با زیر تاثیر قرار دادن آراء
رهبری، سازمان دهی، برقراری ارتباط، هدایت، میانجی گری، هم گروه شدن
دوستان، بازی های گروهی، جلسه های اجتماعی، رویدادهای جمعی باشگاهها روابط مرید و مرادی
انفرادی
با هماهنگی نیازها ، احساس ها و هدف ها
تعیین هدف ها، میانجی گری، خیالبافی، برنامه ریزی، تفکر و تامل کردن
مکان های سری (مخفی )، زمان هایی به تنهایی سر کردن، اجرای طرح های انفرادی، حق انتخاب
طبیعت گرا
با طبیعت و شکل های طبیعی
بازی با حیوانات خانگی، باغبانی، گردش و مطالعه در طبیعت، مراقبت از محیط زیست
دسترسی به طبیعت، فرصت هایی برای تعامل با حیوانات، ابزارهایی برای مطالعه در طبیعت مانند عدسی یا دوربین های دو چشمی
۲-۸-اهمیت و کاربرد نظریهی هوشهای چندگانه
درقرن حاضر دو نظریه مهم به منظور توضیح تفاوت های فردی به وجود آمده که محیط های یادگیری را بر اساس این تفاوت دسته بندی می کند؛ اولین نظریه، سبک های یادگیری است و دومین نظریه، هوشهای چندگانه می باشد (کیامرثی ومومنی،۱۳۹۲ ). این نظریه رویکردجدیدی را درآموزش پیشنهاد می کند. افراد می توانند پیشرفت زیادی دربرخی حیطه های هوشی داشته باشند و در برخی دیگر از حیطه های هوشی پیشرفت کمی داشته باشند. هرشخصی می تواندسطوح هوشی خودرا بهبود ببخشدتا زمانی که از آموزش کافی برخوردار باشد (گاردنر،۱۹۸۳).براساس نظریه گاردنرانسان هاازنظر هوش و توانایی و کاربرد هوشهای چندگانه تفاوت دارند و تشخیص این امر توسط معلمان موجب می شود با مشکلات درسی برخورد خلاقتر و مناسبی داشته باشند. گاردنر در بیان تجربهی شخصی خویش در اینباره اظهار میدارد: من در شکلدهی گروههای کاری برای انجام پروژهها ، برخلاف ۱۵-۱۰ سال قبل که میکوشیدم حتماً افرادی مشابه خود را پیدا کنم، اینک با درک هوشهای چندگانه نظرم کاملاًعوض شده است. امروز بیشتر به این نکته توجه دارم که هریک از همکارانم در چه زمینهای کارآمدترند و میکوشم گروههایی را شکل دهم که در آنها تواناییهای متفاوت اعضا تکمیلکنندهی یکدیگر باشد. روشنتر شدن هرچه بیشتر ابعاد گوناگون هوش، از جمله درک امکان دستورزی، فهم چگونگی فراهمسازی زمینههای رشد و بسط آن و یافتن راهکارهایی برای عمل در آن زمینه میتواند بستری مناسب برای شکوفایی توانمندیهایی در انسانها باشد که در حال حاضر در پردهی استتار ناشی از عدم شناخت کافی قرار دارند.به این ترتیب، معنی جدید از انرژیهای بالقوهی انسانی در اختیار تمدن بشری قرار میگیرد. گاردنر و همفکرانش اظهار میدارند که به نوع انسان مهارتهاو تواناییهای گوناگونی ارزانی شده است که از طریق برخورد با محیط ها و تجارب یادگیری متنوع قابل توسعهاند. همهی افراد میتوانند در زمینهی تمامی هوشها به پیشرفتهایی نایل شوند اما احتمالاًبعضی اشخاص میتوانند در رشتهای خاص دستاوردهای چشمگیرتری داشته باشند. علت این امر میتواند ویژگیهای زیستی و مغز ارزندهای که به ایشان ارزانی شده یا امکانات فرهنگی و آموزشی خاصی باشد که در اختیارشان قرار گرفته است.
از لحاظ آموزشی، دلیل اهمیت درک مفهوم هوش، خصوصا یکپارچه تلقی کردن آن به عنوان یک توانایی کلی ذهن یا مجموعهای از تواناییهای مختلف دانستن آن، این است که در صورت قبول نظر اول، معلمان میتوانند با بررسی کلی تواناییهای ذهنی شاگردان خود، هریک از آنها را در سه گروه هوشمند دارای هوش متوسط و کمهوش قرار دهند و در تمامی موارد تحصیلی با یک روش خاص و متناسب با جایگاه هوش کلی آنها، با ایشان برخورد کنند و درحالی که اگر معلم به وجود هوشهای گوناگون در هریک از شاگردان خود اعتقاد داشته باشد، برخورد وی با هریک از ایشان براساس یک برداشت کلی و کلیشهای نخواهد بود بلکه وی با بذل دقت بیشتری خواهد کوشید تا از توانمندیهای ذهنی هر فرد درک دقیقتری داشتهباشد و با تأکید بیشتر بر تواناییهای قویتر او و به شکوفایی استعدادهایش بیشتر کمک کند. (امیر تیموری،۱۳۸۲ ، صص ۴۶-۴۵)
۲-۹-آموزشگاهها و هوشهای چندگانه
برخورد اکثر مؤسسات آموزشی و معلمان با انبوه شاگردان از این جهت مشابه است که فقط به یک نوع هوش و استعداد عمومی آن هم هوش (کلامی و منطقی) ارزش قایلاند. آنها حتی اگر در برخورد با شاگردان مختلف، متفاوت عمل کنند، عملکردشان براساس داوریهایی است که در مورد این نوع هوش آنها دارند. به این ترتیب که خواهند کوشید به کمک آزمونهای استعدادسنج صورت وضعیت یا نیمرخ استعدادیآنان رامشخص سازند و بر آن اساس، فعالیتهای آموزشی مناسب آنها را اجرا کنند. در کاملترین و بهترین حالا ، این تشخیص صرفاً بیانگر محدودهای ناچیز از تواناییهای دانشآموز یعنی فقط هوش کلامی- منطقی وی خواهد بود.
اگرچه امروزه کاربرد آزمونهای هوش گستردگی گذشته را ندارد اما متأسفانه نه تنها آزمونهای مدرسهای، بلکه اغلب آزمونهای مربوط به بزرگسالان نظیر آزمونهای ورودی دورههای کارشناسی و تحصیلات تکمیلی دانشگاهها در ایران و آزمون تواناییهای مدرسهای ( SAT 32و GRE 33) و مقیاس هوش بزرگسالان وکسلر در خارج یا حتی بسیاری از آزمونهای استخدامی مشاغل عمدتاً بر تواناییهای کلامی، ریاضی و منطقی اتکا دارند.به همین علت، افرادی که در استعدادهای دیگری برجستهاند، اغلب در این آزمونها مردود میشوند. درحالیکه برای مشاغلی نظیر مدیریت، معلمی و وکالت، داوطلب باید مثلاً از هوش بین فردی ویژهای برخوردار باشد.
در حال حاضر،کوشش اغلب برنامههای درسی در مقاطع گوناگون و در اغلب کشورهای جهان بر توسعهی معدودی از هوشهای چندگانه متمرکز شده است و از دیگر هوشها غفلت میشود. اگر هوش آنچنان که گاردنر آن را معرفی میکند یک جواهر چند وجهی است، مدارس باید آنچنان برنامههای درسی همه جانبهای را تدوین کنند که در پرتو نورافشانی آنها هر کودکی تلألو خاص خود را بیابد.
نظریهی هوشهای چندگانه نه با نگاه به فعالیتهای جاری مدرسهای که عمدتاً کلامی-منطقیاند، بلکه در افقی وسیعتر و مبتنی بر آنچه انسانها در زندگی روزمره انجام میدهند، شکل گرفته است. هوشهای چندگانه در طول تاریخ تحول انسان برای حفظ حیات او و انطباق وی با محیط زیستش توسعه و تکامل پیدا کردهاند.به همین علت، این امکان برای معلمان فراهم است که با بهرهگیری از آن بین تجارب مدرسهای و زندگی واقعی کودکان ارتباط بیشتری ایجادکنند؛ و به این طریق هم یادگیری را تسهیل کنند و هم امکان انتقال یادگیری به زندگی واقعی دانشآموزان را فراهم سازند.
فعالیتهای مدرسهای زمانی ارزشمند خواهد بود که شاگردان بتوانند آنها را در اجتماع زندگی واقعی خود به کار گیرند. وظیفهی معلمان و آموزشگاهها در رابطه با گسترش و بهرهگیری از هوشهای چندگانهی کودکان این است که به آنها کمک کنند تا برای موفقیت در مدرسه از مجموع استعدادهایشان بهره گیرند. باید به شاگردان کمک شود تا هر آنچه را که خود میخواهند و نیز آنچه را که جامعه و معلمان برایشان مفید میدانند، بیاموزند.
نظریات گاردنر توجه بسیاری از آموزشگرانی را که در جستوجوی شکلدهی نظامهای آموزشی جامع و در عین حال انفرادی بودند، به خود جلب کرد. آموزش مبتنی بر هوشهای چندگانه، آموزشی تا حد امکان انفرادی، منطبق با تفاوتهای فردی شاگران و توانمندیهای یک دانشآموز خاص است. ارائه چنین آموزشی گرچه کار آسانی نیست. به دقت و صرف وقت نیاز دارد اما غیرممکن هم نمیباشد. میتوان با تهیه و اجرای آزمونهای ویژه به بررسی و مشخصسازی ویژگیهای دانشآموزان در زمینهی هوشهای چندگانهی آنها پرداخت. از این «صورت وضعیت» یا «نیمرخ هوشی» در برآورد راههای احتمالی یادگیری بهتر شاگردان و از این طریق ارائه کمکها و راهنماییهای نتیجه بخشتر به ایشان استفاده میشود. چنین کاری نه الزاماً از طریق آزمونهای پیچیده، بلکه حتی از طریق دقتنظر در ویژگیهای شاگردان نیز کم و پیش امکانپذیر است. (همان منبع ، صص ۵۵-۵۴)
۲-۱۰- نکات اصلی در نظریهی هوشهای چندگانه
نکته اصلی در نظریهی هوشهای چندگانه این است که همهی افراد دارای قابلیتهایی در هریک از هشت مقولهی هوشی هستند. البته این تحولات در هریک از افراد به گونهای خاص بروز میکند. بیشتر افراد، در برخی هوشها کاملاً رشد یافته، در برخی اندکی رشد یافته، و در برخی رشد نیافتهاند. همهی افراد میتوانند هریک از هوشهای خود را در صورت برخورداری از آموزش، تشویق و استغنای کافی، تا سطح مناسبی از عملکرد توسعه دهند. مقولههای هوشی به شکلی پیچیده با یکدیگر همکاری دارند و بر هم تأثیر میگذارند. برای هوشمندی در هر مقوله ، چندین راه وجود دارد.ممکن است فردی در زمینهی هوش جسمانی-حرکتی در زمین بازی بسیار دست و پا چلفتی به نظر بیاید، اما در فرشبافی یا آرایش صفحهی شطرنج، بسیار چیرهدست عمل کند. و یا ممکن است در زمینهی هوش زبانی قادر به خواندن نباشد، اما واژگان زیادی را بداند یا بتواند داستانهای ترسناک بگوید. (آرمسترانگ،۱۳۸۳ ، صص۳۷-۲۵). در جدول ۲-تفاوت تئوری های سنتی هوش به تئوری هوش چندگانه ارائه شده است.
جدول۲- ۲:تفاوت تئوری های سنتی هوش با تئوری هوش چند گانه
دیدگاه تئوری هوش چند گانه
دیدگاه سنتی هوش
ارزیابی هوش چندگانه فردی می تواند یادگیری سبکهای حل مشکل را پرورش دهد، تستهای کوته پاسخ استفاده نمیشوند زیرا آنها فهم عمیق یا نظم را اندازه گیری نمی کنند. آنها فقط مهارتهای حافظه و عملکرد خوب فرد را در آزمونهای کوته پاسخ اندازه میگیرند.
هوش بوسیله تست های کوتاه پاسخ قابل اندازه گیری است.
ابناء بشر همه انواع هوش را دارند اما هر فردی یک ترکیب یا نیمرخ واحدی دارد، ما می توانیم هریک از هوشها را بهبود بخشیم گرچه بعضی افراد در یک سطح هوش بیشتر از سطوح دیگر پیشرفت می کنند.
افراد با مقدار هوش معینی متولد می شوند سطح هوش در طول دوران زندگی تغییر می کند.
در فنون M I معلمان بر طبق نقاط قوت و ضعف هوشهای فردی بصورت متفاوت آموزش داده و ارزیابی می کنند.
در روش های سنتی معلمان موضوع را به گونه واحدی به همه آموزش می دهند.