روزی، برای پادشاه از فرنگ ایلچی آمد. ایلچی از طرف پادشاهش چند معما آورده بود وگفت:« در صورتیکه نتوانید جواب دهید، باید آماده جنگ شوید». پادشاه به دنبال کسی بود که بتواند معماها را پاسخ گوید. درباریان بهلول را معرفی کردند. بهلول، در خیابان بود که ناگهان پیرمردی را دید که غمگین و گریان نشسته و قلیانی جلویش بود. بهلول پکی به قلیان مرد زد و از او درمورد غصهاش پرسید. پیرمرد توضیح داد که کاروانسراداری با قاضیای دست به یکی کردهاند و آهنهای او را بالا کشیدهاند و در جواب پیرمرد گفتهاند، موشها آهن را خوردهاند. بهلول میخواست به قصر رود، به همین دلیل به پیرمرد سفارش کرد اگر کسی برای خرید خر بیمارش آمد، خر را به پانصد تومان بفروشد. بهلول به قصر رفت و مشخصات خر را داد تا آن را بیاورند تا جواب معماهای پادشاه فرنگ را بدهد. وزیر و درباریان رفتند و خر را به پانصد تومان خریدند. بهلول با هوش و زرنگی با بهره گرفتن از خر جواب معماها را داد. آنگاه از پادشاه خواست که او را پادشاه موشها اعلام کند. آنگاه به خانهی قاضی رفت و با کارگرانی که همراه داشت، شروع به کندن و خراب کردن خانهی قاضی کرد. در جواب اعتراض قاضی گفت که برای تنبیه موشهای آهنخوار آمده است. قاضی اعتراف کرد که موشها آهن نمیخورند و نوشتهای با همین مضمون به بهلول داد. بهلول همین کار را با خانهی کاروانسرادار کرد. آنگاه نوشته ها را به حکومت برد. قاضی و کاروانسرادار را احضار و مجبورشان کردند که پول آهنها را بدهند. بهلول به پیرمرد گفت: «این کارهایی که برای تو انجام دادم، به خاطر آن یک پک قلیانی بود که تو به من دادی».
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
______________
¨ کنشهای اساطیری
_____________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
__________________
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
این قصه به ظلم طبقات حاکم و مرفه اشاره کرده است. قاضی و کاروانسرادار به عنوان نمایندهی این طبقات به مردم ستم میکردند. علاوهبر این در قصه به جهل مردم هم اشاره شده، در واقع حاکمان با سوء استفاده از جهل مردم به آنها ظلم میکردند. بهلول شخصیتی دیوانه نما در قصههای عامیانه ایرانی ست که به تاثیر قصههای عربی، در قصههای ایرانی راه یافته است. راویان این قصهها برای بیان مقاصد خود و اعتراض به ظلم حاکمان از این شخصیت استفادهی ابزاری کردهاند. پادشاه و ماجرای معماهای پادشاه فرنگ علاوه براین که به رابطه ایران و کشورهای اروپایی اشاره میکند، درواقع به نوعی برای گسترش قصه آورده شده است.
¨ آداب و رسوم
__________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
_____________
■ عناصر روانشناسی
______________
■ باورهای عامیانه و خرافی
______________
■ سایر عناصر
___________
۳-۱۲۶-بهلول دانا
* خلاصهی قصه
پیرزنی دو پسر داشت. یکی از آنها بهلول دانا و دیگری کدخدای آبادی بود. شبی تاجری در خانهی پیرزن بیتوته کرد و ده تخممرغ خورد. صبح که تاجر میخواست پول پیرزن را بدهد، پیرزن به صحرا رفته بود. تاجر رفت و سال آینده پول تخممرغها را با سودش به پیرزن داد. همسایهی پیرزن وقتی از ماجرا مطلع شد، به او گفت: « اگر آن تخم مرغها را زیر مرغ میگذاشتی و جوجه میشد، پولش بیشتر بود، تاجر سرت کلاه گذاشته». پیرزن ماجرا را به کدخدا گفت و کدخدا تاجر را حبس کرد. بهلول وقتی از ماجرا مطلع شد، مقدار زیادی گندم خرید و آنها را پخت و در زمین کاشت. مادرش به او گفت:« گندم پخته که سبز نمیشود». بهلول گفت: « اگر گندم پخته سبز نمیشود، پس چگونه تخم مرغهای پخته تبدیل به جوجه میشوند». پیرزن و کدخدا که متوجه اشتباه خود شدند، تاجر را آزاد کردند.
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
___________
¨ کنشهای اساطیری
___________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
_________________
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
بهلول مرد فقیر و دیوانه نمایی که دیوانه نمایی او مصونیتی در برابر عوارض حقیقتگویی و دفاع از حق در برابر سلاطین و زورمندان است. قصههایی که درآن بهلول به فردی ظلم دیده کمک میکند، بسیار است. در این قصه، از بهلول با لقب «دانا» یاد شده است. ضد قهرمان قصه، زن همسایه است که با حرفهای خود پیرزن را به اشتباه میاندازد. در این قصه دوباره سادگی و جهل مردم مورد انتقاد قرار گرفته است.
¨ آداب و رسوم
___________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
__________________
■ عناصر روانشناسی
_____________
■ باورهای عامیانه و خرافی
_____________
■ سایر عناصر
__________
۳-۱۲۷-بهلول دانا و بازرگان
* خلاصهی قصه
بازرگانی بود که روزی از کنار شهر بغداد میگذشت. پشت دروازهی شهر توقف کرد و نوکر خود را فرستاد تا چهل تخم مرغ آبپز بخرد. نوکر رفت و از پیرزنی چهل تخم مرغ آبپز خرید؛ اما فراموش کرد پول تخم مرغها را بدهد. بازرگان تصمیم گرفت بعد از بازگشت از سفر، پول پیرزن را با سودش بپردازد. بعد از هفت سال، بازرگان پول تخم مرغها را با سود هفت سالهاش به پیرزن داد. همسایهی پیرزن که از ماجرا مطلع شد. به او گفت: « بازرگان سرت کلاه گذاشته، اگر تخم مرغها را زیر مرغ میگذاشتی، چهل جوجه بیرون میآمد. آن وقت پولش بیش از اینی بود که بازرگان به تو داده است». پیرزن نزد قاضی رفت و قاضی دستور مصادرهی اموال بازرگان را داد. بازرگان ناراحت و افسرده در کوچهها میرفت که بهلول را دید و ماجرا را برای او تعریف کرد. بهلول به او یاد داد که یک من گندم پخته بردارد و به حیاط خانهی قاضی برود و گندمها را بر خاک بیفشاند. قاضی وقتی بازرگان را دید، بیرون آمد و گفت: «گندم پخته که نمیروید». بازرگان هم مطابق آنچه بهلول به وی یاد داده بود گفت: «مگر از تخم مرغ پخته جوجه در میآید؟» قاضی وقتی چنین شنید، دستور داد کالاهی بازرگان را پس دهند.
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
______________
¨ کنشهای اساطیری
_____________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
_________________
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
این قصه از لحاظ مضمون و ساختار شبیه به قصهی ۱۲۷ است. با این تفاوت که در این قصه، بهلول با پیرزن و قاضی هیچ نسبت خانوادگی ندارد.
۴-۴ ) وطن پرستی (ناسیونالیستی)
از جمله مضامین مشترک شاعران معاصر، مخصوصاً شاعران انقلاب، مقولهی وطن پرستی، یا حس ناسیونالیستی است که خون آن از مشروطیت در رگهای انقلابیون و سیاسیون جریان یافته بود
«صدای اصلی مشروطیت، بیشتر، یا میهن پرستی است یا انتقاد اجتماعی . البته میهن پرستی از چشم اندازی غیر چپ گرایانه که با میهن پرستی لاهوتی فرق دارد »
(شفیعی کدکنی، ۱۳۵۵، ۳۴)
در این دوره، وطن دیگر در آن معنای خاص خود نمود نمی یابد بلکه با تغییر در معنای قبلی معنای گستردهتری به خود گرفته است. وطن دیگر تنها زادگاه خاص انسان نیست بلکه وطن در معنای عام کلمه، کشور و تمامیت ارضی آن است که همه حاضرند به خاطر آن جان نثار کنند. حس میهن پرستی که با تعالیم اسلامی و آموزههای قرآنی ما مسلمانان پیوندی تنگاتنگ دارد، درون مایه بسیاری از اشعار سبزواری است:
خوشتر است از سیم و زر، در چشم من خاک وطن
جاودان باد این گرامی مرز مشک اندای من،
(سبزواری، ۱۳۸۶، ۱۵۵)
پای کوبان تا دیار نکته سنجان رفتمی
گر نبودی رشته «حب الوطن» بر پای من
(همان)
با قفس خو کردم از دشت و دمن با من مگوی
عهد با بیگانه بستم از وطن با من مگوی
(همان، ۸۷)
تا وطن آن جاست کازاری نباشد نشنوند
اهرمن خویی، بداندیشی، تبهکاری نبود
(همان، ۴۶)
۴-۵ ) آزادی
کلمه آزادی از جمله واژههایی است که در شعر معاصر و از جمله شعر انقلاب جایگاهی ویژه دارد. این کلمه با معنای جدید خود، از انقلاب مشروطه به حوزهی شعر ادب فارسی وارد شده است:
«سخن از آزادی و این کلمه را گفتن با مشروطیت شروع می شود. قبل از مشروطه، مفهوم آزادی که مترادف دموکراسی غربی است به هیچ وجه وجود نداشت. آزادی به معنای دموکراسی غربی با مشروطیت آغاز میگردد و این تفکر حاصل انقلاب کبیر فرانسه (بعد از ۱۷۸۹) و انقلاب صنعتی انگلستان (از حدود ۱۷۵۰ به بعد) و پیامدهای آن است. برای ملل قدیم کلمهی آزادی به مفهوم دموکراسی نبوده است. مثلاً منظور مسعود سعد سلمان از آزادی، رهایی از زندان «نای» است نه چیز دیگر. شعر این دوره پر از کلمهی آزادی به معنای جدید آن است.
با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست
کار ایران با خداست» (شفیعی کدکنی، ۱۳۵۵، ۳۵)
کو بهاری خوش و بزمی خوش و عهدی خوش
که نشینم خوش در دامن گلها من
تا برآسایم در سایهی آزادی
بسرایم شکرین، شعر طراب زا من
آه آزادی، آزادی، آزادی
به فدای تو، ای مملکت آرا من
تو نه از پرده برآیی که توان دیدن
چهر پر مهر تو ای شاهد زیبا من …
(سبزواری، ۱۳۸۶، ۱۶۶)
در سرم سودای آزادیست وین قوم اسیر
غافل از سودای من در فکر استهزای من
گرچه اندر راه آزادی مخافتها بسی است
گر به جز آزادگی پویم طریقی وای من
(همان، ۱۵۵)
۱- مافوق من به طورخوشبینانه در باره آینده صحبت میکند.
۲- مافوق من درباره کارهایی که باید انجام شود با جدیت و شوق صحبت میکند.
۳- مافوق من چشم انداز خوشایندی را از آینده سازمان برای ما ترسیم مینماید.
۴- مافوق من به ما اطمینان میدهد که هدفها دست یافتنی خواهند بود.)، برای اندازه گیری متغیر مستقل ترغیب ذهنی از ۴ سوال(شامل:
۱- مافوق من با زیر سوال بردن رویه های جاری، مناسب بودن آنها را دوباره بررسی مینماید.
۲- مافوق من در هنگام حل مشکلات، دیدگاه ها و جوانب مختلف را مدنظر قرارمیدهد.
۳- مافوق من به من اجازه میدهد تا مشکلات را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دهم.
۴- مافوق من دیدگاه های جدیدی را برای چگونگی انجام امور پیشنهاد میدهد.)، برای اندازه گیری متغیر مستقل ملاحظات فردی از ۴ سوال (شامل:
۱- مافوق من برای آموزش و تعلیم من وقت صرف مینماید.
۲- برخورد مافوق من با من به صورت شخصی و صمیمی است نه صرفا به عنوان یک همکار.
۳- مافوق من مرا به عنوان کسی که دارای توانایی های متفاوت از دیگران میباشد، مورد توجه قرار میدهد.
۴- مافوق من به من کمک میکند تا توانایی های مرا توسعه دهم.) و برای اندازه گیری متغیر وابسته تعهد سازمانی از ۱۱ سوال در بردارنده تعهد عاطفی(شامل:
۱- خیلی خوشحال خواهم بودکه باقیمانده زندگی شغلی ام را دراین سازمان سپری کنم.
۲- واقعا احساس می کنم که مشکلات این سازمان، مشکلات شخص من است.
۳- احساس تعلق خاطر زیادی به این سازمان دارم.
۴- احساس وابستگی عاطفی به این سازمان دارم.)، تعهد مستمر از ۴ سوال(شامل:
۱- اگر هم اکنون تصمیم بگیرم این سازمان را ترک کنم زندگی ام به شدت از هم میپاشد.
۲- احساس میکنم گزینه های بسیار محدودی دارم، به گونه ای که نمیتوانم درباره ترک این سازمان فکرکنم.
۳- اگر سابقه کاری زیادی در این سازمان نداشتم، شاید نسبت به ترک این سازمان فکر میکردم.)، تعهد تکلیفی سوالات از ۴ سوال (شامل:
۱- از نظر اخلاقی خود را ملزم به ادامه کار دراین سازمان میدانم.
۲- احساس میکنم حتی اگر به نفع من نباشد،درست نیست در حال حاضر این سازمان را ترک کنم.
۳- این سازمان شایسته وفاداری و ادامه همکاری من میباشد.
۴- در حال حاضر ترک این سازمان را درست نمیدانم، زیرا نسبت به اعضای آن احساس تکلیف میکنم.) پرسشنامه استفاده شده است.
فصل دوم
ادبیات تحقیق
مرور ادبیات و پیشینه تحقیق
۲-۱) مقدمه:
در محیط رقابتی کسب و کار امروز، عمده نگرانی و تکاپوی سازمان ها در جهت بقا و توسعه و پیشرفت فراگیر آنها شکل میگیرد. در راستای این هدف خطیر، مدیران در پی شناسایی و بهره گیری بهینه از منابع و سرمایه هایی هستند که تحصیل آنها هزینه ها و زحمات فراوانی دارد. پس پیروز این میدان مدیرانی هستند که سرمایه های مذکور را به اثربخش ترین، کاراترین و بهره ورترین طُرق ممکن به کار گیرند. عمده منابع هر سازمانی متوجه منابع انسانی، مالی و فنی آن است که مسلماً سرمایه انسانی تعیین کننده سمت و سوی دیگر سرمایه هاست، زیرا نیروی انسانی است که با توانایی های خود و با برنامه ریزی، دیگر منابع را به خدمت گرفته است.
در سالهای اخیر نیز توجه زیادی به آزمودن الگوی نوین مدیریتی رهبری تحول آفرین شده است. به طوری که تنها در طی سالهای ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵ بیش از یکصد پایان نامه و تحقیق در دانشگاههای مختلف دنیا، مفهوم رهبری تحول آفرین را بررسی کرده اند.
بس در سال ۱۹۹۰، بیان کرد که رهبران میتوانند با بهره گرفتن از ویژگیهای رفتاری رهبری تحول آفرین، پیروان خود را به سوی عملکرد بیش از انتظار، رهنمون کنند( هامفری و اینستین[۲۴]، ۲۰۰۳: ۲).
رهبری تحول آفرین یکی از پارادایم های رهبری در روانشناسی سازمانی است که مورد تحقیق گسترده ای قرار گرفته است. رهبری تحول آفرین، رضایت زیردستان و اعتماد آنان به رهبری و به علاوه تعهد عاطفی آنان را افزایش میدهد. رهبرانی که رفتارهای تحول آفرین را از خود نشان میدهند مجموعه ای از نتایج مثبت را در سازمان ایجاد میکنند. در این بخش ادبیات و مبانی نظری تحقیق، پشتوانه نظری فرضیه های تحقیق را فراهم می آورد، لذا در این فصل با توجه به موضوع تحقیق با گذری کوتاه از مکاتب رهبری و مقایسه ی بین رهبران سنتی و رهبران تحول آفرین و همچنین بیان ویژگی های رهبران تحول آفرین و تعهد سازمانی و بررسی ارتباط رهبری تحول آفرین و تهعد سازمانی، به مبانی نظری تحقیق پرداخته شده و سپس به تعدادی از تحقیقات انجام شده در داخل و خارج از ایران که در ارتباط با موضوع تحقیق می باشد، اشاره شده است.
بخش اول: ادبیات پژوهش
۲-۲)تاریخچه رهبری
رهبری مقوله ای که تقریبا به عمر تاریخ قدمت دارد(استاربورک، ۱۹۹۷: ۱۴۴) و همواره با انسان عجین بوده است (تونکه نژاد، ۱۳۸۵)، با وجود اینکه مطالعات بسیاری درباره رهبری وجود دارد، اما تفسیر آن هنوز مبهم است(فری، ۲۰۱۰: ۲). نخستین دیدگاه ها درباره رهبری را می توان در یک متن چینی با عنوان در برنامه بزرگ که احتمالا در سال ۱۱۲۰ قبل از میلاد نوشته شده است یافت (تونکه نژاد،۱۳۸۵). این متن، رهبری خوب را مستلزم داشتن قواعد روشنی میداند که مبتنی بر محیط و با توجه به شرایط، با مهربانی یا با قدرت اعمال میشود، همچنین اعلام می کند که رهبران باید نمونه در عمل باشند (استار بورک، ۱۹۹۷: ۱۴۴). اگرچه رهبری موضوع مورد علاقه در طی سالیان گذشته بوده، اما پژوهش های علمی در این حوزه از قرن ۲۱ آغاز شده است.
رهبری از نگاه محققان متعددی مانند: گلمان (۱۹۹۰)، آیوکو، کالان، مالاندو وپولسن (۲۰۰۲)، فرایند تحت تاثیر قرار دادن دیگران برای جهت دادن به تلاش هایشان به سوی رسیدن به هدف یا اهدافی مشخص می داند. عده ای با تاکید بر روابط بین افراد، رهبری را نفوذ بر مرئوسان از طریق برقراری ارتباط با آنان در تحقق اهداف سازمان بیان کرده اند(پولات[۲۵]، ۲۰۱۱: ۲۰۳۳).
در اواخر ۱۹۶۰ تئوری های اقتضایی رشد و توسعه یافتند، تحقیقات اولیه در دانشگاه میشیگان و اوهایو کشف کردند که رهبران بایستی به مسائل عاطفی از طریق رهنمودات و رفتارهای حمایتی توجه نمایند. در واقع یک تحولی در توسعه تئوری های رهبری از جنگ جهانی دوم بوجود آمده است(بس،۱۹۷۴;هیووی و براون،۲۰۰۱; استاگیل،۱۹۹۰)، که چندین نظریه در زمینه انگیزش پیروان شامل: نظریه مسیر- هدف، رهبری کاریزماتیک، رهبر تحول آفرین و تعاملی ایجاد شده است(فرای[۲۶]،۲۰۱۰). از سالهای ۱۹۸۰ تئوری های جدید رهبری بیشتر بر روی عواطف، اخلاقیات و مفاهیم ارزشی تاکید داشتند(موداف و همکاران[۲۷]، ۲۰۰۸: ۲۶۶). به طور مثال ایمان و اعتقاد، شکیبایی، بصیرت و فروتنی که در چشم انداز رهبری مرسوم شده است(تامپسون[۲۸]، ۲۰۰۵: ۲۶).
یکی از دغدغه های سازمان ها و پژوهشگران در چهار دهه پیش، رهبری بوده است و تلاش شده این پدیده را با یک سری از معیارهای دانشگاهی عملی کنند.
۲-۳)تعاریف و مفاهیم رهبری
رهبری فرآیندی آنچنان رمزآلود است که از زمان های دور به یک نسبت مورد توجه افراد عادی، دانشمندان و پژوهشگران قرار گرفته است(مرادی،۱۳۸۷). رهبری هنر بسیج کردن دیگران برای رسیدن به آرزوهای مشترک است، عده ای با تاکید بر روابط، بین افراد ، رهبری را نفوذ بر مرئوسان از طریق برقراری ارتباط با آنان در تحقق اهداف سازمان بیان کرده اند(هامپشون[۲۹]، ۱۱:۲۰۰۱). رهبری یک مهارت بسیار مهم است که بر قوت یا بقاء هر سازمانی تاثیر مستقیم دارد، توسعه مهارتهای رهبری بر اهمیت وظایف، ویژگی ها و سبک های رهبری متمرکز است، تعیین اینکه کدام سبک رهبری در شرایط مختلف موثرتر است نیز در این راستا قرار دارد (آموزش هماهنگ،۱۳۸۱).
شخصیت رهبری توانایی اعتماد به نفس برای شکلدهی به تفکرات را داراست و با توسعه تصورات مثبت فرد نیازمند شجاعت و اعتماد به نفس برای انتخاب عمدی گزینه ها، مسئولیت نتایج را می پذیرد. رهبری، توانایی ایجاد اعتماد به نفس برای شکل دهی به تفکرات و جهت دهی صحیح در زندگی در راستای اهداف و فعالیت تصمیم گیری برای بدست آوردن و انجام آنچه تشخیص می دهد است. شخصیت رهبری، فرایند توسعه یک تصویر شخصی مثبت است)فرای[۳۰]،۲۰۰۹: ۸۰).
رهبران در راستای توسعه یک چشم انداز جدید و چالش برانگیز و مورد نیاز برای تغییر ناگهانی و شدید (مؤثر) در فرهنگ سازمانی(کدیلو[۳۱] و همکاران، ۲۰۰۵: ۵). برای مقابله با تحولات سازمانی میکوشند، زیرا رهبری فرایند تغییر هدفداری است که از طریق آن رهبر و پیروان از مقصود مشترک بهم می پیوندند و حرکت به سمت چشم انداز را آغاز می کنند(لوب، ۲۰۰۴: ۷) و رهبران ایده آل، رهبرانی هستند که همواره به خدمت رسانی به پیروان و احترام به شأن و مقام آنها متمایل بوده مایه رشد و پیشرفت سازمان و حداکثر سازی ظرفیت کارکنان خود اهمیت می دهند) گراهام[۳۲]، ۱۹۹۱). باچن (۱۹۹۸) نظریه های سنتی رهبری، معمولاً مبتنی بر نوعی مدل سلسله مراتبی بوده اند (قلی پور و همکاران، ۱۳۸۸: ۱۰۵). وست(۲۰۰۲) تاکید می کند که اعضای گروه بایستی تاثیر متقابلی با یکدیگر داشته و بکارگیری منابع عاطفی مورد نیاز، رهبران گروه های پویا را تشویق نموده و فرایندهایی از حس وحدت که مشوق نوآوری در محصولات و خدمات است ایجاد می کند (کلر[۳۳]، ۲۰۰۶; سامچ [۳۴]،۲۰۰۶). بهترین رهبران، فرهنگ های عملکرد بالا را به وجود می آورند، آنها اهداف بلند مدت تعیین می کنند و نتایج را کنترل و بررسی می کنند و افراد را مسئولیت پذیر نگاه می دارند و همواره سعی می کنند سازمانشان سریعتر از رقبا حرکت کرده و خود را با شرایط جدید تطبیق می دهند (لوئیس گرستنر، ۲۰۰۳).
رهبران بر اعضای گروه اثر گذار و موجب شده تا آنها خودشان و استعداد هایشان را درک کرده و آنها حس تعلق به پیروان دارند( نیل[۳۵]، ۲۰۰۹: ۸۰). وظایف مقدماتی رهبری، ایجاد محیط اعتماد، تغییر عمده و ایجاد یک حسی از هدفداری است(گوشال[۳۶] و همکاران، ۱۹۹۹). با در نظر گرفتن دنیای سازمان های جدیدی که نیازمند رهبران جدیدی هستند، که علاوه بر منطق عقلایی و آموزه های کلاسیک سازمان های عصر مدرنتیته، بایستی مجهز به افراد تفکر جدید بر پایه درک ارزش ها، احساسات بوده و معتقد به دخالت عوامل مختلف در تصمیم گیری (خدامی، ۱۳۸۵) باشند. تاثیر رهبری آنچنان قاطع و پر اهمیت است که اغلب در ذهن آدمی جائی برای اندیشیدن به سایر عوامل توفیق یا شکست باقی نمی گذارد(مرادی،۱۳۸۷).
رهبری یک مهارت بسیار مهم است که بر قوت یا بقاء هر سازمانی تاثیر مستقیم دارد، با وجود اینکه مطالعات بسیاری درباره رهبری وجود دارد، اما تفسیر آن هنوز مبهم است (فرای و همکاران[۳۷]، ۲۰۱۱: ۲). رهبری به دلیل نقشی که در اثربخشی فردی و گروهی ایفا می کند عنوان بسیار مشهوری در مبحث مدیریت منابع انسانی است و از آنجا که موضوع رهبری، انسانها را طی اعصار گوناگون مفتون خود کرده است، تعاریف فراوانی از آن شده است(رضائیان،۱۳۸۳: ۳۷۵).
۲-۴)تفاوت رهبری و مدیریت
اگر چه بعضی از افراد رهبری و مدیریت را مترادف هم می دانند. اما به اعتقاد بعضی باید بین آنها تفاوت قائل شد. از یک سو عده ای بر این باورند که رهبری یک جنبه مهم از مدیریت است و توانایی رهبری موثر یکی از شروط مدیریت اثر بخش است(الوانی،۱۳۸۲ ). از سوی دیگر عده ای معتقدند که رهبری در اصل نسبت به مدیریت مفهوم وسیعتری دارد. مدیریت نوع خاصی از رهبری محسوب می شود که در آن کسب هدفهای سازمانی بر سایر اهداف الویت دارد . اختلاف اساسی میان این دو مفهوم از کلمه “سازمان” بر می خیزد. رهبری زمانی صورت می گیرد که فردی به هر دلیل می کوشد بر رفتار فرد یا گروهی اثر بگذارد. این امر می تواند برای نیل به اهداف خود فرد یا دیگران بوده و یا اهداف سازمان نیز سازگار یا ناسازگار باشد(رضائیان،۱۳۸۳: ۳۷۵).
خلاصه ای از تفاوت بین رهبری و مدیریت در جدول(۲-۱) بیان شده است.
مسأله اساسی که در تعاریف ارائه شده از سوی این دو سازمان غیردولتی بینالمللی به چشم میخورد این است که معلولیت مترادف با عدم انطباق فرد با محیطی است که نتوانسته فرصت برابر با دیگر افراد جامعه را در اختیار فرد معلول قرار دهد. لازم به ذکر است که تعاریف ارائه شده توسط DPI برگرفته از اخرین طبقه بندی بین المللی از عملکرد (ICF)[9] ارائه شده توسط سازمان بهداشت جهانی است. (WHO Action plan, 2006-2011)
مجید میرخانی در کتاب مبانی توانبخشی، معلولیت را انعکاس متقابل و انطباق فرد با محیط میداند که باعث محدودیت و جلوگیری از ایفای نقش عادی فرد در جامعه و مانع از انجام نقشی میشود که برای فرد با توجه به شرایط سنی، اجتماعی، فرهنگی و طبیعیاش انتظار میرود. معلولیت ثمره ارتباط بین فرد دارای ناتوانی از یک طرف و شرایط اجتماعی محیط زندگی او از طرف دیگر است. بطوری که بین این دو رابطه پویا وجود دارد و مداخله در یک زمینه میتواند در سایر عوامل مربوط تأثیر بگذارد.
محرومیت پیامد فردی و اجتماعی معلولیت است که به صورت مختلف خودنمایی میکند. دو نفر با محدودیتها و معلولیتهای مشابه اما در جوامع و فرهنگهای متفاوت، ممکن است محرومیتهای متفاوتی را تجربه کنند که این تفاوتها متأثر از امکاناتی که در اختیار افراد معلول قرار میگیرد، شیوه سازگاری و عکسالعملشان با مقوله معلولیت و در نهایت حمایتی است که از جانب سایرین دریافت میکنند (میرخانی، ۱۳۷۸).
آنچه که از تعاریف فوق مسلم به نظر میرسد ،معلولیت، به عنوان بخشی از تجربه انسانی است که احتمال وقوع آن حتی به صورت موقت برای تمامی افراد برابر می باشد.
با وجود اینکه ممکن است تعریفی جامع از کسانی که زیر چتر حمایت از کنوانسیون هستند وجود نداشته باشد، اما در مجموع به نظر میرسد تعریف کنوانسیون از افراد دارای معلولیت، بتواند به عنوان یک الگوی جهانی مورد استفاده کشورها قرار بگیرد بهویژه اینکه قطعنامه شماره ۱۲۷/۶۲ مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۱۸ دسامبر سال ۲۰۰۷ مبنی بر تغییر عنوان «روز جهانی معلولین» به «روز جهانی افراد دارای معلولیت» مدعی این مطلب است که جایگاه و شأن انسانی افراد معلول، مقدم بر معلولیت آنان است و لازم است که توجه به منزلت، انسان بودن و برخورداری از حقوق انسانی در اولویت قرار گیرد و معلولیت، جنبهای از جوانب وجودی آنان درنظر گرفته شود(UN enable,2007) .
شایان ذکر است که پیش از قطعنامه سازمان ملل و بر همین اساس، فرماندار ایالت پنسیلوانیای آمریکا نیز در سال ۱۹۹۲، به منظور ممانعت از تبعیض بر مبنای معلولیت، در یک ابلاغیه اجرایی دستور استفاده از زبان «تقدم فردیت»[۱۰] را صادر کرده بود.برای مثال در این زبان اصطلاحات پروفسور دارای معلولیت به جای پروفسور معیوب[۱۱]، دارای معلولیت به جای دچار به معلولیت و واژه افراد غیرمعلول به جای افراد عادی به کار میرود (Hallera et al, 2006).
در پژوهش و متن حاضر نیز سعی نویسنده بر این است که به جای واژه معلول یا معلولان از افراد دارای معلولیت استفاده کند تا به این واسطه رسالت فرهنگی خود، مبنی بر حفظ کرامت انسانی و مقدم دانستن فردیت آنان بر معلولیتشان را بهجا آورد. امید است که در آینده نیز به تدریج با بهره گرفتن از واژههایی همچون افراد معلول، زنان وکودکان دارای معلولیت در ادبیات، متون مختلف و بخصوص رسانهها نگرش نادرست پیشین که مبتنی بر ترحم، دلسوزی، نقص و کاستی است اصلاح گردد.
۲ـ ۱ـ ۱ جایگاه تاریخی افراد معلول
در حال حاضر، تخمین جهانی حاکی از وجود یک میلیارد فرد دارای معلولیت در جهان است؛ به عبارت دیگر یک نفر در هر ۱۵ نفر جمعیت. و تخمین زده میشود که ۳۸۶ میلیون نفر از جمعیت جهان که در سن کار قرار دارند، دارای معلولیت باشند (Disabled-world.com, 2012).
بیشتر نقایص بدنی (۹۷%) اکتسابیاند تا مادرزادی (از بدو تولد) است. ۱۵۰، میلیون نفر از آمار کنونی افراد دارای معلولیت را کودکان تشکیل میدهند تحقیقی که سال ۱۹۸۷ در چین انجام شد، شمار افراد دارای معلولیت را ۶۴/۵۱ میلیون نفر اعلام کرد. در ایالات متحدهی امریکا ۳/۱۹% یا ۷/۴۹ میلیون از جمعیت شهری خارج از آسایشگاهها که پنج سال به بالا هستند، دارای معلولیتند به این ترتیب، افراد دارای معلولیت بزرگترین گروه اقلیت در تماشاخانهی شلوغ چند فرهنگی[۱۲] هستند (Goodley, 2011).
متاسفانه آمار دقیقی از جمعیت افراد معلول در ایران وجود ندارد.ولی طبق آمار سازمان بهداشت جهانی که ۱۰ درصد همه جوامع را افراد معلول تشکیل می دهند در ایران نیز می بایست حدود ۷ ملیون نفر دارای معلولیت های متفاوت و مختلف باشند.
معلولیت در همیشه تاریخ با سرنوشت بشر عجین بوده است. آمار معلولیت و مرگ و میر به دلیل بیماریهای مختلف بالا بوده و از طرفی مردان نیز با مشارکت در جنگهای داخلی و خارجی با تلفات عمده مواجه بودهاند و در چنین شرایطی که مشکلات و تنگناهای مختلف به صورت گسترده قشر عظیمی از مردم را تحتالشعاع قرار میداده، کودکان و افراد معلول دچار رنج مضاعف میشدند، نوع زندگی تحت تأثیر تعصبات و عقاید خرافی هرگونه برخورد غیرعاطفی و تبعیضآمیز را توجیه مینموده و تصور بر این بود، افرادی که با هنجارهای جامعه انطباق ندارند دارای روح خبیثی هستند و به همین دلیل این افراد در معرض، نابودی، فراموش شدن و ترد از جامعه قرار داشتند (میرخانی، ۱۳۷۸).
در بسیاری از مناطق جهان نگرش عمومی نسبت به معلولیت منفی بوده است. جوامع کهن به افراد معلول خود به دیده نحوست یا حقارت مینگریستند؛ معلول، فرزند شیطان، دارای روح خبیثه، ثمره گناه، یا موجودی حقیر و شایسته ترحم و محتاج مراقبتهای دائمی بود (عبدالهی، ۱۳۸۶).
نخستین کشتار رسمی و قانونی افراد معلول در اسپارت (یونان باستان) روی داد و در آن زمان کودکان دارای ناهنجاری جسمی را در رودخانه میافکندند، از بالای کوه تبس به پایین افکنده و یا در چاه میانداختند و باور بر این بود که با این کار گناه والدین کودک به خدایان بازگردانده میشود (Stiker, 2000). بنابراین جای تعجب نیست، که «ارسطو» در اثر مشهور خود «سیاست»، «حق حیات افراد معلول را به رسمیت نشناسد، و معلم وی «افلاطون» بر «اصلاح نژاد» تأکید ورزد و افراد معلول را از «اتوپیا»ی خود براند.
در قرون وسطی هم برخی از افراد معلول ـ بویژه عقبماندگان ذهنی ـ ساحره شمرده شده، و گاه به جرم داشتن روح پلید و پلشت شیطانی به آتش کشیده میشدند. در عصر روشنگری رنسانس هم این «عیسای بازمصلوب» در معبد طلایی «داروینیزم اجتماعی» و «نهیلیسم» شیفته قدرت ذبح شد. «رایش سوم» نیز که سودای نژاد برتر در سر میپروراند، از دشمنی و قتل افراد معلول کم نگذاشت. آنان در بهترین موقعیت، شهروندان درجه پست اجتماعی بودند. عواطف و احساسات «گوژ پشت نتردام» «ویکتورهوگو» نیز در جامعه خود برتر فرانسه آن روز به هیچ انگاشته شد (عبداللهی، ۱۳۸۶) .
شرق مهربان هم با افراد معلول نامهربان بوده و مدام درگوشش می خوانده: عقل سالم در بدن سالم است.
هلاندر (۱۹۹۶) تاریخ برخورد جوامع انسانی با معلولیت را به پنج دوره مختلف و مهم تقسیم میکند:
الف ـ دوره حذف یا نابودسازی بوده است که عمده کارها بر کشتن، محو و از بین بردن افراد معلول متمرکز بود.
ب ـ دوره نگهداری در نوانخانهها و آسایشگاهها بدین منظور که این افراد را از جلوی چشم سایرین (غیرمعلول) دور کنند و به تعبیری منظره ناراحتکنندهای برای آنان وجود نداشته باشد.
ج ـ دوره بهبود عملکرد که به تعبیر دیگر میتوان آن را دوران مراقبت و توانبخشی مبتنی بر مؤسسات دانست، در این دوره نیز به گونهای مراقبتها بر اساس جداسازی افراد دارای معلولیت اعمال میشده است.
د ـ دوره تداخل اجتماعی که همراه با تشویق افراد معلول به حضور در بین خانواده، جامعه و نیز در نظامهای اجتماعی بوده است.
ه ـ در نهایت دوره پنجم یا دوره خودشکوفایی یا خودگردانی و قادرسازی است با خلق موقعیت هایی که فرد معلول قادر به توسعه کامل ظرفیتهای خود باشد ( (Helander, 1996).
بر اساس دورههای تاریخی ذکر شده در جوامع مختلف الگوها و مدلهای نگرشی متفاوتی نیز در برخورد با افراد معلول وجود داشته است، در همین فصل متعاقباً به این الگوهای معلولیت که تحلیل محتوای فیلمهای پژوهش حاضر نیز بر مبنای آن ها انجام گرفته است، اشاره خواهد شد .
از قرن بیستم به علت وقوع رویدادهای متعدد عارضه معلولیت از لحاظ کمّی و سپس در اثر پیشرفتهای پزشکی از لحاظ کیفی دستخوش دگرگونی شد. وقوع جنگ جهانی اول و درگیر شدن بخش اعظمی از اروپا در آن عامل مهم دیگری در ازدیاد افراد معلول و نقطه عطفی در تغییر شرایط آنان است. چرا که عارضه معلولیت به عنوان بخشی از پیکر جامعه رسمیت خود را تحمیل کرد (نباتی، ۱۳۸۹).
در این میان نقش اعلامیه جهانی حقوق بشر و تخصصی شدن آن در زمینههای گوناگون با محوریت گروهها (کودکان، زنان، پناهندگان و افراد دارای معلولیت) و مطرح شدن مسائل افراد معلول و تغییر ادبیات این حوزه به مطالبه حق را نیز باید خاطر نشان کرد و به عنوان عامل اساسی در تغییر رویه دولت ها نسبت به شرایط افراد معلول به شمار آورد.
خوشبختانه در کشورمان نیز در سالهای اخیر به این رویکرد حق مدار برای افراد معلول توجه خاصی گردیده و تصویب قانون جامع حقوق معلولان در سال ۱۳۸۳ و پیوستن به کنوانسیون حمایت از افراد معلول در سال ۱۳۸۷ در راستای این حرکت و جهتگیری می باشد.
۲ـ۱ـ۲ـ افراد دارای معلولیت در نظام بین الملل حقوق بشر
موضوع معلولیت از جمله چالشهای مهمی بوده و طی سالیان گذشته همواره در کانون بحث و بررسی قرار داشته است. نخستین بار در سال ۱۹۲۴ در اعلامیه حقوق کودک که به تصویب جامعه ملل (پیش از تشکیل سازمان ملل متحد) رسید؛ این جمله در یکی از موارد پنجگانه آن گنجانده شد، «کودکی که دارای معلولیت ذهنی است باید یاری شود.» شاید بتوان قرار گرفتن این جمله و واژه معلولیت را آغازی بر حضور دائمی موضوع ناتوانی و معلولیت در بسیاری از اعلامیهها و قطعنامههای حقوق بشری سازمان ملل متحد دانست. (کمالی، ۱۳۸۳)
در سال ۱۹۴۸ جامعه بینالملل فرسوده از جنگهای جهانی، با صدور اعلامیه جهانی حقوق بشر، ابتدا میکوشید اطلاق اصل ممنوعیت تبعیض در برخورداری انسانها از حقوق بشر را به دولتها تفهیم کند. پس از آن به زنان، کودکان، اقلیتها، اشخاص دارای معلولیت و… توجهی خاص مبذول داشته میشود (نباتی، ۱۳۸۹).
در اعلامیه جهانی حقوق بشر با اینکه اشاره مستقیمی به واژه معلولیت نشده است ولی ماده ۲۵ این اعلامیه به صراحت تأکید میکند که انسانها «باید در مواقع بیکاری، بیماری، نقص عضو، بیوگی، پیری و در تمامی موارد دیگری که به عللی خارج از اراده انسان، وسایل امرار و معاش از بین رفته باشد، از شرایط آبرومندانه زندگی برخوردار باشند.» ماده ۷ اعلامیه بیان میکند که «همه در برابر قانون مساوی هستند و حق دارند که بدون تبعیض و بالسویه از حمایت قانون برخوردار شوند.» به نظر میرسد که این ماده در گسترش پیگیریهای حقوق بشری افراد دارای معلولیت نقش مهمی ایفا کرده است.
در خلال سالهای دهه ۶۰ میلادی شاهد فعالیت طرفداران «نهضت عادیسازی معلولیت» هستیم، حامیان این جنبش بر این نکته تأکید میکردند که یک فرد معلول به همان اندازه که فرد غیرمعلول نیاز به تعلیم و تربیت دارد، مستحق تعلیم و تربیت است و حضور یا عدم حضور شخص معلول در جامعه و در بسترهای گوناگون آن بر حقوق بشر سایر شهروندان اثر میگذارد. دوره رشد تداخل اجتماعی افراد دارای معلولیت، حق استفاده از خدمات عمومی برای این افراد، تغییر نگاه جوامع به خدمات رفاهی وتأمین اجتماعی در تغییر نگرش نسبت به معلولیت و درک از حقوق بشری این افراد بسیار مؤثر بوده است .
در سال ۱۹۸۱ با تأسیس DPI، جامعه بینالمللی افراد دارای معلولیت و تشکیل مجمع جهانی در سنگاپور نظریه «برابرسازی فرصتها»[۱۳] توسط این مجمع مطرح شد، که میتوان تأسیس این نهاد بینالمللی غیردولتی و آغاز به فعالیت آن را نقطه آغازین در جهانی شدن حقوق افراد معلول به حساب آورد. برابرسازی فرصتها، به معنای برچیده شدن تمامی موانع مشارکت افراد معلول در همه زمینهها برای رسیدن به زندگی با کیفیت و مساوی با دیگران است (کمالی، ۱۳۸۶).
همزمان با طرح این مسأله، سازمان ملل این سال را با شعار «مشارکت کامل و مساوی» به عنوان سال جهانی افراد دارای معلولیت اعلام میکند و از همان سال سوم دسامبر (برابر با ۱۲ آذر ماه) در تقویم بینالملل به عنوان روز جهانی افراد دارای معلولیت اعلام میشود. (UN enable, 2012)
در سال ۱۹۸۲ برنامه اقدام جهانی برای افراد معلول[۱۴] به تصویب سازمان ملل میرسد که شامل یک برنامه منسجم و اصولی به منظور پیشگیری از معلولیت، توانبخشی اجتماعی و ایجاد فرصتهای برابر برای تأمین حداقل حقوق افراد معلول در جوامع خود است. در این زمان مشورت با سازمانهای افراد معلول[۱۵] (DPO) اهمیت پیدا میکند و جنبشهای افراد معلول آغاز به فعالیت میکنند که در نتیجه آن سال ۱۹۸۳-۱۹۹۲ از سوی سازمان ملل دهه افراد معلول اعلام میگردد. (Takamin, 2006)
در سال ۱۹۸۷ کمسیون اجتماعی اقتصادی سازمان ملل در آسیا و اقیانوسیه برنامه معلولیت خود را در این محدوده آغاز و خطوط راهنمای سازمانهای خودیار افراد معلول را ترسیم و اعلام کرد. هدف از ایجاد این سازمانها که توسط افراد معلول خودانگیخته اداره میشود ایجاد حس مسئولیتپذیری و حمایت در این افراد نسبت به دیگر افراد معلول و کمک به ایجاد حس خودباوری در آنان است. در این سالها است که مسائل افراد معلول در کشورهای در حال توسعه مطرح و رسیدگی به آنها از اهمیت برخوردار میشود.
پس از آن بررسیها بر عدم موفقیت کامل این برنامه در کشورهای مختلف تأکید کرد و این باعث شد تا تکرار منطقهای دهه افراد معلول در نقاط مختلف جهان بهترتیب زیر اعلام شود:
آسیا و اقیانوسیه ۲۰۰۳ـ۱۹۹۳ (و تمدید آن ۲۰۰۳ـ۲۰۱۲)
قاره آفریقا ۲۰۰۹ـ۲۰۰۰
اروپا ۲۰۰۳
عربستان ۲۰۱۲ـ۲۰۰۲
آمریکای لاتین ۲۰۱۵ـ۲۰۰۶ (Takamin, 2006)
در ایران نیز پیرو تلاشهای فعالین حقوق افراد معلول و جامعه دارای معلولیت در همان دهه افراد معلول آسیا و در ۱۶ اردیبهشت ماه سال۱۳۸۳، قانون جامع حمایت از حقوق افراد معلول در مجلس شورای اسلامی به تصویب میرسد.
در راستای توجه بینالمللی در روند پیشرفت حقوق افراد معلول، می توان به اعلامیه نهایی کنفرانس وین ۱۹۹۳ حقوق بشر نیز اشاره کرد. در بند ۶۳ و ۶۴ اعلامیه نهایی کنفرانس به حقوق اشخاص دارای معلولیت اشاره شد. در این اعلامیه آمده است که تمام حقوق بشر وآزادیهای اساسی سرشت جهان شمول دارند و از این رو باید بدون چون و چرا شامل حال این دسته از مردم جهان نیز گردد.
اعلامیه هرگونه تبعیض آشکار و رفتار منفی تبعیضآمیز نسبت به مرد و زن دارای معلولیت را، نقض حقوق بشر به حساب میآورد (مصفا، ۱۳۸۱).
در این زمان علیرغم تمامی تلاشهای صورت گرفته، در وضعیت زندگی افراد دارای معلولیت جوامع مختلف تغییر چندانی حاصل نشد، چنانچه حتی تصویب قوانین داخلی نیز راهگشا نبود.
بنابراین افراد معلول، خانواده های آنان و نیز سازمانهای غیردولتی و ازسوی دیگر برخی متخصصین و نیز دولتها، به هیچ عنوان از این اقدامات رضایت حاصل نکرده و تلاش خود را برای تصویب کنوانسیون جهانی در زمینه حقوق افراد معلول دو چندان کردند. علیرغم اینکه دو بار تقاضا برای تصویب کنوانسیون در مجمع عمومی سازمان ملل متحد رد شد اما در سال ۲۰۰۱ پیشنهاد مکزیک برای تصویب چنین کنوانسیونی به تصویب رسید و مجمع عمومی، کمیتهای مرکزی را برای بررسی و تصویب آن تعیین کرد. این کمیته ازآن سال به بعد، ۸ نشست مهم کاری و صدها ساعت مذاکره فشرده را به انجام رساند تا در نهایت در جلسه هشتم خود در دسامبر ۲۰۰۶ متن نهایی را مصوب کرد (عبدالهی، ۱۳۸۶).
سرانجام، نخستین کنوانسیون هزاره سوم میلادی با عنوان «کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت»، در تاریخ ۱۳ دسامبر ۲۰۰۶ میلادی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد با اکثریت آرا تصویب شد. متعاقب این اقدام، سازمان ملل متحد روز ۳۰ مارس ۲۰۰۷ م (برابر با ۱۰ فروردین ۱۳۸۶ شمسی) را، تاریخ شروع امضای کشورهای عضو یا سازمانهای ائتلاف منطقهای در خصوص پیوستن به کنوانسیون اعلام کرد.
در همان نخستین روز تصویب این میثاقنامه جهانی ۸۴ کشور رسماً با امضای خود به کمیسیون حقوق معلولین پیوستند و از این تعداد ۴۴ کشور پروتکل الحاقی کنوانسیون را نیز پذیرفتند (UN enable, 2012).
بدین سان مهمترین حرکت جهانی درباره دفاع از حقوق انسانی افراد معلول شکل گرفت. بدون تردید تحقق این رویداد عظیم و تاریخی، حاصل دهها سال مبارزه و تلاش خستگیناپذیر افراد معلول، نهادهای مدنی وابسته به ایشان و گروههای حامی آنان در کشورهای مختلف بوده است.
در ایران نیز پس از یک سال و اندی تلاش مستمر سازمانهای غیردولتی افراد معلول (که نویسنده نیز مسئول برگزاری نشستهای اعضای کمیته پیگیری کنوانسیون بود.) نهایتاً در تاریخ ۱۳/۹/۱۳۸۷ قانون تصویب کنواسیون در مجلس شورای اسلامی به امضاء رسید و ایران نیز متعهد به اجرای مواد آن شد.
لازم به ذکر است که در راستای پژوهش حاضر، ماده ۱۲ قانون حمایت از حقوق معلولان ایران، سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران را موظف میداند، حداقل ۲ ساعت از برنامههای خود را در هر هفته در زمان مناسب به برنامههای سازمان بهزیستی کشور و آشنایی مردم با توانمندیهای افرادمعلول اختصاص دهد. (باختر، ۱۳۸۶)
کنوانسیون حقوق افراد معلول نیز در ماده ۸ خود با عنوان ارتقای آگاهی، خواستار افزایش آگاهی در میان جامعه از ظرفیتها و مشارکتهای افراد معلول و مبارزه با رفتارهای کلیشهای، مضر و تعصبات در مورد آنان است. در این ماده، کنوانسیون از دولتها میخواهد که آگاهی در زمینه احترام به حقوق افراد معلول، ارتقای برداشتهای مثبت، درک مهارتها، شایستگیها، تواناییها و مشارکت آنان در کار و بازار کار افزایش یافته و سیستم آموزشی در تمام سطوح از جمله در سنین پایین و کودکی در زمینه تفکر احترام به حقوق افراد معلول ارتقا یابد. همچنین یکی از بندهای این ماده از دولتها میخواهد که تمام سازمانهای رسانهای را در به تصویر کشیدن افراد معلول منطبق و همخوان با اهداف کنوانسیون تشویق کنند.
در ماده ۱ نیز، هدف از این کنوانسیون پیشبرد، حمایت و حصول اطمینان از برخورداری مساوی همه افراد معلول از حقوق انسانی، آزادیهای پایه و افزایش احترام به حرمت ذاتی آنها ذکر شده است. ماده ۳ کنوانسیون نیز مبانی عمومی آن را شامل موارد زیر میداند:
الف) احترام به حرمت ذاتی، استقلال فردی، شامل آزادی در انتخاب و عدم وابستگی
ب) عدم تبعیض
پ) مشارکت مؤثر و کامل و تلفیق در جامعه
ت) احترام قائل شدن برای تفاوتهای افراد معلول و قبول معلولیت به عنوان جزیی از تفاوتهای انسانی و بشری
ns76/0
خطای آزمایش
۱۰
۸۳/۰
۵۹/۱۹
۷۷/۱۷
۸۰/۲
ضریب تغییرات (%)
۶۱/۱۱
۴۲/۱۷
۴۷/۱۶
۵۰/۱۳
ns ، * و ** به ترتیب غیر معنی دار و معنی داری در سطح احتمال ۵% و ۱%
۴-۵- اثر تاریخ کاشت و مالچ بر تعداد گره ریشه لوبیا
با توجه به نتایج حاصل از تجزیه واریانس تعداد گره ریشه مشاهده شد که اثر تاریخ کاشت، استفاده از مالچ و اثر متقابل آنها بر این صفت بسیار معنی دار گردید(جدول ۴-۲).
مقایسه میانگین اثر تاریخ کاشت بر صفت تعداد گره ریشه در نمودار ۴-۵ نشان داده شده است. با توجه به نتایج به دست آمده در تاریخ کاشت دوم(۱۰/۲/۹۳) تعداد گره بیشتری روی ریشه لوبیا نسبت به تاریخ کاشت های اول و سوم تشکیل شد. تأخیر در کاشت، کل دوره رشد گیاه(رویشی و زایشی) را کاهش می دهد و کلیه صفات مورفولوژیکی گیاه از جمله تعداد گره کاهش می یابد(وقار و همکاران، ۱۳۸۸). تأخیر کاشت بهاره لوبیا غالباً با افزایش دما طی دوران رشد گیاه و در نتیجه با تسریع نمو همراه می باشد. تسریع نمو موجب کاهش فرصت برای رشد و همچنین موجب کاهش تشکیل تعداد شمار کمتری گره در ریشه می شود (خواجه پور و باقریان نایینی، ۱۳۸۰؛ اردکانی و همکاران، ۱۳۸۵). مقایسه میانگین اثر مالچ بر تعداد گره ریشه نشان داد که بیشترین میانگین آن در شرایط استفاده از مالچ مشاهده می شود(نمودار ۴-۶). نتایج حاصل از تأثیر مالچ بر رشد و گره لوبیا فرانسه بیانگر این است که مالچ با ایجاد شرایط مناسب برای فعالیت باکتری باعث افزایش تعداد گره می شود(سینگ[۲۹] و همکاران، ۲۰۱۱). تاریخ های کاشت اول، دوم و سوم × مالچ تقریباً از نظر تعداد گره تشکیل شده روی ریشه مشابه هم بودند اما تاریخ کاشت اول و سوم بدون مالچ دارای کمترین تعداد گره ریشه تشکیل شده روی هر بوته لوبیا بودند(نمودار ۴-۷). از آنجایی که برای تشکیل گره ریشه به شرایط خاصی در خاک نیاز است و علاوه بر آن جمعیت باکتری در خاک نیز از شرایط بسیار مهم است به نظر می رسد با مطلوب شدن وضعیت دمای خاک در شرایط تاریخ کاشت دوم و استفاده از مالچ تعداد گره تشکیل شده روی ریشه های لوبیا افزایش یافته باشد. در تاریخ کاشت سوم به علت مدت زمان کم، گیاه فرصت همزیستی با باکتری را ندارد زیرا در اثر فشار طول روز به سرعت وارد مرحله گلدهی می شود و گل ها به عنوان مخازن قوی بخش زیادی از مواد پرورده فتوسنتزی را به سمت خود جذب می کنند و انتقال مواد فتوسنتزی به سمت ریشه ها برای ایجاد گره کم می شود. نکته قابل توجه این است که در شرایط استفاده از مالچ روند تشکیل گره در کلیه تاریخ کاشت ها تقریباً یکسان بود و نوسانات زیادی در تشکیل گره های ریشه بوته لوبیا مشاهده نمی شود.
۳۴/۱=LSD
نمودار ۴-۵- اثر تاریخ کاشت بر تعداد گره ریشه تشکیل شده در هربوته لوبیا
۰۹/۱LSD=
نمودار ۴-۶- اثر مالچ بر تعداد گره ریشه تشکیل شده در هر بوته لوبیا
۸۹/۱=LSD
نمودار ۴-۷- اثر متقابل تاریخ کاشت × مالچ بر تعداد گره ریشه تشکیل شده در هر بوته لوبیا
۴-۶- اثر تاریخ کاشت و مالچ بر درصد پوشش علف هرز
تجزیه واریانس درصد علف هرز بیانگر معنی دار بودن اثر مالچ و اثر متقابل تاریخ کاشت × مالچ می باشد، اما اثر تاریخ کاشت براین صفت معنی دار نشد(جدول ۴-۲).
مقایسه میانگین اثر مالچ بر پوشش علف هرز نشان داد که استفاده از مالچ در کنترل بیشتر علف هرز تأثیر داشت(نمودار ۴-۸). مالچ با پوشش سطح خاک مانع نفوذ نور شده و این امر باعث می شود جوانه زنی بذر علف های هرز با مشکل مواجه شده و بذرهای کمتری جوانه بزنند. در واقع مالچ در مزارع با کاهش رسیدن نور به بذر علف های هرز موجب کاهش جوانه زنی آنها از طریق کاهش کیفیت و کمیت نور می شود. همچنین با بهره گرفتن از مالچ می توان موجب ایجاد تغییرات فنولوژیکی در رشد علفهای هرز شد. ترکیبات آللوپاتیک نیز می توانند از راه های مختلفی از جمله تجزیه ضایعات موجود در مالچ، انتشار ترشحات ریشه ای گیاهان موجود در مالچ و تبخیر شدن از سطوح مختلف اندام های گیاهی موجود در مالچ وارد خاک شوند و به طور گسترده ای کنترل کننده انتخابی علف های هرز باشند(قنبری و همکاران، ۱۳۹۲؛ رلف و مک دانیل[۳۰]، ۲۰۰۹). نتایج اثر مالچ کاه بر جمعیت بانک بذر نشان داد که مالچ کاه اندازه بانک بذر را کاهش داده به طوری که با افزایش میزان مالچ از تراکم بذور کاسته می شود(عسگرپور و همکاران، ۱۳۸۹).
تیمار تاریخ کاشت دوم بدون مالچ بیشترین مقدار پوشش علف هرز در هر کرت را داشت اما تیمار تاریخ کاشت دوم با مالچ دارای کمترین میانگین این صفت بود(نمودار ۴-۹). در شرایط بدون مالچ و در تاریخ کاشت دوم لوبیا درصد پوشش علف هرز در هر کرت بسیار زیاد بود در حالی که در همین تاریخ کاشت استفاده از مالچ توانست به طور قابل توجهی و به مقدار ۸۷ درصد جمعیت علف های هرز را کاهش دهد. در تاریخ کاشت سوم نیز باز هم درصد پوشش علف هرز در شرایط استفاده از مالچ کمتر از عدم کاربرد مالچ بود اما نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که افزایش دمای هوا و در نتیجه دمای خاک و نیز افزایش شدت نور در شرایط استفاده از مالچ پوشش علف هرز به مقدار کمی افزایش یافت.
۷۸/۵LSD=
نمودار ۴-۸- اثر مالچ بر درصد پوشش علف هرز در لوبیا
۰۱/۱۰LSD=
نمودار ۴-۹- اثر متقابل تاریخ کاشت × مالچ بر درصد پوشش علف هرز در لوبیا
۴-۷- اثر تاریخ کاشت و مالچ بر مقدار رطوبت نسبی خاک
تجزیه واریانس اثر مالچ و تاریخ کاشت بر مقدار رطوبت نسبی خاک نشان داد این دو فاکتور بر صفت مذکور اثر معنی داری داشتند، اما اثر متقابل تاریخ کاشت × مالچ بر این صفت معنی دار نشد(جدول ۴-۲).
مقایسه میانگین اثر تاریخ کاشت بر مقدار رطوبت نسبی خاک نشان داد که مقدار رطوبت نسبی خاک به تدریج از تاریخ کاشت اول تا تاریخ کاشت سوم کاهش پیدا کرده است و کمترین مقدار رطوبت نسبی خاک در تاریخ کاشت سوم دیده شد(نمودار۴-۱۰). هر چه از تاریخ کاشت اول به سمت تاریخ کاشت سوم پیش می رویم دمای هوا زیاد شده و از مقدار بارندگی ها کاسته می شود که موجب کاهش درصد رطوبت خاک می شود در واقع در تاریخ اول به علت هوای خنک و بارش باران افزایش رطوبت دیده شد.
اثر مالچ بر رطوبت نسبی خاک نیز نشان داد که مقدار رطوبت نسبی خاک در شرایط استفاده از مالچ بیشتر از رطوبت خاک در شرایط عدم استفاده از آن بود(نمودار ۴-۱۱). مالچ با جلوگیری از برخورد نور خورشید به سطح خاک و خنک نگه داشتن خاک از تبخیر رطوبت جلوگیری کرده و همچنین افزایش تخلخل خاک و نفوذپذیری آب باعث افزایش رطوبت در خاک می شود که با نتایج(سینگ[۳۱] و همکاران، ۲۰۱۱) مطابقت دارد. همچنین مالچ بازتاب تابش خورشید را در روز افزایش می دهد و باعث کاهش از دست دادن حرارت کمی از خاک در شب می شود. در نتیجه با افزایش دمای حداقل و کاهش دمای حداکثر تفاوت در دمای سطحی خاک در طی شبانه روز را به وجود می آورد. داشتن محتوای آب خاک سطحی نزدیک به ظرفیت مزرعه و درجه حرارت کمتر خاک به طور کلی به نفع رشد گیاه و افزایش عملکرد است. به خصوص برای خاک هایی با ظرفیت نگهداری آب پایین. محتوای بالای آب خاک در سطح خاک و تغییرات کمتر دمای روزانه خاک می تواند جذب مواد غذایی را افزایش دهد که اثر مالچ بر رشد و توسعه گیاه را تشدید می کند(وایل[۳۲] و همکاران، ۲۰۱۵).
۹۱/۳=LSD
نمودار ۴-۱۰- اثر تاریخ کاشت بر مقدار رطوبت نسبی خاک
۱۹/۳LSD=
نمودار ۴-۱۱- اثر مالچ بر مقدار رطوبت نسبی خاک