مکتب دادائیسم بخاطر اغکار و تند روی برخی از اعضای آن و نیز به سبب آن­که نتوانست با مردم ارتباط مناسبی بر قرار کند، عمر چندان طولانی نداشت و پس از سال ۱۹۲۲م رو به ضعف نهاد و در سال ۱۹۲۳م پایان یافت.(انوشه، ۱۳۷۶: ۵۶۸)
۲-۲-۳ سوررئالیسم:
سوررئالیسم مکتبی است “هنری و ادبی” که در فاصله جنگ‌های اول و دوم جهانی در “اروپا” شکل گرفت. زادگاه این مکتب کشور “فرانسه” بود. این جریان فکری در ادامه “مکتب دادائیسم” به وجود آمد. دادائیسم مکتبی “پوچ­گرا” و “هیچ انگار” بود؛ که در سال‌های پس از جنگ جهانی اول در اروپا رواج یافت. در واقع این مکتب واکنشی انقلابی در برابر پیامدهای جنگ جهانی محسوب می‌شد.(بیگزبی، ۱۳۷۹: ۵۴) در حدود سال ۱۹۲۰ میلادی، گروهی از دادائیست‌ها به سرپرستی “آندره برتون[۸]” از گروه دادا جدا شدند و مکتبی با نام سوررئالیسم را پایه‌گذاری کردند.(نوری، ۱۳۸۵: ۷۴۱).
سوررئالیسم، در واقع عصیانی است در برابر تمدن غرب؛ چرا که اعضای این مکتب کسانی بودند که دوران نوجوانی آنها با جنگ جهانی اول مصادف شده بود. از نظر این افراد، تمدنی که عامل ایجاد جنگ و ویرانی است: به هیچ وجه قابل اعتماد نبود. به همبن سبب، این نوجوانان با انقلابی فکری و هنری در قالب مکتب سوررئالیسم، اعتراض خود را به این تمدن و جهان صرفا “مادی” نشان دادند.
مکتب سوررئالیسم توجه ویژه‌ای به قوای روحی انسان دارد. سوررئالیست‌ها می‌کوشیدند با کمک این نیروها، شرایط نابسامان زندگی خود را تغییر دهند. به عقیده آنها اگر نیروهای پنهان روح انسان آزاد گردد، دستیابی به یک زندگی بهتر چندان دور از انتظار نخواهد بود. آنها زندگی بر مبنای عقل را ناکار آمد می‌دانستند.
سوررئالیست‌ها در آغاز کار در مقابل افکار دادائیست‌ها ایستادند؛ چرا که بر خلاف دادائیست‌ها که به طور کلی ادبیات و هنر را انکار می‌کردند، سوررئالیست‌ها خواهان ایجاد تحول در ادبیات و هنر بودند. آنها با عقاید پوچ و کورکورانه دادائیست‌ها مخالف بودند و راهی برای رسیدن به رستگاری را جست‌ و جو می‌کردند. سرانجام آنها رستگاری را در آزادی مطلق انسان از همه قید و بندهای اجتماعی و فردی یافتند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
سوررئالیست‌ها برای گریز از جهان واقعی به واقعیتی دیگر پناه بردند که در ورای واقعیت‌های ظاهری وجود داشت. این جنبش همه ارزش‌های انسانی را نفی نمی‌کرد، بلکه در پی یافتن ارزش‌های تازه‌ای بود که بتواند زندگی بهتری را به ارمغان آورد. آنها این واقعیت مطلق را در آزادسازی ذهن از همه قیود یافتند. دیری نگذشت که مباحث “فروید” درباره “ناخودآگاه ذهن"، توجه سوررئالیست‌ها را به خود جلب کرد. “فروید"، ذهن بشر را به سه بخش خودآگاه، ناخودآگاه و نیمه آگاه تقسیم می‌کرد و معتقد بود که بخش ناخودآگاه ذهن اگر چه شناخته شده نیست، اما تأثیر فراوانی بر فعالیت‌های آگاهانه انسان دارد. او تجلی گاه ضمیر ناخودآگاه را رؤیا، توّهم و هنر می‌دانست.
سوررئالیست‌ها با توجه به این مطلب، اهمیت ویژه‌ای برای خواب و رؤیا قائل بودند. آنها می‌کوشیدند با کمک خواب(مصنوعی یا طبیعی) به آن بخش از ذهن که در حالت عادی قابل دسترسی نیست، دست یابند. بیشترین تجلی سوررئالیسم در هنر مربوط به “شعر” است. آنها شعر را رکن اساسی زندگی می‌دانستند. از این رو، آنها به “رمان” و “داستان کوتاه” توجه چندانی نشان ندادند؛ زیرا به عقیده آن­ها تنها در شعر می‌شد مجال بیشتری برای تخیّل به دست آورد. ناگفته نماند که دیگر هنرهای بصری مانند “نقاشی"، “تئاتر"، “سینما” و “مجسمه سازی” نیز در حیطه کار سوررئالیست‌ها قرار گرفت. سوررئالیست‌ها برای آفرینش‌های هنری خود از ابزار و روش‌های خاصی استفاده می‌کردند. یکی از این روش‌ها، نگارش خودکار بود. آنها با ذهنی نیمه هوشیار، بدون هرگونه طرح و تفکری شروع به نوشتن چیزهایی می‌کردند که در آن لحظه از ذهنشان عبور می‌کرد. در این روش بخش هشیار ذهن هیچ‌گونه دخالتی نداشت.(انوشه، ۱۳۷۶: ۸۳۶)
نخستین اثری که به این شیوه نگاشته شد “میدان‌های مغناطیسی” اثر مشترک “آندره برتون” و “فیلیپ سوپو” بود.
روش دیگر آن­ها “آفرینش‌های گروهی” بود. در این شیوه یکی از افراد، کلمه یا جمله‌ای را روی کاغذ می‌نوشت و افراد دیگر بدون آگاهی از نوشته نفر قبل، مطلبی را بر آن می‌افزودند. نخستین نمونه این نوع آفرینش جمله زیر است:
“لاشه خوشگوار، شراب تازه خواهد نوشید". واضح است که جملات تا چه حد از اصول نگارش به دور بود.
ثبت رؤیا‌ها، تصورات و اوهام، پناه بردن به مواد مخدر و هیپنوتیزم برای قرار گرفتن در حالت خلسه و ایجاد حالتی شبیه به اختلال مشاعر از دیگر کارهای سوررئالیست‌ها بود. (داد، ۱۳۷۵: ۱۷۵)
با شروع جنگ جهانی دوم و پیوستن گروهی از سوررئالیست‌ها به “حزب کمونیست"، رفته رفته میان اعضای این مکتب اختلافاتی به وجود آمد. “برتون” و جمعی از دوستانش به “آمریکا” مهاجرت کردند و به سبب شرکت نکردن در جنگ مورد بی‌مهری واقع شدند. جنگ به سوررئالیست‌ها فهماند که اگر چه روش آنها در دنیای هنر توانست تأثیرگذار باشد. اما نمی‌تواند در زندگی واقعی کارساز باشد. از سوی دیگر هرزه نگاری‌ها و پرداختن به مسائل شهوانی در آثار نقاشی و مجسمه­سازی و نیز سرودن شعرهایی از این دست، مردم را از آنها روی گردان نمود. سرانجام این مکتب ادبی که توانست با خلق ظرفیت‌های تازه تحولات زیادی در ادبیات و هنر به وجود آورد، در سال ۱۹۴۷م به انزوا کشیده­شد و کم‌کم از میان رفت. (ثروت، ۱۳۸۵: ۲۸) شاخص­ترین آثاری که در زبان فارسی تحت تاثیر مکتب سورئالیسم نگاشته شد، “بوف کور” و “سه قطره خون"، نوشته “صادق هدایت” بوده است. “هوشنگ ایرانی"، “یدالله رؤیایی” و “احمدرضا احمدی” نیز آثاری در این زمینه پدید آورده‌اند.
۳-۲-۳ اگزیستانسیالیسم:
اگزیستانسیالیسم یا مکتب اصالت وجود از مهمترین مکاتب فلسفی معاصر است که به طور رسمی در قرن بیستم موجودیت خود را اعلام کرد. به نظر می­رسد این واژه نخستین بار در سال ۱۹۴۰ م توسط فیلسوف فرانسوی گاوریل مارسل ابداع شد و پس از آن سارتر فلسفه خود را رسماً اگزیستانسیالیسم نامید(توماس، ۲۰۰۶: ۸۶) با این حال طرح مباحث اگزیستانسیالیستی عمری دیرینه­تر از اعلام موجودیت رسمی آن توسط سارتر و مارسل دارد. به عنوان مثال اندیشه­ های پاسکال قرابت بسیاری با فیلسوفانی که امروزه اگزیستانسیالیست نامیده می­شوند دارد و برخی از محققین طرح مباحث این مکتب را حتی در آثار کسانی نظیر آگوستین نیز ردیابی کرده ­اند. آنچه مسلم است مکتب اصالت وجود صرفاً پدیده روزگار جدید نیست بلکه یکی از انواع مهم و مبنایی تفکر است که گهگاه در تاریخ فلسفه ظاهر شده است(جان، ۱۹۷۲:۱۶-۱۷)
مشترکات افکار اگزیستانسیالیست­ها:
الف: تقدم وجود بر ماهیت
آن­ها معتقدند انسان­ها دارای ماهیت کلی و از پیش تعیین شده­ای به نام انسانیت نیستند وکه همگی در آن مشترک باشند، بلکه اساساً در افراد انسانی وجود، مقدم بر ماهیت است(سارتر، ۱۳۸۶: ۲۵)
ب: فردگرایی و طرد سیستم سازی
اگزیستانسیالیسم معتقد است که اساساً انسان دارای ماهیت کلی و فراگیر همه مصادیق وی در آن مشترک باشند نیست، بلکه هر انسانی کیستی متمایزی از دیگر انسان­ها دارد و برای شناخت وی باید وجود شخصی و فردی وی مورد مطالعه قرار گیرد(وال، ۱۳۷۲: ۹۸)
ج: آزادی
سارتر می­گفت: بشر محکوم به آزادی است(۱۲) اصولاً در میان آثار فلاسفه اگزیستانسیالیست توجه بسیاری به مساله آزادی انسان شده است. برتری اساسی بشر از منظر اغلب فیلسوفان این مکتب آزادی انتخاب است. به گونه ­ای که شاید گفت در در طول تاریخ فلسفه هیچ مکتبی به اندازه اگزیستانسیالیسم بر روی آزادی و انتخاب آدمی تکیه و تأکید نداشته است.( سارتر، ۱۳۸۶: ۴۰-۴۱)
د: دلهره و اضظراب
کی یرکگور در «یادداشت­های روزانه» می­نویسد: هولناک­ترین چیزی که به انسان عطا شده حق انتخاب و آزادی است وقتی که معتقد باشیم که خود خود را می­سازیم، وقتی معتقد باشیم که بشر در آزادی کامل به سر می­برد و مسئول همه انتخاب­هایی است که انجام می­دهد، خواه ناخواه به دلهره خواهیم افتاد(همان: ۳۷).
۳-۳ ژان پل سارتر و نظریۀ ادبیات متعهد:
ژان پل سارتر در سال ۱۹۴۷، در مجلۀ له­تان مدن، اولین بخش­های ادبیات چیست را منتشر و یک سال بعد آن را به صورت کتاب چاپ کرد. سارتر در این کتاب تز «ادبیات متعهد» را پیش کشید و مبارزه برای دستیابی به آگاهی، حقیقت و آزادی انسان را هدف ادبیات معرفی کرد. به دنبال انتشار اولین بخش­ها، بسیاری به مخالف با دیدگاه سارتر پرداختند. سارتر بر آن است که نظریه ادبی الزاماً نباید بر هنرهای دیگر، مثل موسیقی و نقاشی منطبق باشد؛ زیرا هنر با جوهری یگانه، در زبان­های هنری گوناگون نمودار نمی­ شود. از دیدگاه سارتر حتی شعر نیز با نثر متفاوت است و برای آن نمی­ توان تعهد قائل شد. از دید سارتر واژه برای شاعر، آیینه­ای است که تصویر او را به خودش باز می­تاباند. واژه در شعر یک شیء است؛ اما برای نثرنویس ابزاری است تا از خودش به در آید و خودش را درون دنیا پرتاب کند. از این رو برای نویسنده سخن گفتن حکم عمل کردن را دارد. هر چیز را که از آن نام می­بریم دیگر عیناً همان چیز نیست و «سخن همانا آشکارگی تغییر است». چنین است که، از دیدگاه سارتر، بی­طرفی اجتماعی رویایی دست نیافتنی برای نویسنده است. سارتر با نگرش اگزیستیالیستی خاص خود ( که آمیزه­ای از مارکس و هوسرل است)، کار انسان را آشکار کردن می­داند. امور جهان به وسیله انسان آشکار می­ شود. در این میان دو چپیز مسلم است: یکی آن­که ما انسان­ها آشکارکننده­ایم و دوم آن­که نسبت به شیء آشکار شونده اهمیت درجه دوم داریم. در این میان سارتر انگیزه اصلی آفرینش هنری رامهم احساس کردن خود در برابر جهان می­داند. سارتر با رویکردی پدیدار شناختی وجود مخاطب را شرط اصلی می­داند:« هنر وجود ندارد، مگر برای دیگری و از طریق دیگری.» (دقیقیان،۱۳۷۸ : ۴۴-۴۳)
سارتر در ادبیات چیست ، با دیدگاه کانت ، که غایتی برای اثر هنری قائل نیست، چالش می­ کند و سخن کانت را به این معنا می­داند که اثر هنری نخست در عمل وجود دارد و سپس در برابر دید همگان قرار می گیرد ولی سارتر ر این باور است که اثر هنری تنها وقتی نگیسته می­ شود وجود دارد.(مصطفی رحیمی، ۱۳۵۶: ۳)
۴-۳ ژرف­ساخت ادبیات متعهد عرب:
ادبیات متعهد که در زبان عربی به آن «الادب الملتزم» می­گویند از جمله اصطلاحاتی است که بر اثر شکوفایی مکاتب ادبی در قرن نوزدهم میلادی در اروپا پدید آمد، یعنی پس از پدید آمدن مکتب رمانتیک و مکاتب ادبی پس از آن.
بحث تعهد در ادبیات عربی در یک قرن گذشته تحت تأثیر مکاتب اروپایی پدید آمد و بر اثر شرایط خاص حاکم بر این کشورها که مهمترین آنها استعمار غربی و اوج گرفتن مبارزات اجتماعی بود، این نوع ادبیات در خدمت این مبارزات درآمد و آزادی از بند استعمار و مصائب و مشکلات مردم، از موضوعات محوری در آثار شاعران و نویسندگان عرب زبان گردید.
مهم­ترین موضوعی که شاعران به آن می­پرداختند تکیه بر ملیت و به­ طور خاص ناسیونالیسم عربی در برابر سلطه کشورهای غربی بر کشورهای عربی بود در نتیجه پرداختند به قومیت عربی و گاهی نیز مسائل و مشکلات اجتماعی و مسائل انسانی و اخلاقی معیار التزام در ادبیات معرفی گردید. لذا بسیاری از ناقدان عرب تعهد در ادبیات را به معنای تعهد در قبال انسان و جامعه و مسائل و مشکلات اجتماعی دانسته ­اند. محمد غنیمی هلال نویسنده ناقد فقید، از جمله کسانی است که درباره التزام در ادبیات در آثارش به تفصیل سخن گفته است وی دراین باره می­نویسد:« مقصود از التزام شاعر، ضرورت مشارکت فکری و هنری او در مسائل ملی و انسانی و درد و رنج مردم و امید و آرزوهای آنان است.» (غنیمی هلال، ۱۹۹۸: ۴۵۶).
وی در جای دیگر، موضوع تعهد در ادبیات را اخلاق و مسایل اخلاقی در نظر گرفته، می نویسد: «ادبیات متعهد ادبیاتی اخلاقی است؛ ولی با ویژگی های فنی و هنرمندانه که اخلاق و تربیت را تابعی از زیبایی در ادبیات مطرح می سازد.» (غنیمی هلال، ۱۹۹۸ قضایا معاصره: ۱۴۷) .
شوقی ضیف نیز پای­بندی به مسائل اجتماعی را برای نویسنده یا شاعر ضروری می­داند و می­نویسد:
«حقیقت آن است که ما امروزه در عصر مبارزه به سر می بریم و ادیب نیز باید همراه با ملت خویش مبارزه کند و اصلاً عاملی مؤثر در این مبارزه باشد و انگیزه و افکار و اصول خویش را از مبارزات اجتماعی الهام بگیرد و با آن پیوندی ناگسستنی داشته باشد و بدیهی است که جدایی شاعر از ملت خویش و مسایل آنان و انزوای او، موجب می گردد که از مسئولیت خویش در قبال جامعه ای که در آن زندگی می کند و زندگی خود را مدیون آن است شانه خالی کند.» (ضیف، دون تاریخ: ۱۹۲).
هرچند دین و اخلاق از دیر باز معیاری برای تعهد در ادبیات شناخته شده است، ولی تکیه بر دین و مذهب و آموزه­ها و گرایش­های اسلامی در قرن گذشته از سوی شاعران و نویسندگان مسلمان در کشورهای اسلامی و به­خصوص در کشورهای عربی مورد توجه بوده است. بسیاری از شاعران و نویسندگان مسلمان، تعالی انسان­ها و رهایی ملت­ها از بند استعمار و نجات مردم از مصائب و مشکلات اجتماعی را در گرو پایبندی به تعالیم اسلام دانسته ­اند و گرایش به اسلام را به عنوان تنها انتخاب باقی مانده فراروی کشورهای اسلامی و حتی جهان در ادبیات اسلامی وارد کرده ­اند.
پای­بندی به گرایش های اسلامی و اعتقاد به این که ادبیات متعهد در حقیقت همان ادبیات اسلامی است به صورت یک طرز تفکر دارای طرفداران فراوان و بسیار جدی با استدلال های قابل تأمل است. ولی باید توجه داشت که در مقابل، صرف نظر از دیدگاه های مغرضانه و غیرعلمی، گاهی دیدگاه هایی وجود دارد که اصل گرایش های دینی در ادبیات متعهد را به کلی مورد تردید قرار می دهد. غنیمی هلال در این باره می نویسد: «تبلیغات دینی یا مذهبی، نباید مبنایی برای تقویت اثر ادبی قلمداد گردد؛ به طوری که ادبیات به وسیله ای برای تقدیس نوع خاصی از شعایر دینی یا مذهبی یا حزبی تبدیل شود و ارزش خود را از خارج از محدوده ادب کسب کند» (غنیمی هلال، ۱۹۹۸: ۱۵۲).
۵-۳ ژرف­ساخت ادبیات متعهد در ایران:
دکتر فرشیدورد در کتاب دربارۀ نقد ادبی می­نویسد: بی­شک شعری که متعهد باشد و هنری که ارزش اخلاقی و اجتماعی داشته باشد اهمیت بیشتری دارد زیرا دارای دو جنبه است هم جنبه زیبایی و هنری دارد و هم جنبه اجتماعی و اخلاقی؛ بنابراین، در دیدگاه­ های ارائه شده موضوعات گوناگون دینی، اخلاقی، انسانی، ملی و اجتماعی به عنوان معیارهای تعهد در ادبیات مطرح گردیده؛ ولی عمده دیدگاه ­ها برمحور مسائل ملی، اخلاقی، اجتماعی می­چرخد و بسیاری از صاحب­نظران بر مشکلات اجتماعی و ملی مردم سرزمینی که شاعر به آن تعلق دارد تکیه می­ کنند. (فرشیدورد، ۱۳۶۳: ۹۷)
برخی از نویسندگان در تعریف ادبیات متعهد کوشیده­اند پا را از مسائل وطنی و ملی فراتر نهند آن را به مسائل جامعه بشری سرایت دهند و به قول معروف فراملی به آن بنگرند. عبدالحسین فرزاد می­نویسد:
«آنچه از مسأله تعهد امروزه در جهان دانسته می­ شود، نگران بودن نسبت به سرنوشت بشر است، در هرکجا که باشد، هر مرام و مسلکی که داشته باشد و از هر نژاد و محیطی که باشد.» (فرزاد، ۱۳۷۶: ۷۵).
۶-۳ گفتاری در باب عشق:
۱-۶-۳ عشق از دیدگاه عرفانی:
عشق و محبت از مهم­ترین مباحث عرفان نظری و عملی است. در واقع تجلی عشق است که تمام مراتب خلقت را ایجاد می­ کند و به ظهور می­رساند، و در مسیر کمالیه موجودات به سوی نیز همین عشق است که ایجاد حرکت و کمال می­ کند و مرتبه به مرتبه آن­ها را تا خود حق می­رساند.(آل رسول، بیتا: ۱۵۷)
عرفا گویند اگر عشق عالی نمی­بود، موجودات مضمحل می­شدند و آنچه حافظ ممکنات و معلولات نازاد است، عشق است(عشق عالی) که ساری در تمام ممکنات و موجودات جهان هستی می­باشد، زیرا همه موجودات عالم طالب و عاشق کمال­اند و غایت این مرتبه از عشق تشبیه به ذات خدای متعال است. مولوی می­گوید:
عشق چون شد بحر را مانند دیگ
عشق بشکافد فلک را صد شکاف (شاکر، ۱۳۸۸: ۲۲۸)
صوفیان، عشق را فرض راه و طریقت دانند، زیرا که بنده را به خدا رساند «چه حیات و ممات سالک عشق است»(گوهرین، ۱۳۸۲: ۱۳۶)
عشق یکی از مقامات عرفانی است که عطار در هفت وادی سلوک آن را اولین وادی شمرده است و مفهوم آن در کتب صوفیان آمده است. اهمیت آن چنان بود که کتب متعدد در این زمینه تألیف گشت و عشق از نظر نظامی و بسیاری از متفکران وشاعران ایرانی از قرن ششم به بعد از جمله عطار و مولوی و سعدی و حافظ یک حقیقت واحد است. معنایی است که در همه موجودات عالم ساری است(پورجوادی، ۱۳۷۲: ۱۷۴)
۲-۶-۳ انواع عشق در ادبیات عرب(عشق عذری و عشق اباحی):

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...