کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو



آخرین مطالب
 



۱) کنترل اقلام تعهدی و
۲)انتخاب رویه‌های حسابداری تعهدی می‌باشد.
لازم به یادآوری است که منظور از اقلام تعهدی (معوقات) اختلاف بین سود و وجوه نقد حاصل از عملیات می‌باشد. اقلام تعهدی از دو بخش اقلام تعهدی اختیاری و اقلام تعهدی غیر اختیاری تشکیل یافته است. در حالیکه اقلام تعهدی غیر اختیاری به واسطه مقررات، سازمان‌ها و عوامل خارجی محدود هستند، اقلام تعهدی اختیاری، قابل اعمال نظر توسط مدیریت هستند. بنابراین جزء اختیاری اقلام تعهدی به عنوان شاخصی در جهت کشف مدیریت سود در واحدهای تجاری، در مطالعات حسابداری به کار گرفته شده است.
پایان نامه - مقاله
نخست رویکرد اقلام تعهدی را مورد بررسی قرار می‌دهیم. اقلام تعهدی عبارت است از برخی از درآمدها و هزینه‌ها که در صورت سود و زیان آورده می‌شوند ولی در صورت جریان وجوه نقد نشان داده نمی‌شود. اقلام تعهدی خود به دو دسته اقلام تعهدی اختیاری و غیراختیاری قابل تقسیم می‌باشند. اقلام تعهدی اختیاری عبارت از اقلام تعهدی که مدیریت می‌تواند کنترل‌هایی را روی آنها اعمال نماید. برای شرح این‌ که این اقلام چگونه ممکن است در مدیریت سود مورد استفاده قرار گیرند از رابطه ذیل استفاده می‌کنیم: سود خالص = جریان وجه نقد ناشی از عملیات + (-) خالص اقلام تعهدی رابطه فوق می‌تواند به این صورت نیز ارائه شود:
سود خالص = جریان وجه نقد ناشی از عملیات + (-) خالص اقلام تعهدی غیر اختیاری + (-) خالص اقلام تعهدی اختیاری
هزینه‌های استهلاک: هزینه استهلاک سالانه از روش استهلاک شرکت و برآورد آن از عمر مفید منتج شده است. طبق این روش، هزینه استهلاک یک قلم تعهدی غیراختیاری است.
افزایش در خالص حسابهای دریافتنی: فرض کنید که این افزایش ناشی از کاهش ذخیره مطالبات مشکوک‌الوصول است که در اثر کسری برآورد ذخیره نسبت به سال‌های قبل ایجاد شده است. این قلم تعهدی اختیاری است چون مدیریت قدرت مانور زیادی بر روی مقدار آن دارد. دلایل دیگر برای این افزایش می‌تواند شامل خط‌مشی‌های اعتباری فراوان شرکت، باز گذاشتن دفاتر بعد از سال مالی و یا افزایش در حجم داد و ستد شرکت باشد. دو مورد اولی از این اقلام، تعهدی اختیاری و مورد سوم، غیر اختیاری می‌باشد.
بنابراین، دلایل متعددی در مورد افزایش حسابهای دریافتنی می‌‌تواند وجود داشته باشد. یک محقق که صرفا به دنبال دست یافتن به صورتهای مالی قابل مقایسه می‌باشد، بعید است که دلیل یا دلایل خاص این افزایش را دریابد و یا این‌که پی ببرد که این افزایش اختیاری یا غیراختیاری و یا در اثر هر دو قلم اختیاری و غیر اختیاری می‌باشد. علیرغم این موضوع، روشن است که مدیری که می‌خواهد سود خالص گزارش شده را از طریق افزایش اقلام تعهدی حسابهای دریافتنی افزایش دهد، ابزارهای زیادی در دسترس دارد.
افزایش موجودی: فرض کنید که این افزایش ناشی از تولید موجودی طی دوره باشد که در اثر ظرفیت اضافی تولید ایجاد شده است. دلیل آن این است که هزینه‌های سربار ثابت را در بهای موجودی‌ها منظور کنیم به جای این‌که آن‌ ها را جزء هزینه‌های دوره تحت عنوان انحراف ظرفیت نامطلوب ارائه نماییم.
کاهش در حسابهای پرداختنی و بدهی‌های تعهدی: فرض کنید که این کاهش ناشی از برخورد بسیار خوش‌بینانه شرکت در برآورد و هزینه‌های خدمات پس از فروش نسبت به سال‌های قبل باشد یا علاوه بر آن، این کاهش می‌تواند در ارتباط با اقلامی باشد که رفتار دوگانه دارند مانند اقلام احتمالی به جای اقلام تعهدی. بنابراین می‌بینیم که قدرت مانور وسیع در مورد اقلام تعهدی اختیاری در حسابهای پرداختنی وجود دارد.
نکته اصلی این است که مدیر برای مدیریت سود خالص گزارش شده در چارچوب قوانین و استانداردهای حسابداری آزادی عمل وسیع دارد همان‌طور که مشاهده کردید تمامی تکنیک‌‌های ذکر شده به غیر از باز گذاشتن دفاتر بعد از سال مالی در محدوده استانداردها و قوانین می‌باشد بنابراین حتی حسابرسان نیز نمی‌توانند در صورت پی بردن به آنها با مدیریت مخالفت کنند.
رویکرد دوم در مورد مدیریت سود، تغییرات اختیاری در رویه‌های حسابداری می‌باشد به عنوان مثال استفاده از روش خط مستقیم در مقابل روش نزولی برای محاسبه ارزش استهلاک.
تغییرات در روش‌های حسابداری در مقایسه با اقلام تعهدی ابزار مفیدی برای مدیریت سود فرصت‌طلبانه نیستند. دلایل آن عبارتند از: تغییرات در روش‌ها و رویه‌های حسابداری باید در گزارش مالی سالیانه گزارش گردند.
اصل ثبات رویه اغلب روش ویژه‌ای برای جلوگیری از این تغییر می‌باشد بنابر این تغییرات در رویه‌های حسابداری روشی غیر قابل انعطاف در مدیریت سود تلقی می‌گردد (اسکات، ۲۰۰۳).
۲-۲-۲- انگیزه‌ها ی مدیریت سود
لیتلتون[۳۳] و کوهلر[۳۴] همچنین ایجیری[۳۵] و ماتز[۳۶]بر این عقیده هستند که فرایند اندازه گیری سود، روش‌های اندازه گیری سود و نتایج به دست آمده نقشی اساسی در واحد تجاری ایفا می‌کند. در بیشتر موارد از این معیار به عنوان شاخص مناسبی جهت ارزیابی توانایی واحد تجاری در تداوم فعالیت‌های خود استفاده می‌شود. یکی از مهم‌ترین و اصلی‌ترین وظایف سود حسابداری این است که سرمایه‌گذاران وسایر افراد ذینفع به سود گزارش شده توجه خاصی دارند و در بیشتر موارد این عامل به عنوان یک معیار کلیدی در تصمیم گیری‌های آنها مورد استفاده قرار می‌گیرد.
مال‌فورد وکامسیکی[۳۷] نیز بر این باورند که سود گزارش شده تأثیر بسیار قوی و گسترده‌ای روی تمامی فعالیت‌های بازرگانی یک واحد تجاری و همچنین اخذ تصمیمات مالی توسط مدیران دارد. از یک سو برای مدیران دستیابی به پیشگویی‌های تحلیل‌گران مالی و برآوردن انتظارات بازار و از سوی دیگر با مد نظر قرار دادن تضاد منافع میان مالکان و مدیران و نیز مبنا قرار گرفتن سود حسابداری به عنوان یک معیار کلیدی برای تصمیم گیری این انگیزه ایجاد می‌شود تا مدیران واحد تجاری سود حسابداری را دستکاری کنند. در ادبیات حسابداری دانشگاهیان، افراد حرفه‌ای و قانون گذاران فاکتور‌های متنوعی را به عنوان محرک‌ و انگیزه‌های مدیریت سود مطرح نموده‌اند که در زیر به برخی فاکتورهای مهم اشاره می‌شود.
۲-۲-۲-۱- انگیزه‌های مرتبط با قراردادها
قراردادهایی که موجب انگیزش جهت مدیریت سود می‌شوند در قالب قراردادهای بین مدیران و مالکان و قراردادهای بین مدیران و بستانکاران می‌باشد. دسته اول قراردادها با تئوری نمایندگی ارتباطی تنگاتنگ دارد. جنسن و مک لینگ در سال ۱۹۷۶ مبانی نظری نمایندگی را مطرح نمودند. این نظریه مدیران شرکت‌هارا به عنوان کارگزاران، وسهامداران را به عنوان کارگمار تعریف می‌کند. طبق این نظریه، کارگزاران لزوماً به نفع کارگمار تصمیم‌گیری نمی‌کنند (اسماعیلی، ۱۳۸۵).
یکی از فرضیه‌های اصلی تئوری نمایندگی این است که کارگمار و کارگزاران تضاد منافع دارند.بنابراین یکی از نگرانی‌های کارگمار سازگاری عملکرد مدیران با خواسته‌های آنان است. مدیرانی که پاداش آنان بر اساس افزایش سطح سود تعیین می‌شود، انگیزه لازم جهت افزایش سطح سود را دارند. اما همانطور که در مثال قبل نیز اشاره شد، افزایش سود در شرکت توسط مدیریت ممکن است همراه با افزایش ثروت کارگماران نباشد. یا به عبارتی مدیران اقدام به افزایش تصنعی سود شرکت نمایند تا به منافع شخصی خود در قالب افزایش سود شرکت برسند. مدیران می‌توانند قوانین و مقررات حسابداری را دست آویز خود قرار دهند و سود یک دوره را افزایش دهند. در این فرایند مدیران هزینه‌ها را کاهش می‌دهند (بطور مثال انتخاب روش خط مستقیم استهلاک به جای روش نزولی) تا سطح سود را افزایش دهند.
برمبنای ادعای هیلی(۱۹۸۵)، در صورت وجود برخی طرح‌های پاداش مدیران همچون حد پایین و حد بالا، مدیران اقلام تعهدی سال جاری را که بر روی آنها آزادی عمل دارند به نحوی انتخاب می‌کنند که پاداش دوره‌ی جاری، ارزش مورد انتظار دوره‌های آتی آنها را افزایش دهد. هنگامی که انتظار می‌رود سود بین حد بالا و حد پایین پاداش قرار گیرد، انتخاب مدیران در جهت افزایش سود خواهد بود و هنگامی که انتظار می‌رود سود بالاتر از حد بالا یا پایین باشد، مدیران سود را به منظور افزایش سود دوره‌های آتی، به دوره‌های مذکور انتقال می‌دهند (خوش طینت و عبدالله خانی، ۱۳۸۲).
دسته دوم، قراردادهای متعارف وام(اوراق قرضه) می‌باشد. در مورد فرضیه‌های مربوط به قرارداد وام، همانند فرضیه‌های مربوط به دادن پاداش به مدیران، مدیریت دارای انگیزه می‌شود که سود دوره‌های آینده را به دوره کنونی منتقل کند، زیرا این اقدام باعث می‌شود که نسبت بدهی‌ها به حقوق صاحبان سهام کاهش یابد. این پدیده را فرضیه “بدهی‌ها به حقوق صاحبان سهام” می‌نامند. بستانکاران در بسیاری از قراردادهای وام نسبت‌های مالی را تعیین می‌کنند و مدیریت را ملزم می‌نمایند تا به گونه‌ای عمل کند که تا نسبت مزبور از حد معینی فراتر نرود. برای مثال امکان دارد وام دهندگان، شرکت را ملزم نمایند تا نسبت جاری (یعنی نسبت دارایی‌های جاری به بدهی‌های جاری) را در سطح معینی نگه دارد (هندریکسون و ون‌بردا،[۳۸] ۱۹۹۲).
۲-۲-۲-۲- انگیزه‌های سیاسی
شرکت‌های بزرگ تمایل دارند که از نشان دادن سودهای کلان اجتناب کنند تا مورد آزار و اذیت گروه‌های ضد انحصاری قرار نگیرند و از طرفی نوسانات عمده کاهنده سود نیز باعث انتقادات و عکس‌العمل تشکل‌های قانونی می‌شود.
مدیریت سود در جهت اجتناب از سودهای کلان، بیانگر این است که شرکت‌های بزرگ تصمیمات مربوط به حسابداری خود را بر پایه‌ی استراتژی‌هایی قرار می‌دهند که سود کاهش یابد تا کمتر مورد توجه سیاست مداران قرار گیرند چنین به نظر می‌آید که این فرضیه در مورد شرکت‌های بسیار بزرگ به ویژه در مورد شرکت‌های نفت و گاز صدق می‌کند (هندریکسون و ون بردا، ۱۹۹۲).
۲-۲-۲-۳- امنیت شغلی
انگیزه‌ی مذکور بر این استدلال استوار است که مدیریت نیاز دارد تا از عملکرد ضعیف اجتناب کند تا باعث نشود سهامداران در کارش مداخله کنند و بتواند موقعیت خود را حفظ نماید. بنابراین به منظور به تأخیر انداختن التهابات و تشنجات ناشی از عملکرد نامطلوب شرکت‌ها اقدام به مدیریت سود در جهت بالاتر بردن سود نمایند و امنیت شغلی خویش را تأمین نمایند.
همچنین نوروش و همکاران (۱۳۸۵) در بررسی شرکت‌های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران بین سال‌های ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۰ به این نتیجه رسیدند که مدیران، سود شرکت‌ها را در سال قبل از عرضه اولیه سهام و نیز در سال عرضه اولیه سهام به عموم مدیریت می‌کنند.
۲-۲-۲-۴- انگیزه‌های مالیاتی
سود بیشتر منجر به مالیات بیشتر در نتیجه سبب خروج نقدینگی می‌گردد، این انگیزه برای مدیران وجود دارد که در راستای حداقل نمودن خروج نقدینگی، خصوصاً در مواقعی که شرکت دارای بدهی‌های مالیاتی قابل توجهی می‌باشد، دست به هموار سازی سود بزنند.
به نظر اسکات (۲۰۰۳)، شاید مالیات بر درآمد آشکارترین محرک برای مدیریت سود باشد. به هر حال مقامات مالیاتی مایل هستند که قوانین حسابداری خودشان را برای محاسبه مالیات سود در جهت کاهش فضای مانور شرکت‌ها تحمیل کنند. اما به هر حال صرفه‌جویی مالیاتی می‌تواند انگیزه مناسبی برای مدیریت سود تلقی شود.
۲-۲-۲-۵- پاداش مدیران
یکی از مهمترین اقلام تشکیل دهنده‌ی دریافت‌های مدیران، پاداش است. به منظور جبران خدمات مدیران در جهت بالا بردن سودآوری و ارتقای ارزش شرکت یا به دلیل انجام وظایف محوله در سطحی بالاتر از استانداردهای عادی کاری به مدیران پاداش تعلق می‌گیرد. در تحقیقات انجام گرفته توسط پژوهشگران در رابطه با انگیزه‌ها و محرک‌های مدیریت سود، فرضیه پاداش مدیران یکی از مباحثی است که بیشترین بررسی را به خود اختصاص داده است. محققان طرح پاداش مدیران را از زوایای گوناگونی مورد بررسی قرار داده‌اند. برخی از آنان نوع پاداش یعنی به صورت نقدی یا به طریق ارائه سهام شرکت و یا اعطای حق امتیاز معامله سهام و بالاخره ترکیبی از این موارد را مورد بررسی قرار داده‌اند (برگ استرسر و همکاران،[۳۹] ۲۰۰۲؛ بیکر و همکاران،[۴۰] ۲۰۰۲؛ ابودی و همکاران،[۴۱] ۲۰۰۰؛ برایان و همکاران،[۴۲] ۲۰۰۰).
گروهی دیگر مسأله پاداش مدیران را از زاویه افق زمانی( طرح‌های کوتاه مدت و طرح‌های بلند مدت) و همچنین طرح‌های محدود و نامحدود بررسی کرده‌اند. (فیلدز و همکاران،[۴۳] ۱۹۹۸؛ گیور و همکاران،[۴۴]۱۹۹۵؛ هیلی،۱۹۸۵).
۲-۲-۲-۶- ساختار مالکیت
در تحقیقات اثباتی حسابداری، مسأله ساختار مالکیت و رابطه آن با مدیریت سود به طور اعم از دو دیدگاه مورد بررسی قرار گرفته است. دیدگاه اول میزان و درصد سهام متعلق به مدیران در مقایسه با میزان سهام سایر افراد و نهادها را مطرح می‌کند. بر اساس این دیدگاه انگیزه‌ها و محرک‌های انحراف از اصول کلی پذیرفته شده حسابداری[۴۵] و اعمال مدیریت سود با میزان و درصد سهام متعلق به مدیران افزایش می‌یابد (بنیش،۱۹۹۷،ص۳۳).
در دیدگاه دوم انگیزه‌های مدیریت سود بر مبنای افق زمانی سرمایه‌گذاران در خصوص نگهداری سهام مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. چنانچه ساختار مالکیت شرکت عمدتاً از افرادی تشکیل شود که افق سرمایه‌گذاری کوتاه مدت دارند انگیزه‌ها جهت دستکاری سود توسط مدیریت بنگاه اقتصادی افزایش می‌یابد و برعکس در صورتی که سهامداران عمده شرکت دارای افق سرمایه‌گذاری بلند مدت باشند، این محرک‌ها و انگیزه‌ها کاهش می‌یابد (داروگ و همکاران،[۴۶] ۱۹۹۸).
۲-۲-۳- الگوهای مدیریت سود
دوش گرفتن: معمولا از این الگو در زمان تغییر مدیر عامل استفاده می شود که مدیر جدید در چند ماهه پایان سال مالی سعی می کند تا هزینه‌های دوره بعد را به دوره جاری انتقال دهد؛ زیرا مسئولیت این دوره با مدیر قبلی است. اگر مدیر تشخیص دهد که گزارش زیان به نفع اوست، زیان زیادی گزارش می‌کند. بدیهی است که پیامد این عمل، افزایش سود گزارش شده دوره بعد خواهد بود(بختکی،۱۳۸۶).
به همین ترتیب مدیرانی که سود واقعی آنها کمتر از حداقل حد مشمول پاداش می‌باشد، هزینه های دوره بعد را در این دوره دوش می‌گیرند[۴۷] و با این کار پاداش دوره بعد خود را افزایش می‌دهند.
افزایش سود: این الگو برای انگیزه‌های فرصت‌طلبانه مدیران برای افزایش پاداش و همچنین برای عدم تخطی از قراردادهای بدهی پیش بینی می‌گردد.
کاهش سود: این الگو مانند الگوی دوش گرفتن ولی با درجه کمتر می‌باشد. این الگو ممکن است بر اثر مداقه سیاسی برای شرکت‌ها در دوره‌ سودآوری بالا حاصل گردد. این الگو روش‌های شتابدار شناسایی هزینه، حسابداری تلاش‌های موفق در صنایع استخراجی نفت و گاز و روش لایفو برای موجودی‌ها را تجویز می‌ نماید.
هموارسازی سود: نوسان زیاد در سود گزارش شده احتمال تخطی از مفاد قراردادهای بدهی را زیاد می‌نمایند که این مطلب انگیزه‌های هموارسازی سود را بوجود می‌آورد. از طرف دیگر، هموارسازی سود احتمال برکناری مدیران را کاهش می‌دهد.
زمانی‌که مدیران با دید بلندمدت به نتایج عملیات خود می‌نگرند، این الگو کاربرد بیشتری دارد. مثلا مدیران سعی می‌کنند که همواره سود گزارش شده بیشتر از حداقل و کمتر از حداکثر سود مشمول پاداش گردد. بنابراین مدیران ریسک گریز ترجیح می‌دهند که حوزه سود گزارش شده و پاداش خود را با نوسان زیاد مواجه نکنند.
الگوهای مختلف مدیریت سود در طی زمان با توجه به تغییر انگیزه‌های شرکت تغییر می‌یابد. مثلا تغییر در سطح سودآوری، تغییر در قراردادها، تغییر مدیر عامل، نیازهای سرمایه‌ای و تغییر در محیط سیاسی شرکت، نمونه‌هایی از نیاز برای تغییر الگوی مدیریت سود می‌باشد.
۲-۲-۴- ابزارها وروش‌های مدیریت سود
به اعتقاد شیام ساندر[۴۸] (۱۹۹۷)، ابزارهای مدیریت سود را می‌توان به پنج طبقه زیر تقسیم نمود:
۲-۲-۴-۱- تعیین نحوه‌ی عمل حسابداری معاملات به صورت اختیاری
نحوه عمل حسابداری معاملات خاص، مواردی مانند تعمیر و به روز کردن تجهیزات و ماشین آلات، زمانبندی ثبت یک فروش و حذف موجودی‌ها، تجهیزات و ماشین آلات می‌باشد که به انتخاب مدیریت بنگاه اقتصادی صورت می‌گیرد.بدیهی است در زمان انجام این اقدامات با هدف مدیریت سود یک مشاهده کننده‌ی خارج از واحد تجاری نمی‌تواند به آسانی آن را آشکار ساخته و افشا نماید.
۲-۲-۴-۲- انتخاب اصول حسابداری
اصول پذیرفته شده حسابداری به مدیران برای ثبت بسیاری از معاملات از بین دو یا چند روش حسابداری، یک روش را انتخاب نماید. به عنوان نمونه برای اندازه‌گیری موجودی کالا (انتخاب یک روش از بین روش‌های[۴۹] FIFO ،[۵۰] LIFO، میانگین و…)، برای محاسبه استهلاک دارایی‌ها (روش‌های مستقیم، شتابدار و …)، مخارج استخراج نفت و گاز (روش مخارج کامل و روش کوشش‌های موفق)، حسابداری قراردادهای بلند مدت(روش کار تکمیل شده، روش درصد پیشرفت کار). به هر حال در مورد انتخاب اصول حسابداری، انتخاب اولیه و تغییر در اصول و روش‌های کاربردی اصول حسابداری برای افراد خارج از واحد تجاری قابل مشاهده است. بسیاری از پژوهش‌های انجام یافته در رابطه با مدیریت سود مربوط به استفاده از این نوع ابزار می‌باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1400-07-28] [ 07:20:00 ب.ظ ]




یکی از واکنش­های فیزیولوژیکی حیاتی و مرتبط با افزایش ترشح هورمون‌های استرس بدن که در مقابل احساس تهدید جسمانی و هیجانی فراخوانی می‌شود، پاسخ جنگ یا گریز[۲۸۹] است. در ایجاد این پاسخ هیپوتالاموسِ مغز دو سیستم اعصاب سمپاتیک(برای واکنش­های ابتدایی بدن از طریق مسیرهای عصبی) و آدرنال - قشری[۲۹۰](جهت استفاده از جریان خون) را فعال می‌کند. اصطلاح جنگ‌وگریز که اولین بار توسط والتر کنن[۲۹۱] در سال ۱۹۲۹ به‌کاررفته است را می‌توان معادل با اختلال استرس حاد(ASD) در نظر گرفت(سورش، لاتا، نایر و رادیکا[۲۹۲]، ۲۰۱۴).
پایان نامه - مقاله - پروژه
اختلال استرس حاد(ASD)، ازجمله اختلالات وابسته به تروما(آسیب) و استرس مربوط می‌شود که معیارهای تشخیصی آن مطابق با نظر انجمن روانپزشکی آمریکا در سال ۲۰۱۳ بر اساس DSM-5 عبارت‌اند از این‌که فرد به‌واسطه مواجهه مستقیم، مشاهده کردن یا پی بردن به این‌که برای یکی از اعضای خانواده یا دوستان به‌عمد یا اتفاقی رویدادی آسیب‌زا رخ‌داده است، در معرض مرگ، آسیب جدی، تجاوز و یا قربانی آن­ها می‌شود، همچنین نُه مورد یا بیشتر از مجموعه نشانگان رخنه کننده­ها(مزاحمت‌ها)؛ خلق منفی، نشانگان گسستگی[۲۹۳]، نشانگان اجتناب، نشانگان برانگیختگی را بلافاصله پس از رویداد آسیب‌رسان و حداقل سه روز تا حداکثر سه ماه‌نشان می‌دهند. و باید خاطرنشان کرد که ازنظر بالینی کارکردهای اجتماعی، شغلی و دیگر حوزه‌های مهم زندگی فرد را باید مختل کند و این ناراحتی‌ها به دلیل مصرف یک ماده خاص، بیماری پزشکی یا متأثر از نشانگان اختلالات روانپریشی کوتاه‌مدت نباشد(سویک، سارتوری، شوهلت، ناپرتز[۲۹۴] و همکاران، ۲۰۱۴ ). به‌طورکلی، اختلال استرس حاد(ASD)، در DSM-IV به‌عنوان تشخیص جدیدی برای توصیف واکنش­های استرس­های حاد[۲۹۵](ASRs) که ممکن است تا تبدیل‌شدن به اختلال استرس پس از سانحه پیشروی کند، معرفی شد. تفاوت اولیه اختلال استرس حاد(ASD) و اختلال استرس پس از سانحه تأکید بر طول تداوم نشانگان است. به‌طوری‌که تظاهر علائم اختلال استرس حاد(ASD) از سه روز تا حداکثر چهار هفته است و اگر علائم آن بیش از یک ماه تداوم داشته باشند تشخیص به سمت اختلال استرس پس از سانحه تغییر پیدا خواهد کرد. شدت رویدادی که فرد با آن مواجهه می‌شود شدیدتر از آن است که تشخیص اختلالات سازگاری مطرح شود به بیانی دیگر، در اختلالات سازگاری رویداد الزاماٌ تروماتیک یا آسیب­زا نیست و امکان تشخیص اختلال بلافاصله پس از وقوع رویداد امکان‌پذیر است. میزان شیوع این اختلال متأثر از ماهیت عوامل ایجادکننده اختلال و شرایط فرهنگی در جوامع مختلف متغیر است(برایانت، فریدمن، اسپیگل، آرسانو[۲۹۶] و همکاران، ۲۰۱۰).
۲-۱-۳-۲- اختلال استرس پس از سانحه مرکب (cPTSD)
علاوه بر نشانگان اصلی اختلال استرس پس از سانحه، در نوع مرکب آن آشفتگی­هایی در خود نظم دهی[۲۹۷] مرتبط با مشکلات تنظیم عواطف[۲۹۸]، خودپنداری منفی[۲۹۹]، و مشکلات ارتباطی[۳۰۰] وجود دارد(کلویتره، گارورت، بِریون، برایانت و همکاران، ۲۰۱۳). این اختلال، با ترومای طولانی‌مدت، مشکلاتی در حافظه، یادگیری، و تنظیم تکانشها و هیجان­ها مشخص می­ شود. این شرایط بر مغز خصوصاٌ در کودکان منجر به تغییرات هورمونی می­ شود و این تغییرات در تشدید اختلالات رفتاری چون تکانشگری[۳۰۱]، پرخاشگری، برونی‌سازی جنسی[۳۰۲]، اعمال خود تخریب گرایانه[۳۰۳] سهیم هستند. درمان این بیماری در مقایسه با اختلال استرس پس از سانحه طولانی‌تر است و میزان بهبودی به‌کندی پیش خواهد رفت و این ضرورت یک برنامه درمانی حساس و ساختارمند ارائه‌شده از سوی متخصص تروما[۳۰۴] را نشان می‌دهد(کُکُنیا، کوریا، آنگ اِچا، امبورو[۳۰۵] و همکاران، ۲۰۱۴).
بنابراین، اختلال استرس پس از سانحه مرکب به این صورت فرمول‌بندی می‌شود که علاوه بر وجود نشانگان اساسی اختلال استرس پس از سانحه، اختلال نظم‌بخشی در سه حوزه روان زیست‌شناختی زیر وجود دارد: ۱)پردازش هیجانی[۳۰۶]؛ ۲)خود نظم‌بخشی(ازجمله یکپارچگی بدنی[۳۰۷]) و امنیت ارتباطی[۳۰۸]. افرادی که آسیب یا ترومای مرکب(روابط بین فردی نامطلوب ازنظر تکاملی[۳۰۹] مانند بدرفتاری، خشونت‌های خانوادگی یا اجتماعی طولانی‌مدت، شکنجه و یا مورد بهره‌کشی واقع‌شدن) را نه منحصراٌ در دوره‌های تکوینی[۳۱۰] همانند اوایل کودکی و نوجوانی را تجربه می‌کنند، نه‌تنها در معرض خطر اختلال استرس پس از سانحه قرار دارند بلکه امکان ابتلا به سایر اختلالات روانپزشکی نیز برای آن­ها قابل‌تصور است. ازجمله اختلالاتی که همپوشانی بالایی برای آن با اختلال استرس پس از سانحه مرکب در ادبیات پژوهش گزارش‌شده است، اختلال شخصیت مرزی[۳۱۱] است. در حدود دو دهه گذشته، اختلال استرس مرکب به‌عنوان یک بیماری تعریف شد که گسست بیمارگونه[۳۱۲]، اختلال در تنظیم هیجان، جسمانی سازی[۳۱۳]، طرحواره­های مرکزی تغییریافته در مورد خود، روابط و باورهای نگهدارنده [۳۱۴](مانند اخلاق و معنویت) پس از مواجهه با قربانی شدن بین فردی آسیب‌زا را شامل می­ شود. اختلال استرس پس از سانحه مرکب که شیوع آن در نمونه­های بالینی نامشخص و در جوامع مختلف متغیر است را به‌عنوان یک جایگزین برای مفهوم‌سازی و درمان نشانگان بزرگسالانی که از آسیب بین فردی طولانی‌مدت و شدید رنج می‌بردند، پیشنهاد شد درحالی‌که بسیاری از آن­ها به اختلال شخصیت مرزی نیز مبتلا بوده‌اند(فورد و کورتُیس[۳۱۵]، ۲۰۱۴). درنهایت می­توان اظهار داشت که نه‌تنها بررسی­های عصب زیست‌شناختی[۳۱۶] نشان‌دهنده تفاوت بین اختلال استرس پس از سانحه مرکب با اختلال استرس پس از سانحه است، بلکه واکنش به مداخلات روانشناختی در این دو اختلال متفاوت است به‌نحوی‌که نوع مرکب، نسبت به درمان‌های شناختی رفتاری مقاوم‌تر است(دُریپال، تومیس، هوگن دورن، ولتمان[۳۱۷] و همکاران، ۲۰۱۴).
۲-۱-۳-۳- اختلال استرس پس از سانحه با شروع تأخیری(DPTSD)
زمان تظاهر علائم بالینی در افراد پس از رویارویی(مستقیم یا غیرمستقیم) با یک رویداد آسیب‌رسان در تشخیص نوع اختلال استرس پس از سانحه نقش اساسی را ایفا می‌کند. به‌طوری‌که ظهور علائم و تداوم آن­ها ممکن است بافاصله زمانی اندک یا حتی شش ماه پس واقعه آسیب‌رسان سیمای بالینی خود را نشان دهند. شناسایی اختلال استرس پس از سانحه با شروع تأخیری در شکل‌گیری ملاک‌های اساسی اختلال استرس پس از سانحه سهیم بوده است، بر اساس فرا تحلیل انجام‌شده در میان یازده کشور ۲۵ درصد تمام انواع اختلال استرس پس از سانحه به نوع با شروع تأخیری آن اختصاص‌یافته است. در ابتدا (جونز و وسلی[۳۱۸]، ۲۰۰۷؛نقل از گودوین، جونز، رُنا، ساندین[۳۱۹] و همکاران، ۲۰۱۲) آن را با نشانگان استرس تأخیری[۳۲۰] نام‌گذاری کردند. در DSM- IV شروع و تظاهر اولین علائم اختلال استرس پس سانحه بعد از گذشت شش ماه از مواجهه با ضربه یا تروما واردشده بر فرد تشخیص اختلال استرس پس از سانحه با شروع تأخیری مطرح می‌شود که در DSM-V با بروز تأخیر یافته نام‌گذاری می‌شود(مک فارلان[۳۲۱]، ۲۰۱۰؛ آتزون-فرانک، برینگارد، برتلسن، بوریتز[۳۲۲] و همکاران، ۲۰۱۴).
۲-۱-۳-۴- اختلال استرس پس از سانحه در کودکان و نوجوانان
اختصاص یک تشخیص برای اختلال استرس پس از سانحه در کودکان از زمان اولین ورود این اختلال به DSM-III مطرح و درDSM-IV بر این موضوع تأکید شده است که اختلال مذکور در هر سنی ممکن است تظاهر پیدا کند. بسیاری از بررسی­ها وجود اختلال استرس پس از سانحه را در کودکان سنین قبل از مدرسه و سنین مدرسه و نوجوانی تأیید کرده ­اند(اُلیاک، بیرمس، بیوآی، آلِنو[۳۲۳] و همکاران، ۲۰۱۴). مطالعات متعدد بر روی اختلال استرس پس از سانحه باعث شد که در آخرین ویراست راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی یک زیرگروه‌های وابسته به سن[۳۲۴] برای این اختلال در نظر گفته شود و درنتیجه در DSM-5 نشانگان اختلال استرس پس از سانحه برای کودکان و نوجوانان و بزرگسالان در شرایطی که سن کودکان بالاتر از شش سال باشد به شیوه یکسانی توصیف‌شده است. در ویراست اخیر، برای کودکان شش‌ساله و کوچک‌تر زیرگروه اختلال استرس پس از سانحه برای کودکان پیش‌دبستانی[۳۲۵] را معرفی کرده است. علائم و ظهور آن­ها همانند بزرگسالان است بااین‌حال کودک ممکن است در بازی‌های خود، روابط با همسالان و همشیره­ها نشانگان تروما را بروز دهد(انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۱۳).
مواجهه با آسیب روانی یا تروما در میان جوانان مبتلابه اختلالات روانپزشکی شایع است به‌طوری‌که در میان بیماران بستری‌شده با دامنه سنی ۱۲ تا ۲۱ ساله ۹۳ درصد تجربه تروما را گزارش کرده ­اند. میانگین شیوع اختلال استرس پس از سانحه در میان نوجوانان دختر مبتلابه اختلالات روانپزشکی ۴۳ درصد و در پسران تقریباٌ ۲۰درصد گزارش‌شده است(فرون فلکر، کلودنیک، مویزر و تاد[۳۲۶]، ۲۰۱۳). بر اساس یک فرا تحلیل بین‌المللی مبتنی بر ۶۵ مطالعه، ۲۰ درصد زنان و ۸ درصد مردان سوءاستفاده جنسی را قبل از ۱۸ سالگی را تجربه کرده ­اند(روزنر، کنیگ، نیونر، اشمیت[۳۲۷] و همکاران، ۲۰۱۴). همچنین می­توان بر اساس پژوهش(فاس فاوز، پرتِلا-رامیرز و پِرز-گارسیا[۳۲۸]، ۲۰۱۳) اظهار داشت که شیوع اختلال استرس پس از سانحه در کودکان متأثر مکان جغرافیایی زندگی آن­هاست. در این پژوهش اشاره‌شده است که زندگی در مناطق جنگ‌زده شیوع این اختلال را در کودکان افزایش می­دهد به‌نحوی‌که در منطقه غرّه فلسطین در یک بررسی بیش از ۴۱ درصد از کودکان نشانگان شدید اختلال استرس پس از سانحه را نشان داده‌اند. درنهایت روشن است که کودکانی که در معرض رویدادهای تروماتیک قرار می­گیرند خطر ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه قابل‌تصور است(سالوم، شیرینگا، کوهن و استُرچ[۳۲۹]، ۲۰۱۴). و این خطر ابتلا در کودکان دختر بیشتر از پسران گزارش‌شده است(تیان، وانگ، لی و جیانگ[۳۳۰]، ۲۰۱۴).
۲-۱-۳-۵- اختلال استرس پس از سانحه ثانویه (نیابی)
به نظر می‌رسد که خانواده اولین کانون تظاهر نشانگان اختلال استرس از سانحه است و زندگی کردن در یک خانواده با عضوی که از این اختلال رنج می‌برد، می‌تواند تأثیرات چشمگیری بر سایر اعضای خانواده، پویایی­ها و نظام خانواده به‌عنوان یک کل به همراه داشته باشد. تأثیر استرس آسیب­زای تجربه‌شده توسط یک عضو خانواده بر سایر اعضای نزدیک خانواده به‌عنوان آسیب ثانویه مفهوم‌سازی شده است. به‌طور خاص، آسیب ثانویه به‌عنوان انتقال کابوس شبانه، افکار مزاحم، پس‌نگری‌ها، و دیگران نشانگان اختلال استرس پس از سانحه که نوعاٌ توسط افراد مبتلا تجربه‌شده است به افرادی که با آن­ها رابطه نزدیک دارند، تعریف می‌شود. به مفهومی گسترده‌تر، آسیب ثانویه به هر نوع انتقال آشفتگی از فرد مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه به افراد نزدیک به آن فرد اشاره دارد(کلاریچ، فرانسیسکوویچ، اُبردالیج، پتریچ[۳۳۱] و همکاران، ۲۰۱۲). بنابراین، اختلال استرس پس از سانحه نیابتی واکنش طبیعی اشاره دارد که به دنبال در معرض تروما قرار گرفتن اشخاص مهم زندگی یک فرد، در وی پدیدار می‌شود. این اختلال ازنظر سیمای بالینی نشانگان شبیه اختلال استرس پس از سانحه است، با این تفاوت که مواجهه با عامل تروماتیک برای فرد مبتلا همواره غیرمستقیم است. در پژوهشی که توسط(فرانسیسکوویچ، استوانوویچ، جلیوسیچ، روگانوویچ[۳۳۲] و همکاران، ۲۰۰۷) که بر روی ۵۶ همسر جانبازان به‌منظور بررسی وضعیت اختلال استرس پس از سانحه نیابتی در آن‌ ها انجام دادند، نتایج آن­ها نشان داد که ۳۲ نفر از زنان شرکت‌کننده در پژوهش، حداقل از شش مورد از نشانگان این اختلال را در مقیاس سنجش اختلال استرس پس از سانحه نیابتی برخوردار بوده‌اند.
آثار منفی اختلال استرس پس از سانحه تنها به اعضای خانواده فرد مبتلا محدود نمی‌شود بلکه، پرستاران، درمانگران و متخصصین مداخله کننده در این اختلال نیز ممکن است که از عوارض تعامل و ارتباط با مبتلایان بی‌نصیب نباشد. درحالی‌که اصطلاح آسیب یا ضربه نیابتی[۳۳۳] توسط مک کان و پرلمن[۳۳۴] در سال ۱۹۹۰ برای درک پیامدهای روان‌شناختی ناشی از کار و مداخله بر روی بازماندگان از خشونت به کار گرفته شد، استرس آسیب­زای ثانویه(STS) یا فرسودگی همراه[۳۳۵] به‌وسیله فیگلی[۳۳۶] در سال ۱۹۹۵ مطرح شد(پروس[۳۳۷]، ۲۰۰۶ و مفرت، هِن هایس، متزلر، کوایان[۳۳۸] و­ همکاران، ۲۰۱۴)، فیگلی آن را رویدادی ناشی از “هزینه‌های مراقبت”[۳۳۹] معرفی می‌کند(بویل[۳۴۰]، ۲۰۱۵). درنتیجه، این نوع از استرس در ابتدا بیشتر به اثرات آسیب شغلی ناشی از خدمات بهداشتی، مراقبتی و درمانی به افراد در معرض تروما یا ضربه‌های روانی نسبت داده می­شد، شرایطی که در آن پرستاران، کارکنان واحدهای اورژانس و مراقبت­های ویژه، پزشکی قانونی و یا درمانگران بخش‌های مختلف که با مراجعین با آسیب‌های جدی مانند سوختگی، سکته‌های قلبی- عروقی، بیماری‌های مزمن، مواجهه می‌شدند، قادر به گسلش عاطفی[۳۴۱] نبودند و در وضعیت انتقال متقابل[۳۴۲] قرار می­گرفتند. علائم بالینی استرس آسیب‌زای ثانویه شبیه علائمی است که در افرادی مشاهده می‌شود که در معرض آسیب مستقیم قرار گرفته‌اند و عبارت‌اند از: تصورات یا افکار مزاحم و رخنه کننده مرتبط با افشاگری­های بیمار از حادثه آسیب­زا، پاسخ­های اجتنابی، برانگیختگی روان‌شناختی، هیجانات ناتوان­کننده، و اختلال در عملکردهای عمومی(حسینی و آریاپوران، ۱۳۹۳ و وایت کمپ، دانیلز، کلاسِن[۳۴۳]، ۲۰۱۴). بااین‌حال، به دلیل تأثیرات جدی اختلال استرس ثانویه بر اطرافیان مهم فرد مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه، ابزارهای تشخیصی و غربالگری برای فرزندان، همسر و حتی کارکنان بهداشت و درمان و درمانگرانی که با این بیماران ارتباط دارند، در داخل و خارج طراحی ‌شده است.
۲-۱-۳-۶- همه‌گیرشناسی، جنسیت و همبودی یا هم ابتلایی در اختلال استرس پس از سانحه
بررسی­های همه‌گیرشناسی حاکی از آن است که بین ۶۰ تا ۹۰ درصد افراد حداقل یک‌بار رویدادی آسیب­زا را در طول زندگی خود تجربه کرده ­اند(موریس و روآ، ۲۰۱۳). اختلال استرس پس از سانحه از شایع‌ترین اختلالات روانپزشکی به دنبال استرس آسیب­زا یا تروما است(برسلاو، ۲۰۰۹؛ نقل از دِکل، پلِگ و سولمون[۳۴۴]، ۲۰۱۳) به‌طوری‌که آن را چهارمین تشخیص شایع روانپزشکی می­دانند(ناگپال، گلای چوف و گینزبرگ[۳۴۵]، ۲۰۱۳).بنابراین اختلال استرس پس از سانحه یکی از نگران­های اساسی سلامت عمومی است که می ­تواند پیامدهای طولانی‌مدت هیجانی، اجتماعی و مالی برای افراد و جامعه به دنبال داشته باشد. شیوع مادام‌العمر آن برای جمعیت‌های عمومی ۸ درصد تخمین زده‌شده است و نرخ مواجهه با حداقل یک رویداد آسیب­زا(تروماتیک) در زندگی تقریباٌ ۵۰ تا ۶۵ درصد برآورد شده است(شلدون،[۳۴۶] ۲۰۱۴).
ازنظر جنسیتی بسته به جامعه آماری پژوهش و این‌که کدام زمینه ­های ایجاد اختلال استرس پس از سانحه در مطالعات موردتوجه قرارگرفته باشد آمارها متفاوت است. بااین‌حال شیوع کلی آن را در زنان بالاتر معرفی کرده‌اند و در ادامه به برخی از گزارش­ها در این راستا اشاره می­ شود: بر اساس پژوهش بومایه، ریس بروف و لانگ، ۲۰۱۲، ۷۴ درصد مردان و ۸۱ درصد زنان مطابق با معیارهای انجمن روانپزشکی آمریکا رویدادهای استرس ­زا را تجربه می‌کنند اما تعداد معدودی آن را تا شکل‌گیری اختلال استرس پس از سانحه تداوم می­بخشند؛ اختلال استرس پس از سانحه در میان زنان از شیوع بالاتری برخوردار است(دی باکا، کاستیلو، مکرونیس، کوالس[۳۴۷]، ۲۰۱۴)؛ در یک نمونه معرف مرکب از ۸۰۹۶ آمریکایی، موسسه زمینه­یابی ملی همبودی بیماری­ها[۳۴۸](NSC) نشان داد که ۵درصد مردان و تقریباٌ ۱۰درصد زنان در طول زندگی‌شان یک‌بار تشخیص اختلال استرس پس از سانحه داشته اند(تایت، شات و لیوا[۳۴۹]، ۲۰۱۳)؛ ۱۴ میلیون از زنان، اختلال استرس پس از سانحه را در طول زندگی خود تجربه می‌کنند و این نرخ شیوع آن دو برابر مردان است(جیل، سالیگان، لی، روتولو[۳۵۰] و همکاران، ۲۰۱۳)؛ اختلال استرس پس از سانحه ۱۰ درصد از مردان و ۱۸ درصد از زنان را مبتلا می­ کند(ناگپال، گلای چوف، گینزبرگ، ۲۰۱۳) و درمجموع می­توان بیان نمود که داشت که بررسی­های همه‌گیر شناختی تفاوت­های جنسیتی متفاوتی را در مواجهه با استرس آسیب­زا و به دنبال آن ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه را مطرح کرده ­اند. بااین‌حال، در صورت نادیده گرفتن آمار این اختلال به دلیل تجاوز و حمله جنسی به‌طورکلی مردان با احتمال بیشتر در معرض انواع آسیب(تروما) قرار می­گیرند. بر این اساس، در جمعیت‌های عمومی ۶۰ درصد از مردان و ۵۰ درصد از زنان یک رویداد آسیب­زا را در فراخنای زندگی خود تجربه کرده‌اند(گالواسکی، بلین، چاپیوس و فلتچر[۳۵۱]، ۲۰۱۳).
در ارتباط با فراوانی ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه در جمعیت جانبازان که در جنگ حضورداشته‌اند تمام شواهد حاکی از شیوع بالاتر آن در این گروه است.(کیمبرل، پاین، کونیک، ماگرودر[۳۵۲] و همکاران، ۲۰۱۱). برخی از پژوهش­های انجام‌گرفته در این قلمرو شیوع اختلال استرس پس از سانحه را در جانبازان جنگ این‌گونه گزارش کرده‌اند: اختلال استرس پس از سانحه در میان جانبازان جنگ بین ۴ تا ۴۲ درصد تخمین زده‌شده است(سِسور، سابیا و تکین[۳۵۳]، ۲۰۱۳)؛ بر اساس بررسی فوربس، لوید، نیکسُن، الیوت و همکاران، ۲۰۱۲، اختلال استرس پس از سانحه از شایع‌ترین شرایط روانپزشکی است که در میان سربازان برگشته از جنگ ویتنام بین ۲۰ تا ۳۰ درصد برآورد شده است؛ تقربیاٌ ۲۰ درصد از دو میلیون سربازی که در جنگ افغانستان و عراق حضورداشته‌اند نیازمند به درمان اختلال استرس پس از سانحه بوده ­اند(استین کمپ و لیتز، ۲۱۰۳)؛ بر اساس مطالعه مایرز، استورم، لسکِلا، توراس[۳۵۴] و همکاران(۲۰۱۳)، ۲۵ درصد از نظامیان آمریکایی که در سال‌های اخیر از جنگ عراق و افغانستان برگشته­اند به اختلال استرس پس از سانحه مبتلا شده ­اند. بررسی‌های داخلی نیز شیوع اختلال استرس پس از سانحه را در نیروهای نظامی که از عوامل مختلفی مانند تصادف و انفجار ناشی شده است را ۹/۱۴ درصد تخمین زده­اند(دنیوی، شفیقی، روحانی، حسینی و همکاران، ۱۳۸۴؛ نقل از آزادمرزآبادی، مقتدائی و آریاپوران، ۱۳۹۲). همچنین در مطالعه (نوربالا، ۱۳۸۱) میزان شیوع اختلال استرس پس از سانحه را در رزمندگان ۶/۲۷ درصد ذکرشده است.
اختلال استرس پس از سانحه به طرز نامتناسبی در میان مبتلایان به بیماری‌های شدید روانی[۳۵۵](SMI) در سطح بالایی قرار دارد. اگرچه، شیوع اختلال استرس پس از سانحه در جمعیت‌های عمومی ۷ تا ۱۲ درصد گزارش‌شده است این شیوع به‌طور چشمگیری در میان بیماران شدید روانی بیشتر و در دامنه‌ای از ۱۴ تا ۳۰ درصد برآورد شده است(مابی و سرولن[۳۵۶]، ۲۰۱۴). از میان بیمارانی که دوره­ های روانپریشی را تجربه کرده ­اند، ۵۰ تا ۹۸ درصد قرار گرفتن در معرض یک مورد از رویدادهای آسیب­زا یا بیشتر از آن را گزارش کرده ­اند. درنتیجه شیوع اختلال استرس پس از سانحه در افراد مبتلابه روانپریشی در دامنه‌ای از ۱۲ تا ۲۹ درصد قرار می­گیرد. وجود همبودی اختلال استرس پس از سانحه با سایکوز تأثیرات منفی بر سیر و پیش‌آگهی آن دارد و ترکیب این دو اختلال با ضعف بیشتر در عملکرد اجتماعی و خطر بالاتر عود سایکوز همراه است. علاوه بر این، ممکن است که محتوای توهمات با تجارب آسیب­زا کاملاٌ هماهنگ باشد(دی بانت، ون دن برگ، ون در ولوگل، دی روز[۳۵۷]، و همکاران، ۲۰۱۳ ). افسردگی ازجمله اختلالات رایج در مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه محسوب می‌شود. افسردگی و اختلال استرس پس از سانحه به دنبال قرار گرفتن در معرض رویدادهای آسیب­زا یا تروماتیک ممکن است تظاهر یابند و الگوهای علائم در آن­ها مانند کرختی هیجانی و اختلالات خواب همپوشانی دارند. اگرچه همبودی بالایی این دو اختلال با یکدیگر دارند، اما پیامدهای آن­ها مستقل و تشخیص افتراقی برای آن­ها برای اساس علائم خاص مانند ایده پردازی در ارتباط با خودکشی در افسرده‌ها و نشانگان تجربه مجدد رویداد آسیب­زا برای اختلال استرس پس از سانحه وجود دارد. بااین‌وجود می­توان یادآوری نمود که در سه حوزه تفاوت­های افسردگی و اختلال استرس پس از سانحه بر اساس الگوهای شناختی قابل‌ردیابی است: الف) واکنش­ها به رویدادهای استرس ­زا در افسردگی، متأثر تعداد و شدت رویدادهای ناگوار زندگی است و در اختلال استرس پس از سانحه به ساختار پردازش شناختی قبل از رویداد آسیب مانند فقدان پردازش خود ارجاعی و ضعف ذهنی[۳۵۸] وابسته است؛ ب) تفسیرهای افراد از تجربه رویداد آسیب­زا که در افسردگی به شیوه اسنادهای منفی درونی پایدار و اسناد کلی از رویدادهای منفی آشکار می‌شود و در اختلال استرس پس از سانحه به شیوه ارزیابی‌های منفی از خود و تغییر ادراک‌شده پایدار[۳۵۹] مشخص می­ شود و ج) واکنش‌های شناختی به نشانگان، که شناخت­های تداوم‌بخش اختلال در افسردگی شامل شناخت­های خود بی‌ارزش کننده[۳۶۰] و ناامیدی و در اختلال استرس پس از سانحه نشخوارهای ذهنی در ارتباط با رویداد آسیب‌زا، سرکوبی افکار و گسست پایدار است(کلایم، اهلرز و گلاکسمن[۳۶۱]، ۲۰۱۲). کانتراکتور، دورهام، برنان، آرمور و همکاران(۲۰۱۴) ، در بررسی خود اذعان داشته‌اند که در حدود ۴۸ تا ۵۵ درصد از جمعیت عمومی که مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه تشخیص داده‌شده‌اند، همبودی اختلال افسردگی اساسی[۳۶۲] را در طول زندگی‌شان را تجربه کرده ­اند.
خواب تحکیم حافظه خاموشی ترس[۳۶۳] را تسهیل می­ کند. کابوس­های شبانه و بی­خوابی از نشانگان برجسته در اختلال استرس پس از سانحه هستند و احتمالاٌ در خاموشی ترس و به مخاطره انداختن بهبودی تداخل ایجاد می‌کنند. خواب برای انعطاف‌پذیری سیناپسی و شکل‌گیری حافظه[۳۶۴] اهمیت دارد. به‌طوری‌که در فرایند خاموشی حافظه ترس که تداعی‌های بین یک محرک راه‌انداز خنثی و محرک تنفرانگیز تضعیف می‌شود و این انعطاف‌پذیری سیناپسی ناشی از خواب به فرایند خاموشی ترس در افراد مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه کمک می‌کند( ون­لیامپ[۳۶۵]، ۲۰۱۳). اختلالات خواب از شاخصه­های شایع در اختلال استرس پس از سانحه است. و اختلالات خواب ریسک فاکتوری برای شکل­ گیری این اختلال به دنبال مواجهه با تروما تلقی می‌شود. نتایج پژوهش روپکه، هانسن، پِتر، مرکل و همکاران(۲۰۱۳)، نشان داده است که تشخیص دقیق اختلالات خواب در مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه به درمان و ارزیابی و پیش‌آگهی این اختلال ارتباط دارد. بر اساس مطالعه گاتنر، کیسمنت، گیلبرت و رسیک(۲۰۱۳)، بیش از ۷۰ درصد مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه به اختلالات خواب مبتلا هستند. پژوهش­های مختلفی نشان داده­اند که درمان اختلال استرس پس از سانحه کابوس­های شبانه، بی­خوابی و کیفیت ادراک‌شده خواب را افزایش می‌دهد. اگرچه بی‌خوابی و کابوس شبانه به‌طور مستقل از یکدیگر با اختلال استرس پس از سانحه ارتباط دارند و بی­خوابی در ۶۰ تا ۹۰ درصد و کابوس شبانه در کمتر از ۵۰ درصد از بیماران مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه رخ می‌دهد. کابوس شبانه به دنبال مداخلات درمانی کاهش می‌یابد اما بی­خوابی همچنان از مشکلات باقیمانده و رایج این اختلال قلمداد می‌شود(پیجِن، کمپبل، پوزیماتو و اویمیت[۳۶۶]، ۲۰۱۳).
همبودی با تمارض[۳۶۷] و اختلالات گسستی یا تجزیه‌ای[۳۶۸] ازجمله موارد مطرح‌شده در هم ابتلایی با اختلال استرس پس از سانحه است که به دلیل دریافت غرامت و نفع ثانویه[۳۶۹] به‌آسانی تمارض می­ شود(هال و هال[۳۷۰]، ۲۰۰۷). هرچند که، پی بردن به تمارض در اختلال استرس پس از سانحه به دلیل پیچیدگی و تنوع علائم بسیار دشوار است به‌نحوی‌که برای تشخیص افتراقی آن از تمارض رویکردهای زیست‌شناختی را پیشنهاد می­ کنند(اینگرام، داوبِن، فرولیچ و کِلتنر،[۳۷۱] ۲۰۱۲). تمارض در مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه شایع است و تقریباٌ در حدود ۲۰ درصد جانبازان جنگ تمارض در اختلال استرس پس از سانحه را داشته اند. تنوع علائم این اختلال، علی‌رغم تلاش­ های به‌عمل‌آمده، تشخیص افتراقی این دو را با مشکل روبرو کرده است(احمدی، لشنی، افضلی، تولایی و همکاران، ۲۰۱۳). اختلالات گسستی که در بافت اختلال استرس پس از سانحه مورد نظریه‌پردازی قرارگرفته و ماهیت ارتباط این دو ازنظر بالینی و طبقه‌بندی بیماری­ها حائز اهمیت است و نقایصی در یکپارچه­سازی فرایندهای شناختی حاکم بر توجه، ادراک، هیجان، هوشیاری، هویت و حافظه را منعکس می­ کند(ولف، لانی، میلر[۳۷۲]، رسیک و همکاران، ۲۰۱۳). درمجموع، گسست به تجزیه شدن کارکردهای معمولاٌ یکپارچه هوشیاری، حافظه، هویت، آگاهی نسبت به بدن و ادراک خود و محیط اشاره دارد که در بیماران مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه با محدود شدن واکنش‌های عاطفی به محرک‌های مثبت مشخص می­ شود. نشانگان مسخ شخصیت[۳۷۳] سهم قابل‌توجهی در آسیب کارکردی این اختلال ایفا می‌کنند(کلیمووا، برایانت، ویلیامز و فلمینگهام[۳۷۴]، ۲۰۱۳). به دلیل شیوع بالای گسست در اختلال استرس پس از سانحه، یک زیر عنوان برای آن در این اختلال در نظر گرفته‌اند به‌طوری‌که بررسی­های همه‌گیرشناسی در ۳۴ درصد از مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه، زیر عنوان گسست[۳۷۵] را گزارش کرده‌اند و مقیاس­های ازجمله مقیاس تجارب گسستی[۳۷۶](DES) را برای جانبازان جنگ مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه طراحی کرده‌اند(رسیک، سوواک جونیدس، میچل[۳۷۷] و همکاران، ۲۰۱۲).
سوء مصرف مواد و الکل در مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه همواره مدنظر پژوهشگران این حوزه بوده است. در میان نمونه­های هلندی پیگیر درمان اعتیاد میزان همبودی اختلال استرس پس از سانحه ۱۱ تا ۵۱ درصد گزارش‌شده است. بر اساس نتایج به‌دست‌آمده از پژوهش کاک، دی هام، واندر ولدن، واندر میر[۳۷۸]و همکاران، ۲۰۱۳، ضرورت غربالگری اختلال استرس پس از سانحه در میان مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه را نشان داده است. نتایج مطالعه کایزن، چام، پدرسِن و سایم، ۲۰۱۳، حاکی از همبودی سوء مصرف الکل و اختلال استرس پس از سانحه در جانبازان دارد و پژوهش ویوجانویچ، فیرس، هارت، اسمیتس[۳۷۹] و همکاران(۲۰۱۳)، نشان داده است که بالاترین سطح نشانگان اختلال استرس پس از سانحه در میان استعمال کنندگان سیگار مشاهده‌شده است. درنهایت می‌توان به این جمع‌بندی ارائه شده توسط باندلو، شِر، بِنویشیوس، هُلاندر و همکاران(۲۰۱۲)، رسید که افرادی که قبل از ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه از وضعیت‌های روانپزشکی مانند اختلالات خلقی، اضطرابی، سوء مصرف مواد رنج‌برده‌اند، احتمال ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه در آن­ها پس از قرار گرفتن در معرض یک رویداد آسیب­زا در آن­ها بالاتر است. پژوهش­ها به همبودی و ارتباط میان اختلال استرس پس از سانحه با دیگر انواع رفتارهای خطرپذیری[۳۸۰] و تکانشگری[۳۸۱] اذعان داشته‌اند(جیمز، استروم و لسکلا[۳۸۲]، ۲۰۱۴ ).
همچنین بر اساس تعدادی از مطالعات حیوانی و انسانی، استرس تجربه‌شده در اوایل زندگی تغییرات ساختاری، کارکردی و اپی­ژنتیک[۳۸۳] در نواحی مختلف مغز ازجمله در شناخت و به‌طور برجسته در لب­های پیشانی و گیجگاهی و هیپوکامپ[۳۸۴] را به همراه داشته است. بر همین اساس است که اخیراٌ، ارتباط بین تروما، اختلال استرس پس از سانحه و خطر ابتلا به زوال عقل[۳۸۵] مطرح‌شده است. پژوهش‌ها نشان داده است که در حدود ۷۰ درصد از افرادی که از زوال عقل رنج می‌برند حداقل یک‌بار تجربه رویداد شدید تروماتیک قبل از شروع بیماری‌شان را داشته‌اند(بوری، مایرکر، کرامر و سیمون-جانوسکا[۳۸۶]، ۲۰۱۳).
۲-۱-۴- رهیافت‌ها و الگوهای اصلی در تبیین اختلال استرس پس از سانحه
در این بخش رهیافت‌ها یا رویکردها و الگوهای برجسته در تبیین اختلال استرس پس از سانحه معرفی خواهد شد تا درک مناسبی از عوامل زمینه‌ساز، آشکارساز و تداوم‌بخش این اختلال فراهم گردد.
۲-۱-۴-۱- رهیافت زیستی
در علوم پزشکی، رویکرد سنتی هنگام پرداختن به‌سلامتی و بیماری انسان الگوی زیست پزشکی[۳۸۷] بوده است. بر اساس این الگو، اختلالات روانی بیماری‌های مغزی هستند که درنتیجه بی‌نظمی در ناقل‌های عصبی[۳۸۸]، نابهنجاری‌های ژنتیکی، و نقص در ساختار یا کنش مغز به وجود می‌آیند. درواقع، مبانی اصلی رویکرد زیست‌شناختی عبارت‌اند از:الف)اختلالات روانی به سبب نابهنجاری‌های زیست‌شناختی و عمدتاٌ واقع در مغز ایجاد می‌شوند؛ ب)تفاوت معناداری بین بیماری‌های روانی و فیزیولوژیکی وجود ندارد؛ ج) درمان مورد تأکید زیست‌شناختی است. بااین‌وجود، هنوز عامل زیست‌شناختی و یا حتی یک زیست‌نشانگر معتبر و قابل‌قبول برای هرکدام از اختلالات روانی شناسایی نشده است(بیکان[۳۸۹]، ۲۰۱۳). ناکارآمدهای الگوی زیست پزشکی در تبیین اختلالات روانی موجب شد تا جرج لیبمن انگل[۳۹۰] روانپزشک آمریکایی در سال ۱۹۸۰ الگویی جامع برای درک اختلالات با عنوان رویکرد زیستی روانی اجتماعی[۳۹۱] معرفی کند.بر اساس الگوی انگل، نشانگان بیماری بایستی به‌عنوان پیامد یک تعامل پویا میان متغیرهای روانشناختی، اجتماعی و پاتو فیزیولوژیک در نظر گرفته شود و این نگرش موجب شد که ثنویت ذهن-بدن و کاهش گرایی در الگوی زیستی پزشکی موردانتقاد واقع شود(پنی[۳۹۲]،۲۰۱۳). این رویکرد الهام‌بخش تبیین‌های زیستی برای اختلالات مختلف شد که در ادامه از منظر پژوهشگران فعال در این حوزه سبب‌شناسی ارائه‌شده در ارتباط اختلال استرس پس از سانحه ارائه خواهد شد: بررسی‌های خانوادگی نقش عوامل ژنتیکی را در اختلال استرس پس از سانحه نشان داده است، به‌عنوان‌مثال پژوهش‌های اجراشده بر روی دوقلوها گزارش کرده‌اند که تقریباٌ ۳۰ درصد از خطر شکل‌گیری اختلال استرس پس از سانحه به عوامل ژنتیکی مربوط می‌شوند.همچنین مطالعات انجام‌شده بر روی فرزندان با والدین مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه نشان‌دهنده شیوع بالاتر اختلال در این افراد در مقایسه با جمعیت‌های عمومی است(بومایه، ریس بروف و لانگ، ۲۰۱۲). بااین‌وجود، بر اساس رویکرد زیستی استرس ریشه در تعامل بین ذهن و بدن دارد و مغر را به‌عنوان اندامی در نظر می‌گیرد که تعیین‌کننده واکنش به استرس است. و مشخص می‌کند چه چیزی استرس‌آور است و واکنش‌های فیزیولوژیکی و روانشناختی به استرس را کنترل می‌کند. این واکنش‌ها از فردی به فرد دیگر بر اساس تفاوت‌های زیست‌شناختی، ژنتیکی، مشخصات روانشناختی و تاریخچه شخصیتی‌شان متنوع است. با توجه به گستردگی نشانگان اختلال استرس پس از سانحه که ناشی از اختلال در نظم نظام‌های عصب هورمونی[۳۹۳] و عصب شیمیایی[۳۹۴] است، بسیاری از عوامل روان دارو شناختی[۳۹۵] برای درمان اختلال استرس پس از سانحه به‌تنهایی یا همراه با دیگر شرایط پزشکی به کار گرفته‌شده است. لذا، تغییرات عصب زیست‌شناختی[۳۹۶] در مغز که حاصل اختلال در تنظیم گیرنده‌های نورآدرنرژیک[۳۹۷]،سروتونرژیک[۳۹۸]، دوپامینرژیک[۳۹۹]، و دیگر انتقال‌دهنده عصبی[۴۰۰] است، مبنایی برای درمان روان دارو شناختی مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه فراهم آورده است. در این میان مهارکننده‌های انتخابی باز جذب سروتونین[۴۰۱](SSRI) به‌عنوان انتخاب نخست در درمان اختلال استرس پس از سانحه خصوصاٌ سرترالین[۴۰۲]مطرح هستند(کواسیچ[۴۰۳]، ۲۰۰۸).
محورهای تعامل و تأثیرپذیری ساختارهای مغز و دیگر ساختارهای فیزیولوژیکی ازجمله محور هیپوتالاموس-هیپوفیز-آدرنال[۴۰۴](HPA) کانون‌های توجه پژوهشگران در تبیین اختلالات روانشناختی بوده است. این محور یکی از مهمترین دستگاه‌های درونریز است که ترشح گلیکوکورتیکوئیدها[۴۰۵] (GCs) ازجمله کورتیزول را تنظیم می‌کند.گلیکوکورتیکوئیدها از مهمترین تنظیم‌کننده‌ها برای دامنه‌ای گسترده از فرایندهای فیزیولوژیکی ازجمله لیپیدها، پروتئین‌ها، سوخت‌وساز کربوهیدرات‌ها، کارکردهای قلبی-عروقی، و عصب زیست‌شناختی است. یکی از عمده‌ترین کارکردهای گلیکوکورتیکوئیدها حفظ تعادل حیاتی بدن و امکان مقابله گری و انطباق یافتگی با رویدادهای استرس‌زاست.و در واکنش به محرک‌های زیست‌شیمیایی، روانی و اجتماعی کورتیزول آزاد می‌شود(تیجتاف، نایرزینگر، مِیِر و مینل اشمیت[۴۰۶]، ۲۰۱۳). بر اساس پژوهش(ون زویدن، کاولارس، گیوز، اولف[۴۰۷] و همکاران، ۲۰۱۳)، بدکارکردی­هایی در محور هیپوتالاموس-هیپوفیز-آدرنال و درنتیجه هورمون کورتیزول در مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه مشاهده‌شده است.
از دیگر شیوه‌های بررسی سبب‌شناسی اختلالات روانی که امروزه مورداستفاده پژوهشگران در رهیافت زیستی قرارگرفته است، بهره‌گیری از روش‌های عمدتاٌ غیرتهاجمی مبتنی بر تصویربرداری از مغز است. بااین‌حال، وجود مطالعات تصویربرداری نورونی کارکردی[۴۰۸]درک مهمی را نسبت به سازوکارهای عصبی اختلال استرس پس از سانحه با بهره گرفتن از پارادایم‌های تجربی مختلف فراهم آورده است. اگرچه مشخص نشده است که آیا این فعالیت‌های غیرطبیعی مغز به فرایندهای ذهنی وابسته به تکالیف تجربی اختصاص دارد یا الگوهای کلی در سرتاسر بخش‌های مختلف مغز را منعکس می‌کند. مطالعات تصویربرداری نورونی کارکردی، از طریق برش‌نگاری انتشار پوزیترون[۴۰۹](PET) یا سطح اکسیژن خون وابسته به تصویربرداری از رزونانس مغناطیسی مغز[۴۱۰](BOLD-FMRI)، چندین ساختار مغزی مرتبط با اختلال استرس پس از سانحه را نشان داده است منجمله بادامه[۴۱۱]، کرتکس پیش پیشانی میانی[۴۱۲]، اینسولا[۴۱۳]، تالاموس[۴۱۴] و کرتکس شکنج قدامی[۴۱۵](یان، برون، لازار، کرسمن[۴۱۶] و همکاران ۲۰۱۳). در طول چند سال گذشته، مطالعات تصویربرداری مغزی از اختلال استرس پس از سانحه بر تبیین مدارهای مغزی[۴۱۷]که در این اختلال نقش دارند، متمرکز هستند. یک مدل مدار عصبی[۴۱۸] از اختلال استرس پس از سانحه نشان داده است که بادامه، کرتکس پیش پیشانی میانی[۴۱۹]( mPFC) و هیپوکامپ در مبتلایان به این اختلال دارای بدکارکردی هستند. بر اساس این مدل، بادامه با بیش پاسخدهی[۴۲۰] یک پاسخ ترس اغراق‌آمیز را ایجاد می‌کند. در مقابل، مناطقی از کرتکس پیش پیشانی میانی دهلیزی[۴۲۱](vmPFC) کم واکنشی و شکست در بازداری بادامه می‌شوند.و نهایتاٌ کارکرد نابهنجار هیپوکامپ ممکن است به مبنایی برای نقایصی در حافظه اخباری[۴۲۲] جهت تشخیص موقعیت‌های امن در مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه تبدیل شود(هیوز و شین[۴۲۳]، ۲۰۱۱).
باید خاطرنشان ساخت که ساختارهای بااهمیت عصبی در اختلال استرس پس از سانحه به دستگاه کناری[۴۲۴] تعلق دارد، ناحیه‌ای که در پردازش هیجانی در انسان‌ها و حیوانات حائز اهمیت است. سه ناحیه در دستگاه کناری در مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه با تغییراتی همراه می‌شوند: بادامه، هیپوکامپ و کرتکس پیش پیشانی[۴۲۵](PFC)، این تغییرات با کاهش فعالیت در مناطق هیپوکامپ و قشرپیش نشانی(PFC) توأم بوده و به بیش پاسخدهی بادامه به محرک‌های ترس‌آور منجر می‌شود(ماهان و رسلر[۴۲۶]، ۲۰۱۲). بر همین منوال، یادآوری خاطرات هیجانی اساساٌ به فعال شدن بادامه و هیپوکامپ نسبت داده می‌شود. فرضیه‌سازی‌های اخیر نقشی محوری را برای هیپوکامپ دهلیزی[۴۲۷](VH) در پردازش استرس آسیب‌زا و بازیابی حافظه هیجانی قائل هستند. در خلال پردازش یک تجربه هیجانی، بادامه ارزش هیجانی اطلاعات ورودی را برآورد و تفسیر می‌کند و به جنبه‌های مختلف آن اهمیت هیجانی نسبت می‌دهد. این ارزیابی به هیپوکامپ وارد منتقل می‌شود که یک بافت خاص برای رویدادها یعنی حافظه اخباری را شکل می‌دهد. درنتیجه شدت درون داده‌های واردشده به بادامه با شدت رمزگردانی در هیپوکامپ ارتباط دارد و هیپوکامپ خصوصاٌ هیپوکامپ بطنی از سازوکارهای عصبی تعدیل‌کننده در پردازش هیجانی و بازیابی خاطرات مرتبط با رویدادهای استرس‌زا محسوب می‌شود(ریتاو، آردی و ریچتر- لوین،[۴۲۸] ۲۰۱۴).
بررسی بیشتر در این زمینه نشان می‌دهد که مطالعات تصویربرداری کارکردی[۴۲۹] از بیماران مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه از فعالیت گسترده مناطق کرتکسی میانی[۴۳۰] در حین فعال شدن نشانگان اختلال استرس پس از سانحه حکایت دارد. ساختارهای عصبی کلیدی که به‌عنوان زیربنایی برای اختلال استرس پس از سانحه پیشنهادشده‌اند عبارت‌اند از یک بیش پاسخدهی بادامه و کم فعالیتی کرتکس کمربندی قدامی[۴۳۱](ACC). نشان داده‌شده است که بادامه برای ترس شرطی شده ضروری است. بیماران مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه بیش پاسخدهی بادامه را نشان می‌دهند. کرتکس کمربندی قدامی(ACC) با تنظیم هیجانی ارتباط دارد و کم فعالیتی آن در قربانیان تروما هنگام مواجهه با محرک‌های وابسته به تروما مشاهده‌شده است. علاوه بر این نقایص هیپوکامپی برای ارزیابی مجدد از رویداد آسیب‌زا پیشنهادشده است(سویک، سارتوری، شوهلت، ناپرتز و همکاران، ۲۰۱۴ ). علاوه بر این، در پژوهشی که توسط بیرر، ایوانف، کارپنتر، وانگ[۴۳۲] و همکاران(۲۰۱۵) بر روی ۲۰ جانباز جنگ خلیج‌فارس با بهره گرفتن از روش ردیابی تصویری تانسوری انتشاری[۴۳۳](DTI) (روشی غیرتهاجمی جهت برآورد مقدار انتشار مولکول‌های آب درون مسیر عصبی) انجام گرفت، حاکی از آن بود که به‌طور معناداری میانگین انتشار پایین‌تر مولکول‌های آب در تارهای سینگولوم(کمربندی)راست[۴۳۴] و با گرایش به ناهمسانگردی جزئی[۴۳۵](FA) افزایش‌یافته برای این مسیر عصبی در جانبازان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه وجود دارد. ازجمله پژوهش‌های انجام‌شده در این حوزه مطالعه دی بلیس، کشوان، اسپنسر و هال[۴۳۶]، (۲۰۰۰) بود که با بهره گرفتن از روش اسپکتروسکوپی رزونانس مغناطیسی[۴۳۷](MRS)، (روشی نوین برای تصویربرداری در سطح مولکولی که امکان مطالعه دقیق‌تر فعالیت‌های نواحی مختلف مغز را فراهم می‌آورد) نشان داد که نسبت ان- استیل اسپارتات[۴۳۸]( NAA) -دومین مولکول ازنظر فراوانی در مغز- به کراتین[۴۳۹] در کودکان و نوجوانان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه به‌طور معناداری پایین‌تر از همتایان سالم آن‌ ها است. در پژوهشی دیگر وایت، کاستانزو، بلایر و روی[۴۴۰](۲۰۱۵) بر روی ۵۷ نظامی زن و مرد مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه با بهره گرفتن از روش‌های مبتنی بر تصویربرداری رزونانس مغناطیسی(MRI)[441] به این نتیجه دست یافتند که رابطه مثبتی بین شدت نشانگان اختلال استرس پس از سانحه و پاسخدهی بادامه به نسبت هیجانی محرک‌های خنثی وجود دارد.
در رهیافت‌های زیستی اختلال استرس پس از سانحه، می‌توان به نظریه حساسیت به پاداش [۴۴۲](RST) که به‌وسیله گری[۴۴۳] در سال ۱۹۷۱معرفی شد نیز اشاره کرد. این نظریه مدعی است که سه‌نظام مغزی رفتاری یعنی نظام فعال‌ساز رفتاری[۴۴۴]( BAS)، نظام بازداری رفتاری[۴۴۵]( BIS) و نظام ستیز- گریز-انجماد[۴۴۶](FFFS) زیربنای آسیب‌پذیری روانی[۴۴۷]در افراد است. نظام فعال‌ساز رفتاری فرض شده است که در پاسخ به پاداش تحریک می‌شود و نظام بازداری رفتاری در پاسخ به تنبیه و محرک‌های آزارنده شرطی فعال می‌شود و نظام ستیز-گریز-انجماد نقش میانجی به محرک‌های آزارنده شرطی و یک اجتناب دفاعی در برابر ترس را بر عهده دارد. بررسی‌ها ارتباط مهمی بین نظام‌های مغزی رفتاری و اختلال استرس پس از سانحه را نشان می‌دهند به‌طوری‌که فعالیت بیشتر نظام بازداری رفتاری در مقایسه با نظام فعال‌ساز رفتاری در مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه گزارش‌شده است(کانتراکتور، الهای، رکتلیف و فوربس[۴۴۸]، ۲۰۱۳). علاوه بر این، هانان، و اُرکات[۴۴۹](۲۰۱۳)، در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که حساسیت نظام ستیز-گریز- اجتناب با اختلال استرس پس از سانحه مرتبط است و بد تنظیمی هیجان[۴۵۰] در ارتباط میان این دو نقش تعدیل‌کننده‌ای ایفا می‌کند. درنهایت مطابق با رهیافت زیستی، سهیم بودن رویدادهای اوایل زندگی برای خطر آسیب‌پذیری در بزرگسالی و توانایی استرس زاها در تنظیم تظاهر ژن‌ها قبل از هر چیز نشان‌دهنده نقش فرا وراثت[۴۵۱](اپی ژنتیک) یعنی تعامل بین عوامل محیطی و ژن‌ها در پدید آیی اختلال استرس پس از سانحه است(زووکیچ، میداوس، کاس و اسویت[۴۵۲]، ۲۰۱۳).
۲-۱-۴-۲- رهیافت رفتارگرایی
رویکردهای یادگیری که غالباٌ با رهیافت‌های رفتاری ارتباط دارند بر اصلاح رفتار به شیوه دستکاری نشانه‌های محیطی یعنی پیشایندها و تقویت‌کننده‌ها تمرکز دارند. رویکردهای یادگیری درصدد این تبیین هستند که چگونه سازوکارهای ترس و اجتناب از خاطرات تروماتیک(آسیب‌زا) وابسته به اختلال استرس پس از سانحه شرطی می‌شوند، فعال می‌شوند و تقویت می‌شوند. مطابق با این رویکرد، ترس‌های ناسالم ممکن است تنها از یک حمله تروماتیک یا مجموعه‌ای از رویدادهای ناگوار شکل‌گرفته باشد. ترس‌ها می‌توانند بر مبنای تداعی به‌واسطه شرطی‌سازی کلاسیک یا از طریق یادگیری نیابتی آموخته شوند. به این معنا که واکنش به ترس را ممکن است فرد با مشاهده واکنش‌های دیگران به رویدادها و موقعیت‌های ترسناک یاد بگیرد. در پیوند با نظریه‌های یادگیری، نظریه دوعاملی ماورر[۴۵۳] (۱۹۵۶) یکی از نخستین تلاش‌ها جهت فراهم شدن یک تبیین رفتاری برای اکتساب و تداوم ترس مرتبط با اختلال استرس پس از سانحه را ارائه می‌کند. ماورر پیشنهاد کرده است که هیجانات از طریق دو فرایند که هم شامل شرطی‌سازی کلاسیک و هم شرطی‌سازی عاملی است آموخته می‌شوند. ترس انتظاری[۴۵۴] به‌واسطه فرایندهای شرطی شدن کلاسیک آموخته می‌شود و رهایی از این ترس مادامی اتفاق می‌افتد که از طریق اجتناب فعال از شی‌ء یا موقعیت ترس‌آور علامت خطر پایان یابد، بنابراین یک تقویت‌کننده ثانویه از رفتار اجتنابی (یعنی شرطی‌سازی عامل) ایجاد می‌شود(رینگل و براندل[۴۵۵]، ۲۰۱۲). نظریه دوعاملی ماورر از مطرح‌ترین نظریه‌های رفتار اجتنابی برای حذف یک رویداد نفرت‌انگیز است. این نظریه در دیدگاه کلارک لئونارد هال[۴۵۶]که مدعی بود همه پاسخ‌های شرطی از طریق کاهش سائق ایجاد می‌شوند، ریشه دارد. بر همین اساس ماورر نیز معتقد بود که ترس نیز نوعی از کشاننده یا سائق است که کاهش آن به دنبال خود پاداش می‌آورد(مایا[۴۵۷]، ۲۰۱۰).
در ادامه به پژوهش‌های مرتبط با اختلال استرس پس از سانحه که راهبردها و اصول یادگیری و رفتاری را در تبیین یافته‌های خود مورداستفاده قراردادند، اشاره می‌شود: بر اساس بررسی سیجی براندیج، انگلهارد، لوممن، لیر و همکاران(۲۰۱۳) افراد مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه در تمایز میان علائم حاکی از امنیت و خطر ممکن است دچار اشتباه شوند و در مهار پاسخ ترس باوجود محرک‌های نشان‌دهنده امنیت توانایی کمتری دارند درنتیجه یکی دلایل تداوم نشانگان این اختلال ضعف در یادگیری مهار ترس[۴۵۸] است.
مَگوئن و بورکمن[۴۵۹](۲۰۱۳)، بر اساس نظریه دوعاملی اختلال استرس پس از سانحه[۴۶۰] اکتساب ترس در این اختلال از طریق شرطی‌سازی کلاسیک[۴۶۱] رخ می‌دهد و به‌واسطه رفتارهای اجتنابی از طریق شرطی‌سازی عامل[۴۶۲] تداوم می بابد. در حین تروما، علائم مختلفی با ترس تداعی می‌شوند و درنتیجه علائم تروما گریز و اجتناب را فراخوانی می‌کنند که این خود از خاموشی سازی طبیعی[۴۶۳] ممانعت می‌کند. در درمان‌های مبتنی بر شواهد[۴۶۴] (EBTs) برای اختلال استرس پس از سانحه ارتباط بین ترس و اجتناب از طریق خاموشی سازی و خوگیری[۴۶۵] در یک محیط امن از تضعیف خواهد شد. درنهایت، شواهد همگرا[۴۶۶] رفتارهای اجتنابی اغراق‌آمیز و نابهنجاری‌های در ترس شرطی شده پاولفی[۴۶۷] را در افراد مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه مطرح می‌کنند. علاوه بر این، انواع نابهنجاری‌ها مرتبط با یادگیری ترس مانند اکتساب بیشتر ترس شرطی شده، بیش تعمیمی در شرطی شدن، اختلال در یادگیری مهاری[۴۶۸] و خاموشی سازی در مبتلایان به این اختلال وجود دارد.(سریپادا، گرافینکل و لیبرزن[۴۶۹]، ۲۰۱۳).
۲-۱-۴-۳- رهیافت شناختی
در این بخش از منظر رهیافت شناختی، با توجه به مفاهیم، نظریه‌های مطرح‌شده و تبیین‌های این رهیافت، اختلال استرس پس از سانحه موردبررسی قرار خواهد گرفت.
در سال‌های اخیر، به نقش شناخت‌ها در اختلال استرس پس از سانحه توجه زیادی معطوف شده است. در میان شناخت‌های که بررسی‌های تجربی را به خود اختصاص داده‌اند شناخت مرکزی درباره خود و جهان قرار دارند که توسط بازماندگان از رویدادهای آسیب‌زا اتخاذ می‌شوند. درحالی‌که شناخت‌های ناکارآمد و به‌شدت منفی پس از تروما تصور می‌شوند عامل ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه و بهبودی ناقص از آن هستند، در ارتباطی معکوس، اختلال استرس پس از سانحه که شناخت‌های منفی و تداوم آن‌ ها را برمی‌انگیزند، مورد غفلت واقع‌شده است. به‌طور طبیعی، اغلب افراد شناخت‌های مرکزی نسبتاٌ مثبتی در مورد خودشان و جهان دارند و این شناخت در فراخنای زندگی تقریباٌ ثابت هستند. یک رویداد آسیب‌زا، ماهیت غیرقابل‌پیش‌بینی، غیرقابل‌کنترل، و بی‌نهایت منفی خودش، بااین‌وجود ممکن است که شناخت‌های پایدار را به چالش روبرو کند.با توجه به‌شدت رویداد، بازماندگان امکان دارد که قادر به تفسیر تجارب آسیب‌زای بی‌بدیل و غیرمعمول خودشان نباشند. بررسی‌های مقدماتی مقطعی[۴۷۰]نشان داده است که گروه‌های مختلفِ در معرض رویدادهای آسیب‌زا، شناخت‌های منفی پس از سانحه را نسبت به گروه‌های فاقد تجربه رویداد آسیب‌زا نشان داده‌اند. به‌طورکلی شناخت‌های ناکارآمد با ماهیت نا منعطف شان، باعث می‌شوند تا بازماندگان از رویدادهای آسیب‌زا جهان را به‌شدت خطرناک و ناامن و خود را نالایق تصور می‌کنند و ممکن است که نسبت به انجام فعالیت‌های روزمره‌ای که نگرش‌های آنان را تأیید نمی‌کنند، بی‌میل و به‌طور منظم از افکار و اعمال مرتبط با رویداد آسیب‌زا اجتناب می‌کنند طوری که زمینه آسیب‌پذیری بیشتری برای ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه و تداوم نشانگان آن وجود خواهد داشت(دِکِل، پِلِگ و سولومون، ۲۰۱۳). بااین‌حال، بازماندگان از تروما، بر اساس تجارب خود از رویداد برخی مواقع تحریف‌های شناختی را ایجاد می‌کنند که افکاری نادرست می‌باشند. مثلاٌ باور به این‌که جهان خطرناک و آن‌ ها افراد نالایقی هستند و به‌طورکلی باورهای منفی در مورد خود و دیگران دارند و بر همین اساس، پژوهش‌ها به رابطه بین رویدادهای آسیب‌زا(تروماتیک) و شناخت پس‌ازآن پرداخته‌اند به وجود افکار خود سرزنشی[۴۷۱] و گناه در مورد اقدامات انجام‌شده و انجام‌نشده در حین وقوع تروما در بازماندگان ازاین‌گونه رویدادها اذعان داشته‌اند(سُبِل، رسیک و رابالایس[۴۷۲]، ۲۰۰۹).
الگوهای نظری اختلال استرس پس از سانحه معتقدند که سوگیری‌ها در پردازش شناختی در تداوم نشانگان اختلال استرس پس از سانحه دخیل هستند. همبسته‌های شناختی اختلال استرس پس از سانحه را می‌توان به دو حوزه تقسیم کرد: ۱) کارکردهای شناختی عمومی، که هوش(مطالعات بر روی بزرگسالان و کودکان نشان داده است که بین هوش و شدت نشانگان اختلال استرس پس از سانحه قبل و بعد از وقوع رویداد آسیب‌زا همبستگی منفی و معکوس وجود دارد و شدت نشانگان این اختلال بر اساس هوش قابل پیش‌بینی گزارش‌شده است) و عملکرد در تکالیف غیر ظرفیتی[۴۷۳](افراد مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه در تکالیف نورو پیسیکولوژیکی مانند توانایی حفظ پایدار توجه، عملکرد حافظه فعال[۴۷۴]، کنترل مهاری در مقایسه با افراد سالم عملکردشان ضعیف‌تر بوده است) را شامل می‌شود و۲) سوگیری‌های شناختی یا تحریف‌هایی در پردازش اطلاعات هیجانی مانند سبک اسناد منفی به شیوه اسنادهای کلی، پایدار و درونی در افراد مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه و در تبیین چرایی وقوع رویداد آسیب‌زا به کار می‌برند؛ حساسیت اضطرابی یا ترس از هیجان‌ها[۴۷۵] و نشخوار ذهنی بالا (بومایه، ریس بروف و لانگ، ۲۰۱۲). در ادامه به معرفی چندین رویکرد مطرح درباره اختلال استرس پس از سانحه که در تبیین‌های خود جهت‌گیری شناختی دارند پرداخته می‌شود:
رویکرد پردازش اطلاعات به حافظه[۴۷۶]یکی از مهم‌ترین تبیین‌های نظری است که به‌طور گسترده‌ای برای درک چگونگی ذخیره و بازیابی اطلاعات به کار می‌رود. این عقیده که پردازش اطلاعات می‌تواند به دوطبقه مجزا تفکیک شود توسط رودیگر، ولدون و چالیس[۴۷۷]در سال ۱۹۸۹ بسط یافت. آن‌ ها پردازش اطلاعات را به دو مقوله یعنی پردازش ادراکی و پردازش مفهومی تقسیم کردند. بنابراین حافظه یک تکلیف[۴۷۸]یا یک رویداد می‌تواند در جهت بازیابی شاخصه‌های ساختاری ادراکی از رویداد و یا در جهت جنبه‌های مفهومی جایی که صرفاٌ بر معنای رویداد متمرکز است، سوگیری داشته باشد. پردازش مشتق از داده یا ادراکی به پردازش پایین به بالا از تصورات حسی یا خصوصیات ادراکی از قبیل شکل و ساختار محرک‌ها اشاره دارد. خاطرات نیرومند مشتق از مفهوم معمولاٌ به جنبه‌های فیزیکی یک رویداد مانند به یادآوری دیدن یک دوست، گفتگو با یک شخص مربوط می‌شود. پردازش ادراکی با جنبه‌های از حافظه ضمنی[۴۷۹]- یعنی نوعی از خاطرات که ممکن است به‌صورت غیرارادی به‌وسیله های سرنخ‌های ادراکی مانند رنگ‌ها و اشکال برانگیخته شوند و اغلب تکالیف سنجش حافظه ضمنی مانند تکمیل کلمه اساساٌ مبتنی بر پردازش ادراکی هستند- ارتباط دارد که این می‌تواند رفتار یک فرد را بدون آگاهی از حافظه متأثر سازد. بااین‌حال، ویژگی‌های مفهومی از حافظه برای بیان یک روایت کامل از تجربه[۴۸۰] ضروری هستند. پردازش مفهومی به پردازش بالا به پایین معطوف است، جایی که اطلاعات در مورد موقعیت یا محرک با بافتی[۴۸۱] که در آن اتفاق به وقوع پیوسته و به آن معنا می‌بخشد، ادغام می‌گردد. پردازش مفهومی از طریق بسط[۴۸۲] و سازمان‌دهی حافظه اتفاق می‌افتد. اطلاعات بافتی[۴۸۳] در مورد یک تجربه ممکن است که درکی از چرایی وقوع حادثه و معنای آن برای فرد را در برگیرد. پردازش مفهومی به‌صورت ارادی قابل‌ دسترس است و با دیگر خاطرات سرگذشتی ارتباط دارد. یک تکلیفی که عملکرد بیشتر در پردازش مفهومی را می‌طلبد، وقتی پیش خواهد رفت که به پردازش معنایی مانند بسط و یا ایجاد تداعی نیاز باشد. پس از وقوع یک تروما، در بازیابی اطلاعات تروما اغلب تصورات ادراکی و حسی کنار گذاشته می‌شوند. و غالباٌ افراد مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه نخواهند شد و نیازمند مداخلات درمانی نیستند. در مقابل افرادی که فقط جزئیات ادراک‌شده رویداد آسیب‌زا مانند نور و صدا را پردازش می‌کنند و در پردازش مفهومی ازجمله بسط و توجه به بافتی که رویداد در آن به وقوع پیوسته است با شکست مواجهه می‌شوند، استعداد ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه را خواهند داشت(هوپر[۴۸۴]، ۲۰۱۳).
در نظریه پردازش هیجانی[۴۸۵] که توسط فوآ و کُزاک(۱۹۸۶) مطرح‌شده است، پردازش هیجانی روندی است که در آن اطلاعات جدید بر اساس یک ساختار ترس موجود باهدف تغییر در واکنش‌های هیجانی ارائه می‌شوند. در این نظریه سه شاخصه وجود دارد که بر اساس آن می‌توان نشان می‌داد که پردازش هیجانی اتفاق افتاده است: ساختار ترس باید فعال گردد(به‌نحوی‌که در واکنش‌های فیزیولوژیک، اجتناب رفتاری، یا پریشانی ابرازشده مشهود باشد)؛ در خلال جلسات مواجهه یک کاهش در ترس وجود دارد و نهایتاٌ کاهشی در واکنش‌های اولیه به محرک‌های ترس در طول جلسات مشاهده می‌شود(بلوئت، زوالنر و فینی[۴۸۶]، ۲۰۱۴). نظریه پردازش هیجانی بر این فرض است که در کاهش نشانگان اختلال استرس پس از سانحه به فعال‌سازی مکرر یک شبکه ترس آسیب‌پذیرِ وابسته به رویداد تروماتیک نیاز است، همزمان با اطلاعات اصلاح‌کننده‌ای که فراهم خواهد شد، شبکه ترس و فراخوانی اضطراب کمتر تهدیدکننده می‌شود و نتیجه آن خاموش‌سازی است(رسیک، سوواک جونیدس، میچل و همکاران، ۲۰۱۲).
نظریه شناخت اجتماعی ِاختلال استرس پس از سانحه[۴۸۷] بر این‌که رویداد آسیب‌زا چگونه تفسیر می‌گردد و راهبرد مقابله گری اتخاذشده توسط فرد برای رسیدن دوباره به احساس تسلط و کنترل بر زندگی متمرکز است. نظریه‌های شناخت اجتماعی بیشتر به محتوای شناخت و تأثیری که شناخت‌های تحریف‌شده بر واکنش‌های هیجانی و رفتار دارند، توجه دارند. باهدف تطبیق دادن اطلاعات مربوط به رویداد آسیب‌زا با طرحواره های پیشین، افراد گرایش به انجام یک مورد یا بیشتر از موارد درونسازی یا جذب[۴۸۸](تغییر اطلاعات دریافت شده باهدف همخوانی یاورهای قبلی)، برونسازی یا انطباق[۴۸۹](تغییر باورها به‌اندازه کافی باهدف ترکیب شدن با اطلاعات جدید) و بیش برونسازی[۴۹۰](تغییر افراطی باورها درباره خود و جهان باهدف دستیابی به احساس امنیت و کنترل بیشتر ) رادارند. در یک الگوی شناختی- اجتماعی، ابراز عاطفی ضرورت دارد، ه به خاطر خوگیری بلکه برای تغییر مؤلفه‌های عاطفی رویداد که در حافظه ثبت‌شده‌اند(رسیک، مانسن و چارد، ۲۰۰۹ و ۲۰۱۴).
شناخت‌های ناکارآمد به دلیل ماهیت نا منعطف شان در پردازش صحیح اطلاعات تداخل ایجاد می‌کنند، در سال‌های اخیر به نقش آن‌ ها خصوصاٌ شناخت‌های مرکزی[۴۹۱] در مورد خود، دیگران و جهان در شکل‌گیری و تداوم نشانگان اختلال استرس پس از ضربه از سوی پژوهشگران و روان‌درمانگران توجه را به خود جلب کرده است. در همین راستا جانف-بولمن[۴۹۲] نظریه مفروضه‌های جهان درهم‌شکسته[۴۹۳] برای تبیین تأثیرات شدید ضربه(تروما) بر شناخت را مطرح کرد. بر اساس این نظریه، بازماندگان از رویدادهای تروماتیک در سه سطح شناختی دچار چالش می‌شوند: ابتدا، به‌جای اعتقاد به سخاوتمندی و خیرخواهی جهان، آن را مکانی تصور می‌کنند که وقایع بد در آن رخ می‌دهد و مردم در آن حمایت‌کننده قلمداد نمی‌شوند؛ دوم، به‌جای اعتقاد به معنادار و هدفمند بودن جهان، آن را مکانی ناعادلانه و غیرقابل‌پیش‌بینی می‌دانند که وقایع در آن بر اساس شانس رخ می‌دهد درنتیجه اتفاق‌های ناگوار ممکن است برای افراد خوب حادث شود؛ درنهایت ضربه به تهدیدی برای باور خود ارزشمندی بازماندگان از آسیب تبدیل می‌شود که به دنبال آن خود را بد، غیراخلاقی و سزاوار بدبختی در نظر می‌گیرند(دِکِل، پِلِگ و سولومون، ۲۰۱۳). بر اساس دیدگاه مفروضه‌های جهان درهم‌شکسته، رشد و تغییرات مثبت پس آسیبی از کشمکش‌های شناختی فرد برای برطرف سازی مفروضه‌های به چالش کشیده شده‌اش از جهان ناشی می‌شود که به دلیل آسیب متلاشی‌شده‌اند(جوزف، مورفی و ریگل، ۲۰۱۲). نظریه مفروضه‌های شکسته[۴۹۴] مدعی است که قرار گرفتن طولانی‌مدت در معرض رویدادهای آسیب‌زا طرحواره های شناختی اساسی افراد در مورد خود، دنیا، دیگران و خودشان را درهم می‌شکند(نیلسِن، تانجن، ایدیسوئه، مَتیسِن[۴۹۵] و همکاران، ۲۰۱۵).
یک رویکرد نسبتاٌ متفاوت برای توضیح اختلال استرس پس از سانحه، رویکرد کدگذاری دوگانه[۴۹۶] است که اعتقاد دارد این اختلال استرس پس از سانحه نوعی اختلال دوگانه‌ است که در آن، دو نظام مستقل در حافظه نقش دارند. نظام حافظه قابل‌ دسترس کلامی[۴۹۷] (VAM) خاطرات مربوط به تروما را، که در زمان وقوع آن به‌طور ناخودآگاه پردازش می‌شوند، کدگذاری و ثبت می‌کند، خاطراتی که فرد می‌تواند آن‌ ها را به‌صورت شفاهی یا کتبی بیان کند. این خاطرات ماهیت روایتی[۴۹۸]دارند و محتوای آن‌ ها، درواقع، اطلاعاتی درباره رویداد، محیط، و ارزیابی‌های شخصی از تجربه فرد است. این اطلاعات با سایر اطلاعات حافظه سرگذشتی ادغام می‌شوند و به‌آسانی می‌توان آن‌ ها را بازیابی کرد. نظام حافظه قابل‌ دسترس موقعیتی[۴۹۹](SAM)، درباره تروما اطلاعاتی را کدگذاری و ثبت می‌کند که بیش‌ازحد کوتاه بوده و به همین دلیل فرد نتوانسته است آن‌ ها را متوجه شود یا آگاهانه آن‌ ها را کدگذاری و ثبت کند(یعنی، وارد هشیاری او نشده‌اند). این اطلاعات بیشتر راجع به صداها، تصاویر، و واکنش‌های بسیار شدید بدنی در رابطه با تروما هستند. نظام قابل‌ دسترس موقعیتی از کد کلامی استفاده نمی‌کند و به همین دلیل بازگویی خاطرات آن به دیگران بسیار مشکل است و بسیاری اوقات، این خاطرات با دانش حافظه سرگذشتی ادغام نمی‌شوند. یادآوری خاطرات این نظام در اثر تجربه محرک‌های مشابه در محیط یا موقعیت آغاز می‌شود، یعنی خاطرات نظام قابل‌ دسترس موقعیتی از طریق برخی موقعیت‌های خاص قابل‌ دسترس هستند(و به همین دلیل آن را حافظه قابل‌ دسترس موقعیتی می‌نامند). خاطرات این نظام چون بسیار دقیق و انباشته از هیجان هستند و الزاماٌ با دانش حافظه سرگذشتی تلفیق نشده‌اند(یعنی، فرد متوجه نمی‌شود که این‌ها خاطرات رویدادی هستند که قبلاٌ برای او پیش‌آمده‌اند)، بازیابی آن‌ ها می‌تواند ناگهان به فرد این احساس را بدهد که در حال تجربه کردن مجدد آن رویداد است. به همین دلیل، گفته می‌شود که پس‌نگری‌ها(فلش بک‌ها) و کابوس‌های مربوط به تروما، محصول نظام حافظه قابل‌ دسترس موقعیتی هستند. در برخی تجربه‌های دیگر، فرد، بدون آن‌که بخواهد، تروما را به یاد می‌آورد و درعین‌حال آگاه است و می‌داند واقعه‌ای را به یاد می‌آورد که درگذشته روی ‌داده است. این نوع تجربه‌ها احتمالاٌ از آن دسته از خاطرات نظام حافظه قابل‌ دسترس موقعیتی ریشه می‌گیرند که تا حدی با دانش حافظه سرگذشتی ترکیب‌شده‌اند.
شواهد نوروپسیکولوژیک زیادی وجود دارند که وجود دو نظام جداگانه از حافظه، و ارتباط آن‌ ها با مراکزی در مغز را تأیید می‌کنند(در رابطه با ترس، این مرکز بادامه است). همچنین، شواهدی وجود دارند که با پیشگویی‌های نظریه کدگذاری دوگانه مطابقت دارند. برای مثال، نشان داده‌شده است که افراد مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه به هنگام توصیف خاطرات خود، دوره‌های پس‌نگری را با استفاده زیاد از جزئیات، خصوصاٌ جزئیات ادراکی، با ذکر بیشتر کلمه مرگ، استفاده زیاد از زمان حال و ذکر بیشتر ترس، درماندگی و وحشت توضیح می‌دهند. در مقابل، این افراد خاطرات عادی را با ذکر بیشتر هیجانات ثانویه، مثل احساس گناه و خشم، بر زبان می‌آورند. یافته‌ها این نگرش‌ها را تأیید می‌کنند که پس‌نگری‌ها، نتیجه اطلاعات حسی، واکنشی، و ذخیره شدن در نظام حافظه قابل‌ دسترس موقعیتی هستند(گنجی، ۱۳۹۲).
اهلرز و کلارک[۵۰۰](۲۰۰۰) یک الگوی شناختی را برای اختلال استرس پس از سانحه ارائه می‌کنند که در آن دو فرایند اساسی را که منجر به احساس تهدید کنونی می‌شوند معرفی می‌کنند:۱) تفاوت‌های اساسی در ارزیابی از تروما و یا پیامد آن و ۲) تفاوت فردی در ماهیت حافظه متعلق به رویداد و ارتباط آن با دیگر حافظه‌های سرگذشتی[۵۰۱]. تهدید ادراک‌شده همچنین مجموعه‌ای از واکنش‌های رفتاری و شناختی را برمی‌انگیزد که تمایل به کاهش تهدید و آشفتگی ادراک‌شده را در کوتاه‌مدت موجب می‌شوند. در شکل ۲-۱ خلاصه این الگوی شناختی نمایش داده‌شده است:
شکل ۲-۱: الگوی شناختی اهلرز و کلارک (۲۰۰۰) از اختلال استرس پس از سانحه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:19:00 ب.ظ ]




همان‌طور که پیش از این گفته شد بعد از جنگ برای بهبود وضع اقتصادی تغییرات ساختاری در جهت تعدیل قدرت بلامنازع دولت به وجود آمد. مشی ایدئولوژیک تعدیل شد. گسترش تجارت با شرکتهای آمریکایی چون کوکاکولا و رینولدز نمونه‌هایی از روابط اقتصادی جدید بود[۸۲۵]. ایران درصدد عادی سازی روابط با آمریکا و کاهش مخاصمه با اسراییل برآمد. اما به گفته «تکیه» میراث امام خمینی (ره) هنوز بر نهادهای قدرت مسلط بود[۸۲۶]. روابط ایران و آمریکا به دلیل اختلافات داخلی به‌طور اساسی دگرگون نشد. جناح‌های داخلی نسبت به تجدید روابط مشکوک و مردد بودند و آن را باعث وخامت اوضاع داخلی می‌دانستند[۸۲۷].
پایان نامه - مقاله - پروژه
آمریکا در این دوره با آزادسازی ۵۶۷ میلیون دلار از دارایی و پرداخت غرامت به خانواده شهدای هواپیمای ایرباس موافقت کرد[۸۲۸]. عراق به عنوان کشور متجاوز به رسمیت شناخته شد[۸۲۹]. وزیر امور خارجه ایران در مورد حضور نیروهای آمریکایی اعلام کرد: «در شرایطی که راه‌حلی برای تضمین امنیت در منطقه وجود ندارد نمی‌توان گفت که بیگانگان نباید در منطقه وجود داشته باشند»[۸۳۰]. رابطه ایران و آمریکا بعد از انقلاب ریشه در هویت برساخته گروه‌ها و طبقات دارد. آنها آمریکا را به عنوان سمبل زور و چپاول و فساد می‌شناختند. آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب موضوع تهاجم فرهنگی را مطرح کرد و روابط با آمریکا را پرهزینه می‌دانست. ایشان معتقد بود که آمریکا برای جوانان ایرانی در زمینه روابط اجتماعی و فرهنگی مدل سازی می‌کند. ناطق نوری رییس مجلس نیز با تأیید صحبت‌های رهبر انقلاب با اشاره به گسترش استعمار قدیم در شکل جدید ضرورت مبارزه با فساد و نظارت بر ماهواره و شبکه‌های ارتباطی را متذکر شد. جناح عمل‌گرا و هاشمی‌رفسنجانی بر تفکیک روابط اقتصادی و سیاسی، همچنین قدرت و استحکام هویت ایرانی در مقابل نفوذ هویت‌های غربی تأکید داشتند. هاشمی‌رفسنجانی با گروه‌های دیگر بر سر خوداتکایی و انزوا در روابط بین‌الملل اختلاف داشت[۸۳۱].
هاشمی‌رفسنجانی خود شخصا برای حل مشکل گروگان گیری در لبنان که در سال ۱۹۸۸صورت گرفته بود پیش قدم شد. وی روش آمریکا در قبال ایران را ستود و اعلام کرد در صورتی که آمریکا روش خصمانه خود را تغییر دهد، ایران نیز مواضع خود را تغییر می‌دهد[۸۳۲]. همزمان ایران از گروه‌های جهادی اسلامی حمایت می‌کرد و اسرائیل را محکوم و از لبنان و سوریه و حزب‌‌ الله پشتیبانی می‌کرد. از سوی دیگر صادرات آمریکا که در سال ۱۹۸۹ تقریباً صفر بود، در سال ۱۹۹۳ به یک میلیارد دلار رسید. در اوایل دهه ۱۹۹۰ شرکت‌های نفتی آمریکا چهار میلیارد دلار نفت از ایران خریداری کردند[۸۳۳]. به فاصله کوتاهی آمریکا اولین خریدار نفت ایران شد و حجم مبادلات دو کشور به سه میلیارد دلار در سال رسید، ولی هیچ گاه حضور سرمایه و فن‌آوری آمریکا در ایران محقق نشد. بیشتر مبادلات اقتصادی به صورت تجاری و سنتی باقی ماند[۸۳۴].
با اعمال مهار دوجانبه فرصت‌ احداث خطوط لوله نفت در آسیای مرکزی و قفقاز، مشارکت در فعالیت‌های اقتصادی منطقه‌ای و عضویت در سازمان‌های سیاسی و اقتصادی جهانی مسدود شد[۸۳۵]. میان آیت الله خامنه‌ای رهبر انقلاب و هاشمی‌رفسنجانی رییس‌جمهور به صورت تاکتیکی و نه اساسی، بر سر موضوعاتی چون نحوه برخورد با آمریکا اختلاف‌نظر وجود داشت. آنها نماینده گروه‌های مختلف اجتماعی بودند. رهبر معظم انقلاب سیاست آمریکا به خصوص در ارتباط با صلح خاورمیانه را محکوم می‌کرد، ولی هاشمی‌رفسنجانی با ملاحظه بیشتر صحبت می‌کرد[۸۳۶]. از نظر تکیه سخنرانی “رهبر معظم انقلاب آیت‌الله خامنه‌ای” در رابطه با مخاطرات سرمایه‌گذاری خارجی و فساد و خسارات ناشی از نفوذ فن‌سالاران غرب زده و فرسایش ارزش‌های اسلامی همچنین نحوه برخورد با مخالفان در داخل و خارج و به دنبال آن طرح دادگاه میکونوس توسط گروه‌های مذهبی، تأثیر مستقیمی بر روی سیاست خارجی و روابط ایران با غرب گذاشت[۸۳۷]. موحدی ساوجی از نمایندگان با نفوذ جناح راست و نزدیک به بازار در مجلس شورای اسلامی اعلام کرد، تغییرات عمده‌ای در سیاست خارجی ایجاد نخواهد شد.
وی تاکید کرد که به رسمیت شناختن فلسطین و قطع رابطه با اسراییل ربطی به دولت‌ها ندارد. وی در مورد رابطه با آمریکا گفت «ما به عنوان ایرانی و مسلمان، با توجه به تحولات بعد از انقلاب عقب گرد نخواهیم کرد. بازگشت سلطه آمریکا تحت هر عنوانی مجاز نیست»[۸۳۸]. ناطق نوری نیز اعلام کرد روابط گذشته با اروپا و همسایگان تداوم می‌یابد ولی روابط با آمریکا و اسرائیل تغییری نخواهد کرد[۸۳۹]. رابطه با آمریکا و نفوذ روشنفکران غرب زده از سوی ائمه جمعه و فقهای شورای نگهبان، رییس قوه قضائیه و نمایندگان عضو هیأت‌های مؤتلفه اسلامی به شدت تقبیح شد[۸۴۰]. گروه‌های سنتی تشکیل‌دهنده جناح راست که مدت‌ها به دنبال دسترسی به قدرت بودند، از این شرایط حداکثر استفاده را کردند. عدم رأی اعتماد به محسن نوربخش به عنوان وزیر اقتصاد باعث شد تا دولت برای حفظ وجهه بین‌المللی خود وی به عنوان معاون اول رییس جمهور معرفی کند. ‌هاشمی‌رفسنجانی به دنبال به‌کارگیری افرادی بود که توانایی تعامل با محیط بین‌الملل را برای پشت سر گذاشتن بحران مالی داشته باشد. لذا بر حفظ فن‌سالارانی مانند نوربخش، عادلی و روغنی زنجانی تأکید می‌کرد. در داخل سیاست‌های تعدیل به خاطر مخالفت روحانیون، بازار و طبقات پایین جامعه به تثبیت تبدیل شد. در سال ۱۳۷۳ تعهدات کشور به ۳۴ میلیارد دلار و ۲۰ میلیارد دلار بدهی معوق رسید[۸۴۱].
تک نرخی کردن ارز به دلیل فشار گروه‌های اجتماعی، ساختار غیرتولیدی، افزایش رانت و قاچاق ارز و موقعیت مبهم بین‌المللی با شکست مواجه شد[۸۴۲]. برای اصلاح ساختار اقتصادی سیاست خارجی ارزشی ایران نمی‌توانست به صورت اساسی تغییر کند. هاشم پسران معتقد است. بدون اصلاح تجارت خارجی و نرخ ارز اصلاح ساختاری غیرممکن بود. این دو نیز به درآمد نفت و کیفیت سیاست خارجی مربوط می‌شد[۸۴۳]. اصلاحات ساختاری توسط فن‌سالاران در داخل باعث شد تا اصول‌گرایان به نیات و اهداف آنها در زمینه تحریف ماهیت سیاسی و اقتصادی انقلاب شک کنند»[۸۴۴]. «سازمان برنامه به اقتصاد بازار، خصوصی‌سازی، تجارت آزاد و دولت حداقل و تنش‌زدایی در سیاست خارجی معتقد بود. ‌هاشمی‌رفسنجانی اعتقاد به تنش‌زدایی داشت، اما نتوانسته بود از عهده اجرای آن برآید. بسیاری از دولت‌های اروپایی که در ابتدای دولت ایشان قصد گسترش همکاری‌ها را با ایران داشتند، منصرف شدند. ستاد تنظیم بازار برای کنترل اقتصاد کشور ایجاد شد[۸۴۵].
دولت از سوی گروه‌های مخالف به نادیده گرفتن عدالت اجتماعی متهم شد. مخالفان این وضعیت را امتیاز دادن به سرمایه‌داران و باز گذاشتن دست صاحب سرمایه تعریف می‌کردند[۸۴۶]. بحث مخالفت با به‌کارگیری آنتن‌های ماهواره‌ای توسط مجلس، قوه قضائیه شورای نگهبان، همچنین مخالفت با توسعه فروشگاه های زنجیره‌ای در همین چارچوب بود. جفری کمپ معتقد است بعد از شکست برنامه تعدیل اقتصادی، عمل گرایی تضعیف شد. ایران روابط نظامی خود را با شرق گسترش داد و در سال ۱۹۹۲ دو میلیارد دلار خرید تسلیحاتی از روسیه انجام داد[۸۴۷].
تفسیر راست مدرن و راست سنتی از منافع ملی در مورد روند تنش‌زدایی در سیاست خارجی، انطباق با روند‌های جهانی شدن بر سر برنامه اول از این جا آغاز شد. بر سر تعهدگرایی و تخصص‌گرایی اختلاف وجود داشت. کارگزاران پیشرفت و توسعه اقتصادی را با جمع شدن قدرت در دست گروه‌های سنتی قابل جمع نمی‌دانستند[۸۴۸]. گروه‌های مذهبی در ایران بعد از فرو پاشی شوروی با توجه به اینکه قادر به حل مشکلات با آمریکا نبودند برای خنثی کردن فشار آمریکا و ایفای نقش مؤثر منطقه‌ای از دو راه اقدام کردند. نخست به کشورهایی مانند چین و روسیه نزدیک شدند و دوم به نقش سازمان ملل در جهت هماهنگی با نظام بین‌الملل توجه داشتند[۸۴۹].
‌هاشمی‌رفسنجانی در سال ۱۳۷۵ بر اهداف اهداف مهم مانند استمرار خط امام(ره)، حفظ و تقویت ارزش‌ها، عمران و آبادانی کشور، قطع وابستگی، تأمین استقلال، توسعه علوم و فنون، تأمین رفاه و آزادی مطبوعات تأکید کرد[۸۵۰]. با گسترش روابط اقتصادی سیاست‌های ایدئولوژیک هم متأثر از فشار طبقات سنتی تداوم داشت. «کنت پولاک» ویژگی سازندگی را قدرت داشتن تندروها خارج از دولت، چندگانگی فرهنگ سیاسی، همراهی مقام معظم رهبری با دولت در مسایل اقتصادی و داخلی و با گروه‌های مذهبی در سیاست خارجی می‌داند[۸۵۱]. با افزایش فشارها ‌هاشمی‌رفسنجانی با تأکید بر شکست سیاست‌های آمریکایی «گفت اگر مسلمانان به مسایل مشترک بپردازند، مشکلات دنیای اسلام حل می‌شود. اگر مسلمانان بدون جنگ با نفت بخواهند می‌توانند فلسطین را پس بگیرند»[۸۵۲].
همزمان گزارش رئیس سیا به کنگره در مورد فعالیت سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات ایران برای نفود و احیای اسلام بنیاد‌گرا در اروپا و احتمال دخالت ایران در انفجار «برج الخبر» در عربستان نیز منتشر شد[۸۵۳]. به نوشته رسانه‌های غربی ‌هانی عبدالرحیم ضایغ تبعه عربستان که توسط اف بی‌ای دستگیر شده بود به دست داشتن ایران در بمب گذاری در این برج اعتراف کرده بود ولی سندی در این زمینه ارائه نشد[۸۵۴]. دولت قصد بهبود وضعیت بین‌المللی خود را داشت، همزمان سعی در تأمین اهداف ایدئولوژیک به صورت منطقی داشت ولی از سوی گروه‌های مذهبی تحت فشار بود. ساختار ضعیف اقتصادی را بر شدت موانع می‌افزود. راهبرد توسعه درون‌‌زا و اصلاح ساختار هیچ‌گاه به صورت جدی و توأم با شناخت دقیق مورد توجه کلیه نیروهای داخلی قرار نگرفت. امکانات محیط داخلی و شرایط بین‌المللی به صورت علمی مورد مطالعه قرار نگرفت.
در حالی که آمریکا «رفسنجانیسم» را تعدیل در سیاست داخلی و خارجی ایران می‌دانست، از سیاست‌های آرمانگرایانه برای فشار بر سیاست خارجی ایران استفاده می‌کرد. به این بهانه در انجام سرمایه‌گذاری‌های خارجی در ایران کارشکنی می‌کرد[۸۵۵]. ایران برای توسعه ایفای یک نقش مطلوب در اقتصاد بین‌الملل و تحکیم روابط با این نظام را در اولویت سیاست خارجی خود قرار داد ولی این کار به دلیل ضعف مدیریت اقتصادی، ضعف کارآفرینی صنعتی، توسعه اقتصاد زیرزمینی، فقدان امنیت اقتصادی و سیاسی و تضاد ایدئولوژیک به کندی پیش ‌رفت. آمریکا با دادن امتیازات محدود مانند ارائه کالاهای مورد نیاز قصد تحریف ساختار اقتصادی و اجتماعی ایران را داشت. از سال ۱۳۷۱تمام درخواستهای وام ایران با مشکل مواجه شد[۸۵۶].
در این شرایط ۱۲ میلیارد دلار تعهد ارزی برای کشور باقی مانده بود. ذخایر ارزی کشور دویست میلیون دلار بود. لذا باید از طریق افزایش درآمد دولت و منابع خارجی عمل می‌شد. تماس با بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول به صورت رسمی انجام شد[۸۵۷]. لازمه دریافت اعتبار هماهنگی روابط سیاسی و سیاست‌های اقتصادی ایران با نظام بین‌الملل بود. این موضوعی نبود که به سرعت عملی شود و به سال دوم برنامه موکول شد. بحران اعتبارات به دلیل انباشتگی سررسید پرداخت اعتبارات، افزایش ریسک ایران و افزایش نرخ بهره بین ۱۰ تا ۱۵ درصد و انعکاس جهانی آن بود که اعتبار بین‌المللی ایران را زیر سؤال برد. در این زمان بنگاه‌هایی چون بنیاد مستضعفان داوطلب خرید شکر و روغن بدون انتقال ارز می‌شدند. ‌وجه دوم بحران ایران اعتبار سیاسی بین‌المللی بود. بزرگنمایی بحران به مناسبات سیاسی ایران با جهان خارج برمی‌گشت. با طرح تحریم ایران به خاطر مسایل بوسنی و دادگاه میکونوس و انفجارات عربستان روابط ایران پرتنش شد. فشارهای سیاسی زیادتر شد. با این مسایل ابعاد بحران بدهی از ۵۰ درصد به ۱۰۰ درصد رسید. بیمه‌ها قطع شد. مذاکرات برای زمانبندی بدهی‌ها به دلیل سیاسی سخت‌تر شد. بانک جهانی اعتباردهی به ایران را قطع کرد. رشد اقتصادی در برنامه دوم کاهش پیدا کرد. مذاکره با ایرانیان خارج از کشور برای ورود به صنایع فولاد، سیمان و اتومبیل‌سازی، به شکست انجامید[۸۵۸]. مشکلات اقتصادی داخلی و خارجی ایران به‌تدریج افزایش یافت. افزایش بی‌حساب بدهی‌ها به خاطر واردات، نامشخص بودن جایگاه بخش خصوصی و تبدیل دولت به بزرگترین سرمایه گذار و اشتغال زاید بود[۸۵۹]. به گفته نوربخش اصلاحات اقتصادی در اثر فشار مجلس به نتایج ملموسی نرسید و باعث شد تا موضع فعال هاشمی به موضع انفعالی تبدیل شود[۸۶۰].
در سراسر دهه ۱۹۹۰ آمریکا با معرفی ایران به عنوان تهدید اصلی صلح و امنیت منطقه‌ای در قالب سیاست «مهار دو جانبه» به تقویت سیستم‌های نظامی و حمایت از رژیم‌های وابسته در جهت حفظ وضع موجود در منطقه تلاش کرد[۸۶۱]. تهدید تروریسم اسلامی را جایگزین تهدید شوروی شد. برگزاری کنفرانسی با حضور گروه‌های جهادی فلسطینی در مقابل کنفرانس مادرید یکی از دلایل تحریم بود[۸۶۲]. در مارس ۱۹۹۵ قرارداد یک میلیارد دلاری شرکت کونوکو با تلاش لابی اسرائیل لغو شد[۸۶۳].
توافق ترکیه، آذربایجان و گرجستان با حضور بیل کلینتون برای ایجاد خط لوله باکو ـ تفلیس ـ جیحان به معنای پیروزی آمریکا و شکست ایران و روسیه در این زمینه بود[۸۶۴]. بر اساس قانون داماتو دولت‌هایی که ایران را یاری می‌کردند مورد تحریم قرار می‌گرفتند، ولی دولت آمریکا در بعضی مواقع به دلیل تعدیل قیمت نفت از اجرای آن جلوگیری می‌کرد[۸۶۵]. آمریکا اعلام کرد «ایران و عراق ثابت کردند که هیچ کدام قابل اعتماد نیستند و درصدد برآمد تا با مذاکرات دیپلماتیک اروپا و ژاپن را به تحریم ایران متقاعد سازد»[۸۶۶]. آمریکا وام پرداختی ژاپن را با ارائه اطلاعات گسترده جاسوسی به تعویق انداخت[۸۶۷]. مؤسسات جهانی شرایط سختی را برای اعطای وام ایران اعمال کردند[۸۶۸]. تا قبل از شروع تحریم ایران روابط اقتصادی خود در زمینه انرژی و واردات کالا با آمریکا گسترش داد. تا سال ۱۳۷۳ آمریکا پنجمین صادرکننده کالا به ایران شد. از ۴میلیارد مبادلات بازرگانی به میزان ۲/۱میلیارد دلار کالا به ایران فروخت و بقیه را به صورت کالا‌های نفتی از طریق شرکت‌های آمریکایی اکسون، کالتکس، کازمو و موبیل از ایران خریداری و به سایر کشورها می‌فروخت. از سوی دیگر ایران را به واردات کالاهای مصرفی تشویق کرد و با افزایش پرداختهای کوتاه مدت نقدی، باعث ایجاد بحران بدهی و فرسایش اقتصاد ایران و ایجاد مشکل در ارائه اعتبار از سوی اروپا و ژاپن شد[۸۶۹].
در حاشیه اجلاس نفت و گاز خاورمیانه در اصفهان در اواسط دهه ۱۳۷۰، هیأت ایرانی و آمریکایی با هم ملاقات کردند. ولی هر دو طرف منتظر تحولات آینده در کشور مقابل بودند[۸۷۰]. در این شرایط رشد سرمایه‌گذاری خارجی در کشور منفی و ایران با خروج سرمایه مواجه بود[۸۷۱]. بین سال‌های ۱۳۶۴-۷۴ سالانه ۴۷ میلیون دلار از کشور خارج شد[۸۷۲]. نرخ تشکیل سرمایه ثابت خارجی در ایران ۲ درصد و در جهان ۳/۱۲ درصد بود[۸۷۳]. میانگین جذب سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی در ایران در سال‌های ۱۹۹۷-۱۹۹۲ ۵۲ میلیون دلار در سال بود[۸۷۴]. مجموع سرمایه وارد شده به ایران در دهه ۱۹۹۰ سه میلیارد دلار بود، که در صنایع نفت و گاز بود. میزان فرار سرمایه در سال‌های ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۴ سالانه حدود ۸ میلیارد دلار بود[۸۷۵]. ایران برای شکستن تحریم مجبور به امضای قرارداد در قالب بیع متقابل و اعطای امتیازات غیرملی به شرکت‌های توتال، پتروناس، مالزی و رویال داچ شل انگلیس شد[۸۷۶]. قانون تشدید فشارها بر علیه ایران نیز به موجب قانون ضدتروریستی ۱۹۹۶ کنگره آمریکا تصویب شد[۸۷۷].
روابط جمهوری اسلامی ایران در برابر اروپا
اروپا در این دوران در روابط خود با ایران با نوعی معما روبه‌رو بود. از نظر آنها ایران معیارهای حقوق بشر را رعایت نمی‌کرد و افکار عمومی اروپا آن را نمی‌پذیرفت. آمریکا با گفتگوی اروپا مخالف بود. فتوای سلمان رشدی برقرار بود و تأثیر تحریم‌ها اندک، از نظر اروپا ایران تهدید محسوب نمی‌شد. روابط اقتصادی با ایران برای اروپا مهم‌تر از حقوق بشر بود. از این رو گفتگوی انتقادی طرح شد. اروپا سعی در جلوگیری از گرایش گروه‌های مذهبی به سمت بنیادگرایی داشت. روابط ایران و اروپا از ۱۹۹۲ متأثر از گسترش طبقه متوسط و نیازهای توسعه صنعتی بود. مسایلی چون قتل بختیار به روابط دو طرف ضربه زد به هنگام توسعه روابط با اروپا به یک مرتبه کارشکنی‌هایی در داخل صورت می‌گرفت[۸۷۸]. از نظر اروپا تغییرات اقتصادی ـ اجتماعی زمینه تغییرات سیاست خارجی را فراهم کرد. اروپا سعی در تقویت تحولات اجتماعی ایران داشت[۸۷۹]. هدف گفتگوی انتقادی تلاش در جهت تغییر رفتار ایران و تقویت نیروهای جدید بود. گفتگو در زمینه حقوق بشر، فتوای قتل سلمان رشدی، مخالفت ایران در مقابل صلح اعراب و اسرائیل بود. اگرچه این سیاست‌ها نتایج محدودی داشت ولی باعث تغییر ساختاری در ایران بود. این فرایند با قتل مخالفان کرد در سال ۱۹۹۷ و تشویق آمریکا با تحریم اقتصادی مواجه شد. اولویت اولیه اتحادیه اروپا بر روی مسایل داخلی ایران و بعد بر روی مسایل منطقه‌ای بود[۸۸۰].
در این شرایط گفت‌‌وگوی انتقادی آغاز شد و مناسبات سیاسی در سطح سفرا ارتقا یافت. ایران در موضع‌گیری‌های ایدئولوژیک مانند سلمان رشدی از خود انعطاف نشان داد و زمینه برای مشارکت اروپا در بازسازی اقتصادی ایران فراهم آمد. ایران به چهارمین صادرکننده نفت به اروپا تبدیل شد. تا سال ۱۳۷۱، ۶۰ درصد از واردات ایران از آلمان، ایتالیا، فرانسه و انگلیس انجام می‌شد. اروپا با در دست داشتن ۴۰ درصد از تجارت ایران شریک درجه یک ایران بود. اروپا ضربه‌گیر ایران در مقابل آمریکا بود و زمینه حضور ایران در نهادهای بین‌المللی و تهیه ملزومات اقتصاد تولیدی را فراهم می‌کرد. در واقع فشارهای آمریکا تأمین منافع اقتصادی اروپا را به دنبال داشت[۸۸۱].
صادرات صنعتی کشور از ۷۶ میلیون دلار در سال ۱۳۶۸ به ۷۵۰ میلیون دلار در سال ۱۳۷۵ رسید[۸۸۲]. مجوز ایجاد ۷۵۰ واحد خدمات فنی و مهندسی صادر شد. ایران قادر بود که حدود ۵۰ درصد توان صنعت ریخته‌گری خود را به صادرات اروپا اختصاص دهد[۸۸۳]. ضمانت‌نامه بانکی جای وثیقه سنگین ملکی برای صادرات به اروپا را گرفت[۸۸۴]. در سومین نمایشگاه صنعت برق با حضور شرکت‌های خارجی در جهت صادرات آسانتر با اروپایی توافقاتی حاصل شد[۸۸۵]. تولید برق از ۶۷۷۸مگاوات در ابتدای سال ۱۳۶۷به ۲۰۲۶۰مگاوات در سال ۱۳۷۵رسید. بخش عمده این اقدامات به خاطر واگذاری امور به بخش خصوصی و هماهنگی و همکاری با این بخش در همکاری با کشورهای اروپایی بود[۸۸۶]. در سال ۱۳۷۶ با برگزاری نمایشگاه بین‌المللی تهران ۶۵ شرکت انگلیس، ۷۵ شرکت آلمانی و شرکت توتال به همراه ۱۲ شرکت فرانسوی حضور داشتند. شرکت آلمانی کروپ و شرکت ژاپنی هوندا نیز حضور داشتند[۸۸۷].
رویکرد عمل‌گرایی باعث شد تا قبل از احضار سفرای اروپایی، تحریم اقتصادی از جانب آمریکا به شدت محکوم شود. از نظر کمیسیون اروپا قانون جدید خلاف مقررات سازمان تجارت جهانی بود[۸۸۸]. وزیر خارجه ایتالیا خواستار گسترش روابط شد. در مقابل دولت کلینتون ضمن رد سرنگونی دولت ایران، تحریم را در جهت تغییر رفتار ایران دانست و اعلام کرد آمریکا آماده گفت‌وشنود با ایران است. اروپا در اجلاس جهانی اقتصاد اعلام کرد که از تحریم آمریکا بر علیه ایران تبعیت نخواهند کرد[۸۸۹]. اتحادیه صنایع آلمان تحریم اقتصادی آمریکا را مورد انتقاد قرار داد[۸۹۰]. وزیر امور خارجه فرانسه در سفر وارن کربستوفر به اروپا برای جلب‌نظر اروپاییان، وجود اختلاف میان دو کشور در این مورد را تأیید کرد[۸۹۱].
از سوی دیگر در داخل نیز عدم توازن در اهداف، نبود دیدگاه انتقادی به سیاست خارجی، کمبود دیپلمات‌های حرفه‌ای، ناهماهنگی میان مراکز تأثیرگذار از موانع توسعه روابط با اروپا بود. مواضع رییس‌ قوه قضائیه ایران در اتریش، روسیه و کویت برخلاف سیاست‌های دولت، مداخله در امور داخلی ترکیه، سخنرانی سفیر ایران در آن کشور و فشار لائیک‌ها بر دولت اربکان، باعث بحرانی شدن روابط ایران و اروپا شد[۸۹۲]. انتشار شایعات ایجاد شبکه هواداران مسلمان ایران متشکل از مسلمانان ترکیه و بوسنی در ایتالیا و اروپا و سفر پنهانی رییس بنیاد مستضعفان به ایتالیا حساسیت اروپا در زمان قتل کردها را افزایش داد[۸۹۳]. خبرهایی در رسانه‌های خارجی منتشر شد که کاردار ایران در ترکیه و ایتالیا هدایت امور اطلاعاتی مربوط به قتل مخالفان را به عهده دارد[۸۹۴]. رویکرد عمل‌گرایی همراه برخورد با مخالفان مانند دستگیری و مرگ علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، پخش برنامه هویت علیه روشنفکران، سرکوب جمعیت دفاع از آزادی در سال ۱۹۹۰ از نظر اروپاییان نشان داد که با وجود حرکت دولت به سمت عقلایی شدن سیاست خارجی با اصول‌گرایی و محافظه‌کاری گره خورده است.[۸۹۵]
انگلیس در موضوع جزایر ایرانی به نفع امارات موضع‌گیری کرد[۸۹۶]. سیاست عمل‌گرایی تا حدودی باعث تعدیل موضع گیری انگلیس شد و با وجود قانون داماتو، شرکت نفتی شل به حضور خود در ایران ادامه داد[۸۹۷]. قبل از تیره شدن روابط با اروپا «کلاوس کینکل» تحریم آمریکا را مداخله در امور داخلی ایران و اروپا و غیرقابل پذیرش دانست. قطع روابط اقتصادی به ضرر آلمان بود چون این کشور ۵/۱ میلیارد دلار کالا به ایران صادر می‌کرد که ۱۵ هزار شغل در آلمان ایجاد می‌کرد[۸۹۸]. وزیر خارجه آلمان روابط ترکیه و ایران به نفع جهان اسلام دانست. وی گفت دیدار نخست وزیر ترکیه از تهران نباید فاجعه نیست و غرب حق ندارد در مورد رابطه آنکارا و تهران تعیین تکلیف کند[۸۹۹]. در ادامه بیست و دومین نمایشگاه بین‌المللی تهران به عنوان بزرگترین همایش صنعتی بازرگانی خاورمیانه برگزار شد. آلمان بزرگترین شرکت‌کننده بود ترکیب کالاهای مبادله شده در نمایشگاه بیشتر سرمایه‌ای و صنعتی بود[۹۰۰].
اطریش برای تامین هزینه صادرات با پنج بانک ایران در راستای موافقت ۴۲بانک آلمانی برای دادن وامهای بلندمدت موافقت‌نامه اقتصادی ‌امضا کرد[۹۰۱]. در سال ۱۳۷۵ هشت طرح صنعتی با سرمایه ۲۷۰ میلیون دلار توسط شرکت‌هایی از ژاپن، آلمان و بوسنی در رشته‌های مختلف در دست اجرا بود[۹۰۲]. در همین دوره پرواز مستقیم بین تبریز، آلمان، هلند و انگلیس برقرار شد که کالاهایی از قبیل میوه، خشکبار منسوجات سبزی را به اروپا حمل می‌کرد[۹۰۳]. با امضای قراردادی میان ایران و سه کشور آلمان، اسپانیا و پرتغال، ۵/۶ میلیون دلار از تولیدات فولاد صادر شد که نسبت به سال قبل ۴۵ درصد رشد داشت. تولیدات داخلی ایران به دلیل استاندارد ایزو ۹۰۰۱ به اروپا صادر می‌شد. شرکت مرسد بنز آلمانی و پژو فرانسه خریدار محصولات فلزی بودند[۹۰۴]. از ابتدای ۱۳۷۲ تا نیمه اول آبان ۱۳۷۷ ۶۵ طرح با حجم سرمایه‌گذاری بالغ بر دو میلیارد دلار به تصویب رسید که کشور‌های اروپایی ۶/۱ میلیارد دلار از آن را به خود اختصاص دادند[۹۰۵]. از ۱۳۷۵به این سو سرمایه‌گذاری خصوصی و دولتی مورد نیاز به منظور ایجاد فرصت‌های شغلی در حدود نصف سرمایه‌گذاری پیش از انقلاب است[۹۰۶]. آلمان در حالی که می‌خواست ایران به رعایت حقوق نویسندگان، اقلیت‌های مذهبی، عدم اقدام به کشتن سلمان رشدی پایبند باشد، به دنبال تأمین منافع اقتصادی آلمان نیز بود[۹۰۷]. در نتیجه تیرگی روابط سیاسی، روابط اقتصادی به پایین‌ترین سطح خود رسید[۹۰۸].
روابط ایران با فرانسه با گسترش مناسبات دو کشور و حضور هیأت فرانسوی در سال ۱۳۶۷ بهبود یافت. فرانسه مسعود رجوی را از آن کشور اخراج کرد. با میانجیگری ایران با حزب الله چند گروگان فرانسوی آزاد شد. مدتی بعد در آستانه سفر میتران به ایران بختیار به قتل رسید. فرانسه خواهان بازگشت سرحدی‌زاده کارمند سفارت ایران در پاریس شد. بعد از برگزاری داد گاه روابط دو کشور بهبود یافت. با روی کار آمدن شیراک وی مخالفت خود را با انزوای ایران آغاز و هاشمی‌رفسنجانی از این موضوع حمایت کرد. مجددا ماجرای سلمان رشدی روابط دو کشور را تیره کرد ماجرای میکنوس باعث شرکت فرانسه در جبهه ضدایرانی شد. با وجود این شیراک با تحریم به دلیل افراطی شدن و قدرت گرفتن گروه‌های مذهبی مخالف بود. فرانسه ایران را به عنوان بزرگترین قدرت منطقه قبول داشت و در ایجاد توازن میان اروپا و آمریکا نقش داشت[۹۰۹]. بخش خصوصی ایران و شرکت رنو فرانسه در منطقه آزاد کیش اقدام به تولید خودرو کرد[۹۱۰]. سرمایه‌داری صنعتی دولتی در حال رشد از عوامل مؤثر بر روابط ایران با فرانسه بود.
ایران و ایتالیا موافقت‌نامه‌ای حق استفاده از دانش فنی تولید فولاد به روش قائم را امضا کردند[۹۱۱]. طی سال ۱۹۹۶ ۷۲۰ میلیون دلار کالا از ایتالیا به ایران صادر شده که نسبت به سال قبل ۴۰ درصد افزایش داشت[۹۱۲]. پس ماجرای میکونوس سفیر ایتالیا بلافاصله به ایران بازگشت و یونان اصلا سفیر خود را احضار نکرد و اتحادیه اروپا به مرخصی چهارده روزه سفرا اکتفا کرد[۹۱۳]. عدم شناخت و فقدان فعالیت‌های تبلیغی از مشکلات حضور اقتصادی ایران در بازارهای جهانی بود. ایران در هیچ کدام از سفارتخانه‌های خود در خارج از کشور وابسته بازرگانی نداشت[۹۱۴].
در سال ۱۹۹۰ ایران بالغ بر ۱۰ میلیارد دلار با کشورهای عضو سازمان توسعه و همکاری اروپا[۹۱۵] روابط تجاری داشت. ایران سومین شریک این سازمان در بین کشورهای خاورمیانه بود. این روابط با سیاست آزادسازی اقتصادی هماهنگی داشت. واردات ایران از کشورهای عضو سازمان در سال ۱۹۸۹ نسبت به سال قبل از آن ۳/۷۲ درصد افزایش ‌داشت. در سال ۱۹۹۰ نیز ۲/۷۶ درصد از واردات ایران از جهان صنعتی تأمین می‌شد. کشورهای سازمان توسعه و همکاری اروپا صادرات خود به ایران را در سال‌های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱ دو برابر یعنی بالاتر از میزان صادرات قبل از انقلاب رساندند[۹۱۶]. تجارت ایران با دنیای خارج از ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۶برابر با یک درصد و صادرات غیر نفتی بین سال‌های ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۵ دچار رکود بود[۹۱۷]. یکی از عوامل ضعف صادرات غیرنفتی عدم ثبات قوانین بود[۹۱۸]. بافت صادرات و واردات و همچنین کشورهایی که عمدتاً طرف تجاری خارجی با ایران بوده‌اند نشان می‌دهد که علی‌رغم تحولات در ساختار اقتصادی و اجتماعی ایران قادر نبود اهداف ایدئولوژیک خود را که رهایی از وابستگی به کشورهای غرب بود تحقق بخشد. این امر عمدتاً ناشی از ضعف جایگاه تولید، فرهنگ کارآفرینی، بی‌ثباتی نهادی و نامناسب بودن قوانین و عدم موفقیت دولت در اصلاح نهادی ساختار اقتصادی و اجتماعی همچنین ناخشنودی اروپا از سیاست خارجی ایدئولوژیک و ارزشی بود.
در این دوران بخش خصوصی در شرایط سخت سیاسی یک ابزار دیپلماسی برای توسعه روابط خارجی درآمده بود. در زمان تحریم نفتی اتاق بازرگانی با ایجاد کمیته معاملات با ژاپن کالاهای ژاپنی را در مقابل نفت وارد کرد. همان مذاکرات مبنایی برای تشکیل کمیته دیگر با اروپا شد. در جریان فتوای قتل سلمان رشدی اعضای اتاق بازرگانی ایران در دیدار با اعضای اتاق بازرگانی فرانسه موفق شد آنها را به تداوم مبادلات اقتصادی با ایران قانع کنند. روابط تیره ایران و انگلیس نیز با ایجاد اتاق ایران و انگلیس احیاشد[۹۱۹].
روابط جمهوری اسلامی ایران با افریقا ۱۳۶۸تا۱۳۷۶
روابط ایران با افریقا در چارچوب نوسان آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی متأثر از گروه‌های مذهبی و ناشی از نیازهای اقتصادی بود. ولی از ۱۳۶۸ تلاش شد با پرهیز از اقدامات حساسیت‌برانگیز تحولی در فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی به وجود آید. به دلیل ضعف ساختاری اقتصاد داخلی در عمل روابط توسعه قابل توجهی نداشت. ۳۴۶میلیون دلار کالا به افریقا صادر شد[۹۲۰]. ‌هاشمی‌رفسنجانی در سفر به افریقا، در کنیا بر همکاری در زمینه تجاری، اقتصادی، نفتی، حمل و نقل، بانکی، فنی، آموزشی و همکاری در امور بین‌الملل و منطقه‌ای تأکید کرد. تجارت میان دو کشور در سال ۱۳۷۴ به ۵ میلیون دلار رسید. رییس جمهور کنیا در این دیدار نسبت به اوضاع عراق و به خصوص شمال این کشور اظهار نگرانی کرد. ‌هاشمی گفت «اهداف ما شرایطی است که ملت‌های افریقایی دارند، ما می‌توانیم با تجربه‌هایی که در کسب استقلال و سازندگی داریم آنها را در رهایی از وابستگی که بر آنها تحمیل شده است کمک کنیم»[۹۲۱].
رییس‌جمهور تانزانیا پیروزی انقلاب اسلامی را نقطه عطفی در مسیر آزادی ملت‌های تحت ستم دانست . هاشمی غرب را عامل عقب ماندگی افریقا دانست. وی گفت: «ایران در افریقا به‌دنبال منافع اقتصادی نیست بلکه اهداف انسانی و اسلامی را دنبال می‌کند[۹۲۲]. هاشمی در اوگاندا گفت: «اگر افریقاییان متحد شوند و با پیروان ادیان الهی در کنار یکدیگر زندگی کنند، استعمار نخواهد توانست آنها را به بردگی بکشاند[۹۲۳]. ایران به صدور خدمات فنی و مهندسی و اجرای طرحهایی در زمینه برق در آفریقا و آسیای مرکزی پرداخت[۹۲۴]. ایران عملیات احداث دو سد در زیمباوه و دو سد دیگر در اوگاندا را آغاز کرد[۹۲۵]. هاشمی‌رفسنجانی در مورد سیاست خارجی خود در آفریقا می‌گوید: «جهان سوم و افریقا در قانون اساسی ما اولویت دارد. اگر ما آنجا می‌رفتیم. برای حضور در مجامع بین‌المللی و مسایل جهانی آنها با ما هماهنگ می‌شدند و آرای آنها را به‌دست می‌آوردیم و وزنه ی ما در دنیا خیلی بالا می‌رفت»[۹۲۶].
روابط ایران و روسیه ۱۳۶۸تا ۱۳۷۶
در دوران سازندگی ایران کوشید تا روابط خود را با جهان گسترش دهد. رابطه با مسکو و پکن به مراتب از لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک کم هزینه‌تر و منابع نظامی آنها ارزان‌تر بود. حمایت آمریکا از طالبان، گسترش ناتو به سمت شرق و تمایل بعضی از جمهوری‌ها آسیای مرکزی به آمریکا باعث شد تا گسترش روابط با روسیه مورد تأکید و خواست گروه‌ها و طبقات مذهبی باشد. روسیه ارسال فن‌آوری هسته‌ای با مقاصد صلح ‌آمیز و بازسازی نیروگاه بوشهر را پذیرفت. رقابت روسیه و آمریکا در آسیای مرکزی باعث شد، روسیه در مقابل فشارهای آمریکا مقاومت کند. روسیه برای تأمین امنیت آسیای مرکزی به دنبال مشارکت با ایران بود[۹۲۷]. ایران در مرزهای شمالی خود منافع ایدئولوژیک را جدی نگرفت ولی نسبت به ناآرامی در مرزهای خود مانند آذربایجان و مرزهای روسیه نگران بود[۹۲۸].
روسیه همکاری نظامی خود را با ایران به خصوص در زمینه خرید هواپیمای جنگی و زیر دریایی گسترش داد و ساخت راکتور ۸۰۰ میلیون دلاری هسته‌ای را آغاز کرد[۹۲۹]. قرارداد همکاری نظامی دو کشور ۱۵ میلیارد دلار ارزش داشت. ایران به دنبال انتقال فن‌آوری در حوزه نظامی بود[۹۳۰]. همکاری ایران و روسیه در زمینه سرمایه‌گذاری و فن‌آوری به جز در زمینه تجهیزات نظامی تحقق نیافت. این امر تا حدود زیادی ناشی از ساختار اقتصادی و اجتماعی دو کشور بود که امکانات لازم را در این زمینه فراهم نمی‌آورد. سیاست ایران تقویت نظامی و دیپلماسی فعال در آسیای مرکزی بود[۹۳۱]. دو کشور در سطح منطقه‌ای در حل و فصل بحران‌های منطقه‌ای، بهره‌برداری از منابع انرژی حوزه خزر و مقابله با حضور قدرت‌های بیگانه دارای اهداف و منافع مشترکی بودند. در سطح بین‌المللی دو کشور نارضایتی خود را از نظام تک قطبی اعلام کردند[۹۳۲]. روسیه از نزدیکی با ایران به عنوان ابزاری در روابط با غرب استفاده می‌کرد[۹۳۳]. در بین دولت‌های خاورمیانه برای روسیه هیچ کدام مهم‌تر از ایران نبود. توسعه روابط تجاری، جلوگیری از گسترس افراط‌گرایی اسلامی، انحصار خطوط انرژی، فروش تسلیحات اهداف روسیه در روابط با ایران بود[۹۳۴].
در سال ۱۹۹۲-۱۹۹۳در آذربایجان جبهه مردمی آذربایجان به اتحاد با ایران تمایل داشت، ولی هاشمی‌رفسنجانی که قصد داشت روسیه را از خود دور نسازد، تضمین داد که بر روابط تجاری و اقتصادی بیشتر از هویت مذهبی تکیه کند[۹۳۵]. ایران نسبت به شورش اولیه مردم مسلمان چچن و همچنین حمایت روس‌ها از صرب‌ها در مقابل مسلمانان بوسنی حساسیتی از خود نشان نداد. در سال ۱۹۹۵ سفیر روسیه در ایران روابط دو کشور را راهبردی توصیف کرد. در دیدار ولایتی از مسکو پریماکف با گسترش ناتو به سمت شرق مخالفت کرد و از نقش ایران در تاجیکستان تمجید کرد. روسیه با کمک ایران گفتگوها را برای حل بحران ترتیب داد[۹۳۶].
کیفیت روابط ایران و روسیه بر پایه خرید تسلیحات و صدور کالاهای سنتی کشاورزی بود. البته این روابط در پایان دوره سازندگی متأثر از ایجاد و سرمایه‌گذاری در صنعت تا حدودی به لحاظ ترکیب تغییر کرد[۹۳۷]. اختلاف جناح‌های سیاسی در داخل بر سر روابط با غرب و نفوذ گروه‌های مذهبی بر سیاست خارجی و یافتن متحدی که بتوان فشار غرب را خنثی کرد، بستری برای توسعه روابط با روسیه در این دوره بود. کاوه افراسیابی با اشاره به روند کند تصمیم‌گیری در سیاست خارجی ایران، سیاست این کشور در آسیای مرکزی و قفقاز را نوعی حرکت میان برمی‌داند که بر اساس ارزیابی سیاست‌های گذشته شکل گرفت. پس از فروپاشی شوروی طالبان و آمریکا دو تهدید عمده برای ایران بود. اختلاف میان روسیه و آمریکا بر سر گسترش ناتو فرصتی برای ایران بود[۹۳۸].
در آسیای مرکزی و قفقاز برخی معتقد بودند تأثیرات قومی و زبانی ترکیه و روسیه قوی‌تر از ایران است. تنها تاجیک‌ها بودند که با ایران قرابت فرهنگی داشتند. با وجود این نقش مذهبی ایران را در منطقه نمی‌توان نادیده گرفت. نفوذ ایران به نفوذ مذهبی خلاصه نمی‌شد. با همه این اوصاف شرایط فرهنگی و مذهبی از جایگاه چندانی برای ایران برخوردار نبود، بلکه این موقعیت ژئوپلیتیک بود که می‌توانست قدرت تأثیرگذاری به ایران بدهد. این موضوع یکی از اختلافات بین گروه‌ها و طبقات مذهبی و فن سالار بود. ایران در ابتدا تلاش خود را بر برنامه‌های فرهنگی و زبانی متمرکز کرد و به صورت تولید فیلم، همکاری دانشگاهی و همکاری در زمینه میراث فرهنگی ظاهر شد[۹۳۹]. از نظر «اولیور روی» نزدیکی زبانی، فرهنگی و معنویی ابزار سیاست خارجی موفق برای ایران نبود[۹۴۰] و حساسیت کشورهای منطقه را افزایش داد. بسترهای فرهنگی و اجتماعی می‌توانست پشتوانه همکاری اقتصادی شود.
کشورهای نوپای تازه استقلال یافته از گسترش و نفوذ ایدئولوژیک ایران بیمناک بودند و برخی اقدامات نسنجیده از سوی ایران بر این امر دامن میزد. این روند تا سال ۱۹۹۶ که پیشنهاد توسعه روابط بازرگانی با ایران مشروط به توقف نفوذ مذهبی این کشور در منطقه شد، ادامه داشت. ولی بعد از آن با انجام نشست‌های اقتصادی حضور ایران کم‌کم پذیرفته شد[۹۴۱]. بنیاد‌گرایی اسلامی و نفوذ آن بعد از فروپاشی شوروی نقش مهمی در شدت و حدت مناسبات منطقه‌ای در آسیای مرکزی و قفقاز داشته است. نقطه قوت آن پرداختن به آمال و آرزوهای و مشکلات اقتصادی و اجتماعی مردم حاشیه‌ای بود. در واقع توهم مربوط به توسعه اسلام‌گرایی باعث ایجاد بدبینی و تحلیل توانایی‌های ایران در منطقه شد. این بهانه‌ای بود در دست روس‌ها و آمریکایی‌ها برای بزرگ‌ نمایی خطر بنیادگرایی بود[۹۴۲].
بعد از فروپاشی شوروی آمریکا به مقابله با ایران در آسیای مرکزی برخاست. دولت هاشمی‌رفسنجانی معتقد بود که اصول انقلاب اسلامی باید با رعایت عقلانیت و منطق سیاسی تامین شود. آمریکا برای جلوگیری نفوذ ایران مدل مردم‌سالاری غیر دینی ترکیه را برای آسیای مرکزی و قفقاز تجویز می‌کرد. بنیاد مستضعفان و بنیاد شهید از طریق توزیع کتابهای مذهبی، جزوه و پخش برنامه‌های تلویزیونی، تربیت روحانیون مذهبی و ایجاد مدرسه و مسجد در این کشورها حضور داشتند. این کشورها پیوندهای نزدیکی به لحاظ سیاسی و اقتصادی با روسیه داشتند. ظهور طالبان کشورهای منطقه را نسبت به نیات ایران بد بین کرده بود. لذا در سال ۱۹۹۲ هاشمی‌رفسنجانی سعی کرد با تأکید بر امنیت سیاسی و اقتصادی بر وجه ژئوپلیتیک سیاست خارجی ایران تأکید کند[۹۴۳]. مخالفت آمریکا با ایران در منطقه شمالی مانع عمده بود و ایران از سوی کشورهای منطقه به عنوان جزیی از سیستم مورد پذیرش واقع نشد[۹۴۴].
ایران با نزدیکی به روسیه و محور استراتژیک شمالی ـ جنوب را برای ایجاد توازن با محور شرق ـ غرب واشنگتن ـ آنکارا به وجود آورد. «چهار کارت برنده ایران در منطقه[۹۴۵] عبارتند از پترو دلار، میراث مشترک قومی، فرهنگی و زبانی با تاجیکستان فارسی زبان، و مرز مشترک با ترکمنستان بود[۹۴۶]. ایران سیاست چند‌جانبه‌گرایی را دنبال کرد و بر ایجاد سازمان‌های جدید در جهت ترغیب منطقه گرایی مانند اکو و همگرایی منطقه‌ای تاکید کرد. ایران در نشست سال ۱۹۹۲ سازمان در تهران نقش اساسی ایفا کرد. ایران تلاش زیادی را برای ایجاد سازمان همکاری دریای خزر مبذول داشت. ایران در دستیابی به بازارهای منطقه تلاش زیادی در ایجاد راه‌های مواصلاتی انجام داد که نمونه آن راه آهن چابهار سرخس تجن بود[۹۴۷].
تلاش‌های ایران با هدف تقویت صلح در منطقه انجام شد. انتقال نفت خام این کشورها از طریق بنادر جنوب ایران عملی شد[۹۴۸]. در سال ۱۹۹۵ ساخت خط آهن کرمان چابهار و مشهد شروع شد و ایران با قزاقستان و ارمنستان قرارداد حمل و نقل امضا کرد[۹۴۹]. شورای کشورهای ساحلی دریای خزر در سال ۱۹۹۴ تشکیل شد و کمیته‌های تخصصی برای همکاری در زمینه مختلف ایجاد شد[۹۵۰]. با وجود استاندارد بودن و امنیت راه های زمینی ایران در تجارت از کشورهایی چون ترکیه عقب ماند[۹۵۱]. عدم ارتباط میان فعالان اقتصادی و دست‌اندرکاران سیاست خارجی، ساختار اقتصادی غیرتولیدی و فقدان تشکل‌های اقتصادی فعال از مشکلات توسعه روابط اقتصادی بود[۹۵۲]. زمینه‌های دیگری نیز برای شرکت ایران در زمینه کشاورزی و آبیاری در منطقه وجود داشت که مورد توجه قرار نگرفت[۹۵۳]. میزان صادرات ایران به آسیای مرکزی در سال ۱۳۷۲، ۱۳۹میلیون دلار بود. ناهماهنگی فرهنگی یکی از مشکلات در این زمینه بود. فعالیت بازرگانان ایران در منطقه ناسالم، به صورت انفرادی و بدون ارتباط با یکدیگر متشکل بود[۹۵۴].
ایران توافقنامه تجاری و نفتی با ارمنستان و اوکراین امضا کرد[۹۵۵]. ایران اولین کشوری بود که دولت آذربایجان را به رسمیت شناخت و روابط را از سطح کنسولگری به سفارت ارتقا داد. در جنگ قره باغ ایران به میانجیگری پرداخت. سند همکاری میان دو کشور امضا و تجاوز ارمنستان به خاک آذربایجان محکوم شد. کمک به آوارگان جنگ قره باغ از جمله اقدامات صلح‌جویانه‌ای ایران بود. در کنسرسیوم نفتی آذربایجان با حضور شرکتهای غربی ۵ درصد سهم برای ایران در نظر گرفته شد. ولی با مخالفت آمریکا به صورت یک طرفه لغو شد[۹۵۶]. تاجیکستان خواهان مشارکت ایران در بهره‌برداری از حوزه گاز این کشور شد[۹۵۷]. ایران در مقابل مخالفت با اقدامات آمریکا روابط خود را با اوکراین گسترش داد و به واردات محصولات فلزی، ماشین‌آلات صنعتی و جنگ‌افزار از اوکراین مبادرت‌ ورزید[۹۵۸].
وزرای خارجه کشورهای حوزه دریای خزر در عشق آباد تشکیل شد و نظرات ایران مبنی بر تعیین رژیم حقوقی دریای خزر با تصویب ۵ کشور همسایه پذیرفته شد. اما از سال ۱۹۹۷ مرکزیت ایران به لحاظ اقتصادی به‌تدریج از بین رفت. این امر علاوه بر اینکه به ضعف بخش خصوصی و اقتصاد دولتی و رقابت نیروهای اجتماعی دولت مربوط می‌شد، عوامل دیگری چون عدم شناخت و ضد روس بودن دست‌اندرکاران سیاست خارجی نسبت به دریای خزر و تحریم آمریکا نقش داشت[۹۵۹]. نداشتن برنامه و مطالعه برای تحقق اهداف ایدئولوژیک و اقتصادی، عدم شناخت و ضعف دست‌اندرکاران سیاست خارجی مانع از آن بود که ظرفیت‌های ایران به‌طور کامل مورد استفاده قرار گیرد[۹۶۰].
هاشمی‌رفسنجانی در خصوص سیاست خارجی جمهوری اسلامی می‌گوید این‌ چند کشور توسط روس‌ها خورده شده بودند و شوروی را تشکیل داده بودند، در شرایطی که جز کشورهایی مسلمان بودند، وظیفه اسلامی انسانی است که به اینها کمک کنیم. آنها منطقه‌ای بکر برای ما بودند و منافع متقابل ایجاد می‌کرد که با هم کار کنیم[۹۶۱]. اگر چه آمریکا سعی داشت ایران را در چارچوب ژئوپلیتیک خود محدود و این کشور را در انزوای کامل قرار دهد. تحولات پویای داخلی ایران باعث شد تا یک تنوع و انعطاف پذیری برای پیگیری سیاست خارجی ایران فراهم آید[۹۶۲].
ایران ازبکستان را نیز به ورود به اکو تشویق کرد. قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان به عنوان ناظر شرکت کردند. در درون اکو نوعی رقابت پنهان میان ترکیه و ایران شکل گرفت. ترکیه سازمان را به صورت یک تشکل اقتصادی می‌نگریست اما ایران یک درون‌مایه امنیتی و فرهنگی نیز به آن می‌افزود[۹۶۳]. از سال ۱۳۷۱ اکو از یک اتحادیه سه‌جانبه به یک سازمان منطقه‌ای‌، تبدیل شد[۹۶۴]. الحاق جمهوری‌های به اکو، بزرگ ‌نمایی آن و تنش در روابط جمهوری اسلامی ایران باعث غفلت از تقویت زیرساخت‌ها و تقویت پیوندهای فرهنگی و اجتماعی میان اعضای شد[۹۶۵]. اکو در سال ۱۳۷۰با پیوستن جمهوری‌های آسیای مرکزی، افغانستان، آذربایجان وارد مرحله جدیدی از فعالیت خود گردید. ناتوانی سرمایه‌ای و فنی و تکنولوژیک مانع عمده بر سر راه افزایش ظرفیت اکو بود[۹۶۶]. در مجموع تحولات اقتصادی و اجتماعی ایران ظرفیت‌های جدیدی برای سیاست خارجی ایران در منطقه ایجاد کرد ولی موانع ساختاری همچنان تداوم داشت.
روابط جمهوری اسلامی ایران و چین
سیاست نگاه به شرق در دوره ریاست جمهوری‌ هاشمی‌رفسنجانی شکل گرفت و به علت رکود در روابط با اروپا، جلوه بیشتری داشت[۹۶۷]. فروش تسلیحات این رابطه را مستقیماً در مرکز ژئوپلیتیک جهانی و منطقه‌ای قرار داد. در اوایل دهه نود که ایران با بحران ارزی روبه‌رو بود رشد واردات نهادهای صنعتی ارزان‌ قیمت از چین تسهیل شد. آشتی‌ناپذیری دولت ایران در ۲۷ سال پس از انقلاب عامل مشکل‌سازی برای چین بود ‌که تلاش می‌کرد از خود تصویری مسؤولیت‌پذیر در امور منطقه‌ای و جهانی ارائه دهد[۹۶۸].

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:19:00 ب.ظ ]




ساقه غالبا به تعداد کم ، کلفت و تا حدودی سه گوش و نسبتا گسترده ، برگ ها درشت و برگچه های انتهایی قاشقی شکل ، رنگ برگ ها سبز روشن ، گل آذین غالبا متعدد و رنگ گل ها سفید ، میوه و بذر تولید نمی کند .غده بیضی کوتاه ( گرد تخم مرغی ) ، غده درشت با تعداد کم ، پوست نازک و به رنگ کرم (زرد روشن) ، شاخه های جانبی گاهی به صورت استولون در سطح خاک دیده می شوند ، بافت پوست صاف و یا نسبتا صاف ،گوشت به رنگ کرم رنگ و رنگ چشم های به روی غده صورتی شفاف و نسبتا کم عمق، رقمی است نیمه زودرس ، مواد خشک آن کم ، عملکرد بالا ، مقاوم به خشکی ، حساس به سفیدک برگ ، مقاوم به ویروس Y و A و بیماری زگیل می باشد .حساس به قارچ ریزوکتونیا و نماتد می باشد .غده ها معمولا در سطح خاک تشکیل می شود .این رقم به علت داشتن غده ها ی قوی بازار پسندی خوبی دارد و اکثرا به مصرف تازه خوری می رسد .
۱-۲-۲ رقم سانته :
شکل غده ها تخم مرغی مایل به گرد ،رنگ گوشت غده های اولیه زرد روشن ، رنگ گوشت شیری، رنگ جوانه ها صورتی ،رنگ گل سفید ، رنگ چشم غده ها زرد و عمق آن ها کم مایل به متوسط ، رنگ پوست غده ها سفید مایل به زرد ،بافت سطح پوست صاف و یا خیلی صاف است و جایگاه خوبی در جدول رتبه بندی سیب زمینی دارد. مقاوم به نماتد سیست سیب زمینی است و مقاومت خوبی به بلایت برگی ، جرب پودری و ویروس دارد .
این واریته به صورت پایا و همه ساله رشد می کند و گیاهی است که بلوغ و تکمیل دوره ی زندگیش در یک دوره ی سه ساله و یا بیشتر تعریف شده است. سانته تقریبا تا ۲۰/۱ متر رشد می کند. سانته در خاک هایی با ph بین ۵ و ۶ رشد خوبی دارد بدین معنی که خاک هایی با شرایط اسیدی متعادل و یا ضعیف برای آن ها خوب است .
پایان نامه - مقاله - پروژه
۱-۳ اهمیت و ارزش غذایی سیب زمینی
سیب زمینی در بین گیاهان دو لپه ، در حال حاضر مهم ترین محصول زراعی است که بر اساس آمار ارائه شده توسط سازمان فائو بعد از گندم و برنج و ذرت و جو در مرتبه پنجم اهمیت قرار دارد و در ایران نیز از جایگاه ویژه ای در تغذیه مردم برخوردار است(پیوست،۱۳۸۵) .این محصول با دارا بودن نشاسته و اسید آمینه های ضروری و مورد نیاز انسان به خصوص ویتامین های B و C دارای ارزش غذایی بالایی است .سیب زمینی از لحاظ تولید انرژی در واحد سطح در بین محصولات کشاورزی دارای رتبه ی اول بوده است و جایگاه ممتاز آن فارغ از مصارف صنعتی در سبد غذایی مردم دنیا غیر قابل انکار می باشد (حسن پناه ؛ نیکشاد و حسنی ،۱۳۸۷).
سیب زمینی از لحاظ تامین پروتئین و انرژی مورد نیاز بدن انسان دارای اهمیت ویژه ای می باشد .به طوری که امروزه در بسیاری از کشورهای اروپایی مصرف سرانه ی سیب زمینی بالاست .اهمیت این محصول با بهبود وضعیت اقتصادی و بهداشتی مردم کشورهای در حال توسعه ، رابطه مستقیم دارد و لذا محققین این گیاه را به عنوان غذای آینده کشورهای در حال توسعه می دانند .
.سیب زمینی جزء لیست بررسی کالا به وسیله ی مرکز بین المللی تحقیقات کشاورزی محسوب می شود زیرا :
۱.پتانسیل با ارزشی را به عنوان یک محصول غذایی در مناطق استوایی و زیر استوایی دارد .
۲.تولید سریع آن پاسخی به علاقه ی کشورهای در حال توسعه ، مصرف کننده و تولید کننده می باشد .
کل تولید سیب زمینی علی رغم کاهش سطح زیر کشت آن، به علت افزایش بازده در واحد سطح زمین در حال افزایش است .
اتحادیه جماهیر شوروی ، چین ، لهستان از لحاظ سطح زیر کشت سیب زمینی پیش قدم هستند .
بنابر آخرین گزارش فائو که مربوط به سال ۲۰۱۰ می باشد میزان سطح زیر کشت سیب زمینی در ایران ۲۷۷۱۲۴ هکتار و میزان تولید سیب زمینی در همین سال ۴۰۵۴۴۹۰ تن و میزان بذر تولیدی ۱۴۶۳۰۶ تن بوده است(Anonymous,2010) .مناطق عمده ی کشت سیب زمینی در ایران عبارتند از :مناطق سردسیری مانند اردبیل ، تبریز ، شاهرود ، دماوند ، همدان ، مشهد که حدود ۸۰ درصد از محصول کشور در این مناطق تولید می شود .مناطق نیمه گرمسیر مانند گرگان و حومه اصفهان و مناطق گرمسیر مانند هرمزگان ، خوزستان ، جیرفت که حدود ۱۵ درصد از محصول کشور را تولید می کنند .
استان همدان با تولید بیشترین درصد از سیب زمینی کشور مقام اول را به خود اختصاص داده است و استان های اردبیل ، اصفهان ، کردستان و آذربایجان شرقی در تولید سیب زمینی رتیه های دوم تا پنجم را کسب کردند.
قابل ذکر است سیب زمینی با سطح زیر کشت حدود ۲۶۰۰۰ هکتار در استان همدان دارای اهمیت ویژه ای بوده و سهم مهمی در اقتصاد منطقه و ملی دارد .ارقام عمده مورد کشت در استان همدان به ترتیب اولویت عبارتند از :آگریا ، مارفونا ، سانته و دیامونت است .
در،صد گرم سیب زمینی ترکیبات زیر وجو دارد (Everett,1984):
آب ۷۵ درصد ، کربوهیدرات ۲۲ درصد ، پروتئین ۵/۱ درصد ، چربی ۱/۰ درصد ، مواد معدنی ۶/۰ درصد ، ویتامین های مختلف از قبیل : ویتامین A ،ویتامین های گروه B ، اسید پانتو تونیک ، اسید فولیک ، بیوتین و ویتامین C که میزان ویتامین A و C بیشتر از سایر ویتامین های آن می باشد .
هم چنین در سیب زمینی ترکیبات دیگری نظیر پتاسیم ، فسفر ، کلسیم ، منگنز ، مس و آهن و مقادیر کمی از عناصر روی ، نیکول ، کادمیوم و سرب نیز یافت می شود (Nonnecke,1989) .
۱-۴ بیماری های سیب زمینی
سیب زمینی به تعداد زیادی از بیماری ها حساس است .برخی از این بیماری ها گسترش وسیع و بعضی انتشار محدود داشته و محلی می باشند .عوامل این بیماری ها شامل : باکتری ها ؛ قارچ ها ؛ ویروس ها ؛ مایکوپلاسماها ؛ ویروئید ها و نماتد ها است.
گروه دیگر که بیماری های غیر واگیر دار نامیده می شوند شامل عوارض ناشی از شرایط آب و هوایی نامناسب ، کمبود مواد غذایی و یا سایر عوامل غیر زنده است . قحطی ایرلند بر اثر باد زدگی که عامل آن قارچ phytophtora infestanse است یکی از غم انگیز ترین رویداد هایی بود که به وسیله ی یک بیماری گیاهی حادث شد.
نماتد های انگل گیاهی با تحت تاثیر قرار دادن اکثر گیاهان سبب بیماری های مهمی می گردند. همانند سایر بیمارگرهای گیاهی اثر آن ها وابسته به زمان می باشد و معمولا بر خلاف دیگر بیمارگرها گیاه را از بین نمی برند اما سبب کاهش اقتصادی محصول با وجود عملیات زراعی مطلوب می گردند .نماتد های انگل گیاهی بر اساس رفتار تغذیه ایشان متفاوت می باشند .نماتد های انگل داخلی ساکن ،استراتژی تغذیه ای پیچیده دارند . ماده های کیسه مانند به محض اینکه شروع به تغذیه می کنند عمیقا بافت ریشه را
جهت کسب مواد غذایی تغییر می دهند .انگل های داخلی ساکن که در برگیرنده ی مهم ترین نماتد های انگل گیاهی هستند ، شامل نماتد های مولد غده (Meloidogyne spp.) و نماتد های مولد سیست از جنس های Globodera و Heterodera می باشند (Jansson and lopez-Liorca.2004).سیب زمینی در نقاط مختلف دنیا ،میزبان ۵۱ گونه نماتد انگل گیاهی می باشد .یکی از خسارت زا ترین این نماتد ها ،نماتد سیست طلایی سیب زمینی (Globodera rostochiensis) است.
۱-۵ ضرورت مدیریت نماتد سیست سیب زمینی
با توجه به خسارت بالای ناشی از فعالیت های نماتد سیست طلایی ، ضرورت کنترل این بیمارگر در راستای تداوم تولید اقتصادی سیب زمینی با توجه به جایگاه این محصول در سبد غذایی و ارزش اقتصادی آن ، کاهش انتشار نماتد ها در محدوده یک منطقه و یا از کشوری به کشور دیگر ، کاستن از میزان آلودگی به وجود آمده و محافظت از صنایع صادر کننده و وارد کنندگان بذر و غده های بذری ، به طوری که عاری از نماتد باشد ،امری بدیهی است .
۱-۶ اهداف پژوهش
نظر به اهمیت نماتد سیست سیب زمینی ، به عنوان یک عامل بیماری زای درجه اول با توانایی خسارت زایی زیاد روی میزبان های حساس و وجود آن در منطقه همدان به عنوان مهم ترین منطقه کشت سیب زمینی کشور یعنی استان همدان ، دستیابی به آستانه ی خسارت اقتصادی این نماتد و متقاعبا مطالعه و بررسی راهکارهای مدیریتی این نماتد امری ضروری می باشد .
تحقیق حاضر مجموعه ای از بررسی های آزمایشگاهی و گلخانه ای است که هدف های زیر را دنبال می کند :
۱.اثبات بیماری زایی نماتد Globodera rostochiensis در دو رقم مارفونا و سانته که در مزارع استان همدان کشت می شوند .
۲.بررسی میزان تولید نماتد طلایی در رقم های مارفونا و سانته که دارای درجات مختلف مقاومت می باشند و شناخت بیشتر عکس العمل این ارقام نسبت به نماتد
۳.تعیین آستانه ی خسارت اقتصادی بر اساس تراکم جمعیت نماتد
۴.تعیین زمان مناسب برای اعمال عملکردهای مدیریتی برای کنترل نماتد مذکور در زیر سطح آستانه ی خسارت اقتصادی
۱-۷ فرضیه های تحقیق
آنچه در این تحقیق مفروض است ، شامل موارد زیر می باشد :
۱.اثبات بیماریزایی نماتد Globodera rostochiensis در دو رقم مارفونا و سانته که در مزارع سیب زمینی کاری استان همدان کشت می شوند .
۲.تعیین آستانه ی خسارت اقتصادی نماتد Globodera rostochiensis با توجه به تراکم جمعیت های مختلف نماتد در تیمار های دو رقم مارفونا و سانته .
۲-۱ نماتد های پارازیت گیاهی
فصل دوم
بررسی و مرور منابع
در دنیا بیش از ۴۰۰۰۰۰ گونه از نماتد انگل گیاهی ، جانوری و آبزی وجود دارد که در حدود ۲۵۰۰ گونه آن مربوط به خاک های زراعی است (باروتی ؛۱۳۷۴).
نماتد ها کرم های کوچک و تقریبا غیر قابل رویتی هستند .این نوع موجودات آبزی می باشند و در دریاها ؛ آب شیرین ؛ در قشر نازک آب درون خاک و یا در بافت های مرطوب سایر موجودات زندگی می نمایند .شاخه Nematoda بسیار بزرگ بوده و احتمالا از نظر تنوع گونه های موجود بعد از حشرات قرار دارد (جعفرپور ؛ ۱۳۷۵)
نماتد ها متعلق به سلسله جانوران بوده و در شاخه Nematoda و گروه Nematheelminthes و Pseudocoelomata (حفره کاذب) قرار دارند و معنی لغوی آن ها کرم های کشیده است .
نماتد ها در اکثر زیستگاه های کره زمین زندگی می کنند و اکثر آن ها دارای زندگی آزاد بوده و یا از مواد تجزیه شده بافت های گیاهی و جانوری تغذیه می کنند .تعدادی از نماتد ها ؛نماتدهای پارازیت گیاهی و از نظر نوع زندگی به سه دسته :

 

    • انگل خارجی (Ectoparasitic-nematodes)

 

    • انگل داخلی (Endoparasitic-nematodes)

 

    • انگل نیمه داخلی (Semi-endoparasitic nematodes)

 

تقسیم می شوند .نماتد های انگل خارجی در تماس نزدیک با سطح ریشه گیاه قرار گرفته و بدون اینکه وارد بافت میزبان شوند از مواد غذایی تغذیه می کنند و اغلب متحرک و مهاجرند .نماتد های انگل داخلی به درون ریشه و یا سایر اندام های گیاهی نفوذ کرده و درون بافت رشد و نمو نموده ، در همان جا یا خارج از بافت تخم ریزی می نمایند و در طول رشد از سلول های بافت میزبان تغذیه کرده و خسارت وارد می آورند .گروهی دیگر جزء نماتدهای انگل نیمه داخلی هستند که فقط گردن خود را به داخل بافت ریشه گیاه فرو برده و بقیه بدن در خارج از ریشه قرار می گیرد .این دسته از نماتد ها غیر مهاجر بوده و در محل نفوذ به داخل بافت گیاه مستقر شده و تخم ریزی می نمایند .نماتد انگل گیاهی اکثرا دارای پیکر کوچک (۱-۵. ۰ میلی متر) ؛ ظریف و شفاف هستند و اکثرا بدون چشم مسلح نمی توان آن ها را مشاهده
کرد .
(خزینی؛ ۱۳۷۹)
نماتدهای گیاهی در دو راسته Tylenchide ، Dorylaimida قرار دارند که بیشتر آن ها متعلق به راسته Tylenchide می باشند ؛ لذا بیشتر مطالعات انجام شده در ایران در زمینه رده بندی و بیولوژی نماتد های این راسته صورت گرفته و در این خصوص ۱۷۰ گونه معرفی گردیده است (پاک نیت ؛۱۳۷۰).
نماتد های پارازیت را می توان به وسیله نیش Stylet آن ها تشخیص داد .بعضی از گونه های آن ها قادرند مستقیما به ریشه و غده حمله کرده و عامل اولیه ایجاد بیماری باشند .گروهی از نماتدها خسارت برخی از قارچ ها از جمله قارج ورتسیلیوم Verticillium را تشدید نموده و موجب افزایش خسارت ناشی از این بیماری های قارچی می شوند .برخی دیگر از نماتد ها به عنوان ناقلین ویروس ها عمل می نمایند
(۱۹۹۶، Morsin) (1973؛Hide and Corbet).
در کشورهای در حال توسعه مشکل نماتد ها پیچیده تر و جدی تر نسبت به کشور های توسعه یافته می باشد .
مهم ترین اثر آلودگی های نماتدی کاهش عمومی در رشد گیاهان میزبان است .اولین نشانه های بیماری های نماتدی معمولا با ظهور نواحی یا نقاطی از مزرعه که گیاهان در آن قسمت ها ضعیف مانده اند شروع می شود .گیاهان بیمار معمولا زودتر از گیاهان سالم دچار پژمردگی می گردند . گیاهان آلوده بر خلاف گیاهان سالم قادر به ایجاد پوشش گیاهی یک دستی نبوده ،بنابراین در نواحی آلوده علف های هرز رشد زیادی خواهند داشت .
بیشترین مشکل نماتد ها در جایی ایجاد می شود که میزبان مناسب آن ها به طور متناوب برای چندین سال متوالی در یک مزرعه کشت گردد .
سیب زمینی در نقاط مختلف دنیا میزبان بیش از ۵۱ گونه نماتد پارازیت گیاهی می باشد .
نماتد هایی که به عنوان پارازیت عمده ی سیب زمینی شناخته شده اند عبارتند از :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:18:00 ب.ظ ]




۲-۴-۴-۶-۷)توزیع بانک اطّلاعاتی داده:
طراحی پایگاه داده، نحوه توزیع داده ها را نیز موردتوجه قرار می دهد. سیستم های اطّلاعاتی می توانند با یک پایگاه داده متمرکز، طراحی شوند که توسط یک پردازشگر مرکزی واحد با یک پایگاه داده متمرکز، طراحی شوند که توسط یک پردازشگر مرکزی واحد یا توسط چندین پردازشگر در یک شبکه مشتری/ خدماتی مورد استفاده قرار می گیرد. راه دیگر این است که پایگاه داده توریع شود.یک پایگاه داده توزیع شده، آن است که در بیش از یک مکان در حافظه فیزیکی ذخیره شده باشد.سیستم های توزیع شده، آسیب پذیری یک سایت مرکزی بزرگ واحد را کاهش می دهند(لاودن،کنث.سی و جی پی،۵۱۳:۱۳۸۸).
۲-۴-۴-۶-۸)عناصر حیاتی یک بانک اطّلاعاتی:
۱-اداره داده ها ۲-روش شناسی برنامه ریزی و مدل سازی داده ها ۳-فن آوری مدیریت بانک اطّلاعاتی ۴-کاربران،
۲-۴-۴-۶-۹)تحلیل جرم با بهره گرفتن از بانک های اطّلاعاتی:
تحلیل جرم فرایندی است به صورت خودکار برای فراهم نمودن اطلاعات مورد نیاز نیرو های عملیاتی و اجرایی در قالب الگو ها و روش های جرم به منظور جلوگیری از فعالیت های مجرمانه. در تحقیقات جنایی نیاز است داده ها توسط بیش از یک مأمور اداره اطّلاعات جنایی جمع آوری شده در طول تحقیقات جنایی برای اتخاذ امور پلیس مبتنی بر حل مسئله که اکثر ادارات پلیس آن را پیش گرفته اند، بسیار ارزشمند است. مأموران تحقیق جنایی می توانند برای تشخیص مجموعه مشکلات به جای حوادث مجزا ، ازتحلیل داده ها بهره برند. زمانی که مشکلات مورد نظر شناسایی شد ، ادارات پلیس می توانند رویکرد های ثانویه را برای کاهش یا حذف وقوع جرایم خاص به کار گیرند.
پایان نامه
یک مزیت مداوم ارزیابی بهره وری این است که روز آمد کردن وضعیت پرونده را در هر زمانی امکان پذیر می کند. چنین اطّلاعاتی نه تنها برای تحقیق بلکه برای افزایش بودجه، محول کردن پرونده های بیشتر، شناسایی نقاط مشترک شگرد های مجرمان بین پرونده های مختلف و پاسخ به سوألات عموم مردم هم، مفید و سودمند است (ام.هس و بنت،۱۳۸۵: ۶۹-۷۰).
قابل دسترس بودن اطّلاعات رایانه ای از مهمترین پیشرفت ها برای پلیس است. این اطّلاعات سال ها در دسترس بوده اند امّا اینکه در یک خودرو پلیس و براحتی در دسترس یک مأمورگشتی[۱۴۱] باشد پدیده ای نو است. در حال حاضر مأموران درباره خودروهای مسروقه، سوابق دستگیری و غیره، ظرف چند دقیقه اطّلاعات دریافت می کنند. بسیاری از پرونده های به نتیجه رسیده به مدارک عینی و نیز اطّلاعات حاصل از انواع منابع اتّکا داشته اند. منابع اطّلاعاتی مهم عبارتند از:
۱- گزارش و یادداشت ها؛ از جمله موارد یاد شده در اینترنت ۲- افرادی که مجرم نبوده اما مطالبی در مورد جرم می دانند ۳-مظنونان جرم.
بایگانی منابع اطّلاعاتی حاوی نام و موقعیت افراد، سازمان ها و مطالب ثبتی است که احتمال دارد در یک تحقیق جنایی کمک کنند. اهداف نهایی مصاحبه و بازجویی، شناسایی افراد مرتبط جرم و حذف افراد بی گناه یا رفع ظن از آنهاست (ام.هس و بنت،۳۵۸:۱۳۸۵).
۲-۴-۴-۶-۱۰)یافتن مجرمان:
بسیاری از منابع اطّلاعاتی که برای شناسایی مجرمان استفاده می شوند در یافتن وی نیز کمک میکنند. اگر مجرم محلّی باشد و به مکان های عمومی زیاد رفت و آمد کند، ممکن است قربانی وی را رویت کند و به پلیس اطلاع دهد (همان:۴۶۰).
۲-۴-۵)دسترسی مناسب به اطّلاعات مردمی:
۲-۴-۵-۱)رویکرد پلیس مبتنی بر اطّلاعات:
به لحاظ تاریخی، بسیاری از شیوه های پلیس بر اثر نیاز به پاسخ به تماس های مردمی پیش برده شده اند. پلیس با بهره گرفتن از این الگو می تواند الگو های جرم را مشخص و رویکرد اساسی برای حل مسئله را اتخاذ کند. در این صورت می توان منبع را برای شناخت دقیق جرم و وقایع مجرمانه به صورت موثری به کار گرفت. این راهبرد نه تنها در مورد جرم ومجرمان، بلکه برای تمام نیاز های ضابطان از جرائم سازمان یافته گرفته تا امنیت جاده ها موثر است. این اطّلاعات مربوط به مسائل جدید یا به روز شده در سازمان پلیس یا یک بخش مستقل کاربرد دارند.این الگو همچنین الزامات تحول مدیران نیروی انتظامی را به رسمیت می شناسد. و سه نیاز برنامه ریزی، همکاری با شرکای دیگر برای تامین امنیت اجتماعی و مدیریت اجرا و خطر را آشکار می سازد (قهرمانی،۱۹۴:۱۳۹۱).
۲-۴-۵-۲)مفهوم پلیس جامعه محور:
در محیط پلیس جامعه محور دو نگاه فلسفی راهبردی وجود دارد. از نگاه فلسفی، پلیس جامعه محور عبارت است از : فلسفه ای جدید که بر اساس این مفهوم افسران پلیس و شهروندان با هم و در مسیر های خلاق کار می کنند. تا در نهایت بتوانند مشکلات کنونی جامعه را در ارتباط با جرایم، ترس از جرم ، ناهنجاری اجتماعی و فیزیکی و تضعیف روابط شهروندی و همسایگی را رفع کنند. در نگاه راهبردی به پلیس جامعه محور، شاهد آن را روابط متنوع و حاکم بر پلیس گروهی، گشت زنی پیاده وجلوگیری از جرم و روابط عمومی پلیس می دانند و در شرح آن چنین آورده اند: تعریف روابط انسانی، خدمات پلیس مبتنی بر دوستی با مردم و حساسیت نسبت به جامعه، مشورت با مردم وحساسیت نسبت به جامعه، مشورت با مردم در خصوص نیاز های جوامع، احترام به حقوق بشر، حساسیت فرهنگی، حفظ تماس سازنده با اعضای جامعه، تدوین مکانیسم های تسهیل اتکا به پلیس و شفافیت امور پلیس و کمک به پلیس در امر اجرای قانون ( قهرمانی،۵۳:۱۳۹۱).
۲-۴-۵-۳)اصول حاکم بر رویکرد پلیس جامعه محور از دیدگاه فریدمن[۱۴۲](۱۹۹۲)
رویکرد جامعه محور پلیس بر اصل توازن بین عامل انسانی و نوآوری های فن آوری استوار است.
اجرای راهبرد رویکرد جامعه محوری پلیس مستلزم مشارکت همه کارکنان این سازمان است.
اجرای راهبرد رویکرد جامعه محوری پلیس به نسل جدیدی از افسران نیاز است.
لزوم جلب همکاری شهروندان داوطلب.
برقراری ارتباط جدید بین شهروندان و پلیس.
رویکرد جامعه محور بر تلاش های پیشگیرانه پلیس تأکید دارد.
حمایت پلیس جامعه محور از افراد و گروه های آسیب پذیر جامعه.
پلیس جامعه محور یک فلسفه و راهبرد است.
جامعه محوری، رویکردی یکپارچه در سطح سازمان پلیس.
۱۰-لزوم تمرکز زدایی در سازمان پلیس (وروایی, ۱۳۴:۱۳۸۴) .
۲-۴-۵-۴)ده اصل مورد نیاز در اجرای برنامه های پلیس جامعه محور:
در اجرای برنامه های پلیس جامعه محور، صاحب نظران علوم پلیسی و دانشگاهی ایده ها، نگرش ها، دیدگاه های گوناگونی را مطرح کرده اندکه ۱۰ اصل مورد نیاز در اجرای پلیس جامعه محور را ذکر می کنیم:
تغییر؛ رفتار فردی وسازمانی برای تقویت روش ارائه خدمات پلیس؛
نظارت؛ اجرای مداوم دیدگاه ها، ارزش و ماموریت پلیس در تمام سطوح سازمانی؛
دیدگاه؛ چگونگی توسعه امنیت و کیفیت زندگی؛
مشارکت؛ توسعه اصول مشارکت برابر میان تمام گروه ها در جامعه؛
حل مسئله؛ پروسه جامعه برای تشخیص و توسعه راه حل های حل مسئله؛
داریی؛ شهروندان بدون توجه به سن، جنس، نژاد،قومیت، عقاید مذهبی، یا هر تفاوت دیگر از خدمات ارزشمند پلیس برخور دار شوند؛
اعتماد؛ پلیس باید اعتماد را نشان داده و از ساختار های جامعه پیروی کند؛
تقویت؛ ارائه اعتبار بیشتر کارکنان خط مقدم و اجتماع؛
خدمات؛ توافق بر تدارک سرویس پلیس با توجه به نیاز های اجتماع؛
۱۰-قابلیت حسابرسی؛ هم پلیس وهم جامعه یکدیگر را برای عملکرد های خود برآورد کنند (تروجانویچ, ۱۳۸۳: ۹-۱۰).
۲-۴-۵-۵) پلیس جامعه محور در چین:
فلسفه پلیس جامعه محور در چین مدرن، در تعریف نقش پلیس جامعه محور و تأثیرات آن بر مبارزه با جرائم و برقراری نظم و انضباط اجتماعی دیدگاه متفاوتی را ایجاد کرده است. آنان معتقدند کار امنیت عمومی نباید در انحصار نهاد های دولتی باشد، بلکه توده های مردم نیز باید وارد این صحنه شوند (قهرمانی،۱۹۴:۱۳۹۱).
۲-۴-۵-۶)پلیس جامعه محور ضد فن آوری نیست:
پلیس جامعه محور اغلب به عنوا ن بازگشت به عقاید فلسفی پیل و ولمر تعریف می شود. این اصلاح گران فکر می کردند .که پلیس به علت تخصص گرایی، واکنش سریع و میزان بالای کنترل و ابزارهای فناوری محبوب اجتماع شده اند. این دلایل برای تعداد کمی از افراد یعنی آن هایی که پلیس را برای عنصر انسانی اش، که صحبت می کند. وگوش میدهد، دوست دارند، قابل فهم است. تقریباً همه یگان های نیروی انتظامی، امروزه به پلیس جامعه محورتبدیل شده اند، و فلسفه حل مشکلات را به کار بسته اند. توجه به این نکته که فناوری اطلاعات می تواند به عنوان ابزاری توانا برای دسترسی به اهداف پلیسی مطرح باشد، حائز اهمیّت فراوان است (جیم چو, ۶۵:۱۳۸۵).
۲-۴-۵-۷) فناوری اطّلاعات از مأموریت پلیس جامعه محور پشتیبانی می کند:
روش های بسیاری وجود دارد که فناوری اطلاعات را قادر می سازد به عنوان یک عامل توانا در عملیات پلیس بکار رود . بسیاری از کاربردهای فناوری اطلاعات از مأ موران پشتیبانی می کند، زیرا واسطه ای بین جامعه و مأموران و خط مقدم هستند. بعضی از مزایایIT برای کل سازمان راه گشا است (جیم چو ،۶۶:۱۳۸۵).
۲-۴-۵-۸)دسترسی مناسب به اطّلاعات مردمی و پلیس جامعه محور در ایران:
مفهوم پلیس جامعه محور در ایران آنگونه که در ادبیات پلیسی غرب توسعه پیدا کرده است پیشرفتی نداشته است، اما چنانچه بخواهیم بر اساس کارکرد ها ونماد نیروی انتظامی از ابتدای انقلاب بر تحقق نظم وامنیت عمومی جامعه مروری داشته باشیم، رگه هایی از کارکرد های پلیس جامعه محور یا انجام امور نظم وامنیت جامعه را با مشارکت مردم مشاهده می کنیم که از این میان می توان مرکز فوریت های پلیس۱۱۰، مرکز نظارت همگانی(۱۹۷) اشاره کرد. که انتخاب کارکرد های مناسب آن به تحقق دسترسی به اطّلاعات مردمی و اهداف پلیس جامعه محور در کشورمان کمک خواهد کرد (قهرمانی،۲۴۲:۱۳۹۱).
شکی وجود ندارد که وقوع تغییرات در فناوری اطلاعات با سرعت در راستای بازسازی و مهندسی جدید پلیس وطراحی و تقویت رویکرد پاسخگویی پلیس به جامعه، سیستم ۱۱۰ تشکیل شد. این سیستم بسترها و زمینه های تعامل و استفاده بهینه پلیس از منابع اجتماعی را فراهم ساخت. به گونه ای که مردم در سراسر کشور توانستند نیازهای خدماتی، انتظامی و امنیتی و اطّلاعات خود را از مجرای این سیستم به پلیس انتقال دهند و پیگیری هدفمندی را تا رسیدن به نتیجه دنبال کنند (قهرمانی،۲۸۲:۱۳۹۱).
۲-۴-۵-۹)مرکز فوریت های پلیس ۱۱۰:
در راستای بازسازی و مهندسی جدید پلیس و طراحی و تقویت رویکرد پاسخگویی پلیس به جامعه،سیستم ۱۱۰ تشکیل شد. این سیستم بستر ها وزمینه های تعامل و استفاده بهینه پلیس از منابع اجتماعی را فراهم ساخت. به گونه ای که مردم در سراسر کشور توانستند نیازهای خدماتی، انتظامی و امنیتی خود را از مجرای این سیستم به پلیس انتقال دهند و پیگیری هدفمندی را را تا رسیدن به نتیجه دنبال کنند.
سیستم فوریت های پلیس(۱۱۰) در بیستم مهر ۱۳۷۹ هم زمان در تهران وچند شهر رسما آغاز به کارکرد. هدف از ایجاد این سیستم، ساماندهی دریافت و توزیع ماموریت ها و باز خورد آن در جامعه وسطح نیرو بوده است(ماه نامه اطلاع رسانی، مرکز تحقیقات ناجا،۱۳۸۰: ۲).
سیستم ۱۱۰ در مراکز فرماندهی و کنترل پلیس در تمامی شهر ها با سازمانی مصوب استقرار یافته است تا استمدادهای مردم را پلیس دریافت، ثبت وسپس میان واحدهای عملیاتی توزیع کند آنها را برانگیزند تا پاسخگوی در خواست های مردم باشند. این جریان بدان معناست که سیستم ۱۱۰، کانال ارتباطی پلیس و مردم است که این ارتباط و پیوند منطقی برای نخستین بار در کشور در میان شهروندان و پلیس فراهم شده وپلیس را در مقابل نیازمندی های جامعه پاسخگو کرده است. اینک مردم رویکردی توأم با اعتمادی بیش ازپیش به توانمندی های پلیس و حضور به هنگام آنان در صحنه جرم دارند. مسلماً باید برای توسعه و اصلاح این سیستم به سرعت پیش رفت تا این فرصت مغتنم یعنی اعتماد مردم به پلیس و آغاز ارتقای احساس امنیت در جامعه تحکیم یافته و پایدار شود.
۲-۴-۵-۹-۱)ماموریت های ۱۱۰:
تدابیر کلی :
۱-هدف از راه اندازی مرکز فوریت های پلیس (۱۱۰)، عدم مراجعه مستقیم مردم به مراکز انتظامی با بهره گرفتن از فن آوری ارتباطات همچنین تبادل اطّلاعات و ارائه خدمات بهینه به آنان است؛

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:18:00 ب.ظ ]