«و در آنجا (بعد از مقام حصول) مقاماتی است که کمتر از مراتب پیشین نیست. در این مورد روش فشرده گویی را برگزیدهایم؛ زیرا که آن مراتب را سخن نمیتواند بر دل بنشاند و عبارت یارای تبیین آن را ندارد و گفتار نمیتواند پرده از رخسارش بگشاید مگر قوه خیال. کسی که میخواهد به آن مراتب آگاهی پیدا کند باید بکوشد تا از گروه مشاهده گران گردد نه از گروه گفتوگو کنندگان. همت کند تا از رهیافتگان بهواقع باشد، نه از شنوندگان اثر»[۴۴] (ابنسینا، ۱۳۷۵،ج۳، ۳۹۰)
بدینسان، نمیتوان ابنسینا را عقلگرای محض دانست. او در عین صعود به اوج قله فلسفه، زمینهساز ظهور دانش عرفان عملی نیز میباشد.
جریان شهودگرایی در فلسفه اسلامی با ظهور شیخ اشراق جان تازهای گرفت شیخ اشراق در مقدمه حکمت اشراق میگوید: «مطالبی را که در این کتاب آوردهام با برهان به آن ها نرسیدهام بلکه پس از مکاشفه آن ها را برهانی کردهام و چنانچه برهانی نمییافتم ضرری به مطالبی که توسط مکاشفه به آن رسیده بودم وارد نمیشد.» (سهروردی، ۱۳۷۳، ۱۰- ۱)
ملاصدرا نیز در این خصوص علوم را به دو دسته تعلیمی و باطنی – که بدون استدلال و تعلیم حاصل میشود – تقسیم میکند و اضافه میکند علوم باطنی دارای شدت و ضعف است. مراتب پایینتر آن الهام و مراتب بالای آن را وحی گویند.[۴۵] (صدرالدین شیرازی، ۱۳۵۴، ۴۸۴) و تفاوت آن دو این است که وحی صریحتر و قویتر از الهام است.[۴۶] (همو، ۱۳۶۳، ۱۴۵)
ملاصدرا تأکید میکند علم شهودی اتم از علم حسی بلکه اتم ادراکات است. وی معتقد است هدف از فلسفه که معرفت حقایق اشیاء علی ماهی علیها است فقط از طریق مکاشفه امکان دارد؛ زیرا حقیقت هر چیزی هستی آن است و هستی موجودات از طریق شهود دستیافتنی است نه بهواسطۀ بحث عقلی. وی همچنین اضافه میکند اکثر فلاسفه متأخر که به حکمت بحثی قناعت کردهاند فقط احکام مفاهیم کلی را بحث میکنند و حقیقت هستی را درک نمیکنند، هستی فقط از طریق شهود به چنگ میآید.[۴۷] (همو،۱۹۸۱م، ج ۶، ۲۳۹)
از عبارت صدرالمتألهین بهخوبی استفاده میشود که ایشان نهتنها به مکاشفه و شهود بهعنوان یکی از روشهای نیل به حقیقت تأکید میورزد بلکه خود وی نیز دارای مکاشفاتی میباشد. وی در مواردی حتی برهانی را که بر مدعای خود میآورند افاضه از سوی خداوند معرفی میکنند.
ملاصدرا حقیقت حکمت را تنها با کسب علم لدّنی ممکن دانسته و میگوید مادامیکه نفس به این مرتبه نرسیده باشد، حکیم بهحساب نمیآید.[۴۸] (صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۳ ،۴۱)
صدرا علم شهودی و الهامی را قویتر از علم برهانی و تعلّمی میداند و میگوید: «بسیاری از منسوبان به علم، منکر علم غیبی و لدنی هستند، علمی که اهل سلوک و عرفان بدان اعتماد میکنند؛ درصورتیکه این علم قویتر و محکمتر از سایر علوم است.» (همان، ۱۴۲)
در حجیت شهود در بحث اثبات مثل نوری ملاصدرا میگوید:
«فلاسفه فارس و هرمس و آغاثاذیمون بر وجود این مُثُل بسیار تأکید داشتهاند و اگرچه حجیت و دلیلی ذکر نکرده و فقط ادعا نمودهاند که بهطور مکرّر، آن ها را مشاهده کردهاند که البته این مشاهدات هم مبتنی بر ریاضتها و مجاهدتها و اتصال روحی با عالم بالا و خلع بدنهایشان بوده است و هنگامیکه چنین چیزی گفتهاند، درست نیست ما با آن ها نزاع کنیم؛ همانگونه که مشاییان به منجّمان مثل ابرخس و بطلمیوس دربارۀ مشاهدات حسیشان با ابزارآلات نجومی مخالفت نکردند و کلام آن ها را پذیرفتند. وقتی رصد تعداد محدودی از منجّمان در امور فلکی معتبر است، بهگونهای که در زمانهای بعد هم از آن تبعیت میکنند و علومی- مثل علم نجوم – را بر پایه این رصدها بنا میکنند، پس باید کلام استوانهها و بزرگان حکمت و تأله در مسائلی که با شهود و مکاشفه بهواسطۀ خلوتها و ریاضتها به دست آوردهاند که یعنی مشاهدۀ عالم مثال و عالم عقول و نسبتهای آن ها معتبر باشد.»[۴۹] (همو،۱۹۸۱م، ج۱، ۳۰۷)
آنچه از عبارات صدرا در این خصوص به دست میآید این است که شهودی قابلاستفاده است که اولاً از طرف بزرگان عرفا باشد و ثانیاً مکاشفه و شهود بارها تکرار شده باشد. (نادری، ۱۳۸۶، ۹۳)
البته علاوه بر جایگاه رفیع عرفان و کشف و شهود در اندیشه صدرا توجه به جهات سلبی و منفی چگونگی زیست عرفا نیز مطمح نظر وی قرارگرفته است وی در این خصوص میگوید: «عرفا چون غرق در ریاضت و مجاهدهاند و تمرینی در تعالیم بحثی و مناظرات علمی ندارند، نمیتوانند مکاشفههای خود را بهصورت قابلفهم برای دیگران بیان نمایند یا چون به مطالب مهمتر مشغول بودهاند دراینباره سهلانگاری کردهاند.» (صدرالدین شیرازی،۱۳۸۱، ج ۶، ۲۷۱)
صدرا در عبارات مختلف، ریشۀ این مشکل را در عدم گفتگوی اثربخشی و کارا میان عرفا و فلاسفه و بیاعتنایی سالکان طریق عرفان به بیانها و شیوههای فلاسفه میداند.(عاشورپور،۱۳۹۲ ،۳۶)
با این بیان میتوان یکی از جهاتی که مورد نقد صدرا قرار می
روش شناسی ملاصدرا در مسئله علم الهی۰