در داستانهای بیدپای هم این مطلب ذکر شده. (البخاری، همان: ۷۷)
در کتاب پنجاکیانه نیامده.
در جای دیگر این خطر را وقتی بیشتر می داند که خدمت همراه با صداقت باشد. و معتقد است هر گاه کسی در خدمت سلطان یک دل و با صداقت باشد از دوجهت در معرض خطر قرار می گیرد، هم از طرف دوستان، و هم از طرف دشمنان. بنا براین شاید بخواهد به پادشاهان بیاموزد که با صادقان دربار خود بیشتر مدارا کند.
- «و هر که بنلاد خدمت سلطان به نصیحت و امانت و عفّت و دیانت مؤکّد گرداند و اطراف آن را از ریا و سمعه و ریب و خیانت مصون و منزّه دارد کار او استقامتی صورت نبندد و مدّت عمل او را دوامی و ثباتی ممکن نگردد، هم دوستان سپر معادات و مناقشت در روی کشند و هم دشمنان از جان او نشانه تیر بلا سازند؛ دوستان از روی حسد در منزلت مخاصمت اندیشند، و دشمنان از جهت یک دلی و مناصحت مناقشت کنند؛ و هر گاه که مطابقت دوستان و دشمنان به هم پیوست و اجماع بر عداوت او منعقد گشت البته ایمن نتواند زیست و اگرچه پای بر فرق کیوان نهاده ست جهان به سلامت نبرد. و خائن باری از جانب دشمنان پادشاه فراغ باشد، اگرچه از دوستان بترسد.» (منشی،همان: ۳۱۴)
در متن عربی هم این مطلب ذکر شده. (ابن مقفع، همان: ۱۹۸)
در داستانهای بیدپای نیز این مطلب آمده است. (البخاری، همان: ۲۳۲)
در پنجاکیانه نیامده است.
گفتیم که این خطر ممکن است از جانب پادشاه نیز شخص مرضی اثر را تهدید کند، البته پادشاهی که سخن اطرافیان در او اثر می کند و او بدون تحقیق و جستجو آنها را می پذیرد و طبق آنها عمل می کند؛ بنابراین خدمت به چنین پادشاهی جان بازی است.
- «… و هر ملک را که چربک ساعی فتنه انگیز را در گوش جای داد و به زرق و شعوذه نمّام التفاف نمود خدمت او جان بازی باشد و از آن احتراز نمودن فریضه گردد.» (منشی، همان: ۳۲۷)
در متن عربی این مطلب نیامده. (ابن مقفع، همان: ۲۰۲)
در متن داستاهای بیدپای این مطلب نیامده است. ( البخاری، همان: ۲۴۱ )
در پنچاکیانه این مطلب نیامده است.
چگونگی برگزیدن خدمتکار
از موضوعات دیگری که «کلیله و دمنه» به آن پرداخته است انتخاب خدمتکار توسط پادشاه است. زیرا که یک خدمتکار خوب و انتخاب یک مشاور یا وزیر نیکو می تواند یکی از ارکان حفظ و ثبات حکومت باشد. در این کتاب آمده که پادشاه باید برای استخدام نیرو های خود ابتدا آنها را بیازماید و میزان اخلاص و مناصحت هر یک را در یابد، و از راستی و امانت داری آنان مطمئن شود، و همچنین کسانی را برگزیند که از عقل و دانش و کیاست بهره مند باشند. بعد از بیان ویژگیهای یک خدمتکار خوب باید به حقوق این خدمتکار از دید «کلیله و دمنه» پرداخت، زیرا این کتاب هم برای پادشاه و هم برای خدمتکاران حقوقی تعریف می کند. یکی از حقوق رعیت و خدمتکار بر پادشاه این است، که پادشاه بعد از شناخت کافی از زیر دستان و دانستن اندازه فهم و دانش هر یک، آنها را در مراتبی که مناسب حال هر کدام باشد قرار دهد.
کتاب قابوس نامه نیز این مطلب را یادآور شده است که «… و از هر کسی شغلی دریغ مدار تا از منفعتی که ازان شغل بیابند با قصد خویش مضاف کنند بی تقصیر تر زنید و تو نیز در باب ایشان بی اندیشه تر زیی که چاکران را از بهر شغل دارند. و لکن چون کسی را شغلی دهی نیک بنگر، شغل به سزاوار مرد ده و بدانچه تو در باب چاکری معنی باشی شغلی که نه مستحق آن باشد وی را مفرمای، کسی که فراشی را شاید شراب داری مفرمای و آنکه خازنی را شاید حاجبی مده که هر کاری بهر کسی نتوان داد.» (قابوس نامه، همان: ۲۳۰)
اما «کلیله و دمنه» از میان ویژگی های متعددی که برای خدمتکار بر می شمرد عقل و کیاست را از همه مهمتر می داند، و معتقد است شرف انسان به عقل و دانش اوست نه به خاندان و گذشتگانش. البته باید خاطر نشان کرد که این کتاب با بر گزیدن موروثی خدمتکاران مخالف است.
- «رای گفت شنودم مثل حلم و تفصیل آن بر دیگر محاسن اخلاق ملوک و مناقب عادات جهان داران، اکنون بازگوید داستان ملوک در معنی اصطناع به خدمتگاران و ترجیح جانب صواب در استخدام ایشان، تا مقرّر گردد که کدام طایفه قدر تربیت نیکوتر شناسند و شکر آن به سزا تر گذارند.
برهمن جواب داد که … قوی تر رکنی در این معنی شناختن موضع اصطناع و محل اصطفاست، چه پادشاه باید که صنایع خود را به انواع امتحان بر سنگ زند و عیار رای و رویّت و اخلاص و مناصحت هر یک معلوم گرداند؛ و معوّل دران تصوّن و عفاف و تورّع و صلاح را داند، که مایۀ خدمت ملوک سداداست، و عمدۀ سداد خدای ترسی و دیانت، و آدمی را هیچ فضیلت ازان قوی تر نیست.» (منشی، همان: ۳۹۷) علاوه بر دیانت در ادامه بیان می دارد، که صفت ورع و دیانت ممکن نمی گردد مگر اینکه اسلاف خدمتکار به این ویژگی آراسته باشند. و هنگامی که این موضوع بر پادشاه معلوم شد، باید از راستی و امانت آنها نیز مطمئن شود. « چون در این طریق که اصل و عمده است احتیاطی بلیغ رفت صدق خدمتگار و احتراز او از تحریف و تزویر و تفاوت و تناقض باید که هم تقریر پذیرد، و راستی و امنت در قول و فعل به تحقیق پیوندد؛ چه وصمت دروغ عظیم است و نزدیکان پادشاه را تحرّز و تجنّب از آن لازم و فرضیه باشد.» (منشی، همان: ۳۹۹-۳۹۸) که اگر خدمتکار فاقد این خصوصیات باشد. «ثقت پادشاهان با حزم هرگز بدو مستحکم نگردد، که سست برودت دون همت قدر انعام و کرامت به واجبی نداند و به هر جانب که باران بیند پوستین بگرداند.» (همان، ۳۹۹)
و دیگر اینکه پادشاه در برگزیدن خدمتکار باید به محاسن ذات و علم و دانش او توجه داشته باشد.
- «چه تجمّل خدمتگار به نزدیک پادشاه عقل و کیاست است و استظهار علم و کفایت و الَّذینَ اوتوالعلمَ دَرَجاتٍ. و اسباب ظاهر در چشم ا صحاب بصیرت و دل ارباب بصارت وزنی نیارد.
زن مرد نگردد نیکو بستن دستار.
و در بعضی از طباع این باشد که نزدیکان تخت را به اکرام و اعراز مخصوص باید گردانید و مرد از خاندان های قدیم طلبید و نهمت به اختیار اشراف و مهتران مصروف داشت. این همه گفتند، اما عاقلان دانند که خاندان مرد خرد و دانش است و شرف او کوتاه دستی و پرهیزگاری.» (همان، ۴۰۰)
«و ملوک را نیز این همّت باشد که پروردگان خود را کار فرمایند و اعتماد بر انبای دولت خویش مقصور دارند، و آن هم از فایده ای خالی نیست، که چون خدمتکار از حقارت ذات خویش باز اندیشند شکر ایثار و اختیار لازم تر شناسد، زیرا که دریافتن آن تربیت خود را دالّتی صورت نتواند کرد. امّا این باب آن گاه ممکن تواند بود که عفاف موروث و مکتسب جمع باشد و حلیت فضل و براعت حاصل، چه بی این مقدمات نه نام نیک بندگی درست آید و نه لباس حق گذاری چست، و چون کسی بدین اوصاف پسندیده متحلّی بود و از بوته امتحان بدین نسق که تقریر افتاد مخلص بیرون آمد و اهلیت درجات از همه وجود محقّق گشت در تربیت ترتیت هم نگاه باید داشت، و به آهستگی در مراتب ترشیح و مدارج تقریب بر می کشید، تا در چشمها در آید و حرمت او بمدّت در دلها جای گیرد، و به یک تگ به طوس نرود، که بگسلد و طاعنان مجال وقیعت یابند. … و در جمله بر پادشاه تعرّف حال خدمتگاران و شناخت اندازه کفایت هر یک فرض است، تا بر بدیهه بر کسی اعتماد فرموده نشود، که موجب حیرت و ندامت گردد.» (منشی، همان: ۴۰۱-۴۰۰)
این مطالب در متن عربی به صورت خلاصه آمده است. (ابن مقفع، همان: ۲۲۴-۲۲۳)
این جملات در باب « زرگر و سیاح » آمده است که در کتاب «داستانهای بیدپای» و «پنجاکیانه» این باب کلاً ذکر نشده است.
اماهمیشه و در طول تاریخ حکمرانی را خوب و عادل معرفی می کرده اند، که نسبت به زیردست خود مهربان بوده و حق و حقوق او رعایت کند. مساله دیگری که می توان این جا مطرح کرد این است که حاکم در عین این که باید مراتب زیردستان را در نظر داشته باشد، و نسبت به آنان مهربان و عادل باشد، باید مرز میان مخدوم و خدمتکار مشخص و واضح باشد. رفتار پادشاه باید طوری باشد که رعیت نسبت به او دلیر نشودف و مرز میان حاکم و رعیت همیشه محفوظ بماند. کتاب «قابوس نامه» در این باره می نویسد: «بدترین کاری پادشاه را دلیری رعیت و بی فرمانی حاشیت است و عطایی که باید به مستحقان نرسد.» (قابوس نامه، همان: ۲۲۸)
در کتاب «کلیه و دمنه» در مقام نگاه داشت مراتب زیردستان، و فرق میان دهقان و پادشاه، و همچنین خطر این که اگر این توازن بر هم بزند چه اتفاقاتی ممکن است روی دهد، این گونه آمده است.
- «و هر والی که او را به ضبط ممالک و ترفیه رعایا و تربیت دوستان و قمع خصمان میلی باشد در این معانی تحفّظ و تیقّظ لازم شمرد، و نگذارد که نااهل بدگوهر خویشتن را در وزان احرار آرد و با کسانی که کفاءَت ایشان ندارد خود را هم تگ و هم عنان سازد، چه اصطناع بندگان و نگاه داشت مراتب در کارهای ملک و قوانین سیاست اصلی معتبر است، و میان پادشاهی و دهقانی به رعایت ناموس فرق توان کرد.
و اگر تفاوت منزلت ها از میان برخیزد و ارازل مردمان در موزانه اوساط آیند، و اوساط در مقابله اکابر، حشمت ملک و هیبت جهان داری به جانبی ماند و، خلل و اضطراب آن بسیار باشد و، غایلت و تبعت آن فراوان. و مآثر ملوک و اعیان روزگار بربسته گردانیدن این طریق مقصور بوده ست … زیرا که به استمرار این رسم جهانیان متحیرّ گردند و ارباب حرفت در معرض اصحاب صناعت آیند و اصحاب صناعت کار ارباب حرفت نتوانند کرد و لابدّ مضرّت آن شایع و مستفیض گردد، و اسباب معیشت خواصّ و عوامّ مردمان بر اطلاق خلل پذیرد و نسبت این معانی به إهمال سایس روزگار افتد و اثر آن به مدّت ظاهر گردد.» (منشی،همان: ۳۴۶-۳۴۵)
این مطلب در متن عربی نیامده است. ( ابن مقفع، همان :۲۲۷ )
همچنین در داستانهای بیدپای و پنجاکیانه نیز ذکر نشده است.
و باز هم در باب شناخت ملک از اتباع و زیردستان در «کلیله و دمنه» فارسی این گونه آمده:
- «ملک تا اتباع خویش را نیکو نشناسد و بر اندازه رای و رویّت و اخلاص و مناصحت هر یک واقف نباشد از خدمت ایشان انتفاع نتواند گرفت و در اصطناع ایشان مثال نتواند داد. چه دانه مادام که در پرده خاک نهان است هیچ کس در پروردن او سعی ننماید، چون نقاب خاک از چهره خویش بگشاد و روی زمین را زیور زمرّدین بست معلوم گردد که چیست ، لاشکّ آن را بپرورند و از ثمرت آن منفعت گیرند. و هر که هست بر اندازه تربیت از او فایده توان گرفت. و عمده در همه ی ابواب اصطناع ملوک است.» (منشی، همان: ۶۸)
این جمله در متن عربی نیامده است. (ابن مقفع، همان: ۸۴)
ولی در داستانهای بیدپای با اندکی تفاوت ذکر شده است «بر پادشاه نیز واجب است که هر کسی را بر قدر آن دانش که دارد حرمت دارد. » (البخاری، همان: ۷۹)
در پنجاکیانه این مطلب چنین آمده است: « صاحبی که در خدمت کاران امتیاز کند که این از اهل دانش، و کمال است، و آن نادانی بی تمییز، و این به اخلاص و خواهان خدمت است، و آن از بی اخلاصی از خدمت گریزان؛ خدمت کاران قابل بسیار در ملازمت او جمع آیند. » ( خالقداد، همان:۲۴ )
اما در مورد حقوق خدمتکار بر پادشاه در کتاب « کلیله و دمنه» آمده است که که:
- «و از حقوق رعیّت بر ملک آنست که هر یک را بر مقدار مروّت و یک دلی و نصحیت به درجه ای رساند، و به هوا در مراتب تقدیم و تاخیر نفرماید، و کسانی را که در کارها غافل و از هنرها عاطل باشند بر کافیان هنرمند و داهیان خردمند ترجیح و تفصیل روا ندارد، که دو کار از عزایم پادشاهان غریب نماید، حلیت سر بر پای بستن و، پیرایه پا بر سر آویختن …و انبوهی یاران که دوربین و کاردان نباشند عین مضرت است، و نفاذ کار با اهل بصیرت و فهم تواند بود نه به انبوهی انصار و اعوان. » (منشی، همان: ۶۹-۶۸)
این مطلب در عربی ذکر شده است. (ابن مقفع، همان: ۸۴)
در متن داستان های بیدپای نیز آمده است. (البخاری، همان: ۸۴)
در پنجاکیانه همین مطالب به صورت جداگانه و از زبان اشلوک بیان شده است، که به ذکر یک نمونه بسنده می کنیم: «صاحبی که در خدمتکاران امتیاز کند که این اهل دانش و کمال است، و آن نادان و بی تمییز، و این به اخلاص و خواهان خدمت است، و آن از بی اخلاصی از خدمت گریزان؛ خدمتکاران قابل بسیار در ملازمت او جمع آیند.» (خالقداد، همان: ۲۴)
- «و پوشیده نماند که حرمت زن به شوی متعلّق است و، عزّت فرزند به پدر و، دانش شاگرد به استاد و، قوت سپاه به لشکرکشان قاهر و، کرامت زاهدان به دین و، امن رعیّت به پادشاه و، نظام کار مملکت به تقوی و عقل و ثبات و عدل؛ و عمده حزم شناختن اتباع است و هر یک را در محلّ و منزلت او اصطناع فرمودن و، بر مقدار هنر و کفایت ایشان تربیت کردن.» (منشی، همان: ۳۱۹)
این مطلب در متن عربی ذکر شده است. (ابن مقفع، همان: ۲۰۱)
درمتن داستانهای بیدپای ذکر شده است. (البخاری، همان: ۲۳۷)
در پنجاکیانه نیامده است.
- «و نشاید که پادشاه تغّیر مزاج خویش بی یقینی صادق با اهل ثقت و امانت روا دارد، لکن باید که در مجال حلم و بسطت علم او همه چیز گنجان باشد و سوابق خدمتگاران نیکو پیش چشم دارد و مساعی و مآثر ایشان بر صحیفه دل بنگارد و آن را ضایع و بی ثمرت نگرداند و اهمال جانب و توهین منزلت ایشان جایز نشمرد. و هر گناه که از عمد و قصد منزّه باشد ذات هوا و اخلاص را مجروح نگرداند، و در عقوبت آن مبالغت نشاید. و سخن بی هنران ناآزموده در بد گفت هنرمندان کافی نشوند، و عقل و رای خویش را در همه معانی حَکَمی عدل و ممیّزی به حق شناسد.» (منشی، همان: ۳۲۰)
این مطلب در عربی ذکر نشده. (ابن مقفع، همان: ۲۰۱)
در داستانهای بیدپای قدری متفاوت ذکر شده ولی کنه مطلب همان است که در کلیله و دمنه آمده. (البخاری، همان: ۲۳۷)
در کتاب پنچا کیانه نیامده است.
علاوه بر اینکه کتاب «کلیله ودمنه» معتقد است، پادشاه در انتخاب خدمت کار باید نهایت دقت را داشته باشد، این حق را هم به خدمت کار می دهد که در قبول کردن یا اکراه از آن سمت آزاد باشد. زیرا معتقد است اگر کاری به اجبار به کسی تحمیل شود ممکن است آن شخص از عهدی آن کار به خوبی بر نیاید.
- «ملوک سزاوارند بدانچه برای کفایت مهمّات انصار و اعوان شایسته گزینند، و با این همه بر ایشان واجب است که هیچ کس را بر قبول عملی اکراه ننماید، که چون کاری به جبر در گردن کسی کرده شود او را ضبط آن میسر نگردد و از عهده ی لوازم مناصحت به واجبی بیرون نتوان آمد.» (منشی، همان: ۳۱۲)
در متن عربی ذکر شده است. (ابن مقفع، همان: ۱۹۷)
در داستانهای بیدپای این گونه آمده : «پادشاه سزاوار آن هست که چاکر برگزیند و بازماندگان را پیش خواند و بدان که ستم نکند بر کسی سزاوارتر است، که هر آن کسی را که به ستم بر کاری داری از وی آن کار به واجب برنیاید.» (البخاری، همان: ۲۳۲)
در متن پنجاکیانه نیامده است .
همانگونه که پادشاه در رفتار خویش نسبت به زیردستان باید عنایت داشته باشد، همان قدر هم نباید در چشم آنها سبک نماید.
- «مخدوم در چشم سه طایفه سبک نماید: بنده فراخ سخن که اول مفاوضت مخدومان نداند و گاه و بی گاه در خاست و نشست و چاشت و شام با ایشان برابر باشد، و مخدوم هم مزاح دوست و فحّاش، و از رفعت منزلت و نخوت سیاست بی بهر؛ و بنده خائن مستولی بر اموال مخدوم، چنان که به مدت مال او از مال مخدوم در گذرد، و خود را رجحانی صورت کند؛ و بنده ای که در حرم مخدوم بی استحقاق منزلت اعتماد یابد و به مخالطت ایشان بر اسرار واقف گردد و بدان مغرور شود.» (منشی، همان: ۳۸۲)
در متن عربی نیامده است.(ابن مقفع، همان: ۲۱۷ )
پژوهش های انجام شده درباره کلیله و دمنه- فایل ۵