نفی ضد کرد از بهشت آن بی نظیر
که نباشد شمس، وضدش زمهریر
(مثنوی۶/۵۸)
مــَوُلای عَــالَــمیِ مَــولای ذوالجــلال
حَــوِلّ حَــالَنــا اِلی اَحْسَـنِ الحَـال
۱) ترجمه بیت: خداوند جهان تو سرور و مالک بزرگوار جهانی و دارای صفات بزرگی هستی، حال ما را به نیکوترین حال ها تبدیل کن.
۲) نکات بلاغی: جلال با حال: کلمه قافیه، ملمع، مُولا وحال: تکرار، تکرارواج (و، ل، الف، ح).
۳) شرح مفاهیم عرفانی: حال: کیفیت، حالت وچگونگی، درمعنی عرفانی، «حال آن باشدکه ازانوارغیب بردل رسد در وقت مصفّی کند. بدیهه تجلّی بود ظهورحقّ به نعت کشف سرّ روح را بی کسب و رسم». (زوزبهان بقلی،۱۳۸۲: ۴۰۰)، «حَوِلّ حَالَنااِلی اَحْسَنِ الحَال» دعای تحویل سال». (مفاتیح الجنان، ترجمه آخوند زاده: ۶۰۴)
میر احوال است، نه موقوف حال
بنـده ی آن مـاه بـاشـد مـاه و سـال
چـون بگوید حال را، فرمان کند
چـون بخواهد، جسم ها را جـان کند
(مثنوی۳/۱۴۲۱-۱۴۲۲)
گِــرفتَـاردُزدِ نَفَسِـم دِین وَ کَف
پَنـاهِــم وَ تُــو یـا شَحَنْـه نَجَــف
۱) ترجمه بیت: خدا یا گرفتار هوای نفسم، که همانند دزدی درکمین نشسته ودینم ظاهر و آشکار است، ای پادشاه نجف حضرت امیرالمؤمنین توپناه گاهم باش.
۲) نکات بلاغی: دزد نفس: استعاره ازنفس اماره سه نوع نفس هست که عبارتند از اماره امرکننده به سوی بدی، لوامه: بازدارنده ازبدی وکناه، مطمئنه: که به کمال رسیده است، دین وَ کَف: آشکار، روشن، شَحَنْه نجف: نگهبان داروغه، کنایه ازحضرت علی علیه السلام است تلمیح به سوره قیامت آیه(۲): (وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ).
۳) شرح مفاهیم: «نفس دراصطلاح عرفانی: سرّ هواست، وسرسرهواست». (روزبهان بقلی شیرازی، ۱۳۸۲: ۴۵۵)، و «جوهر مجردی که درذات نیاز به ماده ندارد ولی در فعل نیاز به ماده دارد؛ به علم ادارک نمیشود به وجدان درک میگردد». (سجادی، ۱۳۸۹: ۷۶۳)، دین وَ کَف: آشکار، روشن، شَحَنْه نجف: نگهبان داروغه، کنایه ازحضرت علی علیه السلام است تلمیح به سوره های القیامت (۲): ( وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ) وسوره الفجر آیات(۲۷و۲۸):(یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ؛ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً)، مولوی گوید: داستان رابه این شکل بیان میکند که مارگیری ماری را میگیرد و میپندارد مرده است آن را به شهر
میآورد. این نفس همانند همان مار مرده پنداشته شده است، که جان بگیر زنده می شود وهمه را به کام خود می کشد. (ر. ک.استعلامی شرح دفتر۳، ۲۷۳:۱۳۸۷)، واین نفس اگر موقعیت بیابد فرعونی می شود علیه حق و در برابر آن ایستد. و نفس کل یا نفس اول روح کلی عالم است و نفس دوم روح انسان است، که تابع روح اول می باشد و هرچه از اجزا سر می زند تابع قضای الهی است. جان کلام این است که روح انسان مستوجب قهر است که روح کلی عالم بر آن می تازد وکفر واعمال بد در آن ایجاد می گردد. (ر. ک. همان:۳۷۴)
نَفست اژدرهاست اوکی مرده است
ازغـم وِ بی آلتـی افسـرده است