احتیاط اگر با تفریط باشد، سهلانگاری و اگر با افراط باشد به وسواس ختم میشود. کاشف الغطا وسواس را بیماری بزرگی میداند که پایانش دیوانگی است و نشانه بطلان عقاید، چه در عبادت و چه در معاملات؛ و البته همین تکرار وسواس گفتار و کردار است که نیت به هیچ یک از اعمال انجام نشده برایش حاصل نمیشود.[۱۹۲]
در فقه به کسی که احتیاط را بیش از آنچه لازم است رعایت کند کثیر الشک میگویند. اینگونه احتیاط افراطی را ضد احتیاط میگویند و به مقتضای پسندیده بودن عقلی احتیاط، موارد ضد احتیاط ترک احتیاط است. از این رو این عبارت به طور چشمگیر در سخنان اهل دقت آمده است که: «الاحوط ترک الاحتیاط»[۱۹۳]؛ یعنی مقتضای احتیاط واقعی ترک اینگونه احتیاطهای خیالی و پنداری است. در تاریخ فقه از این دست احتیاطهای خیالی کم نبوده است. برای مثال در کتاب حج، بحث طواف، مطرح شده است که نقطه آغاز و پایان طواف به گرد خانه خدا باید حجر الاسود باشد. فتوای فقها بر این بوده و هست که باید طواف از مقابل حجر الاسود شروع و در مقابل حجر الاسود پایان پذیرد، همان طور که در عرف چنین است.
در دورهای از تاریخ فقه براى نخستین بار توسط علامه حلی مطلبى مطرح شد و بعضى مانند شهید دوم و اول آن را پذیرفتند که شرط درستى طواف آن است که اولین جزء بدن طواف کننده باید برابر اولین جزء حجرالاسود قرار بگیرد تا یقین حاصل شود که تمام بدن از تمام حجرالاسود گذر کردهاست.[۱۹۴]
در پى این نظر فقهى بحثهایی در گرفته است که اولین جزء بدن کدام عضو است؟ آیا نوک بینى اولین جزء بدن محسوب میشود یا برآمدگى شکم یا سرانگشتان بزرگپا؟ اشکال میشود که حکم در همه افراد یکسان نیست. بعضى لاغر با شکمى فرو رفته، داراى دماغ و بینى بلندى هستند. برخى داراى بینى پهن و پخش، ولى شکمى بزرگ و برآمده هستند و…. بنابرین چگونگى عمل به واجب به اختلاف افراد متفاوت میشود. وقتیکه فقیهان محقق درصدد مستندسازی و مدرک یابى این فتوا برآمدند به هیچ دلیل قابل اعتمادی جز تکیه بر احتیاط، دست نیافتند. بسیارى از بزرگان این احتیاط را نابجا و ضد احتیاط خواندهاند.[۱۹۵]
با نگاه بر آثار و نظرات فقیهان و اصولیین بزرگ میتوان سه برآیند اصلی برای احتیاط ناروا برشمرد: ۱-اختلال نظام (مرحوم خراسانی)، ۲- عسر و حرج (مشهور فقها) و ۳- وسواس.
در فقه احتیاط را فریاد عقل و وسواس را زمزمهی شیطان میدانند. وسواس ازنظر مکتب اسلام، امری زشت و محکوم و نشانه نفوذ شیطان بر قلب انسان است. وسواس از ماده وسوسه مشتق شده که رابطه شیطان با قلب انسان است.[۱۹۶]
در زبان انگلیسی نیز وسواس را نوعی اختلال مینامند. در اینجا لازم است به وسواس از منظر علمی نیز توجه کرد:
«اختلال وسواس جبری (OCD) با گروه متنوعی از علائم که شامل افکار مزاحم، اشتغالهای ذهنی و اعمال وسواسی است تظاهر میکند. این افکار با اعمال تکراری موجب ناراحتی شدید بیمار میگردد. اعمال یا افکار وسواسی وقتگیر هستند و به طور قابل ملاحظه با برنامه های عادی، کارکرد شغلی، فعالیتهای اجتماعی معمول یا روابط تداخل مینمایند. شخص مبتلابه OCD ممکن است وسواس فکری، وسواس عملی، یا هر دو را داشته باشد.
فکر وسواسی، وارسی (obsession) یک فکر، احساس (feeling)، عقیده، یا حس (`sensation) مزاحم و تکرارشونده است. عمل وسواسی (compulsion) رفتار ناخودآگاه، میزان شده، تکراری، نظیر شمارش (checking)، یا اجتناب است. فکر وسواسی موجب افزایش اضطراب شخص میگردد، در حالی که انجام عمل وسواسی اضطراب شخص را کاهش میدهد، معهذا، وقتی شخص در مقابل انجام عمل وسواسی مقاومت میکند اضطراب افزایش مییابد. شخص مبتلا به اختلال وسواسی – جبری معمولاً غیرمنطقی بودن افکار وسواسی خود را درک میکند. هم افکار وسواسی و هم اعمال وسواسی برای خود بیمار، نا هم خوان شناخته میشوند.
هر چند عمل وسواسی ممکن است در اقدام برای کاستن از اضطراب مربوط به فکر وسواسی صورت بگیرد، همیشه چنین وضعیتی در کار نیست. تکمیل عمل وسواسی ممکن است منجر به رفع اضطراب نشده حتی ممکن است موجب افزایش آن گردد. اضطراب موقع مقاومت شخص در مقابل انجام عمل وسواسی هم ظاهر میشود.»[۱۹۷]
در فقه، همان طور که گفته شد وسواس، رفتاری شیطانی و در علم رفتاری بیشتر غریزی است تا عقلانی؛ اما نکتهای که بدان باید توجه کرد این است که اگر احتیاط دارای مطلوبیت و ارجحیت ذاتی باشد، پس چگونه میتوان آن را در برخی موارد ناپسند دانست. برای تطبیق، بهتر است عدالت را متذکر شویم، اگر عدل دارای حسن ذاتی باشد، چگونه ممکن است گاهی ناپسند جلوه کند. آیا جز این است که عدل در آن شرایط دیگر ماهیت خود را از دست خواهد داد؟
انسانی که بیش از حد لازم احتیاط میکند را وسواسی میدانیم و اساساً مرجع فرمان دهنده احتیاط و وسواس را متمایز میدانیم. پس کسی را که وسواس زیاد به خرج میدهد نباید محتاط خواند بلکه او وسواسی است. مرحوم خویی نیز مطلوب بودن و یا ناروا شمردن احتیاط را با فرض صدق عنوان احتیاط، سخن نامعقولی دانسته است.[۱۹۸]
۲-۳-بخش سوم: مبنای حقوقی تکلیف به احتیاط
۲-۳-۱-مبحث اول: ایران
در قوانین ایران همان طور که پیش از این گفته شد رعایت احتیاط به گونهای تکلیف محسوب میشود. موارد قانونی آن را پیش از این، مورد بررسی قرار دادهایم و برای اجتناب از اطالهی کلام از تکرار آن میگذریم؛ اما باید این نکته را یادآور شویم که احتیاط در حقوق غربی و بسیاری از کشورهای توسعه یافته امروزه به عنوان یک اصل، لازم الرعایه است. احتیاط را همچون اصل انصاف محترم میدانند و در موارد بسیاری به آن استناد میکنند. در تخریب محیط زیست، انقراض حیوانات، استفاده از انرژیهای تکرار ناشدنی و …
قانون مجازات اسلامی، احتیاط را الگوی رفتاری مناسب برای افراد جامعه میداند و کسی را که از این الگوی رفتاری تخطی میکند مجرم میداند. قانون مدنی نیز کسی را که مرتکب بیاحتیاطی میشود مقصر میداند. در صورت اول، فرد با اعمال مجازات مواجه شده و در صورت دوم باید خسارت را جبران کند؛ بنابرین ناگفته پیدا است که قانونگذار به صورت تلویحی رعایت احتیاط را وظیفه همه افراد جامعه میداند.
۲-۳-۲-مبحث دوم: انگلیس و آمریکا
در حقوق کامن لا نیز تکلیف عمومی به احتیاط، تاریخچهای نسبتاً دیرینه دارد. در انگلستان و در رأی دادگاه عالی احتیاط زمانی تکلیف است که: ۱ـ ضرر، معقولانه قابل پیشبینی باشد،۲ـ بین خوانده و ضرر خواهان سبب دیگری وجود نداشته باشد،۳ـ تحمیل تکلیف عادلانه و معقول باشد[۱۹۹].
در آمریکا اما در هر ایالت ممکن است معیار متفاوتی پذیرفته شود؛ مثلاً در فلوریدا و ماساچوست تنها معیار برای تکلیف دانستن احتیاط «قابل پیشبینی بودن» است[۲۰۰].
با این همه آرای قضایی فلوریدا نیز دستخوش تغییر شد و این تغییر کمکم سراسر آمریکا را فراگرفت[۲۰۱]. با این تغییر در فلوریدا امروزه نزدیک به ۷ معیار برای تکلیف دانستن احتیاط استفاده میشود و در ایالات متحده نزدیک به ۴۲ معیار متفاوت برای تشخیص وجوب احتیاط وجود دارد[۲۰۲].
۲-۳-۳-مبحث سوم: ضرورت وجود تکلیف به احتیاط در قوانین
تکلیف عمومی به احتیاط از آن رو در بین قوانین اهمیت دارد که تنها در صورتی میتوان فرد را بیاحتیاط دانست که برای رعایت احتیاط، تکلیفی وجود داشته باشد.