- کاهش اثربخشی با احساس بیکفایتی در ورزش و حل مشکلات در کار فرد به وجود میآید.
گودجر و همکاران (۲۰۰۶)، اسکافیلی و همکاران (۱۹۹۸) و شیرم[۶۷] و ملامد[۶۸] (۲۰۰۵) ویژگیهای زیر را برای واماندگی برشمردند:
-
-
-
- واماندگی با سطوح بالایی از برداشت منفی از ویژگیهای ورزشی، کار بیش از حد، نشانه های جسمانی، غیبت، ترک ورزش، بیخوابی، افسردگی و مشکلات خانواده مربوط است.
-
-
-
- علاوه بر این، واماندگی با سطوح پایینی از عملکرد عینی کار، روحیه فعالیت و ورزش و کیفیت فعالیت مرتبط است.
فندر[۶۹] (۱۹۸۹) نشانه های واماندگی را به دو دسته فیزیکی و رفتاری تقسیم کرد که عبارتند بودند از:
-
- نشانه های فیزیکی شامل: تنش، خستگی، تحریکپذیری، کاهش سطح انرژی، مشکلات خواب، افزایش وقوع بیماری، عملکرد متناقض و خستگی است (کراسول و اکلوند،۲۰۰۳).
- شاخص های رفتاری شامل: افسردگی، احساس درماندگی، خشم، احساس ناامیدی و احساس ناچیز کمک به تیم است (کراسول و اکلوند،۲۰۰۳).
با توجه به تحقیقات گذشته (کوکس، ۲۰۰۲)، دلایلی که منجر به واماندگی ورزشکار میگردد شامل موارد زیر میباشد :
-
- فشار ثابت فرد در ورزش که به خستگی جسمی/ روانی، استرس و درنهایت به واماندگی منجر میگردد.
-
- احساس به دام افتادن. یعنی ورزشکارانی که وقت و انرژی زیادی را به ورزش اختصاص داده و بر روی آن سرمایه گذاری نموده اند، اما هیچ پاداشی از شرکت در ورزش دریافت ننموده اند، درنهایت ممکن است دچار واماندگی گردند و ورزش را ترک کنند.
-
- توانمندسازی. ورزش رقابتی و میل به کنترل شخصی بر زندگی، یکی از علل احتمالی واماندگی در ورزش است.
- ویژگیهای روانشناختی مانند استرس، کمالگرایی، افسردگی، بیماری، خشم، ناامیدی از عوامل مهم واماندگی ورزشکار میباشد.
رادک و اسمیت (۲۰۰۱) علایم واماندگی را به شرح زیر بیان نمودند:
۲-۳-۱ کاهش احساس موفقیت:
احساساتی نظیر درجازدن، موثر نبودن و عدم دستیابی به اجرای ورزشی و یک احساس خودمحور از کاهش پیشرفت در اهداف و انجام رقابت در ورزش است (رادک و اسمیت ۲۰۰۱).
۲-۳-۲ خستگی جسمی- روانی:
احساساتی نظیر خستگی بدنی و روانی در هنگام اجرای ورزشی و تمرینات و تخلیه هیجانی و بدنی با شرکت منظم در ورزش است (رادک و اسمیت ۲۰۰۱).
دکتر دیوید یوکلسون- استاد روانشناسی ورزش دانشگاه پناستیت- میگوید: «خستگی جسمانی- روانی که اغلب از آن تحت عنوان واماندگی یاد می کنند، برای ورزشکاران و مربیان حرفهای و آماتور پیر و جوان مسئله مهمی است. افراد موفق، تعالیطلب و بلندپرواز، از جمله کسانی هستند که بیش از سایرین در معرض واماندگی قرار دارند (نقل از اکلوند، کرسول، ۲۰۰۵). او اظهار میدارد که ورزشکارانی که دچار واماندگی میشوند، کمکم از فعالیتهایی که زمانی برایشان بسیار لذتبخش بوده است کناره میگیرند، آنچه بیش از این فعالیتی مهیج محسوب میشده، اکنون کار پرزحمتی بیش نیست. ورزشکار در این مقطع «واماندگی» بیحوصله و حتی خسته به نظر میرسد و فقط حرکات و تمرینات را انجام میدهد. تمام این علایم، پاسخ ورزشکار به تنشها و فشارهای روانی است. ورزشکاران بزرگسال و جدی، بیشتر در معرض واماندگی هستند، این ورزشکاران در مسابقات جهت پیروزی فشار زیادی را به خود تحمیل می کنند (نقل از اکلوند، کرسول، ۲۰۰۵).
۲-۳-۳ احساس بیارزشی:
به احساساتی نظیر بیاهمیت شدن به مشارکت ورزشی، عبث بودن آن و اهمیت یافتن فعالیتهای دیگر در مقایسه با ورزش اشاره دارد (رادک و اسمیت ۲۰۰۱).
مطالعات تجربی زیادی سوابق واماندگی را بررسی کرده اند، ازقبیل: کمالگرایی (گولد، تافی[۷۰]، آدری[۷۱] و لوئر[۷۲]، ۱۹۹۶)، فشار والدین، استرس درکشده (رادک و اسمیت، ۲۰۰۱)، تعهد (رادک، ۱۹۹۷)، انگیزه (کراسول و اکلوند، ۲۰۰۵). هدف اصلی این مطالعات این بوده است که به شناسایی ابزاری بپردازد که بتواند واماندگی ورزشکار را به حداقل برساند.
۲-۴ تعاریف کمالگرایی
کمال به حالت مطلوبی اطلاق می شود که از وضع موجود فاصله دارد، حال با توجه به میزان این فاصله و این که چه مرجعی، حالت مطلوب را مشخص می کند، کمالگرایی گونه های مختلفی مییابد که برخی از آنها سالم و برخی دیگر بیمارگونه تلقی می شود. شکلهای سالم کمالگرایی، هنگامی آشکار میگردد که با توجه به عنصر فاصله، ارتباطی فعال میان وضع موجود و وضع مطلوب برقرار شود. درخصوص عنصر مرجع تعیینکننده کمال نیز، زمانی کمالگرایی سالم خواهد بود که فرد و دیگران، به صورت تعاملی در تعیین امر مطلوب مشارکت ورزند (خسروی، زهره؛ علیزاده صحرایی، امهانی؛ ۱۳۸۸).
هولندر[۷۳] (۱۹۷۸) نیز از اولین کسانی بود که به تعریف کمالگرایی پرداخت و آن را بهعنوان تلاش توان فرسا برای رسیدن به بالاترین کیفیت در عملکرد، بیش از آنچه در یک موقعیت مورد نیاز است، تعریف کرده است. بورنز (۱۹۸۰)، تحلیل گستردهای از این مفهوم ارائه داد، از دید وی کمالگرایی عبارت است از “شبکه ای از شناختها” که شامل انتظارات، تغییر حوادث زندگی و ارزیابی از خود میباشد. وی در توصیف افراد کمالگرا بیان می کند: آنها کسانی هستند که معیارهای غیرمنطقی و بالایی برای خود در نظر گرفتهاند، به طور وسواسگونه به سوی اهداف ناممکن در تلاشاند و ارزش خود را معادل درجهای از آن معیارها که کسب کرده اند، میدانند (شافران[۷۴] و منسل[۷۵]، ۲۰۰۱).
برخی از محققین (حسینی و همکاران، ۱۳۸۹)، نشان دادند که اصولاً گرایش به کمال و کمالگرایی در نهاد انسانها وجود دارد و در حکم خصیصهای مثبت تلقی می شود، زیرا انرژی را پدید میآورد که منجر به پیشرفت و موفقیت فرد می شود. اصرار و مداومتی که هنرمندان بزرگ در خلق آثارشان به خرج می دهند و مداومتی که در این راه نشان می دهند ازکمالگرایی آنان نشأت میگیرد، اما روند دستیابی به کمال در همهی انسانها به طور مثبت پیش نمیرود. میتوان گفت کمالگرایی تا زمانی به نفع فرد است که در ارتباط با خودش و به منظور به فعالیت درآوردن همه ظرفیتها و استعدادهایش صورت گیرد. هنگامی که گرایش به کمال، با رقابت و پیشیگرفتن از دیگران و صرفاً به منظور کسب تأیید و رضایت خاطر آنان صورت گیرد، جنبه منفی و به عبارت دیگر نابهنجار پیدا می کند (حسینی، ۱۳۸۹).
برخی از محققین، مخصوصاً کسانی که با سازه کمالگرایی و تحقیق در این حوزه آشنایی ندارند، به اشتباه کمالگرایی را معادل بیماری وسواس فکری عملی میدانند که با تفکرات غیر قابلکنترل و رفتار وسواسی همراه است. در این رابطه، هولندر (۱۹۷۸) چنین نقل می کند: رفتار کمالگرایانه بر خلاف رفتار وسواسی، شامل انواع رفتارهایی که بارها و بارها تکرار میشوند نیست بلکه به حالتی اشاره می کندکه رفتار انجام شده معمولاً مناسب است، اما با افراط انجام می شود، در مقابل، رفتار وسواسی هدفمحور است. فرد کمالگرا به این نکته توجه نمی کند که آنچه انجام میدهد غیرمنطقی است. با این حال، در برخی زمانها آرزو می کند کمتر سختگیر باشد. همچنین یک تمایز انگیزشی مهم بین رفتارکمالگرایی و رفتار وسواسی وجود دارد. “رفتار وسواسی فرد برای حمایت از عدم تأیید انجام می شود، اما رفتار کمالگرایی برای دستیابی به تأیید انجام می شود”. بنابراین انگیزه نخستین در رفتار وسواسی، حمایت از ارزیابی منفی برخی افراد مهم میباشد، درحالیکه انگیزه نخستین در رفتار کمالگرایانه، بهدستآوردن تایید افراد مهم زندگی است (هولندر، ۱۹۷۸).
شافران، کوپر[۷۶] و فایربم[۷۷] (۲۰۰۲)، کمالگرایی را بهعنوان سازهای که شامل اجزای شناختی، رفتاری است تعریف کرده اند”وابستگی شدید به ارزیابی از خود، خودتحمیلی و استانداردهای بسیار بالا“، آنها عقیده دارند که کمالگرایی توسط چرخهای از تفکرات غیرمنطقی و رفتارهایی که آنها را همیشگی و دائمی می کنند، ابقا می شود. کمالگرایان مجموعه ای از استانداردهای سطح بالا را برای خود تدوین نموده و سپس برای رسیدن به آنها تلاش می کنند و یا از ترس شکست در تکالیف، از آن اجتناب می کنند، اگر وی از تکالیف اجتناب کرده و آنان را به تعویق بیاندازد و در رسیدن به اهدافش شکست بخورد به این شکست با خود انتقادگری پاسخ میدهد. علاوه بر این، رفتارهای کمالگرایانه باقی میمانند، زیرا رسیدن به نتایج مثبت ودستیابی به اهداف، تقویتکننده مثبت برای تصورات غیرمنطقی همراه با کمالگرایی است.
فراست و هندرسون (۱۹۹۱) نیز، کمالگرایی را مجموعه ای از معیارهای بسیار بالا در عملکرد تعریف کردند که با خودارزیابی انتقادی افراطی همراه است. ترس از شکست ممکن است مؤلفه های رفتاری کمالگرایی را که هدف آنها برای رسیدن به معیارهای غیرمعقول و بالای اوست؛ برانگیزاند. برای مثال، جستجوی اطمینان ، ارزیابی مداوم دیگران، و توجه افراطی قبل از تصمیم گیری، نمونههایی از این رفتارها میباشد.
کمالگرایی مجموعه ای از تفکرات و رفتارهای خودشکن قلمداد می شود که [فرد کمالگرا ] قصد رسیدن به اهداف غیرعملی فوقالعاده بالا را دارد. در تعریف دیگر، کمالگرایان بهعنوان کسانی هستند که به گونه نوروتیک در حال تلاش برای قالبریزی خود در داخل یک تصویر ایدهآلند و دارای عزت نفس پایین هستند (هویت و فلت، ۱۹۹۱).
الیس (۱۹۷۳)کمالگرایی را به صورت زیر تعریف کرده است: این تصور که فرد باید شایسته، لایق، مؤثر و باهوش باشد، به جای این تصور که فرد برای انجام دادن کارها باید به سختی تلاش کند و خود را بهعنوان فردی ناکامل و جایز الخطاء و دارای محدودیتهای قابل قبول انسانی بپذیرد. این دیدگاه تک بعدی درباره کمالگرایی با دیدگاه بورنز (۱۹۸۰) همسوست. برنز (۱۹۸۰) عقیده داشت که کمالگرایان کسانی هستند که استانداردهای غیرواقعی برای خود در نظر میگیرند، به سختی تلاش می کنند تا به آن اهداف غیرممکن برسند و کسانی هستند که درباره ارزش کلی خودشان بر پایه شایستگی و کمال قضاوت می کنند (نقل از هانگ[۷۸]، ۲۰۰۸).
بر اساس تعاریف بالا، کمالگرایی نابهنجار خودشکستدهنده و اختلالزا است و افراد کمالگرا هرگز نمیتوانند از عملکرد خود احساس رضایت کنند. همچنین، کمالگرایی عقیده و باوری است که بر اساس آن اصلاح آرمانی منش اخلاقی، هدف اصلی تلاش های اخلاقی است. کمالگرایی در حکمت الهی به معنی این است که معصوم بودن در زندگی امکان پذیر است (مهرابی زاده هنرمند، وردی،۱۳۸۲).
به اعتقاد آندریو و همکاران (۲۰۰۸ ) کمالگرایی مشتمل بر ابعاد هشت گانه زیر است :