عضدالدین ایجی
قاضی عضد الدین عبد الرحمن ایجی شیرازی.هم حکیم بوده و هم متکلم و هم اصولی.نظریات او در علم اصول و همچنین در برخی مسائل فلسفی و کلامی مطرح است.کتاب معروف او مواقف است که هر چند عنوان کلام دارد نه فلسفه،ولی می دانیم که بعد از دوره خواجه نصیر الدین طوسی و تالیف کتاب تجرید،کلام به نسبت زیادی به فلسفه نزدیک شد،یعنی هدفهای کلامی با معیارهای فلسفی نه با معیارهای کلامی توجیه می شد و بسیاری از مسائل الهیات بالمعنی الاعم و بالمعنی الاخص فلسفه در کتب کلامی طرح می شد،لهذا مواقف از این نظر جای شایسته ای دارد.این کتاب را میر سید شریف جرجانی شرح کرده و مکرر با متن چاپ شده است.قاضی عضد الدین شاگردانی تربیت کرده است از قبیل تفتازانی،شمس الدین کرمانی،سیف الدین ابهری.او در سال ۷۰۰ یا ۷۰۱ متولد شده و در سال ۷۵۶ یا ۷۶۰ درگذشته است. (وب سایت حوزه علمیه قم به نشانی hauzeh.net)
بهمنیار
ابوالحسن بهمنیار ابن مرزبان کاتب آذربایجانی از پیروان فلسفه معلم اول و از بزرگترین شاگردان ابوعلی سینا بوده که ۳۰ سال بعد از فوت آن حکیم دانشمند در سال ۴۵۸ رحلت فرموده است. و کتاب المباحثات ابن سینا در پاسخ به سوالات او نوشته شده است. از مشاهیر فلاسفه و حکما ابو العباس لوکری استاد خواجه نصیر طوسی از جمله شاگردان وی است.
افکار او در اساس و پایه با آراء استادش ابن سینا یکی است، اگر چه در اعتراض و سوالات خود سخنانی مخالف او بیان می کند.
تألیفات: التحصیل: در منطق و حکمت طبیعی و الهی، البهجه و السعاده، رساله فی موضوع العلم المعروف بما بعد الطبیعه، رساله فی مراتب الموجودات، کتاب المفارقات و النفوس، رساله ای در اثبات عقول فعاله (حلبی، ۱۳۸۱، ص ۳۴۸ و ۳۴۹)
ملا رجبعلی تبریزی
رجبعلی تبریزی (درگذشت ۱۰۸۰ قمری/۱۰۴۸ خورشیدی) از مشاهیر شهر تبریز است که در قرن یازدهم هجری میزیستهاست. وی در نزد شاه عباس دوم و شاه سلیمان صفوی جایگاه ویژهای پیدا کردهبود؛ بهطوری که شاه عباس برای دیدار با رجبعلی، خودش به خانهٔ وی میرفت و با او ملاقات مینمود.
رجبعلی در مدرسهٔ شیخ لطفالله مشغول به تحصیل شد و بهدلیل هوش و ذکاوت بالا، در طی چند سال مشهور گشت و مورد احترام همگان قرار گرفت. از شاگردان وی میتوان به «امیر قوامالدین محمد اصفهانی»، «قاضی سعید قمی»، «محمدحسین سعید قمی»، «محمدرفیع پیرزاده»، «ملا محمد تنکابنی» و «ملا محمد شفیع اصفهانی» اشاره کرد.
آثار متعددی از رجبعلی برجای مانده که «اثبات واجب»، «الاصول الاصفیه»، «المعارف الالهیه»، «دیوان واحد تبریزی»، «تفسیر آیهالکرسی» و «کتاب فی الحکمه» از مهمترین آن ها هستند.
رأی مشهور رجبعلی تبریزی، اعتقاد او به اشتراک لفظی وجود است، به این معنا که واجبالوجود و ممکنات در اطلاق لفظ «وجود» بر آنها اشتراک لفظی دارند. وی قائل به اصالت ماهیت بوده است و ترکیب وجود و ماهیت را انضمامی میدانسته است. تبریزی حرکت در جوهر و وجود ذهنی و عینیت ذات و صفات خداوند را انکار کرده است.
تبریزی را از فیلسوفان بزرگ سده یازدهم هجری و نیز متکلم و فقیهی بهشمار آوردهاند که بیش از معاصران خود در فلسفه ژرفاندیشی کرده و بسیار متأثر از معتزله بوده است. طریق تفکر او با سنت اشراقی پیش از وی متفاوت بوده است و نیز مخالف ملاصدرا در مبحث اصالت و اشتراک معنوی وجود بهشمار میآید. اندیشههای او حوزهٔ مستقلی را تشکیل داد که میتوان از آن با عنوان «جریان» یا «مکتب» رجبعلی تبریزی یاد کرد.(آشتیانی، ۱۳۶۳ ش، ج۱، ص ۲۲۰ و وب سایت حوزه علمیه قم)
سعدالدین تفتازانی
سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله تفتازانی،معروف به ملا سعد تفتازانی.شهرت بیشتر او به کلام و علوم بلاغت است،ولی مردی جامع بوده و از علوم عقلیه فلسفیه بی اطلاع نبوده است.متنی در منطق،بسیار مختصر و شیرین به نام تهذیب المنطق تالیف کرده که از زمان خودش تاکنون در حوزه های علمیه تدریس می شده و می شود.تفتازانی کتب زیاد تالیف کرده است.بعضی مدعی اند که تفتازانی بعد از خرابی دوره مغول با نیروی حسن بیان بار دیگر به قسمتی از معارف اسلامی جان داد.بعلاوه منظور ما از طبقات فلاسفه تنها کسانی نیستند که در فلسفه صاحب نظرند،مقصود همه کسانی است که حامل این فن بوده و واسطه انتقال از دوره ای به دوره دیگر بوده اند.تفتازانی لااقل در منطق این شان را داشته است.وی در سال ۷۱۲ یا ۷۲۲ در دهی در نزدیکی شهر نساء متولد شد و در سال ۷۹۱ یا ۷۹۲ یا۷۹۳ در سرخس درگذشت. بعضی گفته اند در سمرقند درگذشت و جنازه اش به سرخس منتقل شد.(آشتیانی، ۱۳۶۳ ش، ج۱، ص ۲۲۰ و وب سایت حوزه علمیه قم)
ملا محمد صالح حائری مازندرانی
در ۲۸ رجب سال (۱۲۹۸ هـ . ق) در شهر مقدس کربلای معلا در خانه پاک و بی آلایش فقیهی اندیشمند دیده به جهان گشود. علامه حائری از خاندان اهل علم و دانش و تقوا و معرفت برخاسته است. جد اعلای ایشان مرحوم آیه الله آقا شیخ معین الدین قاسمی علامه مازندرانی از فقیهان معروف عصر خود و از دست پروردگان علامه مجلسی بوده است. جد دیگرش فقیه فرزانه آیه الله محمد حسن قاسمی بارفروشی ـ رحمه الله ـ است.
علامه حائری برادری با فرهنگ و فرهیخته به نام آیه الله شیخ علی علامه (متوفای ۱۳۹۲ هـ . ق) (صاحب کتاب حجه البالغه) داشت که سال ها از محضر او کسب فیض کرد. محمد صالح از همان آغاز کودکی به فراگیری دانش رغبت فراوان داشت و دارای نبوغ فکری و حافظه ای نیرومند بود. علم اندوزی را در کربلا نزد برادران خود به نام های مولا علی معروف به «سیبویه» و مولا عباس معروف به «اخفش» آغاز نمود.
او پس از این آموزش ها به تألیف «رساله غساله» پرداخت و کتاب هایی که خوانده بود، تدریس کرد. آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، صاحب کفایه الاصول (متوفای ۱۳۲۹ هـ . ق) در ماه رجب سال (۱۳۱۲ هـ . ق) به قصد زیارت وارد کربلا شد. وی روزها در صحن مطهر سید الشهدا ـ علیه السلام ـ مبحث غساله را تدریس می کرد. شیخ محمد صالح فرصت را مغتنم شمرد و رساله غساله، و کلی طبیعی و تجری را که تألیف کرده بود، به مرحوم آخوند عرضه کرد. مرحوم آخوند پس از مطالعه تألیفات شیخ محمد صالح، به استعداد فوق العاده و نبوغ وی پی برد و در بازگشت به نجف؛ این جوان نابغه را نیز با خود برد. بدینسان شیخ محمد صالح به حلقه درس آخوند خراسانی وارد شد.
در حوزه نجف، علاوه بر درس آخوند، از دانشمندانی چون فقیه بزرگوار حاج میرزا حسین، حاج میرزا خلیل تهرانی ـ رحمه الله علیه ـ و از حکیم توانا مرحوم ملا اسماعیل بروجردی علوم عقلی را استفاده کرد و با دانش های گوناگون آشنا شد و هنوز به بیست سالگی نرسیده بود که به درجه رفیع اجتهاد نائل آمد. متأسفانه زمانی که حوزه نجف می بایست از مقام علمی او بهره برداری کند مصادف با بیماری چشم او شد. سرانجام پس از یک سده پژوهش، تألیف، تدریس، عبادت و پارسایی در ۲۱ دیماه ۱۳۵۰ برابر با ۲۳ دی قعده ۱۳۹۱ هـ . ق، در سن ۹۳ سالگی به لقاء الله پیوست.(مازندرانی، ۱۳۳۵ ش، ص ۲۰ تا ۲۵ و وب سایت حوزه علمیه قم)
فخر رازی
امام فخر الدین محمد بن عمر رازی، معروف به فخر رازی (۶۰۶-۵۴۴ ق) از جمله حکمای نادر مشرق زمین است که در مباحث فلسفی و کلامی سعی در استقلال رأی و آزادی از تقلید داشته است.
اگر چه فخر رازی از حکمای متقدم افلاطون و ارسطو را بیشتر در نظر داشته است اما در واقع بیشتر بر آراء فارابی و ابن سینا اعتراض کرده است، چنانچه خواجه نصیر الدین طوسی در مقدمه ی شرح اشارات و تنبیهات ابن سینا گفته است اگر چه او(فخر رازی) در تفسیر مشکلات و غوامض آن بهترین کوشش را کرده است و در این معنی به نهایت استقضا رسیده است اما در رد بر صاحب آن یعنی ابن سینا زیاده روی کرده است و در نقض آراء او پای از حد اعتدال فراتر نهاده است و از این روی کوششهای او جز ذم و قدح ابن سینا بار نیاورده است، تا آنجا که بعضی از ظریفان شرح او را «جرح» نام نهادند. (زریاب خویی ۱۳۶۵، ص۸۶).
ملا هادی سبزواری
حاج ملا هادی سبزواری. بعد از ملا صدرا مشهورترین حکمای الهی سه چهار قرن اخیر است.حاجی سبزواری در سال ۱۲۱۲ در سبزوار متولد شد.هفت ساله بود که پدرش مرد.در ده سالگی برای تحصیل به مشهد مقدس رفت و ده سال اقامت کرد.شهرت حکمای اصفهان او را به اصفهان کشانید.در حدود هفت سال از محضر ملا اسماعیل در بکوشکی اصفهانی استفاده کرد و ضمنا در همان وقت دو سه سالی اواخر دوره حکیم نوری را درک کرد.سپس به مشهد مراجعت کرد و چند سالی در مشهد به تدریس پرداخت.آنگاه عازم بیت الله شد.در مراجعت اجبارا دو سه سالی در کرمان اقامت کرد.در مدت اقامت کرمان برای این که نفس خود را تربیت کند و ریاضت دهد،سعی کرد ناشناخته بماند و در همه مدت به کمک خادم مدرسه به خدمت طلاب قیام می کرد.بعد دختر همان خادم را به زنی گرفت و رهسپار سبزوار شد.قریب چهل سال بدون آنکه حتی یک نوبت از آن شهر خارج شود در آن شهر توقف کرد و به کار مطالعه و تحقیق و تدریس و تالیف و عبادت و ریاضت نفس و تربیت شاگردان پرداخت تا عمرش به پایان رسید.
از نظر تشکیل حوزه گرم فلسفی و جذب شاگرد از اطراف و اکناف و تربیت آنها و پراکندن آنها در بلاد مختلف،بعد از حکیم نوری کسی به پایه حکیم سبزواری نمی رسد.صیت شهرتش در همه ایران و قسمتهای خارج ایران پیچید.طالبان حکمت از هر سو به محضرش می شتافتند.شهر متروک سبزوار از پرتو وجود این حکیم عالیقدر قبله جویندگان حکمت الهی گشت و مرکز یک حوزه علمی شد.
حکیم سبزواری فوق العاده خوش بیان و خوش تقریر بود،با شور و جذبه تدریس می کرد.او گذشته از مقامات علمی و حکمی،از ذوق عرفانی سرشاری برخوردار بود.بعلاوه،مردی با انضباط،اهل مراقبه،متعبد،متشرع و بالاخره سالک الی الله بود.مجموع اینها سبب شده بود که شاگردان او به او تا سرحد عشق ارادت بورزند.از نظر جاذبه استاد و شاگردی،حکیم سبزواری بی مانند است.بعضی از شاگردان او بعد از او با اینکه چهل سال از او فاصله گرفته بودند،باز هم هنگام یاد آوری او به هیجان می آمدند و اشک می ریختند.(سبزواری، ۱۳۶۰ ش، ص ۶۵ تا ۷۰ با مقدمه آشتیانی)
ابو اسحاق شیرازی
امام ابراهیم بن علی بن یوسف بن عبدالله فیروز آبادی شیرازی (۴۷۶ – ۳۹۳ق) در یکی از شهرهای فارس بنام جور بدنیا آمد و سپس به شیراز رفت. در مکتب شیخ ابن اعبدالله بیضاوی و ابی احمد بن عبد الوهاب ابن رامین در شیراز و نیز زیر نظر الخرزی درس آموخت.
درباره مذهب او معروف است که در اصول و فروع دین میان مذهب اشعری و شافعی جمع کرده است. و در اصول تابع استوار ابوالحسن اشعری است. از تألیفات مهم وی می توان به موارد زیر اشاره کرد: التبصره فی الصول الفقه، تلخیص علل الفقه، التنبیه فی فروع الشریعه، الحدود، الطب الروحانی، عقیده السلف، کتاب القیاس و . . . (شیرازی، ۱۴۲۵ق، ص ۳۶۳ و ۳۶۸)
غزالی
ابوحامد محمد بن محمد الطوسی (غزالی) (۴۰۵ تا ۵۰۵ هـ ق)
او پس از یک دوره صوفی گری، در خلال پژوهش به هدف کسب یقین سعی کرده در فلسفه به مطالعه ای تمام عیار دست بزند امام الحرمین جوینی استادش در این عرصه الهام بخش او بود. آثار نوافلا طونی عربی فارابی و ابن سینا در کانون مطالعات او قرار داشتند. نشان دادن ابعاد مختلف مغایرت این آموزه ها با اسلام سنی، هدف نهایی او بود. او در این راستا کتابی در نقد بر این آموزه ها تحت عنوان تهافت الفلاسفه (تناقض گویی فیلسوفان) نوشت. (دلیرپور و وات، ۱۳۸۵، ص ۱۲۳)
ملاعبد الرزاق لاهیجی
متوفی ۱۰۷۲ هـ ق شاگرد ملاصدرا بوده و مهم ترین آثار وی عبارتند از: مشارق الالهام فی شرح تجرید الکلام ، شرح هیاکل النور، رساله فی حدوث العالم، حاشیه ی بر حاشیه خفری بر الهیات شرح تجرید، تعلیقه بر شرح اشارات، الکلمات الطیبه (حلبی، ۱۳۸۱، ص ۶۷۴ و ۶۷۵)
حمید مفتی
ابو علی محمد ابن افضل بن محمد مشهور به حمید مفتی، در قرن ۸ و ۹ می زیسته و احتمالاً از علمای صاحب فتوای زمانه خود بوده است. وی به مبانی نظری امام فخر رازی گرایش داشته است و آراء او بیشتر با مبانی کلام اشعری منطبق می باشد. و البته گاهی در آثارش آرای فخر رازی را ابطال می کند و اندیشه های فخر رازی را به کنار می نهد. (مفتی، ۱۳۷۴، ش ، ص ۱۴)
فصل دوم:
نظریه تباین ذاتی موجودات در فلسفه ابن سینا و برخی حکمای مشاء
مقدمه
از جمله درخشان ترین مباحث فلسفه ی اسلامی که گامی اساسی در راستای پرورش اندیشه محسوب می شود، مباحث وجود شناسی است. بسیاری از فلاسفه ی مسلمان از جمله صدرالمتألهین شیرازی، فلسفه ی ابوعلی سینا را فلسفه ای وجودی دانسته اند؛ اگر چه«وجود» با اطلاق «حقیقت عینیه» – آنطور که در فلسفه ی صدرایی مورد توجه است – در فلسفه ی سینوی مطرح نیست و ابن سینا در سایه ی تحلیل «موجود» به«وجود» می پردازد و حتی موضوع علم «ما بعد الطبیعه» را هم «موجود» معرفی می کند.
دراین فصل درصدد آن هستیم تا پس از طرح مباحث «وجود» و «موجود» از نظر ابن سینا به این امر مهم بپردازیم که آیا شیخ الرئیس قائل به تباین ذاتی بین موجودات بوده است؟ و آیا وی قول به اشتراک لفظی را پذیرفته است یاخیر؟ در صورتی که وی قائل به تباین و اشتراک لفظی باشد، می بایست نتایج و لوازم آن در سراسر فلسفه اش به چشم بخورد، در ضمن ما دراین فصل می خواهیم بررسی کنیم که آیا با توجه به ساختار فکری ابن سینا قول به تباین و اشتراک لفظی از ناحیه ی وی ممکن است یا خیر؟ لذا ناچاریم تا به بررسی مسائل مربوط به «وجود» و «موجود» و برخی احکام و ویژگی های آن ها بپردازیم . چرا که این بررسی برای پاسخ دادن به این سوال که آیا مشائین و در رأس آن ها ابن سینا موجودات را وجودات عینی متباین می داند یا خیر، ضروری است. هم چنین پس از پاسخ به سوال اول، سوال دیگری مطرح است که اگر ابن سینا قائل به قول مذکور نیست، پس چه کسانی از حکمای مشاء چنین قولی را باور دارند وچرا؟ و به عبارت دیگر منشأ استناد این قول از طرف مرحوم سبزواری به مشاء چه کسی یا کسانی بوده اند؟. [۲]
به دنبال مطالب قبلی، دراین فصل برای شفاف تر شدن نظر ابن سینا به تبیین اجمالی نظر برخی از حکمای دیگر نیز می پردازیم.
۲-۱ نظریه ی تباین ذاتی موجودات در فلسفه ی ابن سینا
۲-۱-۱ «موجود» از لحاظ« موجودیت» موضوع فلسفه ی اولی
آن چه جهان خارج، عین و یا واقعیت را ساخته است، «موجود» می باشد و ابن سینا نیز همین موجود را با ملاحظه ی موجودیت موضوع فلسفه ی خود قرار داده است. یعنی «مطلق موجود» که البته با «موجود مطلق» متفاوت است؛ موجود بدون هیچ قیدی حتّی قید اطلاق. مطلق موجود اعم از «موجود مطلق» و «موجود مقید» است.
انتخاب واژه ی «موجود» به جای «وجود» این فایده را دارد که قول کسانی راهم که قائل به اصالت ماهیت اند، شامل می شود.
ابن سینا صریحا می گوید:« موضوع علم ما بعد الطبیعه «موجود بماهو موجود» است و مطالب آن اموری است که به موجود از لحاظ موجودیت و بدون هیچ شرطی ملحق می شود» (ابن سینا، ۱۳۷۱هـ ش، ص ۲۷۸.)
همچنین در «الهایت شفا» در مواردی بیان می کند که واجب است موضوع نخستین موجود از لحاظ موجودیت باشد و مسائل آن نیز اموری اند که بدون شرط بر آن عارض می شوند.[۳] (همو ۱۴۰۴ هـ ق، ص ۹ و ص۱۹)
به علاوه درمورد مسائل آن اینطور می گوید: «موجود» از حیث « موجودیت» موضوع علم الهی است ولازمه ی بحث از وجود بحث از علل نهایی آن و علت العلل و مبدأ المبادی و مجردات می باشد. پس موضوع فلسفه اشرف موضوعات است و خود آن نیز اشرف علوم است و همه ی علوم تکیه به آن دارند و یقینی بودن و قوتشان را از آن می گیرند.[۴] (همان، ص ۱۰)
آن طور که دیدیم «وجود» موضوع فلسفه ی ابن سینا نیست، بلکه وی در سایه ی نگاه درجه اولّی به «موجود» است که به «وجود» چشم دارد و همان گونه که می دانیم چنین نگاهی با نگاه درجه اوّلی صدرالمتألهین به «وجود» متفاوت است؛ ابن سینا در تحلیل «موجود» است که به «وجود» می پردازد و مانند ملاصدرا تاکیدها و تصریحات زیادی بر اصالت و عینیت و تحقق وجود با وصف حقیقت عینیه در خارج ندارد. البته صدرالمتألهین چندان قائل به این تفاوت نیست. و در مواردی از جمله تفاوت در مراتب وجود ابن سینا را با خود هم نظر می داند. (ملاصدرا، ۱۳۶۰ ش، ص ۷)
توجه ابن سینا به واقعیت خارجی در مورد موضوع فلسفه و اهمیت دادن به آن در مباحث خود می تواند یک ویژگی مهم فلسفه ی ابن سینا محسوب شود که به احتمال زیاد در مورد برخی ابهامات در فلسفه ی وی از جمله بحث «اصالت وجود» یا «اصالت ماهیت» را هگشا باشد.
۲-۱-۲ مفاهیم مترادف و متفاوت با «موجود»
بررسی نظریه تباین ذاتی موجودات در ابن سینا و متکلمین اشعری- ...