چنین پنداشته می شود که فرد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر برای رو به روی شدن با خطرها و تهدیدهای پیشبینی شده دچار نگرانی می شود. در این دیدگاه بین نگرانی نوع یک و نگرانی نوع دو تفاوت وجود دارد. نگرانی نوع یک مربوط به رخدادهای بیرونی و درونی غیر شناختی (مانند علایم جسمانی) است، در حالی که نگرانی نوع دو مربوط به ارزیابیهای منفی فرد، از پردازشهای فکری خود میباشد. (ولز، ۱۳۸۵)، ولز (۱۹۹۵) نگرانی درباره نگرانی را فرانگرانی نامید و از این راه نگرانی آسیب شناختی را از نگرانی غیر آسیبشناختی متمایز نمود.
ماشه نگرانی اغلب توسط یک فکر مزاحم کشیده می شود که ممکن است به صورت «چه می شود،اگر… » ظاهر شود. هنگامی که فرد با ماشهای روبرو می شود، باورهای فراشناختی مثبت درباره سودمند بودن نگرانی به صورت یک راهبرد مقابلهای فعال می شود. این همان پردازش نگرانی نوع یک است. فرد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر تا هنگامی که بتواند به راهبردهای مقابلهای مؤثر در برابر تهدیدات پیش بینی شده دست یابد، ادامه میدهد. مشکلاتی که همراه با نگرانی است ناشی از پیامدهای باورهای فراشناختی منفی درباره پردازش نگرانی و نتایج نگرانی است. افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر دارای باورهای منفی درباره نگرانی میباشند. (باور به غیر قابل کنترل بودن و خطرناک بودن نگرانی) که این باورها به نگرانی نوع دو میانجامد و این نوع نگرانی، اضطراب را عمیقتر می کند و اگر افراد، این اضطراب را به عنوان علائمی از نگرانی خطرناک و غیر قابل کنترل خودشان تفسیر کنند، خود ممکن است عاملی برای ابقای نگرانی شود (ولز، ۲۰۰۵) طبق این مدل، باورهای منفی درباره نگرانی نوع دو، متمایز کننده افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر از نگرانیهای غیر کلینیکی است.
۲-۶-۳-مدل بدتنظیمی هیجانی
با وجود اینکه بورکوویک و همکارانش (۲۰۰۴) بیان کرده اند که نگرانی مانع از تجربه کامل هیجانات می شود (برای مثال تصویرسازی، برانگیختگی) اما به طور دقیق مشخص نکرده اند که چرا افراد مبتلا به GAD ممکن است نسبت به نگرانی مستعد باشند (منین و همکاران، ۲۰۰۴ الف) منین و همکاران (۲۰۰۴ ب) پیشنهاد کرده اند که بررسی کارهای پژوهشی اخیر در زمینه نظریه هیجان و تنظیم هیجان می تواند نسبت به این مسئله بینش ایجاد کند..
منین و همکاران (۲۰۰۲، ۲۰۰۴ ب) پیشنهاد کرده اند که GAD به بهترین وجه به عنوان یک سندرم چند مؤلفهای با مشکلات اساسی در تنظیم، تجربه و یا ابراز هیجانی در نظر گرفته می شود که منجر به تلاش های متعدد برای کنترل یا سرکوب تجربه هیجانی میگردد. (به عبارت دیگر، اتکای بیش از اندازه بر راهبردهای کنترل شناختی از قبیل نگرانی).
مدل تنظیم هیجانی به طور فزایندهای در بین مدلهای آسیبشناسی روانی در مورد توجه قرار گرفته است. (برنباوم[۳۷]، راگون[۳۸]، لی[۳۹]، ورنون[۴۰]، و گومز[۴۱]، ۲۰۰۳، گرینبرگ، ۲۰۰۲؛ منین و فاراچ، ۲۰۰۷) چنان که افسردگی و اضطراب به دلیل مشکلات تنظیم هیجانات به طور گسترده ای مورد توجه قرار گرفتهاند (کمپل سیلز[۴۲]، و بارلو، ۲۰۰۷؛ گراس و منوز[۴۳]، ۱۹۹۵؛ منین و همکاران، ۲۰۰۷) بسیاری از نظریهپردازان مدعیاند، افرادی که نمیتوانند به طور مؤثری پاسخهای هیجانیشان را به رویدادهای روزمره مدیریت کنند، دوره های طولانیتر و شدیدتر پریشانیای را تجربه میکنند که ممکن است افسردگی یا اضطراب قابل تشخیص را مطرح کند. (منین و همکاران، ۲۰۰۷؛ نولن- هوکسما و همکاران، ۲۰۰۸).
مدل عدم تنظیم هیجانی (EDM) از نظریه هیجان و تنظیم حالات هیجانی برگرفته شده است. (اکمن[۴۴]، و دیویدسون[۴۵]، ۱۹۹۴؛ گراس، ۱۹۹۸؛ مایر[۴۶]،سالووی[۴۷]، کاروسو[۴۸]، و ستارنیوس[۴۹]، ۲۰۰۱). همچنین اشتراکاتی با مفهوم سازی لینهان از نقایص هیجانی اختلال شخصیت مرزی دارد. (لینهان، ۱۹۹۳ الف، ۱۹۹۳ ب) این مدل بر چهار مؤلفه اصلی تأکید می کند. (منین و همکاران، ۲۰۰۴ ب) طبق مؤلفه اول، افراد مبتلا به GAD بیش برانگیختگی هیجانی را تجربه میکنند، یا هیجاناتی را تجربه میکنند که در مقایسه با اکثر افراد شدید هستند. این موضوع شامل هیجانات مثبت و منفی است، اما به طور خاص شامل هیجانی منفی است (تورک و همکاران، ۲۰۰۵) بر طبق مؤلفه دوم، افراد مبتلا به GAD در مقایسه با اکثر افراد درک صعیفتری از هیجاناتشان دارند. بر اساس مؤلفه سوم، این افراد در مقایسه با سایرین نگرشهای منفی تری منفیتری نسبت به هیجاناتشان دارند. (برای مثال، اینکه هیجانات تهدید کننده هستند) سرانجام، افراد مبتلا به GAD از راهبردهای مدیریت و تنظیم هیجانی ناسازگارانهای استفاده میکنند که بالقوه آن ها را در حالات هیجانی قرار میدهد که حتی از حالاتی که در ابتدا آن ها را تنظیم میکردند، بدتر است. (منین و همکاران، ۲۰۰۴ ب).
هر یک از مؤلفه های مدل عدم تنظیم هیجانی انگارههایی دارد. برای مثال، انگاره مؤلفه اول (شدت هیجانها) بر این فرض است که افراد مبتلا به GAD در مقایسه با سایرین آستانه پایینتری برای تجربه هیجان دارند، و افراد مبتلا به GAD هیجانها را نه فقط با شدت بیشتر بلکه آسانتر و سریعتر تجربه میکنند (منین، هیمبرگ، تورک، فرسکو، ۲۰۰۵) علاوه بر این، شاید به دلیل شدت بیشتر و آستانه پایینتر فرض شده برای هیجانها، انتظار میرود که افراد مبتلا به GAD، هیجانها را نسبت به سایرین اغلب بیشتر ابراز کنند، و این نکته به طور خاص شامل هیجانات منفی می شود.