استراتژی عبارت است از برنامه های مدیران ارشد برای دست یابی به نتایجی که با رسالت واهداف سازمان سازگار باشد. اما در اینجا به ارائه ی این تعریف ساده بسنده نمی شود زیرا استراتژی به چند تعریف نیاز دارد که پنج تعریف از میان ان ها تعاریف خاص هستند. ( همان ماخذ، ۱۳۸۴)
اولین تعریف برای واژه ی استراتژی، احتمالا برنامه یا چیزی معادل آن خواهد بود. برنامه[۶۹] را نیز می توان به معنای جهت، مسیر، خط مشی آینده یا راهی به سوی دور دست دانست. استراتژی از جمله ی واژه هایی است که ما ناگزیرآن را به یک شیوه تعریف میکنیم اما اغلب به گونه ایی دیگر از آن استفاده میکنیم. دومین تعریفی که برای واژه ی استراتژی کاربرد دارد، الگو [۷۰]است.الگو یعنی تداون در رفتار در طول زمان. (مینتزبرگ[۷۱]، آلستراند[۷۲]، لمپل[۷۳]،۱۳۸۴)
سازمان ها هم برنامه هایی را برای آینده خود در نظر می گیرند و هم الگوهایی را از گذشته ی خود بیرون می کشند.اولی استراتژی موردنظر[۷۴] و دومی را استراتژی تحقق یافته[۷۵] نامیده می شود. تحقق کامل استراتژی ها حاکی از پیشبینی ودورنگری عالی است و این در حالی است که هیچ تحققی حاکی شده یا محتوای استراتژی و هم شامل فرایند هایی است که به موجب آن ها اقدامات تعیین و انجام میشوند. استراتژی در بر گیرنده ی رویه های فکری(عقلایی) و همین طور رویه های تحلیلی است. برخی از صاحب نظران بر بعد تحلیلی استراتژی بیش از ابعاد دیگر آن تأکید میکنند. اما اکثر آن ها معتقدند که مهمترین بخش از فرایند استراتژی سازی و در واقع قلب آن، همان کار فکری است که رهبران سازمان انجام میدهند. ( مینتزبرگ، ۱۳۸۴)
بنابرین استراتژی دارای پنج تعریف و ده مکتب است. همان طور که مشاهده خواهید کرد، روابط بین این تعاریف و مکاتب متفاوت است. هر چند بعضی از مکاتب اولویت های خاص خود را دارند ( مثلا برنامه در مکتب برنامه ریزی، موقعیت در مکتب موقعیت یابی، دورنما در مکتب کار آفرینی، الگودر مکتب یادگیری و تا اندازه ایی حیله در مکتب قدرت). ( پیرس، رابینسون، ۱۳۷۷)
مکتب های مختلفی در باب شناخت استراتژی وجود دارد.این مکاتب به همراه صفت هایی که بهترین وصف را برای آن ها ارائه میدهد، به شرح زیر است:
-
- مکتب طراحی[۷۶]: تدوین استراتژی به عنوان یک فرایند مفهومی
-
- مکتب برنامه ریزی[۷۷]: تدوین استراتژی به عنوان یک فرایند رسمی
-
- مکتب موقعیت یابی[۷۸]: تدوین استراتژی به عنوان یک فرایند تحلیلی
-
- مکتب کارآفرینی:[۷۹] تدوین استراتژی به عنوان یک فرایند تخیلی و بینشی[۸۰]
-
- مکتب شناختی[۸۱]: تدوین استراتژی به عنوان یک فرایند ذهنی و فکری
-
- مکتب یادگیری[۸۲]: تدوین استراتژی به عنوان یک فرایند نوظهور
-
- مکتب قدرت[۸۳]: تدوین استراتژی به عنوان یک فرایند مذاکره
-
- مکتب فرهنگی[۸۴]: تدوین استراتژِی به عنوان یک فرایند جمعی
-
- مکتب محیطی[۸۵]: تدوین استراتژی به عنوان یک فرایند واکنشی
- مکتب ترکیب بندی: تدوین استراتژی به عنوان یک فرایند تحول و دگرگونی
این ده مکتب به سه دسته تقسیم میشوند. سه مکتب اول ماهیتا تجویزی هستند .
یعنی با این موضوع که چگونه استراتژی ها باید تدوین شوند، بیشتر ارتباط دارند تا با این موضوع که چگونه ضرورتا شکل می گیرند) نخستین مکتب از این سه، در دهه ی ۱۹۶۰ یک چارچوب اساسی را ارائه داد که دو مکتب دیگر بر آن استوارند. این مکتب بر تشکیل استراتژی به عنوان یک فرایند طراحی غیر رسمی که دارای ماهیت مفهومی است تأکید دارد. بدون تردید مکتب طراحی معتبرترین دیدگاه فرایند تدوین استراتژی را ارائه میدهد. مکتب طراحی در ساده ترین شکل خود، یک مدل استراتژی سازی را ارائه میدهد.این مدل میخواهد بین تواناییهای داخلی و امکانات خارجی تطابق وتناسب ایجاد کند. این مدل بر ارزیابی موقعیت های خارجی و داخلی تأکید میکند.ارزیابی موقعیت خارجی نشان دهنده ی تهدید ها و فرصت ها در محیط وارزیابی موقعیت داخلی نشان دهنده ی نقاط قوت و ضعف سازمان است. استراتژی هایی که بر اساس این مکتب طراحی میشوند، باید ویژگی های زیر را داشته باشد: ( مینتزبرگ[۸۶]، ۱۳۸۴)
-
- سازگاری: استراتژی نباید اهداف وسیاست هایی را که با هم ناسازگارند ارائه دهد.
-
- انطباق: استراتژِی ها باید به محیط خارجی و تغییرات مهمی که در آن رخ میدهد، واکنش انطباقی نشان دهند.
-
- مزیت: استراتژی باید موجبات ایجاد یا حفظ یک مزیت رقابتی را در حوزه ی فعالیت های مورد نظر فراهم سازد.
- امکان سنجی: استراتژی نباید مشکلات فرعی غیر قابل حل ایجاد کند. ( همان ماخذ، ۱۳۸۴)
مکتب طراحی نظریه ایی که توسط چندلر[۸۷] (۱۹۶۲) ارائه شد را اشاعه میدهد و آن نظریه مبنی بر این است که ساختار باید تابع استراتژی باشد و به وسیله ی استراتژی تعیین شود. در واقع توسعه ی استراتژی وطراحی ساختار هم از سازمان وهم از یکدیگرحمایت میکنند. هر یک ار آن ها همواره از دیگری پیشی میگیرد ویا از ان پیروی میکند. مگردر زمانی که هر دوبا هم حرکت کنند و این امر زمانی رخ میدهد سازمان وارد وظایف جدیدی شود. بنابرین تدوین استراتژی یک سیستم منسجم است. (مینتزبرگ[۸۸]، آلستراند[۸۹]، لمپل[۹۰]، ۱۳۸۴)
۱٫۴٫۲ مکتب برنامه ریزی:
مکتب برنامه ریزی هم زمان با مکتب طراحی ظهور یافت. طرفداران این مکتب برنامه ریزی به جای فکر کردن به ارزش ها در مکتب طراحی، رویه های جامعی را برای توضیح دادن وتعیین کمیت اهداف سازمانی ارائه دادند. در این مدل اولین مرحله تعیین هدف است. به محض تعیین هدف دو مرحله ی بعدی شامل ارزیابی شرایط محیط بیرونی و درونی سازمان، آغاز می شود. به دلیل رویکرد رسمی تر در مکتب برنامه ریزی، این دو مرحله تحت عنوان مرحله ی ممیزی شناخته میشوند. عنصر مهم واساسی ممیزی محیط بیرونی سازمان، مجموعه ایی از پیشبینی ها ست که درباره ی اوضاع و شرایط سازمان به عمل میآید. (علی احمدی، فتح الله، تاج الدین ۱۳۸۲)
این پیشبینی ها مدت ها است که ذهن برنامه ریزان را به خود مشغول کردهاست. زیرا به غیر از کنترل محیط، ناتوانی در پیشبینی به منزله ی ناتوانی در برنامه ریزی است. روش های بسیار زیادی، از روش های ساده مثل روش میانگین متحرک تا روش های بسیار پیچیده برای حل این مشکل ارائه شده است. در سال های اخیر روش سناریو سازی بسیار متداول شده است. این روش درصدد است که حالات جایگزین وضعیت آتی یک سازمان را ترسیم کند. (پورتر[۹۱] ۱۹۸۰)