عنصری : چون روی تو خورشید نباشد روشن
فرخی: همرنگ رخت گل نبود در گلشن
عسجدی : مژگانت همی گذر کند از جوشن
فردوسی، برخلاف انتظار آنان ،بی درنگ چهارمی را می گوید :
فردوسی : «مانند سنان گیو در جنگ پشن»
این مصراع البته باید از کسی باشد که سرآینده شاهنامه خواهد بود (زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه ،۱۳۸۷ :۷۴ و۷۵ ).
فردوسی در نظم داستانها گاهی برحسب ضرورت مقتضای داستان که از موی باریکتر و از شمشیر برنده ترست ،درست مثل این است که باید به اجبار برلبه شمشیر تیز راهپیمایی یا در دریای بی کران شناوری کند ،دروادیی می افتد که سخن هر چه باشد در آن وادی مومین قدم است و راه تفته .
اما فردوسی با نیروی خداداده سخنوری و سخن آفرینی چنان از آن ورطه ها سالم و سر افراز از بیرون می آید که خواننده اهل فن متحیر می شود آن مایه قدرت و استادی را بر اعجاز هنر سخنوری انسانی حمل کند یا بر وحی و الهام آسمانی!
هرکس که از نعمت ذوق و استعداد طبیعی و انصاف و راستی اخلاق بهره مند باشد بی اختیار برروان پاک و روح تابناک چنان گوینده هنرمندی درود و آفرین می فرستد . مانیز باید بر آن روان پاک درود بفرستیم و قدر آن محبت خداداده را بدانیم و میراث گران او را از دستبرد حوادث حفظ کنیم .
عمده و بیشتر این درجه از هنرمندی فردوسی که اشاره کردیم در خصوص داستانهایی است که در عنصر اصلی داستان خشونت و قساوتی و حشتناک و نفرت زای باشد ،بطوری که خواننده و شنونده اش هر قدر خشن و قسی القلب باشد از این داستان متنفر می شوند.
نظیر داستان «رستم و سهراب»و داستان «رستم و اسفندیار»و امثال آن . اینجاست که طبع گوینده در تگنا و مضیقه سخن می افتد و چاره ای جز پیمودن این راه خطر ناک ندارد .
اما فردوسی کاملا مواظب و هوشیار است که که این ورطه های هولناک را چگونه باید طی کرد که خواندن داستان اثری نامطلوب در خواننده نگذارد و اضح تر بگویم یکی از خصایص فردوسی این است که در داستان گویی نمی خواهد خواننده و شنونده داستان متنفر و دلسرد و بد بین و نومید و بد دل از کار بیرون بیایند به طوری که دیگر رغبت خواندن و شنیدن آن منظومه را نداشته باشد .
و نیز او می خواهد که پهلوانان داستان های او همه مظهر خصال و آزادگی و جوانمردی و بزرگ منشی باشند. فردوسی با قدرت خلاقه ادبی و نیروی بلاغت و سخن آرایی دنده های زبر خشن و نیش های گزنده داستان را سوهان کاری می کند و می تراشد ،خار و خس اطراف و جوانب قصه را می پیراید و به تعبیر خودش «خومی کند».روی مناظر وحشت زای چندش آور حادثه پرده ی خطابه و بلاغت می کشد.
حوادث وحشت زای را با فلسفه عقلی و حکمت عملی اخلاقی چنان توجیه می کند که خواننده را قانع و خرسند می سازد ؛و بالجمله مقدمات و اطراف و جوانب داستان را طوری ترتیب می دهد و چنان در بیان اجزای داستان سخن آرایی و ریزه کاری می کند که نه فقط از خشونت وزشتی عمل ووحشت و ناگواری حادثه می کاهد و موجب دلتنگی و ملال خاطر خوانندگان نمی شود ،بلکه بردرجات میل و رغبت و شوق آنها چندان می افزاید که از خواندن و شنیدن ده بار و صد بار نیز خسته و ملول و دلتنگ نمی شوند.
همین طور که شاهنامه خوانی درباره سلاطین و امرا او سپهسالاران ورجال علم و ادب ،و حتی نقالی قهوه خانه ها و مجامع عمومی در مدت ده قرن یعنی حدود سی نسل ایرانی امتحان داده است ،هنوز هم امتحان می دهد که هر کجا آهنگ شاهنامه خوانی صحیح بلند می شود، خود به خود همه گوشها و دلها را به طرف خود جذب می کند ،و هر کس اندکی ذوق و هوشی داشته باشد ،بی اختیار بدان سوی می گراید .
جلال الدین همایی
(مجموعه سخنرانیهای نخستین جشن طوس ،ص۱۷ )
فردوسی طوسی … استاد بی همتای شعرفارسی ،بزرگترین حماسه سرای ایران و یکی از حماسه سرایان بزرگ جهان است . اثرجاویدان اوشاهنامه درشمار بهترین آثار حماسی عالم است . این اثر بزرگ ،که در حدود پنجاه هزار بیت دارد ،منظومه ای است که به بحر متقارب در شرح تاریخ ایران از قدیمی ترین عهود تا حمله غرب در قرن هفتم میلادی ،که شامل قسمت های اساطیری و داستانی و قست تاریخی است …
فردوسی در حفظ جانب امانت هنگام نقل مطالب ،به کاربردن نهایت مهارت در وصف مناظر طبیعی و میدانهای جنگ و قهرمانان منظومه خود و لشکر کشی ها و نظایر اینها ،و ذکر حکم و مواعظ دلپذیر در تصانیف داستانها و آغاز و انجام قصص ،کمال توانایی را نشان داده است.
این شاعر استاد در بیان افکار و نقل معانی سادگی زبان و فکر و صراحت وروشنی سخن و انسجام و استحکام و متانت کلام به درجه ای از قدرت است که کلامش همواره در میان استادان نمونه اعلای فصاحت و بلاغت شمرده شده و به منزله سخن سهل و متنع تلقی گردیده است .
(ذبیح الله صفا )
(گنج سخن ،ج۱،ص۸۱-۸۳ )
(غمنامه رستم و سهراب ،۱۳۷۰ :۲۹-۳۱ ).
شاهنامه نه فقط بزرگترین و پرمایه ترین دفتر شعری است که از عهد روزگار سامانیان و غزنویان بازمانده است ،بلکه در واقع مهمترین سند ارزش و عظمت زبان فارسی و روشن ترین گواه شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایرانی است . خزانه لغت و گنجینه فصاحت زبان فارسی است . داستانهای ملی و معاصر تاریخی قوم ایرانی در طی آن به بهترین وجهی نموده شده است . احساسات عمیق وطنی و تعالیم لطیف اخلاقی در آن همه جا جلوه یافته است . شیوه بیان شاهنامه ساده و روشن است . فردوسی در بیشتر موارد سخن را کوتاه می گوید و از پیرایه سازی و سخن پردازی اجتناب می کند…
سخن فردوسی استواری و جزالتی دارد که شعر او –خاصه در داستانهای رستم –مصداق آنچه لونگینوس نعط عالی خوانده است ،قرار می دهد .قدرتی که در آوردن تعبیرات گونه گون دارد،لطف و زیبایی بی مانندی به کلام او می بخشد که در سخن دیگران نیست.
در آفریدن معانی و در آوردن وصفها و تشبیه ها ی طبیعی از همه گویندگان دیگر گرومی برد. چنان مقتضیات هر یک از موارد « قصر» و «حذف» را به درست رعایت می کند که «ایجاز» او بحد اعجاز می رسد . ابیات سست ،معانی مضطرب،الفاظ متنافر ،اگر در شاهنامه هست بسیار نیست ،و البته در قبال وسعت و عظمت اثر جلوه ای ندارد . تکرارپاره ای ابیات با مصراعها نیز اگر از سهو و تصرف کاتبان نباشد ،ظاهرا به شیوه نثر پهلوی از صنعت ملا انگیز تکرار بهره داشته است روا نمی دیده است . با این همه تکرار مضمون ،و تضمین ابیات مکرر –بدین گونه که در شاهنامه هست –در سخن گویندگان دیگر نیز آمده است و بر آفریدگار رستم آن را عیب
نمی توان گرفت … در هر حال وی در توصیف مناظر و تجسم احوال، حتی در بیان حکمت و عبرت نیز ،از دقایق بلاغت هیچ فرو نگذاشته است . و کیست که مانند او عادی ترین احوال خور و خواب انسانی را به پایه کاری آسمانی و خدایی –چنانکه در سرگذشت رستم آمده است –رسانیده باشد ؟
عبدالحسین زرین کوب
(باکاروان حله ،ص۱۶-۱۸ )
شاهنامه فردوسی برخلاف آنچه ناآشنایان می پندارند ،فقط داستان جنگ ها و پیروزی ها ی رستم نیست ،بلکه سرگذشت ملتی است در طول قرون و نمودار فرهنگ و اندیشه و آرمان های آنان است برتر از همه کتابی است در خور حیثیت انسان. یعنی مردمی را نشان می دهد که در راه آزادگی و شرافت و فضیلت تلاش ومبارزه کرده، مردانگی ها نموده اند و اگر کامیاب شده یا شکست خورده اند ،حتی با مرگشان آرزوی دادگری و مروت و آزاد منشی را نیرو بخشیده اند…
شاهنامه فردوسی … همه در حمایت دادگری و خرد و مردمی و آزادگی و راستی و نیکو کاری و وطن پرستی را تعلیم می دهد . چه ارزشی بالاتر از اینکه شاهنامه برای انسان کمال مطلوبی
می آفریند والا و بشری . مردمی که آرمان و امید و هدفی نداشته باشند زنده نمی توانند بود.پس آنکه بتواند برای بشریت آمال و مقاصدی شریف بپرورد –که ارزش آنها جاودانی باشد و خلل نپذیرد –نابغه ای است بزرگ .
شاهنامه در خلال داستانهای دل انگیز خود مبشر پیامی است چنین پر مغز و عمیق وحاصل همه تجربه ها و تفکرات میلیون ها نفوس ،در فراز و نشیب حیات از پس دیوار قرون به گوش ما می رسد که آنچه را به عنوان ثمره حیات دریافته و آزموده اند ،صمیمانه با ما در میان می نهد و همگان را به نیک اندیشی، آزاد مردی، دادپیشگی و دانایی رهنمون می شوند . آنجا نیز که اندیشه عمر زود گذر دلها را می لرزاند . فکر اغتنام فرصت به ما امید و دلگرمی می بخشد که :
بیا تا جهان را به بد نسپریم نباشد همان نیک و بد پایدار |
به کوشش همه دست نیکی بریم همان به که نیکی بود یادگار |
غلامحسین یوسفی
(مجموعه اولین و دومین هفته فردوسی ،ص۳-۵ )
فردوسی رهبر استادان سخنوری و پیشاهنگ شاعران با فضیلت و برجسته است . او مهارت استادانه ای به زبان دارد و شاعر ردیف اول پارسی است که از همه پیشینیان نامبردارخودبرتری یافته است.او گزاره کهن رابه درستی بازگوکرده است و نخستین سخنوری که فصاحت عالی نشان داده است …
عرفه العاشقین ،نسخه خطی
(به نقل فردوسی و ادبیات حماسی،ص۵۶ )
شاعران عصر غزنوی…مهم اند ،چراکه طبیعی وبین المللی اند،باهمه اینهافردوسی بزرگ وسترگ است،زیراطبیعی وملی است… ازدیدگاه اوچه بساجهان آنسوی نیل وگنگ وجودنداشته است وحتی از جهان ان سوی فرات وسیحون بخش کسی برایش وجودداشته است. آمیختگی میهن دوستی عمیق وراستین باشورشیفتگی به حقیقت کمیاب است…ویژگی فردوسی این است که میان آنها هماهنگی ایجادکرده است.
هادی حسن، دانشمندهندی
(به نقل فردوسی وادبیات حماسی،ص۵۷ )
(همان،۳۳-۳۴)
شناسایی همگانی زیبایی های هنری وآثارفرهنگ ملی مانند شاهنامه نه تنها زبان زنگ زده مارا بّرا و فرهنگ ما را نیرو مند تر می کند ،بلکه رشته های مهر و یگانگی را نیز در میان پارسی زبانان استوار تر خواهد کرد…