نظریه رفتار شناسی طبیعی
رفتار شناسان طبیعی مفهوم نقش بندان یا نگاره گیری را وارد فرایند دلبستگی کردند. آنها معتقدند که حیوانات با کشاننده های فطری به دنیا آمده اند که توانایی بالقوه زنده ماندنشان را افزایش می دهند. یکی از این کشاننده ها آمادگی نگاره گیری از ریخت خاص موضوع (افرادی که صدای خاص ایجاد می کنند یا حرکت می کنند) است و این نگاره گیری به کودک اطمینان می دهد که مراقب کننده در مجاورت اوست . یک نگاره گیری تنها از طریق بینایی صورت نمی گیرد ، بلکه ممکن است با بوسیدن ارتباط داشته باشد ، نظیر آنچه در بزها وجود دارد یا با شنیدن مرتبط باشد مانند آنچه در اردکهاست. شواهد خوبی در مورد این امر وجود دارد که نوزادان انسان یاد گرفته اند از ابتدای تشخیص از بوی مادرشان استفاده کنند . به طور مثال سرنوچ و پورتر (1985) نشان داده اند که نوزادان 12 روزه ای که از شیر مادر تغذیه نمی کنند به مانند نوزادانی که از سینه مادر تغذیه می کنند می توانند بوی آغوش مادرشان را از آغوش یک غریبه متمایز کنند.
نگاره گیری دارای نتایج کوتاه مدت و بلند مدتی است که اغلب به طور قابل ملاحظه ای با یکدیگر مشابهند (سلاجقه ، 1386).
از نوزاد انسان رفتارهایی سر میزند مانند گریستن، خندیدن و … از نظر تکاملی این الگوها از لحاظ انطباق پذیری ارزش دارند ، زیرا همین رفتارها باعث می شود که از کودکان مراقبت لازم به عمل آید تا زنده بمانند (ماسن و همکاران ، 1985).
نظریه روانکاوان
فروید می گفت که کودکان با غرایزی زیست شناختی به دنیا می آیند که باید ارضا شود. نیاز کودک به غذا ، گرما و کاهش درد نمایانگر لذت جویی حسی است. فروید اساس زیست شناختی این جویندگی را نوعی انرژی فیزیکی می دانست که به لیبیدو معروف است. به نظر فروید، اشیاء ، مردم، و فعالیتهایی که کودکان انرژی لیبیدویی خود را صرف آنها می کنند همراه با رشد کودکان به نحوی قابل پیش بینی تغییر می کند. فروید می گفت در دوران شیرخوارگی هرچیز که به غذا خوردن مربوط باشد از مهمترین سرچشمه های کسب رضایت برای او قلمداد می شود. هنگامی که از کودکان مراقبت یا غذایشان تامین می شود، توجهشان که از انرژی لیبیدو نشات می گیرد، برای کسی که این لذایذ را فراهم می کند متمرکز می شود. از نظر او انرژی لیبیدوی کودک نه تنها مدام متمرکز بر کسانی است که از او مراقبت می کنند بلکه دهان، زبان و لبها را نیز در بر می گیرد. او معتقد بود که ارضای کم یا ارضای بیش از حد نیازهای دهانی در این دوره سبب می شود که پیشروی کودک به مرحله بعدی رشد کند شود ، به این معنی که ممکن است کودک در این مرحله تثبیت شود یا در مقابل انتقال انرژی لیبیدویی خود به اشیاء و موضوعات جدید مقاومت درونی نشان دهد (ماسن و همکاران ، 1985).
فروید می گوید کودکان بیشترین ارضایشان را از طریق لذت دهانی به دست می آورند. او اولین وهله تولد نوزاد را مرحله دهانی نامید. در طی این دوره نوزاد به سوی هر شخصی که به او لذت دهانی می دهد جلب می شود، که این فرد در اغلب موارد مادر وی است. فروید بر این باور بود که دلبستگی که به دلیل کسب لذت دهانی از طریق ارضای فردی نیازهای غریزی نوزاد ایجاد می شود . به همین دلیل مراقبت کننده کودک یک موضوع عشق می شود و این اولین عشق خواهد بود که اساس همه دلبستگی های بعدی را تشکیل می دهد. فروید اعتقاد داشت که اگر نوزادی از غذا یا رضایت دهانی محروم شود یا بیش از اندازه ارضا شود ، ممکن است در وی یک دلبستگی ناسالم توسعه یابد. دلبستگی های ناسالم نتیجه تثبیت ها بر مجاری دهان در یک کوشش برای ارضای نیازهای ارضا نشده است.
- Cernoch, M.A.
- Porter, J.