عوامل غیراقتصادی: مقبولیت کارآفرینی (فرهنگی) تحرکات اجتماعی، امنیت و عواملی همچون طبقه اجتماعی، قدرت کنترل و … عوامل روان‌شناختی: نیاز به توفیق، انگیزه‌ها و مخاطره‌پذیری. ترکیب عوامل تولید به منظور ایجاد تغییر در تولید محصولات و خدمات (مارتین و سام،۱۹۹۲، به نقل از سلیمانی آقچای، ۱۳۹۰ ). در فرایند تبیین مفهوم کارآفرینی با نسبت دادن ویژگی‌ها، کارکردها و فعالیت‌های متنوعی به فرد کارآفرین مواجه می‌شویم. «هربرت و لینک[۷۸]» عوامل اساسی که تا سال ۱۹۸۲ در تئوری‌های ایستای اقتصادی به کارآفرینان نسبت می‌دادند را جمع‌بندی نمودند. «بارتو[۷۹]» آن‌ ها را در مطالعات خود تحت عنوان بررسی نقش کارآفرینی در تئوری‌های اقتصادی مورد توجه قرار داد. در این تئوری‌ها شش عامل مشترک کارکردی را می‌توان یافت که به کارآفرینان نسبت داده شده است. جدول ‏۲-۳: نقش‌های کارکردی کارآفرینان در تئوری‌های اقتصادی (بارتو ۱۹۸۹، به نقل از سلیمانی آقچای، ۱۳۹۰) نقش کارکردی نظریه پرداز اصلی معامله‌گر هماهنگ کننده مالک محصول نوآور تصمیم گیرنده واسطه ریچارد کانتیلون ژان باتیست سی فردریک هاولی ژوزف شومپیتر فرانک نایت ایزائیل کرایزنر به طور کلی تمام اقتصاددانان علاوه بر نقش‌هایی که از لحاظ کارکردی به کارآفرینان نسبت می‌دادند آن‌ ها را سرمایه‌دار نیز می‌دانستند و در میان آن‌ ها «کرایزنر» کارآفرین را به عنوان واسطه معرفی نمود (کرایزنر، ۱۹۷۳: ۵۵ و ۵۶). ب) کارآفرینی از دیدگاه دانشمندان مدیریت دهه های پایانی قرن بیستم و سرعت پیشرفت علم و تکنولوژی تحولات گسترده و عمیقی را در کلیه ارکان زندگی اجتماعی بر جای گذاشت. سازمان‌ها نیز به این نتیجه دست یافتند که حتی با ایجاد تغییرات گسترده در ساختار و تکنولوژی و روش، نمی توانند بقا و تداومِ حیات خود را تضمین نمایند. تحول در ذهنیت و اندیشه کارکنان و مدیران، نسبت به مفاهیم سازمان است که می تواند تضمین کننده‌ی بقای سازمان شود و سازمان‌ها، تنها با داشتن کارکنان خلاق و مبتکر می توانند همواره خود را با محیط و نیازها خواسته های مشتری تطبیق دهند، فرصتها را شناسایی نموده، از نقاط قوت و خوبیهای خود به درستی بهره ببرند و با توانایی و ابتکار، تهدیدها را به فرصت تبدیل نمایند. از این‌رو مدیران سازمانها بر جذب و به‌کارگیری افرادی که با ایده های جدید خود دست به خلاقیت بزنند و سازمان را در مسیر رقابتهای ملی و بین المللی هدایت کنند به طور روز افزونی مورد تأکید قرار گرفت و از دهه های ۷۰ ـ ۱۹۶۰، کارآفرینان به سازمان‌های بزرگ و پیشرو راه یافتند، و سازمان‌ها و شرکت‌ها، با وجود ساختار اداری و دیوانسالارانه‌ی خود، به فرایند اختراع و نوآوری محصولات و خدمات جدید پرداختند (حسن مرادی، ۱۳۸۵). برخی از تعاریف ارائه شده توسط دانشمندان مدیریت عبارت است از: «پیترسون»[۸۰] معتقد است که کارآفرینی یک فرایند است و به تنهایی نمی تواند در شخصی متجلی شود بلکه تجلی آن باید با فرصتها نیز همراه باشد. «گامپرت»[۸۱] معتقد است که کارآفرینی فرایند ایجاد ارزش از راه تشکیل مجموعه منحصر به فردی از منابع، به منظور بهره گیری از فرصتها می باشد. «جفری تیمونز»[۸۲]، معتقد است که کارآفرینی خلق و ایجاد بینشی ارزشمند از هیچ است. کارآفرینی فرایند ایجاد و دستیابی به فرصتها و دنبال نمودن آنها بدون توجه به منابعی است که در حال حاضر موجود است (سلیمانی آقچای، ۱۳۹۰). ج) کارآفرینی از دیدگاه محققین روانشناسی و جامعه شناسی از اواسط قرن بیستم روانشناسان، جامعه‌شناسان و دانشمندان علوم رفتاری با درک نقش کارآفرینان در اقتصاد و به منظور شناسایی ویژگی‌ها و الگوهای رفتاریِ کارآفرینان، به بررسی و تحقیق در مورد کارآفرینان پرداختند (احمد پور داریانی، ۱۳۸۴: ۱۴). تحقیقاتِ این گروه را، به عنوان رویکردِ ویژگی‌هایِ شخصیتی نام می‌بردند که از اواسط قرن ۲۰ آغاز شد و قصد داشت صفات ذاتی و اکتسابی آنان را شناسایی نماید تا ضمن شناسایی افرادی که دارای خصوصیات ذاتی کارآفرینی هستند و شناخت ویژگی‌های اکتسابی کارآفرینان، اقداماتی در جهت آموزش این گروه از افراد و افزایش تعداد کارآفرینان انجام دهند. صاحب‌نظران این دوره کارآفرینان را عامل دگرگونی می‌دانستند که در برابر فرصت‌ها هوشیارند و از مهارت‌های پیش‌بینی و بردباری و غیره برخوردارند. تلاش محققان روانشناسی در زمینه شناخت ویژگی‌های کارآفرینان فهرستی از صفات رفتاری متعدد را ارائه می‌دهد. این فهرست چند عامل زیر را برای کارآفرینان ذکر کرده است. اعتقاد به نفس، استقلال رای، خوش‌بینی، نیاز به موفقیت، سخت کوش، پیشگام، ریسک پذیر، استقلال برای انجام کارهای بزرگ، رفتارهای هدایت گرایانه، دارای ابتکار و نوآوری و غیره. مهم‌ترین تعریف محققان علوم رفتاری از کارآفرینی عبارت است از: «هاری[۸۳]» فعالیت کارآفرینی را به دو دسته تقسیم می‌کند وظیفه اول، وظیفه اجرایی است یعنی مدیریت امور و رفع نیازهای افراد. وظیفه دوم وی، رابط بودن است یعنی انتقال احساسات به دیگران. کارآفرین باید سعی نماید تا حامل پیام دوستی، اعتماد، صداقت به مشتریان بوده و موجب تداوم روابط و همچنین موفقیت می‌شود. از دید «پنروز[۸۴]» جنبه اصلی کارآفرینی شناسایی و بهره‌برداری فکرهای فرصت طلبانه برای گسترش شرکت‌های کوچک است. «رابرت لمب»[۸۵] معتقد است که کارآفرینی یک نوع تصمیم‌گیری اجتماعی است که توسط نوآوران اقتصادی انجام می‌شود و نقش عمده کارآفرین را اجرای فرایند گسترده ایجاد جوامع محلی، ملی و بین‌المللی و یا دگرگون ساختن نهادهای اجتماعی و اقتصادی می‌دانست. (احمد پور، ۱۳۸۷: ۱۵). «هوسلیتز[۸۶]» معتقد است که نیاز به توفیق، افراد را برمی‌انگیزد تا موقعیت‌های کارآفرینانه را انتخاب کند. یک کارآفرین دارای نیاز به توفیق بالا و مخاطره‌پذیری است. «تایکن و هوردنای[۸۷]» کارآفرینی را مترادف با صفاتی مانند جسور، مخاطره پذیر و مجری می‌داند و واژه‌هایی مانند سازگاری، محافظه کاری و روزمرگی را متضاد با کارآفرینی می‌داند (حسن مرادی، ۱۳۸۵: ۹). باتوجه به بیانات فوق مشخص می شود که تعاریف مختلفی از این واژه شده است اما وجه مشترک تمام آن ها ویژگی های افرادکارآفرین را چنین بیان می کند: مخاطره پذیری و ریسک پذیری، خلاقیت ونوآوری، جایگزینی روش های نو و جدید به جای روش های کهن و ناکارآمد، فرصت شناسی و توانمندی در بهره گیری از دانش و اطلاعات. در خصوص کلمه کارآفرین هم هنوز یک تعریف جامع که مورد توافق کلیه یا اکثریت صاحبنظران باشد، وجود ندارد، اما می توان کارآفرین مستقل را به صورتهای زیر تعریف نمود: فردی که مسئولیت اولیه جمع آوری منابع لازم برای شروع کسب و کار است یا کسی که منابع لازم برای شروع و یا رشد کسب و کاری را بسیج می نماید و تمرکز او بر نوآوری و توسعه فرایند، محصول و یا خدمات جدید می باشد( احمد پور داریانی، ۱۳۸۷). کسی که فرصت را کشف می کند و تقاضا را پیش بینی می کند و خطرات ناشی از نوسانات آن را به عهده می گیرد. در فرایند تولید، عامل سازماندهی و مسئول تصمیماتی ازقبیل:« چه تولید شود؟ چقدر تولید شود؟ و یا به چه روشی تولید شود؟» می باشد ( صمد آقایی، ۱۳۷۸: ۱۷ ).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...