئله نقطه عطفی در ایجاد اختلافات و منازعات گفتمانی مصدق و فداییان اسلام بود. فداییان اسلام معتقد بودند که باید برای اجرای احکام اسلامی و حاکمیت دین تلاش کرد و همکاری با دولتی که به فکر اجرای احکام اسلامی نیست خلاف مصلحت و اعتقادات دینی است (امیری، همان :۳۱۶). چون مصدق تنها هدف خود را حل مسئله نفت میدانست و با کاشانی هم به دلیل آنکه وی نیز خواسته فداییان را پس از حل قضیه نفت دانسته و زمینه تحقق آن را نامساعد میدانست، به مخالفت پرداختند. بنابراین با توجه به مطالب فوق مطرح کردن تفکر اسلام سیاسی، وحدت مسلمین، اجرای احکام اسلامی، مبارزه با بیدینی، غصب حکومت توسط سلاطین از جمله دالهای گفتمان فداییان اسلام را در دهه های بیست و سی تشکیل میدادند.
فداییان اسلام به دلیل استقلال نسبی که از مرجعیت و حوزه داشتند باعث شده بود تا نتوانند روحانیت سنتی را به دخالت فعال در امور سیاسی بکشانند. بالاخره با کودتای ۲۸ مرداد و اقدام ناموفق آنها در ترور علا، بیشتر اعضای آن دستگیر و چند تن رهبران اصلی آن از جمله نواب اعدام شدند (عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، ۱۳۷۹: ۱۶۰).
جمعبندی
آغاز دهه ۲۰ پایان تحولات اساسی در هرم قدرت بود که معادلات جدید سیاسی اجتماعی را رقم زد به عبارت دیگر گفتمان پهلوی اول با رویکرد نظامی در شرایطی جای خود را به گفتمان پهلویسم با رویکرد دمکرات منش داد که عرصه را برای ظهور و منازعه گفتمانی فراهم آورد. رضاشاه با تمرکزگرایی بیش از حد قدرت، عملاً نوعی حکومت استبدادی را بنیان نهاد که آزادی هیچ نوع فعالیتسیاسی به گروههای مخالف داده نشد. در این دوره با تأکید بیش از حد بر ناسیونالیسم باستانگرا و ملیگرایی وجه غیردینی گرفته و حتی بالاتر از آن در مواقعی بطور مستقیم مذهب ستیزی در سرلوحه کار قرار گرفت. بدیهی است در چنین فضایی ظهور گفتمانهای رقیب که با به منازعه طلبیدن گفتمان حاکم- که چالش قدرت ایجاد نمود- عملاً غیر ممکن گردیده بود. اما سوم شهریور ۱۳۲۰ شرایط دیگری را در اوضاع سیاسی اجتماعی ایران پدید آورد. اگر چه این شرایط خود خواسته و آگاهانه نبوده و کاملاً متأثر از اجبار بینالمللی و داخلی بود. اما به هر حال چنین شرایطی ظهور گفتمانها و حتی رقابت و منازعه با گفتمان رقیب را میسرنمود.
شرایط منجر به فضای مناسب گفتمانی در ایران دهه ۲۰ را میتوان به دو بخش داخلی و بینالمللی تقسیم نمود. بطور خلاصه در جنبه بین المللی بروز جنگ جهانی دوم و در نتیجه حضور نیروهای متفقین (شوروی، انگلیس و امریکا) در ایران و بویژه رقابت شدید بین نیروهای خارجی مستقر در خاک کشور، بیش از پیش بر اقتدار حکومت مرکزی لطمه وارد کرد در زمینه عوامل داخلی نیز مسائلی از قبیل عدم تسلط شاه جوان بر امور مملکت، تقسیم شدن قدرت بین دربار، شاه و مجلس از یک سو و ستیز و کشمکش در ساختار اجتماعی کشور از سوی دیگر فضا را برای نیروهای گریز از مرکز ایجاد نمود و در ضعف قدرت مرکزی نیروهای اجتماعی و سیاسی مخالف و رقیب گفتمان حاکم در قالب گفتمان جدید امکان ظهور یافتند. از یکسو با ایجاد چالش قدرت گفتمان حاکم را به منازعه طلبیدند و از طرفی دیگر این گفتمان با زمینه اجتماعی و سیاسی متفاوت با یگدیگر در برهه هایی به رقابت جدی پرداختند.
یکی از گفتمانهایی که در بستر شرایط فوق زمینه ظهور یافت گفتمان موسوم به چپ بود. البته ریشههای گفتمان چپ با گرایش سوسیالیستی در ایران را میتوان از بعد از مشروطه سال ۱۲۸۵ ردیابی نمود اما انسجام گفتمانی آن در دهه ۲۰ شکل گرفته و فعال گردید. این گفتمان دالهای شناوری همچون مالکیت اشتراکی، مادیگرایی، مبارزه با تضاد طبقاتی را حول دال مرکزی برابری جمعی مفصلبندی نمود. از جمله زمینههای قابلیت دسترسی این گفتمان در جامعه وقت ایران را باید در فقر و بیعدالتی اجتماعی ناشی از ستیز و کشمکش طبقاتی و حکومت اقتدارگرا جستجو نمود. این گفتمان توانست با دال مرکزی برابری جمعی بیقراری گفتمان حاکم در زمینه ناعدالتی اجتماعی را پوشش دهد و به همین دلیل توانست از شرایط سیاسی و اجتماعی بهره برده و زمینه ظهور به سرعت ایجاد جذابیت اجتماعی نموده به درجه بالایی از سازماندهی و انسجام معنایی برسد. اگرچه به دلایلی هیچ وقت نتوانست به گفتمان هژمون تبدیل شود. اما در رقابت با گفتمان رقیب و منازعه با گفتمان مسلط همواره فعال بود. سوژه سیاسی این گفتمان حزب توده بود که در ابتدای دهه ۱۳۲۰ شکل گرفت و با فراز ونشیب در فراوانی در طی این دو دهه مواجه گردید.
گفتمان دیگری که در ابتدای نیمه دوم دهه ۲۰ در ایران ظهور یافت گفتمان ملیگرای لیبرال بود این گفتمان دو عنصر ملیگرایی و لیبرالیسم را همزمان در خود جای داده بود ریشههای هر دو عنصر را میتوان از بعد از مشروطه در ایران یافت اما ترکیب این دو عنصر در قالب یک گفتمان و ایجاد تشکل سیاسی خاص صرفاً در دهه ۲۰ اتفاق افتاد در شرایطی این گفتمان ظهور یافت که از طرفی کشور از تسلط بیگانگان بر منابع ملی کشور به ویژه نفت رنج می برد، از سوی دیگر عدم نهادمندی فعالیتهای سیاسی توان مقابله با حکومت مطلقه را نداشت. جبهه ملی به عنوان سوزهی سیاسی گفتمان ملیگرای لیبرال در پی آن برآمد تا از این فضای سیاسی ایجاد شده در راستای اهداف خود به نحو مطلوب بهره گیرد. این گفتمان دالهای شناور اصلاحات قانونی، آزادی، نظام سلطنتی مشروطه و مالکیت خصوص را حول دال مرکزی استقلال و بیگانهستیزی مفصلبندی نمود. جبهه ملی در قالب این گفتمان توانست در شرایط بیقراری گفتمان حاکم نسبت به سیطره بیگانگان بر منافع ملی و عدم پایبندی به قانون اساسی و…در مقطعی از تاریخ ایران به هژمونی دست یابد اما به دلایلی ناهمخوان بودن رویه لیبرالیستی این گفتمان با روحیه مذهبی جامعه ایران هژمونی آن دیری نپایید و به همین خاطر به سرعت از هژمونی خارج و وارد حوزه گفتمان گونگی شد.
مذهب نیز از واقعیتهای ریشهدار تاریخی جامعه ایران بوده است. اما شکلگیری گفتمان سیاسی دینی در ایران دارای پیشینه تاریخی طولانی نمیباشد. این گفتمان صرفاً در منازعه با گفتمان پهلویسم نبود بلکه همواره خود را در رقابت با گفتمان های چپ و ملی گرای لیبرال میدید. اگر چه به طور موقت و تاکتیکی، در برههایی از زمان به فعالیتهای هماهنگ با جبهه ملی پرداخت ما به دلیل عدم سازگاری در مبانی و حتی تضاد دالها این همکاری طولی نپایید. هم خوانی مبانی این گفتمان با ویژگیهای جامعه ایران عامل اصلی تبدیل آن به گفتمان هژمون در دهه های بعد گردید، که در فصول آینده بدان خواهیم پرداخت.
برابری جمعی | مالکیت اشتراکی | کمونیسم | گفتمان چپ |
آزادی | مالکیت خصوصی | لیبرالیسم | گفتمان ملیگرا لیبرال |
جدول شماره۱: مقایسه گفتمان چپ و ملیگرای لیبرال