«و همین راه دور است که انسان را از بن بست و عبث میرهاند و به فکر وا میدارد تا مرکبی دیگر بیابد و پس از عجز، با این مرکب گام بردارد.»[۷۶۸] عجز دو گونه است: یکی در معرفت و دیگر در راه قرب.
۵-۳-۶-۱٫ عجز در معرفت
همه سالکان و همه امامان، پیامبران و فلاسفه از معرفت او عاجزاند و به آن اعتراف دارند: «الهی قصر الالسن عن بلوغ ثنائک کما یلیق بجلالک و عجزت العقول من ادراک کنه ممالک و انحسرت الابصار دون النظر الی سبحات وجهک و لم تجعل للخلق طریقاً الی معرفتک الا بالعجز عن معرفتک: زبانها از ستایش سزاوارتر و اندیشهها از درک زیبایی تو و چشمها از نگاه به پاکیهای چهره تو، به کوتاهی و عجز رسیدهاند و تو راهی برای شناخت و معرفت خودت نگذاشتی، جز همین عجز از معرفت و شناختت.[۷۶۹]»
امام معصوم از شناخت و معرفت خداوند عاجز است و به آن اعتراف میکند و همین عجز از معرفت را راهی برای شناخت حق میداند.
۵-۳-۶-۲٫ عجز در قرب
سالک پس از عجز در معرفت، به عجز در قرب نیز میرسد و میفهمد که راههای رسیدن به قرب الهی بسیار تنگ و پر گردنه است و با مرکبهای عقل، علم و عشق هم نمیتوان به آن دست یافت. در مناجات المریدین، امام این عجز و ناتوانی در وصال را به زیبایی به تصویر میکشاند:
«سبحانک ما اضیق الطرق علی من لم تکن دلیله و ما اوضح الحق عند من هدیته سبیله الهی فاسلک بنا سبل الوصول الیک و سیّرنا فی اقرب الطرق للوفود علیک قرب علینا البعید و سهل علینا العسیر الشدید…: منزهی تو «ای خدا» چقدر راهها تنگ و دشوار است بر کسی که تو راهنمایش نباشی و اگر تو هدایت کنی چقدر راه حق واضح و هویداست، خدایا ما را به راهی بر که به درگاهت رسیم و از نزدیکترین راه ما را ببر برای ورود بر خودت نزدیک کن بر ما دوری راه و آسان نما بر ما سخت و مشکل را… .»[۷۷۰]
با توجه به این بخش از دعا میتوان دریافت که انسان با تکیه بر علم، عقل، عشق و عمل نمیتواند به مقصود برسد، ولی اگر راهنمایی و هدایت حق باشد، راه رسیدن واضح و پیداست و خدا از نزدیکترین راه انسان را به مقصد میرساند.
۵-۳-۷٫ اعتصام و استعانت
سالک وقتی به عجز رسید و فرو شکست دیگر نه پای رفتن دارد و نه راه بازگشت و نه میتواند بماند، پس راه میافتد و از مقصد خود که خداست کمک میخواهد و با تمام وجود به او چنگ میزند و دیگر با پای خدا راه میرود و خداوند او را به صراط مستقیم رهنمون میشود: «من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم: هرکس به خدا تمسک جوید به راهی راست هدایت شده است.»[۷۷۱]
پس از عجز و بلا، اعتصام مرکب سالک میشود و او را به صراط پیش میبرد، زیرا آنها به خداوند چنگ میزنند و با پای عشق و ایمان در حرکت هستند. «ان الله لهاد الذین آمنوا الی صراط مستقیم: خداوند کسانی را که ایمان آوردند، بهسوی صراط مستقیم هدایت میکند.»[۷۷۲]
هنگامی که سالک به عجز رسید و دیوار وجودش در هم ریخت، در اوج ناامیدی امیدی است و جز خدا کسی را نمیشناسد، پس با امید و استعانت از خدا به راه میافتد و دیگر از هیچکس و هیچچیز و وسیلهای یاری نمیخواهد، الا خدا. دیگر به خود مغرور نمیشود و رسیدن را از آن خود نمیداند و با توکل به حق نه مأیوس میشود و نه مغرور. خداوند در قرآن میفرماید:
«و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه: و هر کس تقوای الهی پیشه کند خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند و او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد و هر کس بر خدا توکل کند خدا امر او را کفایت میکند.»[۷۷۳]
«همراه عجز به اعتصام میرسی و با اعتصام به دعا و توکل و همراه توکل به رزقهایی که همیشه از یک منبع حساب شده به تو نمیرسند تا تو واسطهها را حاکم نگیری و این نکته را نمیباید فراموش کرد که از واسطهها بهرهگرفتن یا آنها را حاکمگرفتن و بتگرفتن فرق دارد و هزار نکته باریکتر از مو اینجاست. توکل یعنی آزادی از وسیلهها و تکیه بر وسیلهساز تا آنجاکه با تمامی وسیلهها مغرور نشوی که رسیدم و با شکست وسیلهها مأیوس نشوی که ماندم.»[۷۷۴]
با کمی تأمل در مییابیم در مرحله اعتصام، توکل در آدمی ریشه میگیرد و نیرومند میشود، زیرا خداوند تمام وسیلهها و نارسایی آنها را دیده است، پس تکیهاش از وسیلهها بریده میشود و به خدا توکل میکند. همراه این توکل به رزقهایی میرسد که همیشه از یک منبع نیست، تا وابسته به این منبعها نشود و واسطههارا حاکم نگیرد. نتیجه میگیریم توکل یعنی آزادی از وسیلهها و تکیه بر وسیلهساز و دوری از غرور و یأس.
۵-۳-۸٫ صراط
تمامی مراحل مذکور مقدمهای است تا سالک در صراط مستقیم و نزدیکترین راه به عبودیت برسد. «صراط مستقیم راه نزدیک، راه میان بر، همین عبودیت و اطاعت است نه عبادت نه ریاضت، نه خدمت به خلق و نه شهادت. شهادتی که از امر او الهام نگیرد و خدمتی که از او مایه نگیرد و ریاضتی که از او نباشد و عبادتی که نشان او را نداشته باشد بر باد است.»[۷۷۵]
پس هر کاری و هر نیتی و عملی که برای او باشد، حتی اگر از نظر ظاهر بیمعنا و بیارزش جلوه کند، معنا و ارزش پیدا میکند: «ان اعبدونی هذا صراط مستقیم: و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است.»[۷۷۶] عبودیت و بندگی پروردگار راه مستقیم است و مقصد نهایی است و هرکس راه عبودیت را در پیش گیرد خداوند او را هدایت کرده و به سعادت و رستگاری خواهد رسید.
«اننی هدینی ربی الی صراط مستقیم دینا قیما مله ابراهیم حنیفا و ما کان من المشرکین: پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده: آیینی استوار (و ضامن سعادت دین و دنیا) آیین ابراهیم که ایمانی خالص داشت و از مشرکان نبوده»[۷۷۷]
«مادام که به عبودیت نرسیم و همچون مرده پیش دست غسال نباشیم و پیش از مرگمان نمیریم، به جایی نرسیدهایم هرچند که به شهادت، عرفان، فقه و اصول، تسخیرها و تسلطها رسیده باشیم.»[۷۷۸]
عبد از خودش حرکتی ندارد و هرچه امر الهی باشد به همان اندازه شور و جنبش و حرکت خواهد داشت، پس عبد، آزادهای است که شکل گرفته، رشد کرده، مهارشده و جهتیافته است و این جنبش و حرکت مهارشده با ارزش است و کارساز است.
۵-۴٫ نگاه دوم
از زاویهای دیگر میتوان مراحل سلوک را چنین دستهبندی کرد:
۱.اسلام؛ ۲. ایمان؛ ۳.تقوی؛ ۴. احسان؛ ۵. اخبات؛ ۶. سبقت؛ ۷. قرب؛ ۸. لقاء؛ ۹. رضا؛
۱۰. رضوان
۵-۴-۱٫ اسلام
در این مرحله انسان به شناخت میرسد و در برابر آن تسلیم میشود. او در مییابد که این نظام هستی را خداوند آفریده و انسان مختار است که برای خود معبود و معشوقی انتخاب کند و پس از اندیشه در آفرینش نظاممند هستی، خداوند را به عنوان معشوق خود برمیگزیند؛ زیرا اوست که جهان را آفریده و خیر و صلاح آدمی در دست اوست و میتواند انسان را از ذلت به عزت و از فقر به غنا و از شقاوت به رستگاری برساند، پس خدا را انتخاب میکند؛ ولی هنوز به شناخت قلبی نرسیده و هنوز روح و قلبش عاشق خداوند نشده است.
«قولوا اسلمنا و لم یدخل الایمان فی قلوبکم: بگو شما ایمان نیاوردهاید؛ ولی بگویید اسلام آوردهایم هنوز ایمان وارد قلوب شما نشده است.»[۷۷۹]
۵-۴-۲٫ ایمان
پس از مرحله اسلام که در ذهن شکل میگیرد، شناختی در دل پدیدار شده و به باورهای قلبی منتهی میشود که ایمان شکل میگیرد. در این مرحله عشق در دل میروید و انگیزه رفتن در وجود آدمی ایجاد میشود و آدمی دیگر آرام نمیتواند بنشیند.
۵-۴-۳٫ تقوی
«تقوی یعنی شناخت و عشق، به اضافه عمل و اطاعت. این طبیعی است وقتی سالک به معرفتی رسد در سر، و عشقی در دل، آرام ننشیند و امر دوست را بر خواست خویش ترجیح دهد و راه بیفتد.»[۷۸۰] «ومن یتق ویصبر فانّ الله لا یضیع اجرالمحسنین.»[۷۸۱]
۵-۴-۴٫ احسان
بعد از تقوا احسان میآید. احسان یعنی خوب کارکردن؛ یعنی تقوای همراه با شکیبایی و دوری از شتاب. محسنین از متقین یک درجه بالاترند. متقی کسی است که کاری را برای خدا انجام میدهد و محسن کسی است که آن کار را خوب انجام میدهد و در برابر رنجهایش صبور است. آدمی وقتی به مرحله احسان رسید تازه به رحمت خدا نزدیک میشود نه واصل: «لا تفسدوا فی الارض بعد اصلاحها و ادعوه خوفا و طمعا ان رحمه الله قریب من المحسنین: در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید و او را با بیم و امید بخوانید، (بیم از مسئولیتها و امید به رحمتش و نیکی کنید) زیرا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.»[۷۸۲]
سالک در مرحله احسان باید بداند عشق، عمل، صبر و خوب کارکردن را با خود دارد، هنوز به رحمت حق نرسیده بلکه نزدیک شده است، پس باید مواظب باشد تا دچار فساد نشود و با خوف و طمع این راه را طی کند، زیرا رحمت خدا به محسنین نزدیک است، درحالیکه او واصل نشده است.
محسنین تقوای همراه با صبر و شکیبایی را دارند: «من یتق و یصبر فان الله لا یضیع اجرالمحسنین: هرکس تقوا پیشه کند و شکیبایی و استقامت کند، سرانجام پیروز میشود، زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند.»[۷۸۳]
پس نباید به رحمت خداوند مغرور شد، حتی اگر به مرحله احسان رسیده باشد، چون رحمت خدا به محسنین نزدیک است، ولی رحمت به مخبتین؛ یعنی واصل به درگاه حق میشود.
۵-۴-۵٫ اخبات
هنگامی که سالک با نیت خوب، عمل خوب انجام داد و در سختی عمل صبر پیشه کرد و به احسان رسید؛ میبیند به رحمت حق نزدیک شده، اما واصل نشده، زیرا راه بسیار طولانی و توشه و توانش بسیار اندک است و با این توشه اندک نمیتواند این مسیر را بپیماید؛ علی(علیهالسلام) میفرماید: «آه من قله الزاد و طول الطریق» وقتی امیرالمؤمنین از سختی و طولانیبودن راه اینگونه شکایت سر میدهد، پس وای به حال سالکین دیگر، در نتیجه باید سالک به عجز و شکستگی برسد و وقتی به این انکسار باطنی رسید؛ یعنی به اخبات رسیده است و به رحمت خداوند واصل شده است.
«لکل امه جعلنا منسکا لیذکروا اسم الله علی مارزقهم من بهیمه الانعام فالهکم اله واحد فله اسلموا و بشر المخبتین: برای هر امتی قربانگاهی قرار دادیم تا نام خدا را (به هنگام قربانی) بر چهارپایانی که به آنان روزی دادهایم ببرند. و خدای شما معبود واحدی است تنها در برابر (فرمان) او تسلیم باشید و افراد مطیع و متواضع را بشارت ده.»[۷۸۴]
«جان کلام این است که برخلاف بسیاری از ادعاها که با طاعت، قرب حاصل میشود، نه طاعت و نه عصیان، بلکه انکسار مقرب است، غرور و طاعت، غرور و حالت، دور کننده و بعد است. وصال رحمت منوط به اخبات، به خشیت و به خضوع است.»[۷۸۵]
منظور از اخبات تواضع، پستی و ذلتی است که در برابر حق پدیدار شود و این خود زمینهای برای باران رحمت و فضل الهی است، پس اگر خشوع و شکست در سالک به وجود آمد به رحمت حق میرسد؛ اما گاهی به واسطه نماز، عبادت یا مناجات با خدا و پیداکردن حال و اشکی انسان دچار غرور شده و از خداوند طلبکار میشود؛ بنابراین اگر بخواهد دچار غرور نشود باید به انکسار باطنی برسد و در خود احساس ذلت باطنی کند و این ذلت باطنی و شکسته دلی و انکسار و تواضع او را به رحمت حق موصول میشود.
۵-۴-۵-۱٫ راه رسیدن به اخبات
۵-۴-۵-۱-۱٫ مقایسه کارها با توان و مقاصد شخص
هنگامی که انسان مخبت کارهایی انجام میدهد؛ با توان خود مقایسه میکند، میبیند این کارها نسبت به توانش کم و خفیف است و در مرحله دیگر کارها مطابق توان اوست؛ ولی با مقصودش نابرابر و ناهماهنگ است و با کمی تفکر متوجه میشود که این کارها گرچه با توان او هماهنگ است، ولی با مقاصدش برابری ندارد.
پس در هر دو مرحله حالت خوف دارد و این حالت خوف و وجل باعث خشوع و انکسار در او میشود، در نتیجه سالک خوبیهای خود را گرچه بسیار باشد اندک میبیند و بدیهایش گرچه کم باشد، فراوان میبیند.
«و استقلال الخیر و ان کثرمن قولی و فعلی و استکثار الشر و ان قل من قولی و فعلی: و اندکشمردن کار نیکم اگرچه بسیار باشد، از گفتار و کردارم و بسیارشمردن بدی، از سخنم و کردارم.»[۷۸۶]
امام میفرماید من در حالتی باشم که خوبیهایم را حتی اگر زیاد باشد، کم ببینم و بدیهایم حتی اگر کم هستند زیاد ببینم.
۵-۴-۵-۱-۲٫ مقایسه خود با اهل باطل
پایان نامه های کارشناسی ارشد درباره بررسی مناجات در مثنوی های فارسی در قرن هفتم- فایل ۱۰۲